گفتگوی «اندیشکده منا» با ابی: اگر می‌توانستم در ایران به روی صحنه بروم اول از همه «خانوم گل» را می‌خواندم

- کیلیان فورستر بلاگر و عکاس آلمانی با ابی درباره فعالیت‌های  این هنرمند با او گفتگویی کرده است که در وبسایت «منا» اندیشکده خاورمیانه و شمال آفریقا منتشر شده است.
- «هر کسی به دنبال چیزیست و این برای خود آن آدم مشخص است. من با موهبت الهی صدایم به دنیا آمدم و با این هدیه می‌بایست که خواننده می‌شدم.»
- «اصلا و ابدا هیچ چیز ارزشمند فرهنگی و هنری  و یا موسیقی وجود ندارد که اسلامگرایان به وجود آورده باشند. آنها بیشتر طرفدار نابودی فرهنگ  هستند و نه  اینکه چیز نوینی تولید کنند. آنها می‌خواستند غیرممکن را ممکن کنند یعنی فرهنگ ما را نابود کنند. اما تا امروز موفق به این کار نشدند.»

یکشنبه ۲۴ دی ۱۴۰۲ برابر با ۱۴ ژانویه ۲۰۲۴


ابراهیم حامدی با نام هنری «ابی» یکی از مهم‌ترین هنرمندان موسیقی پاپ  ایران است. او از زمان انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ در ایران در تبعید زندگی می‌کند. ترانه‌های او تا امروز نیز بین نسل‌های قبل و همچنین نسل جدید از محبوبیت بسیار برخوردارند. کیلیان فورستر بلاگر و عکاس آلمانی با ابی درباره فعالیت‌های  این هنرمند با او گفتگویی کرده است که در وبسایت «منا» اندیشکده خاورمیانه و شمال آفریقا منتشر شده است.

عکس از کیلیان فورستر

-چه طنین و آهنگی شما را به دوران کودکی‌تان در ایران پیوند می‌دهد؟

-هرآنچه به عنوان موزیسین انجام می‌دهم و تمام کارهایم ریشه در ایران دارند. احساساتم و خودم تا امروز با بند ناف به ایران متصل هستیم.

در دوران کودکی‌ام، تقریبا ۶۵ سال پیش، خوانندگان محبوب من عارف و ویگن و علی نظری و داود مقامی بودند. این هنرمندان الگوی موسیقی ایران در دوران جوانی من به شمار می‌رفتند.

-چرا خواستید که خواننده بشوید؟

-هر کسی به دنبال چیزیست و این برای خود آن آدم مشخص است. من با موهبت الهی صدایم به دنیا آمدم و با این هدیه می‌بایست که خواننده می‌شدم. در چهار پنج سالگی شروع کردم برای دوستانم بخوانم و این را تا سنین نوجوانی دنبال کردم و بعد یک گروه موسیقی درست کردم. استعداد صدا برای خواندن در من بود و در نوجوانی ‌توانستم آن را بیشتر پرورش بدهم. اینطور بود که خواننده شدم.

البته من با استعدادهای دیگری هم می‌توانستم به دنیا بیایم و آنوقت به دنبال همان استعداد می‌رفتم؛ مثلا آهنگساز یا نقاش و یا نویسنده می‌شدم. به نظر من هر آدمی یک استعدادی دارد. من هم استعداد آواز خواندن را در خودم کشف کردم و همان را دنبال کردم.

-آیا در دوران مدرسه به کلاس موسیقی هم رفتید؟

-متاسفانه هیچوقت به یک مدرسه موسیقی نرفتم. بعدها البته در جوانی در ارکستر ملی وابسته به وزارت فرهنگ و هنر، سولیست (تک‌خوان) شدم و وزیر فرهنگ مرا برای آموزش آواز اپرا  در نظر گرفته بود. اما من هنوز خواننده جوانی بودم که در بهترین کلوپ‌های شبانه تهران روی صحنه می‌رفتم. از این کار خوشم می‌آمد و آوازهای جیم موریسون، تام جونز و وان موریسون و آلبانو را می‌خواندم. آموختن آوازخوانی اپرا برای من جالب نبود.

