تقدیم به نسل جوان وآینده نگرایران
امان بیداربخت- در اینجا پیشنهاد یک روش علمی در پروژه ساختارسازی جامعه آینده ایران را مطرح میکنم. راه و چاره ما برای یافتن یک سیستم با «تکامل سنجیده و کاربرد توانا» چیست؟ تمام هدف از مقایسه بین مکتب «سیاسی رفتارگرای تجربی» و مکتب «فرهنگی ساختارگرای اجتماعی» در دو بخش پیشین، شناساندن محتوای هرکدام با خصوصیات مثبت و منفی آنها بوده است چراکه استفاده کاربردی سیاسی از هر کدام نقش بزرگی در کیفیت و یا زوال زندگی فردی و اجتماعی ملتها بازی میکند.
در نتیجهگیری بخش دوم این مطلب آمد که معضل امروز جامعه ایران یک بغرنج فرهنگی است و یک مشکل صرفا سیاسی نیست. این معضل پیچیده در ارکان مختلف ریشه دارد:
۱ – نخست در جامعهشناسی فرهنگی تمایز بین «فرهنگهای مختلف» و «روشهای اندیشیدن متفاوتشان» انجام شده. در پژوهشهای ریشهای روان جامعه ایران به این حقیقت مسلم میرسیم که دانشمندان، پژوهشگران، سیاستمداران، حقوقدانان ما که از یک پدر و مادر مسلمان به دنیا آمده و در مدارس و اجتماع ایران تا سنین بلوغ زیر تعالیم و فرهنگ مذهبی آموزش و تربیت شدهاند، بطور جمعی «کلینگر» و دارای «شیوه اندیشیدن خودی و ناخودی یا سیاه و سفید و حذفی ابراهیمی» هستند که در ساختمان و مکانیسم تفکرشان، به یکی از متضادهای درپیش قرار گرفته، ارزش خوب و به دیگری ارزش بد داده و آن دیگری که بد است را به صورت ناآگاه و خودکار، اگر صلاح و قابل استفاده باشد (چون زنان) به کناری گذاشته و یا اگر دگراندیش باشد حذف فیزیکی میکنند.
بدین ترتیب و مرتب بجای ترکیب کرد تکمیلی اجزا و تبدیل آنها به فرایند و سازندگی از آنها، حذف تضادها را در پیش گرفته و رفتار تخریبی (نیهیلیسم= بیارزشی) را برقرار میسازند. عمل حذف دیگران و دگراندیشان در تمام سیاستورزیها، مناظرهها، گفتمانهای اندیشمندانه، هر روز به چشم میخورد و ما در رسانههای گروهی آن را تجربه میکنیم. به ویژه گروههای اپوزیسیون سیاسی ما که بعد از ۴۵ سال هنوز نتوانستهاند کوچکترین تفاهم و برآیندی روی نظریات خود با نظریات دیگران داشته باشند و سرنوشت آینده ایران را مشخص نمایند.
۲ – دانشمندان، سیاستگذاران، حقوقدانان ما در عین حال که از واژه «ایران و ایرانیت» صحبت میکنند آگاهی چندانی هم از «محتوا و روش اندیشیدن نیاکان خود» ندارند و این خود رساننده عدم آگاهی کیستی خود و این آب و خاک است. بسیاری از آنها شیفته سیستم سیاسی/ اقتصادی/ تکنیکی رفتارگرایی (بیهیوورستی) غرباند که کورکورانه و بدون شناخت محتوا سیستمهای انسانی دیگر از این سیستم یکبعدی را تقلید و کپی کرده و متعصبانه و سخت بر این باور اعتقادی پایبندند که باید این سیستم فرهنگی و تکنیکی آمریکایی را جانشین نظام حکومت مذهبی ایران کرد. این نخبگان غافل از آنند که اگر غرب با پیشرفتهای علمی و تکنیکی خود تواست به این فرآیندها و آفرینندگیها دست یابد به خاطر سه عامل:
۱ – «برگشت به انسانگرایی (از الهیگرایی) وکسب عقلانیت زمینی»
۲ – «برگشت از کلینگری به جزیینگری و کسب عقلانیت علمی»
۳ – «ترویج بینهایت فرهنگ و هویت هلنی» خود بود.
