نسل نو ایران و شاهنامه

- در طول تاریخ هربار که فرهنگ و تمدن ایران با توفان‌های سهمگین مواجه شده است با تکیه بر آموخته‌های کهن توانسته است طرحی نو دراندازد که به پویایی مجدد فرهنگ و تمدن ما انجامیده است.
- به دنبال حمله اعراب به ایران یکی از منابعی که به احیای هویت و زبان ایرانی منجر شد اثر سترگ ابوالقاسم فردوسی، شاهنامه است. بیداری ایرانیان منجر به مشارکت آنان در تکامل فرهنگ و تمدن جدید گردید. در مورد اهمیت شاهنامه در احیای هویت و زبان فارسی بسیار گفته شده است اما آنچه امروز به ما در دگردیسی فرهنگی در جهت نوزایش تمدن ایران کمک خواهد کرد، نهفته در داستان‌های آن است.

چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۲ برابر با ۰۶ مارس ۲۰۲۴


دکتر رضا سعیدی فیروزآبادی – در سال‌های اخیر جوانان ایرانی اقبال زیادی به شاهنامه نشان داده‌اند.  جلسات شاهنامه‌خوانی برگزار می‌کنند. والدین جوان فرزندان خود را به کلاس‌های شاهنامه می‌فرستند تا آنان در کودکی با شاهنامه آشنا شوند. علت چیست؟

نقاشی مربوط به داستان رستم و سهراب یکی ازمشهورترین حکایت‌های شاهنامه

شاهنامه در یک ضرورت تاریخی سروده شد تا پلی باشد به دوران باستان و زمینه تداوم فرهنگی ایران را فراهم آورد. شاهنامه کتاب هویت ایرانی ، فرهنگ و منش ایرانی است.

نظام جمهوری اسلامی بیش از چهار دهه است که در تلاش است تا فرهنگ و هویت جعلی را تبلیغ کرده و گسترش دهد. از طرفی، فرهنگ و تمدن ایران در طول قرن‌ها قدمت خود در معرض چالش‌های خارجی زیادی نظیر حمله اسکندر، اعراب و مغول قرار گرفته است ولی هربار ملت و تمدن بپا ایستاده ایران به علت غنای فرهنگی بر این مصائب غلبه کرده است.

این خصیصه را ما در ملل و تمدن‌های قدیم دیگر مشاهده نمی‌کنیم و از بسیاری از آنان بجز در کتاب‌های تاریخ اثری باقی نمانده است. در عصر حاضر، فرهنگ و تمدن ما با پدیده‌های همه‌جانبه تازه‌ای مواجه شده که آن را عصر مدرن یا تجدد نامیده‌اند. با رشد ارتباطات و فناوری، این پدیده جدید وارد عصری نو گشته که آن را عصر جهانی شدن نامیده‌اند. این پدیده تمامی‌ تمدن‌ها و فرهنگ‌های کهن و نو را بطور جدی مورد چالش قرار داده و آنان را به نابودی تهدید می‌کند. این پدیده چند وجه دارد و از مبانی فکری– فلسفی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و غیره برخوردار است. قدرت و   تسلط این پدیده بر ارکان فرهنگ و تمدن ما نیز در یکی دو قرن اخیر و خصوصا در چند دهه اخیر چنان بوده که ما را نیز به سردرگمی‌ و مشکلات عمیقی گرفتار کرده، تا حدی که برخی از آن با عناوینی چون اسکیزوفرنی فرهنگی و یا جنبه‌های غربزدگی مضاعف نام برده‌اند. البته جهانی شدن و مدرنیته قطعا جنبه‌های مثبتی نیز دارد ولی درک و تحلیل آن جنبه‌های مثبت و منفی، نیاز به خودآگاهی مبتنی بر هویت و غنای فرهنگی دارد.

اما سوال اساسی که امروز در برابر فرهنگ و تمدن ما قرار دارد مسئله راه حل‌ها است. برای مواجهه با این پدیده باید اول آن را شناخت. این خود بحثی است اساسی که در فرصت دیگر باید به آن پرداخت اما مسئله مهم دیگر آشنایی با مبانی فرهنگ ایرانی است که ما را در مواجهه با این پدیده یاری خواهد کرد. البته باید توجه داشت که مواجهه با این پدیده جدید راهی نو و نگرشی جدید و نظام فکری نوینی را می‌طلبد که بن‌مایه‌های آن در فرهنگ ما وجود دارد. تکیه تنها به رسوم و سنن کهن کافی نیست ولی شناخت آنان می‌تواند به راهی نو و نگرشی جدید منتهی شود و این تجربه تاریخی در مورد فرهنگ و تمدن ایرانی وجود دارد.

در طول تاریخ هربار که فرهنگ و تمدن ایران با توفان‌های سهمگین مواجه شده است با تکیه بر آموخته‌های کهن توانسته است طرحی نو دراندازد که به پویایی مجدد فرهنگ و تمدن ما انجامیده است. به علل متعدد تاریخی، بسیاری از این تجارب و طرح‌های نو در ادبیات ایران مستتر است که آن را از ادبیات ملل دیگر متمایز کرده است. به عنوان مثال به دنبال حمله اعراب به ایران یکی از منابعی که به احیای هویت و زبان ایرانی منجر شد اثر سترگ ابوالقاسم فردوسی، شاهنامه است. بیداری ایرانیان منجر به مشارکت آنان در تکامل فرهنگ و تمدن جدید گردید. در مورد اهمیت شاهنامه در احیای هویت و زبان فارسی بسیار گفته شده است اما آنچه امروز به ما در دگردیسی فرهنگی در جهت نوزایش تمدن ایران کمک خواهد کرد، نهفته در داستان‌های آن است. این داستان‌ها با وجود جنبه‌های حماسی، عشقی و تراژدی، ما را با تفکر و اندیشه‌های متفاوت نیز آشنا می‌کند. شخصیت‌های این داستان‌ها هر یک مظهری از یک تفکر و اندیشه خاص هستند.