عقبگرد به دورانی بسیار کهنه

-شما در یک تور موسیقی در آمریکا بودید که انقلاب اسلامی در ایران اتفاق افتاد. چگونه این تغییر را تجربه کردید؟

-بدیهی است که در زمان یک تغییر، اول این امیدواری و توقع وجود دارد که جنبه‌های مثبت هم داشته باشد. اما کمی بعد از انقلاب اسلامی در خارج متوجه شدیم که اینهمه در ایران مسیر خوبی ندارد. ما دیدیم این انقلابی نیست که برای ما پیشرفت بیاورد و یا باعث تداوم رشد ما شود بلکه برعکس؛ انقلابی است که ما را به قهقرا می‌برد. ما فوری فهمیدیم که این انقلاب ما را به سوی دورانی بسیار کهنه سوق می‌دهد. وقتی نخستین فرمان‌های خمینی و هوادارانش مشخص شد، دیگر روشن بود که یک دیکتاتور کوچک روی کار آمده که مرتب بزرگ و بزرگ و بزرگتر می‌شود.

اول هنوز امیدوار بودیم که بتوانیم اشتباه خودمان را جبران کنیم. اما خیلی زود متوجه شدیم که این کار غیرممکن است. و پس از اینکه امیدواری ما از بین رفت، یک موج بزرگ فرار از کشور به خارج شروع شد. فهمیدیم آنچه را در ایران اتفاق افتاده دیگر نمی‌توان به عقب برگرداند.

-آیا یادتان هست که کدام ترانه را آخرین بار در ایران، قبل از اینکه کشور را ترک کنید، در یک جمع عمومی خواندید؟

-من یک قرارداد با کاباره ونک در تهران داشتم و همانجا آخرین حضورم روی صحنه در ایران بود. اما دیگر به یاد ندارم که کدام ترانه را برای بار آخر در آنجا خواندم. بیشتر ترانه‌هایم را تازه پس از انقلاب اسلامی خوانده‌ام و تنها بخش کوچکی از آنها را پیش از آن اجرا کردم.

-به عنوان یک هنرمند موسیقی چه طنین و آهنگی را با ایران پیش از انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ پیوند می‌دهید؟

-خاطرات من از ایران پیش از انقلاب اسلامی به طنین مشخصی مربوط نیست بلکه نام‌ها و خاطراتم درباره افراد معین هستند. فریدون فرخزاد در زندگی من و برای کارم نقش بسیار بزرگی بازی کرد و این را هرگز فراموش نخواهم کرد. او همواره در یاد من باقی خواهد ماند و بسیار افتخار می‌کنم که فرخزاد در زندگی من چنان معنای مهمی پیدا کرد.

علاوه بر این، سه سال با فرهاد مهراد همکاری داشتم. این خاطرات و نام‌ها مرا با زندگی‌ام در ایران قبل از انقلاب اسلامی  وصل می‌کنند. به ویژه صدای فرهاد در کاباره کوچینی، جایی که ما با هم به روی صحنه می‌رفتیم، خاطره‌ی مرا از آن دوران صیقل می‌دهد. من به همکاری با فرهاد نیز بسیار افتخار می‌کنم و آن زمان برای من بهترین دوران بود.

