مجید محمدی – وقتی دانشگاه پرینستون حسین موسویان را در سال ۲۰۰۹ استخدام کرد، فکر کردم که او از رژیم فاصله گرفته و جدا شده و میخواهد علیه رژیمی که قرار بود او را به عنوان جاسوس محاکمه کند کار کند. من اشتباه میکردم. او میخواست به خدمت خود برای رژیمی ادامه دهد که همه گونه فرصت در اختیار یک فعال سیاسی خیابانی قرار داد تا دو روزنامه مهم را در اختیار بگیرد، و از هیچکس بودن به سفیر ایران در آلمان و سپس مذاکره کننده ارشد در مذاکرات هستهای با اروپا ارتقاء پیدا کند. غیر اینها او در چندین مقام میانی در نهادهای مختلف نقش مدیریتی داشته است.
حسین موسویان از زمانی که یکی از اعضای شورای مرکزی روزنامه «رسالت» و مدیرمسئول روزنامه «تهران تایمز» بود، زمانی که دیپلمات ارشد رژیم اسلامی در اروپا بود و زمانی که به آمریکا برای لابی کردن برجام و دفاع از برنامه هستهای رژیم به عنوان صلحآمیز نقل مکان کرد، همواره عین یک کارگزار وفادار برای جمهوری اسلامی کار میکرده است. این ماموریت وفادارانه با خروج او از کشور تمام نشد.
محمدجواد ظریف در تلویزیون جمهوری اسلامی موسویان را مدافع همهی مواضع رژیم به نحو احسن معرفی میکند: «آقای دکتر موسویان… همکار ما بوده در وزارت خارجه. الان هم اگر انسان بخواد منصفانه قضاوت بکنه ایشون در امریکا، در اروپا، در کنفرانسهای بینالمللی با تلاش بسیار زیادی از مواضع جمهوری اسلامی ایران خیلی زیبا دفاع میکنه.»
کارگزار یا منتقد؟
اما موسویان برای نمایش و معرفی خود به عنوان منتقد رژیم داستانهای مختلفی ساخته است از جمله قرار داشتن در فهرست ترورهای دهه هفتاد که دروغی محض و داستاننویسی تخیلی بدون هیچگونه سند و مدرکی است: «آنطور که آقای ربیعی برایم تعریف کرد تیم قتلهای زنجیرهای گفتهاند که بنا داشتند که طی عملیاتی چند ماه قبل از رأی دادگاه میکونوس در ایام تعطیلات ژانویه ۱۹۹۶ یعنی حدود دیماه ۱۳۷۵ من را در آلمان ترور کنند.» (انتخاب ۲۲ اسفند ۱۴۰۰) به روباه گفتند شاهدت کیست گفت دُمم! «عباد» به عنوان یک عامل اطلاعاتی چگونه میتواند گواه قابل وثوقی برای ادعای موسویان باشد؟!
من شخصاً دو لیست ترور در دهه هفتاد خورشیدی در ایران دیدهام؛ یکی از آنها لیستی بود که سعید حجاریان، یک مقام عالیرتبه امنیتی، در اختیار من قرار داد و موسویان در آنها نبود. پروژه ترور مخالفان و نویسندگان در آن دوره قرار بود در داخل کشور انجام شود نه در اروپا. همچنین بعد از میکونوس و آمدن اصلاحطلبان در دولت از سال ۱۳۷۶، ترور در اروپا در دستور کار رژیم نبود.
ایدئولوژی و گفتمان ترورمحور
یهودستیزی، محو اسرائیل از روی نقشه، بهائیستیزی در ملاء عام، ساخت بمب هستهای و امپریالیسم شیعه در رأس دستور کار ایدئولوژیک رژیم در دهه ۱۹۸۰ قرار نداشتند. یادداشتها و خبرهای روزنامه «رسالت» حتی اسراییل را «رژیم صهیونیستی» یا «کودککش» نمیخواند. در آن دوره چهار موضوع جنگ ایران و عراق، آرام کردن تنشهای داخلی از طریق ترور و حذف مخالفان، اسلامیسازی جامعه و رقابت با چپهای اسلامگرا در دستور کار روزنامهی «رسالت» و جناح سنتگرای اسلامگرا بود.