یعنی در غرب در کنار «ایسم لیبرالیسم» و «سیستم سیاسی/ اقتصادی سرمایهداری» این سه عامل عقلانیت و فرهنگ دلیل اصلی پیشرفت و توسعه کشورهای پروتستان شمال اروپا چون انگلستان، فرانسه، آلمان، اتریش، بلژیک، سوییس هلند وکشورهای اسکاندیناوی بوده که هرکدام «با فرهنگ، هویت، سنتها و اسطورههای تاریخی خود» در کنار دستاوردهای علوم غربی زندگی میکنند و جوامع خود را آباد و بینیاز میگردانند.
مکتب سیاسی رفتارگرای تجربی در پیمایش مکتب فرهنگی ساختارگرای اجتماعی (بخش یک)
پرسش این است که در جامعه امروز ایران کدامیک از این سه عامل بالا وجود خارجی دارد؟ کدام فرهنگ و هویت پربار و کارآمد بطور سراسری در ذهنیت و روح جامعه گسترده است؟ کدام «عقلانیت علمی» در ایران امروز خانه دارد؟ و ما با کدام سیستم سیاسی و با چه نخبگان اپوزیسیون و «با چه روش اندیشیدنی» میخواهیم «ساختار فرهنگی/ اجتماعی/ سیاسی آینده» را بریزیم؟
اینها هرکدام خود اصول اصلی ساختار جامعه آیندهاند که نخبگان وسیاستگذاران اپوزیسیون به کلی از محتوا و طرز عمل آنها بیخبرند. آیا این درهم و برهمیها، این سه هویتیها، این بیاخلاقیها، این ندانمکاریها و بینظمیها و بیقانونیها را سیاستورزان اپوزیسیون میتوانند فقط با آوردن یک نظام سیاسی کپی شده و ارزشهای بدون اخلاق آن از غرب برطرف کند؟
رفتارگرایان یا بیهیوریستها بر این عقیدهاند که در علم روانشناسی باید از پدیدههای «انتزاعی» مانند تفکر، خلق و خوی، احساسات و عواطف، نقش اسطورهها در خودآگاه و ناخودآگاه، تاثیر سنتها، آداب معاشرت و آیینها و نشانههای فرهنگی که قابل اندازهگیری نیستند چشمپوشی کرد و تنها پدیدههایی چون «رفتار» قابل سنجش و بررسی هستند. بدین ترتیب در سیستم رفتارگرا از تاثیر فرهنگ و تکامل پدیدههای فرهنگی چشمپوشی میشود و فرهنگ به صورت کلی در زیرمجموعه بیرونی رفتار انسانها قرار میگیرد.
در اینجا «خلاء فرهنگی» یا تاثیر عقلانیت شعوری/ ادراکی انسان که لازمهی «درستاندیشی» است، به وضوح آشکار میشود.
علم پزشکی که خود در حیطه علوم تجربی فیزیکی قرار دارد، عکس تئوری رفتارگرایان تجربی را اثبات میکند. کافیست به پژوهشهای علم پزشکی توجه کنیم تا تضادهای تئوریک را در سیستم رفتارگرایان ببینیم.
در کتاب «اندیشیدن، آموختن، فراموش کردن» پروفسور وسترِ آلمانی در صفحه ۲۸ به «تکامل اندیشیدن» و «عملکرد» آن در دو نیمکره مغز انسان و اینکه مغز در جایگاه خویش چگونه عمل میکند میپردازد. او بر این نظر است که با تکامل این دو عقل بطور متناسب در جامعه، یعنی تبادل و میزان بالا بودن خرد در یک حد متوازن و متعادل است که «خرد خالص» با پرورش عقل در این دو پیکره انجام میپذیرد.