نابودی فرهنگ

-خمینی در سال ۱۹۷۹ در یک مصاحبه با اوریانا فالاچی خبرنگار ایتالیایی گفت: «حتی موسیقی ذهن را مخدوش می‌کند. چون مانند مواد مخدر، حاوی لذت و خلسه است. منظورم موسیقی شماست. معمولا موسیقی شما روح را تعالی نمی‌دهد، بلکه روح را به خواب می‌برد. و به جوانان ما آسیب می‌زند. که از آن طریق مسموم می‌شوند و دیگر به کشورشان اهمیت نمی‌دهند.»(۱) آیا برای شما هیچ مورد فرهنگی ارزشمندی وجود دارد که اسلامگرایان در ایران پس از ۱۳۵۷ تولید کرده باشند؟

-(می‌خندد) اصلا و ابدا هیچ چیز ارزشمند فرهنگی و هنری  و یا موسیقی وجود ندارد که اسلامگرایان به وجود آورده باشند. آنها بیشتر طرفدار نابودی فرهنگ  هستند و نه  اینکه چیز نوینی تولید کنند. آنها می‌خواستند غیرممکن را ممکن کنند یعنی فرهنگ ما را نابود کنند. اما تا امروز موفق به این کار نشدند با اینکه همواره در این راه تلاش کرده‌اند از جمله با سانسور، کنترل و ممنوعیت فیلم و تئاتر و آثار نویسندگان و هنرمندان موسیقی.

اسلامگرایان اصلا هیچ پیشرفتی در زمینه فرهنگی به وجود نیاوردند بلکه هدف‌شان این بود که فرهنگ را به عقب برگردانند و نابود کنند.  آنچه آن زمان پیش از انقلاب اسلامی در عرصه فرهنگ به وجود آمده بود، آثار هنری واقعی با مضمون و ارزش بودند اما آنچه امروز توسط اسلامگرایان انجام می‌شود بی‌محتوا و سطحی و بی‌ارزش است. با وجود همه سانسورها و انواع مجازات مثل حبس و ممنوعیت شغلی و دستورات تحمیلی برای هنرمندان ایرانی اما هنوز جمهوری اسلامی موفق نشده فرهنگ و هنر ایرانی ما را به یک هنر اسلامی و ایدئولوژیک تغییر دهد.

-موسیقی همچنین به عنوان زبان احساسات تعریف می‌شود. شما می‌خواهید با موسیقی خود بیش از همه کدام حس را بیان ‌کنید؟

-فکر می‌کنم همه چیزهایی که در جهان اتفاق می‌افتد می‌بایست بر اساس عشق روی دهد. به عنوان خواننده در کارهایم سعی می‌کنم نوعی حس عشق را بیان کنم. این حس عشق می‌تواند مربوط به یک شخص یا خانواده و فامیل باشد و ترانه‌های من هم از همین حس عشق سرچشمه می‌گیرند. برای من تبادل احساسات مهم است؛ حس شیفته و عاشق بودن و تأثیراتی که عشق در آدم‌ها بر می‌انگیزد. به همین دلیل نیز تور کنونی‌ام را «پروژه عشق» می‌نامم. این پروژه عشق شامل عناصری مانند زن، میهن، دوستی، انسانیت و صلح است.

-آیا موسیقی به شما در تبعید کمک کرد تا بر فقدان وطن غلبه کنید یا اینکه خاطرات و ترانه‌های قدیمی بیشتر رنج و شوق به ایران را بیدار می‌کنند؟

-البته کار من به معنی مثبت بر زندگی شخصی من نیز تأثیر دارد. وقتی مأیوس بودم، ترانه‌های اندوهناک خواندم و وقتی حال خوشی داشتم، ترانه‌های شاد خواندم. آمیخته‌ای از احساسات معین مثل دوری از میهن و خانواده و زندگی در تبعید گاهی حالات شخصی را بازتاب می‌دهند اما می‌توانند بسیار غم‌انگیز باشند و شنونده را اندوهگین کنند.