با اینکه جنگ با عراق داشت از ریل خارج میشد و در وضعیت بن بست قرار داشت، تروریسم به دلیل شکنندگی رژیم همچنان در میان این چهار موضوع برای آن حیاتی به نظر میآمد. چهرههای سیاسی معروفی در خارج کشور بودند که مسیر تغییر رژیم را دنبال میکردند و حدود ۵ هزار زندانی سیاسی در زندانها حبس شده بودند. بقای رژیم از دیدگاه مقامات در خطر بود. از این جهت مقامات بالای امنیتی به دو برنامهی کشتار در زندان و ترور در اروپا اندیشیده و برای آن برنامه تنظیم میکردند.
ترور برای اسلامگرایان همیشه یک عمل مذهبی و سیاسی بوده است. ترور توسط اسلامگرایان با یک فتوا و شکل دادن به گروهی از پیروان برای اجرای آن آغاز میشود. تامین تدارکات و جوخه تیراندازی در پایان این فرآیند قرار دارد.
اما تروریسم اسلامی چگونه مشروعیت یافته و ترویج مییابد و عادی میشود؟ این کاری است که موسویان و همکارانش در روزنامه «رسالت» انجام میدادند. طیف جناح چپ سیاسی نمیدانست چگونه قسمت اول را انجام دهد چون به سلاح شریعت و فقاهت مجهز نبود. اقتدارگرایان تمامیتخواه در هر سه موضوع خوب بودند. «رسالت» تریبون عمومی انجام این دستور کار بود.
علی خامنهای در سالهای اول ریاست جمهوریاش همین احساس شکنندگی را داشت و در دهه ۷۰ خورشیدی شروع به کشتار روشنفکران و مخالفان سیاسی کرد. «رسالت» در این دهه حتی زمانی که موسویان در خارج کشور بود، با نشر دیدگاههای مصباح یزدی همین کار را برای ترویج و عادیسازی ترور انجام میداد. ترور در« دیانای» این روزنامه بود.
ترور در عمل
حسین موسویان نقشی کلیدی در مالهکشی ترور میکونوس و نفی نقش جمهوری اسلامی ایران در این ترور داشته است: «من شخصا بیش از ۳۰۰ ملاقات در وزارت خارجه، دستگاه قضایی، پارلمان آلمان، دفتر صدراعظم و حتی با سران رسانههای آلمان با هدف نشان دادن عدم مداخله دولت ایران و بیگناهی آقای دارابی انجام دادم.» این در حالیست که دادگاهی در آلمان مقامات بالای رژیم را در محاکمهی مربوطه محکوم کرد چون شواهد کافی برای این دخالت و مدیریت وجود داشت.
بیانیه مطبوعاتی فوری: تقاضای اخراج سیدحسین موسویان از دانشگاه پرینستون
به گفته پرویز دستمالچی که شاهد ترورهای بهمن ۱۳۷۶ بوده است، «آقای ابوالقاسم مصباحی معروف به شاهد C از پایهگذاران وزرات اطلاعات و امنیت جمهوری اسلامی ایران بود. مصباحى در فوریه سال ١٩٩٧ در برابر دادگاه آلمان، زیر سوگند، در رابطه با نقش سیدحسین موسویان در ترور رهبران کُرد در رستوران میکونوس اظهار داشت: «آقاى موسویان در اکثر جنایاتى که در اروپا انجام گرفتهاند شرکت داشته است». این بیانات در رسانههاى آن زمان آلمان نیز انعکاس داشت و گزارش شد. اگر فرض کنیم اظهارات مصباحى درست نبوده باشند، چرا موسویان در مقام سفیر کبیر جمهوری اسلامیدر آلمان، با در اختیار داشتن تمام امکانات حقوقى و دیپلماتیک و رسانهاى و… علیه مصباحى یا رسانههاى گزارشدهنده هیچگونه اقدام قانونی نکرد و سکوت اختیار کرد؟ موسویان حتی مىتوانست ادعاى خسارت کند و نکرد، چرا؟»
ترور موضوع خنده نیست
حسین موسویان وقتی در ایران و در برابر بوقهای ژریم است فراموش میکند که در پرینستون به چه شغلی وی را گماشتهاند و از تحت ترور بودن مقامات آمریکایی ابراز خشنودی میکند. او در مصاحبه با تلویزیون رژیم اسلامی میگوید: «همسر برایان هوک از وحشت اینکه شوهرش توسط ایران ترور شود شبها خواب ندارد. اینطور لرزه افتاده بود به بدن اینها.» او این سخنان را با لبخندی کنایهدار به پایان میرساند. (تابناک ۲۹ آبان ۱۴۰۲)