شعری از رضا مقصدی برای سبزه و سیزده بهدر
سبزه، به آب دادهام
دل، به شراب دادهام
پرسشِ سبزِ سبزه را
پاسخِ ناب دادهام.
پیرهنِ چمن شدم
جانِ رها ز تن شدم.
سبزه، مرا درین میان
خندهزنان، سرود کرد.
باز، دلِ شکفته را
عاشقِ هرچه رود کرد.