۱ – «عقل فیزیکی یا ابزاری» که در پیکره سمت چپ مغز قرار دارد، عقلی است سازنده، دولت/ ساختارساز، سازماندهنده، تکنیکپرور که دکتر، مهندس، پلساز و جادهساز، آسمانخراشساز، پزشک، دندانپزشک، کشاورز، شیمیدان، فیزیکدان، معمار، مقاطعهکار، تکنیسین، مهندس علوم اجتماعی و تکنوکرات میسازد.
۲ – «عقل شعوری/ ادراکی یا عقل نقاد» که محل تکامل آن در قسمت سمت راست مغز است برخلاف عقل ابزاری، آموزشدهندهی فیلسوف، جامعهشناس، روانشناس بالینی، روانشناس اجتماعی، حقوقدان، سیاستمدار، آرشیتکت، نویسنده، روزنامهنگار، انسانشناس، بازیگران سینما و تئاتر، خبرنگار، شاعر، فرهنگشناس، قومشناس، افرادی که در تهیه مطالب برای جامعه کار میکنند، استادان دانشگاه، آموزگاران، هنرمندان، پیکرتراشان، نقاشان و غیره است که خلاقیتها و توشههای به دست آمدهی اخلاق و انسانیت را نقادانه در فرم فرهنگ و فرهنگسازی به جامعه منتقل میکنند و نقش اصلی آنها رشد و تکامل و بالا بردن فضیلت و کمالات و استعدادهای عینی و ذهنی انسانهای جامعه است.
بدین ترتیب در مغز انسان در اثر تبادلات الکتریکی بین پیکرهای مغز، استعداد تکامل هر دو بخش به اعتلا میرسد. اگر این توازن بهم بریزد و بخشی به سود بخش دیگر به تکامل نرسد، آن بخش در نیمه راه میماند و تکامل نمییابد.
«توازن» بین «عقل شعوری/ ادراکی و نقاد» و «عقل و خرد تجربی/ فیزیکی» از ملزومات حفظ و تعادل بین انسانهای جامعه و محیط زیست آنهاست که متاسفانه این پدیدههای مهم در جامعه امروز ایران به خاطر غلطاندیشیهای سیاسی در مدت بیش از ۱۲۰ سال، تعادلشان به کلی بهم ریخته. در حال حاضر جامعه ایران به زور دارای ۵۰۰ اندیشمند آموزشیافته دانشگاهی در زمینه «علوم انسانی ایرانی» یا عقل شعوری/ ادراکی و نقاد در برابر ۶۰۰ هزار دانشآموخته عقل تجربی/ فیزیکی است.
عدم تکامل عقل شعوری، ادراکی و نقاد از زمان مشروطیت تا امروز باعث نازایی جامعه ایران در برابر مشکلات و معضلات زیادی شده که امروز چوب آن بر پیکر ما میخورد. دانشآموختگان عقل تجربی که ساختار فرهنگی جامعه در کارشناسیشان نیست، شاید بتوانند در رشته فیزیکی/ تجربی خود ساختار لازم را بریزند، اما قادر به ساختارسازی جامعه و آنهم جامعهای که اچنین درهم ریخته نمیشوند.
مکتب سیاسی رفتارگرای تجربی در پیمایش مکتب فرهنگی ساختارگرای اجتماعی (بخش دو)
بدین ترتیب نشان میدهم که ایران امروز ما در مجموعهی یک بعدیِ علم تجربی/ ابزاری قرار دارد که آهسته آهسته در اثر عدم تکامل فرهنگ در جامعه و مردم رو به فنا و دچار «آفتزدگی فرهنگ و اخلاق» میگردد که نشانههایش امروز کاملا بارز است.
جامعه ایران احتیاج مبرم به «تعویض اندیشه پویا» دارد که اگر اندیشمندان و نخبگان ما به صرافت این مهم نیفتند و آن را به عمل نرسانند، این جامعه، این آب و خاک و مردماش همچنان در «عدم جهتیابی سیاسی و اجتماعی» باقی خواهند ماند.