-مجیدرضا رهنورد ۲۳ ساله به اتهام «محاربه» به اعدام محکوم شد. پیش از اعدام در ۲۱ آذر ۱۴۰۱ به بستگانش در ایران توصیه کرد: قرآن نخوانید؛ دعا نخوانید؛ شادی کنید و آهنگ‌های شاد بذارید. به عنوان یک خواننده ایرانی وقتی این حرف‌ها را شنیدید چه احساسی داشتید؟

-حرف زیادی نمی‌توانم در اینباره بزنم (اشک در چشم‌هایش حلقه می‌زند) در برابر این انسان‌ها و شجاعت‌ و شهامت‌شان فقط می‌توان احترام داشت و از آنها برای خود آموخت.

-آهنگ «سوراخ موش» توماج صالحی رپر ایرانی معروف شد. او در این آهنگ به بی‌تفاوتی و ناآگاهی همه آنهایی در داخل و خارج ایران اشاره می‌کند که با رژیم اسلامی همراهی کرده‌اند. چون توماج صریح و آشکار درباره وضعیت ایران حرف می‌زند، در اکتبر ۲۰۲۲ دستگیر شد و مورد بدرفتاری قرار گرفت و پس از یک سال حبس با وثیقه آزاد شد. پس از چند رو اما دوباره رژیم او را بازداشت کرد. شما برای  توماج صالحی که این شهامت را داشت که سکوت نکند پیامی دارید؟

-من کارهای توماج و ترانه‌هایش را می‌شناسم و می‌دانم چه خدمتی کرده. می‌خواهم به او بگویم راهی که در پیش گرفته یک سرمشق است و اینکه مردم ایران نیز همین راه او را می‌روند. به همین خاطر از او سپاسگزارم و برای شجاعت و صراحت‌اش در کارهایش احترام قائلم.

وقتی آدم در ایران زندگی می‌کند، آنهم در این وضعیت فعلی بسیار مهم است که چنین سخنان صریحی بر زبان آورد. برای این کار آدم نیاز به یک شخصیت خیلی خیلی بزرگ دارد که با وجود اطلاع از اینکه چه اتفاقی ممکن است بیفتد باز هم مرعوب نشود و هراسی نشان ندهد بلکه راه خودش را ادامه دهد و کارش را پیش ببرد. من بالاترین احترام را برای کار توماج قائلم.

-آیا شما پس از مسیر حرفه‌ای موفق و طولانی خود به عنوان یک خواننده، دلیل این موضوع را پیدا کردید که چرا موسیقی می‌تواند انسان‌های مختلف را گرد بیاورد و آنها را بهم پیوند بدهد؟

-این دوباره مرا به موضوع عشق بر می‌گرداند چرا که عشق همه چیز را بهم وصل می‌کند همچنین باعث همبستگی انسان‌ها می‌شود. این همبستگی در زندگی به چیزهای خوب می‌انجامد. در عشقی که من نسبت به حرفه‌ام به عنوان خواننده دارم، تلاش می‌کنم همچنین همه احساساتم را به شنوندگانم نشان دهم. وقتی شنوندگانم از آن خوششان می‌آید، آنوقت این مبادله و این پیوند عشق نوعی شیفتگی است. بیشتر خوانندگان در تبعید احساس مشترکی دارند.

-اگر می‌توانستید دوباره در ایران به روی صحنه بروید، اول از همه کدام ترانه‌تان را می‌خواندید؟

-در گذشته به ترانه‌های دیگری فکر می‌کردم. اما الان بعد از جنبش زن زندگی آزادی در ایران برای من تنها یک ترانه وجود دارد: خانوم گل! به عنوان اولین ترانه در ایران، «خانوم گل» را خواهم خواند.

۱-مصاحبه اوریانا فالاچی با خمینی؛ نیویورک تایمز؛ ۷ اکتبر ۱۹۷۹

*منبع: وبسایت اندیشکده مِنا (خاورمیانه و شمال آفریقا) و وبسایت کیلیان فورستر
*ترجمه و تنظیم از کیهان لندن

 

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۱۳ / معدل امتیاز: ۴٫۴

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=339496