تنوع داستان‌ها و شخصیت‌های آنها از جذابیت‌های مضاعف این اثر است که ما را با شرایط مختلف زندگی و نحوه مواجهه با آنان آشنا می‌کند. داستان‌های حماسی شاهنامه داستان مردمانی است که در شرایط سخت کمر همت به چالش‌های بزرگ بسته‌اند و اندیشه‌ای جز سرافرازی و آبادانی این ملک نداشته‌اند.

چو ایران نباشد تن من مباد
بر این بوم و بر زنده یک تن مباد

همه سربه سر تن به کشتن دهیم
از آن به که کشور به دشمن دهیم

نخوانند بر ما کسی آفرین
چو ویران بود بوم ایرانزمین

که ایران بهشت است یا بوستان
همی‌ بوی مشک آید از بوستان

بیا تا بکوشیم و جنگ آوریم
برون سر از این بار ننگ آوریم

اگر مرز و راهست اگر نیک و بد
به گرز و به شمشیر باید ستد
گر از من بَدآگاهی آرَد کسی

مباش اندرین کار غمگین بسی
چنان دان که اندر سرای سپنج
کسی کو نهد گنج با دست رنج
چو گاه آیدش زین جهان بگذرد
از آن رنج او دیگری برخورد
بکوشیم و مردی به کار آوریم
بریشان جهان تنگ و تار آوریم

تبه گردد این رنج‌های دراز
نشیبی درازست پیش فراز

رهایی نیابم سرانجام ازین
خوشا باد نوشین ایرانزمین

یا می‌توان به داستان‌های عاشقانه‌ی آن از جمله رودابه و زال، رستم و تهمینه ، سهراب و گردآفرید، بیژن و منیژه و سودابه و سیاوش اشاره کرد:

بخندد بدو گوید ای شوخ چشم                 
به عشق تو گریان نه از درد و خشم
نخندد زمین تا نگرید هوا                            
هوا را نخوانم کف پادشا
که باران وی در بهاران بود                        
نه چون همت شهریاران بود
همیشه دلم در غم مهر اوست                   
 شب و روزم اندیشه چهر اوست

یا داستان‌های تراژیک آن که می­‌توان به داستان سیاوش ، سهراب و اسفندیار اشاره کرد:

یکی داستان است پر آب چشم                  
دل نازک از رستم آید بخشم
اگر تند بادی برآید ز کنج                         
به خاک افگند نارسیده ترنج
به یزدان که تا در جهان زنده‌ام                 
به کین سیاوش دل آگنده‌ام

و یا ستایش خرد و دانش:

به نام خداوند جان و خرد                         
کزین برتر اندیشه برنگذرد
خرد برتر از هر چه ایزد بداد                      
ستایش خرد را به از راه داد
خرد رهنمای و خرد دلگشای                    
خرد دست گیرد به هر دو سرای
توانا بود هرکه دانا بود                             
ز دانش دل پیر برنا بود

و یا دعوت به راستی و نیکویی:

ز روز گذر کردن اندیشه کن                     
پرستیدن دادگر پیشه کن
به نیکی گرای و میازار کس                      
ره رستگاری همین است و بس

تکیه بر ارزش‌هایی چون خرد، داد، مدارا و آبادانی ذره‌ای از این ارزش‌هاست که بر آن در داستان جنبش فریدون و کاوه بر ضحاک تاکید شده است.

جمشید با فرّ ایزدی جهان را از ناپاکی رهانیده ولی گرفتار غرور می‌شود و رو به زوال می‌رود:

کمر بست با فرّ شاهنشهی                        
جهان گشت سر تا سر او را رهی
منم گفت با فره ایزدی                            
همم شهریاری همم موبدی
منی کرد آن شاه یزدان شناس                  
ز یزدان بپیچید و شد ناسپاس

ضحاک بر ملک‌اش غلبه می‌یابد و جهان را با کژی ناپاک می‌کند. کاوه و فریدون بر او قیام می‌کنند و او را به بند کشیده و آیین نو در می‌افکنند:

یکی بی زبان مرد آهنگرم                        
ز شاه آتش آید همی‌ بر سرم
کسی کاو هوای فریدون کند                     
سر از بند ضحاک بیرون کند
بیاورد ضحاک را چون نوند                       
به کوه دماوند کردش به بند
از او نام ضحاک چون خاک شد                 
جهان از بد او همه پاک شد
فریدون فرخ فرشته نبود                          
ز عود و ز عنبر سرشته نبود
به داد و دهش یافت آن نیکویی                
تو داد و دهش کن فریدون تویی
زمانه بی اندوه گشت از بدی                     
گرفتند هر کس ره ایزدی
دل از داوریها بپرداختند                         
به آیین یکی جشن نو ساختند

آشنایی نسل جوان با این اثر سترگ یکی از ابزاری است که می‌تواند به نوزایش فرهنگی در کشور ما منجر شود. 

*دکتر رضا سعیدی فیروزآبادی پزشک متخصص پیوند اعضا و عضو کنونی هیئت هماهنگی پروژه ققنوس ایران است.

 

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۱۱ / معدل امتیاز: ۳٫۹

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=343995