راه و چاره و نجات ما از وضعیت مصیبتبار کنونی ازدواج و خویشاوندی دوباره علوم انسانی با علوم تجربی و برگشت به «سیستم اندیشیدن دیالکتیکی زرتشت» و عقلانیت و خرد ایرانی و ایجاد یک «سیستم شبکهای مانند سیستم شبکهای طبیعت» است که چهار و نیم میلیارد سال است بدون خطا کره زمین را در کهکشان آسمانها با میلیارد میلیارد انسان و حیوان میچرخاند و تغذیه میکند و تا امروز کم نیاورده است.
ما با تمام اطلاعات بالا اکنون در زمان انقلاب دیجیتال و از آن بالاتر انقلاب هوش مصنوعی هستیم. در مورد تمام پرسشهای بالا با این ابزارها و شبیهسازیهای تحلیلی که میتوانیم انجام دهیم، اگر بیاییم محاسبات ریاضی و تحلیلی کامپیوتری انجام دهیم، متوجه میشویم به جائی که تمرکز فکری خود را بر دیدگاه تکعنصری افقی و کلینگری اندیشیدن، مانند نظرهای امروزی از پیش بافته شده سیاسی، اقتصادی، دینی بیافکنیم، عمل اندیشیدن مغز به روی تاثیر ارتباطات شبکهای و درستاندیشی مانند طبیعت برمیگردد که آفریندگی و خلاقیت را در ما به وجود میآورد و ما را از این ایستادگی تاریخی میرهاند. فقط بدین ترتیب است که میتوانیم عقلانی اندیشه کرده و عوامل جانبی و پدیدههای پنهانی و معلوم گذشته را در طرحها و اجرائیات آینده منظور نموده و پایداری نافذ و مؤثری در پیشرفت یک «سیستم تکاملی توانا» رو به سوی جلو بجای بینش ظاهری و نادرست امروزی به دست آوریم.
با همه این دادهها اکنون به جایی میرسیم که باید با تمرکز به روی این پژوهشها ودرک و فهمی که از آنها میکنیم، سیستمی برای آینده ایران بریزیم که از تکمیل بخشهای زیر درست شده باشد:
۱ – روش اندیشیدن فلسفه دیالکتیکی ایرانیان بجای روش اندیشیدن خودی و ناخودی حذفی (روش اندیشیدنی که نیاکان ما با آن ۱۲۵۰ سال بزرگترین امپراتوری جهان را اداره میکردند و اکنون با مطالعات علمی اسناد و مدارک جهانی استخراج و آمادهی به کار بردن است تا در طرح فرهنگی/ سیاسی آینده از نوزادان و نوباوگان تا سطح دانشگاه و جامعه آموزش، پرورش و در ذهنیت ایرانیان بطور مثمر جایگزین شود. بدین ترتیب «ذهنیت فردی و جمعی ایرانیان» نه مانند اروپاییان در ۳۰۰ سال، بلکه دریک برنامهریزی سنجیده با تمام امکانات دیجیتال و هوش مصنوعی و رسانهای به مدت ۲۵ تا ۳۰ سال دوباره در مسیر درستاندیشی قرار خواهد گرفت.
۲ – آموزش وپرورش جهانبینی، فرهنگ، هویت، اخلاق ایرانی در جامعه آینده
۳ – برگزیدن یک سیستم سیاسی/ اقتصادی آزادیخواهانه (لیبرال) با در نظرگرفتن تجدد جهانی در تمام مدارج جامعه، بر اصول مردمسالاری و ترویج نظم و برقراری قانون
۴ – برگزیدن یک سیستم خودکار و خودگردان عمودی به صورت شبکهای به نام «سیستم سایبرنتیک» (یا علم تنظیم سیستم به روش طبیعت) سیستمی که همگون با قوانین طبیعت و روش اندیشیدن دیالکتیکی ایرانی است، که بجای تفکر افقی و حدسی سیاه و سفید خذفی امروزی، تفکرات مغز ما در مدار تاثیرات ارتباطات شبکهای قرار گرفته و با روش ایرانی، درستاندیشی بر جامعه استوار میگردد.