حامد محمدی- هست و نیست نظام جمهوری اسلامی در فرهنگ «شهادتطلبی» خلاصه شده است. مبدأ ایدئولوژیک این فرهنگ «کربلای حسین» و مقصد نهایی آن «ظهور امام زمان» است. به همین دلیل است که میگویند، «شهادتطلبی از ضروریات ظهور است.»
دفاع در برابر حمله نظامی عراق در سالهای ابتدایی انقلاب به جمهوری اسلامی فرصت داد تا از ضمن تثبت موقعیت نظام بنیانهای فکری «شهادتطلبی» را که ریشه اسلامی- شیعی داشت با آمیختن آن به احساسات ملّی برای دفاع از آب و خاک در برابر «دشمن» در میدانهای جنگ تقویت کند. در اوج دوران جنگ از جمله در مقاطعی که لشکرها با کمبود مهمات روبرو بودند و خزانه دولت خالی بود، روحیه شهادتطلبی پیر و جوان را پشت خاکریزها به مقاومت تشویق میکرد با این توهم که «راه قدس از کربلا میگذرد.»
نظام در خط مقدم جبهه با روحیه «شهادتطلبی» بود که جنگ را ادامه میداد و بحرانهای اقتصادی را توجیه میکرد. در چنین فضایی قاضی شرع نیز حکم اعدام مخالفان را صادر میکرد و پاسداران وضوگرفته در پای چوبههای دار لگد به چهارپایهی مرگ میزدند و رو به زندانیان ردیفشده کنار دیوار ماشه میچکاندند.
این الگو تا سالها پس از جنگ نیز برای نظام کار میکرد. اما گذر زمان، دگرگونیهای اجتماعی و روندهای سیاسی روش یک دهه نخست پیروزی انقلاب۵۷ را کماثر کرد. نسل جدیدی که میبایست پیشرانهی روحیه «شهادتطلبی» باشد با آغاز جنگ داخلی در سوریه در سال ۱۳۸۸ با نام جدیدی وارد میدان شد تا همان راه قدیمی را پیش ببرد: «مدافعان حرم».
در آن مقطع حکومت برای حل معادله جدید با یک مجهول مواجه بود. آنها با نسلی از حامیانش روبرو بودند که برای جذب حداکثری آنها و کشاندنشان به مسلخ خانطومان و البوکمال صرفاً باورهای ایدئولوژیک دینی و عشق به ائمه کافی نبود. آن معادله یک «وطن» کم داشت. اینجا بود که اتاقهای فکر نظام دست به کار شدند. «سوریه عمق استراتژیک ایران است» و «اگر در سوریه نجنگیم باید فردا در کرمانشاه و همدان با تکفیریها بجنگیم» برای حل آن معادله ساخته و پرداخته شد.
اغلب آنهایی که به سوریه اعزام شدند کسانی هستند که در شهرهای مختلف ایران سابقه سرکوب مردم در اعتراضات را داشتند. خانوادههای کشتهشدگان جنگ سوریه در مصاحبهها افتخار میکنند که آن «مدافع حرم» سابقه حضور در «فتنهها» را نیز داشته است. مادران، همسران یا فرزندان آنها با افتخار جلوی دوربینها میایستند و میگویند فلان شهید «آرزوی شهادت» داشت. آنها به راحتی آب خوردن در تظاهرات مردم را میکشند و برای اعزام به سوریه و عراق داوطلب میشوند چون به پشتوانه اعتقاداتشان از مرگ نمیترسند و عاشق شهادتاند. اینها اصلیترین پایگاه نظام برای بقا هستند. در تمام ردههای حکومت، مسئولان و کارگزاران بر سر یک اصل حیاتی توافق دارند: «روحیه شهادتطلبی جوانان سبب حفظ نظام شده است.»
شهادتطلبی شاخص «شمال» (N) قطبنمای جمهوری اسلامی است. آنهایی که به رابطه شهادت و «بقای نظام و پایداری قدرت» آگاهاند میدانند نیرو محرکهی حکومت در سرکوب اعتراضات تا خط مقدم جبهههای «مقاومت» در سوریه، عراق، لبنان و یمن همین است. با شهادتطلبی ضعفهای نظامی جبران میشود و ترس از آسیبپذیریهای فیزیکی کمتر میشود.
درک این مفهوم چندان سخت نیست. هنر جمهوری اسلامی خوراندن مفاهیم عاشورایی و توحیدی به مدافعان نظام است. در هیأتهای مذهبی مداح با صدای نخراشیده «مقتلخوانی» میکند و با تکیه بر روایت «حضرت عباس (قمر بنیهاشم)» میگوید، «ای اهل حرم میر و علمدار نیامد، سقای حسین سید وسالار نیامد.» درست در امتداد همین مفاهیم «بچه شیعه» رخت شهادت میپوشد و عَلَم به دست میگیرد تا روی زمین نماند. این رویه از «ارکان اصلی شهادتطلبی» است.
جنگ سوریه برای حکومت زمینهساز یک انقلاب فرهنگی درونی در پایگاه اجتماعی نظام برای تطبیق مفاهیم بنیادی با شرایط روز بوده است. کانون این انقلاب، سپاه قدس، هیأتهای مذهبی، حسینیهها و پایگاههای بسیج هستند. مفاهیمی که درواقع اصول و پشتوانههای فکری برای سپرهای دفاعی نظام در برابر تهدیدات داخلی و خارجی به شمار میرود و با زبانی خاص به لایههای مرجع خورانده میشد.
کندن «شرّ اسرائیل»: سردارانی که قربانی رویای پرهزینه «فرمانده کل قوا» میشوند!https://t.co/b2fwYDqJZg
— KayhanLondon کیهان لندن (@KayhanLondon) January 31, 2020
دخالت سپاه پاسداران در جنگ سوریه با «دفاع از حرم» توجیه شد اما در امتداد آن «کندن شرّ اسرائیل» و «ریختن یهودیها به دریا» اضافه شد. اینها درست همان مفاهیمیاند که هم مبنای دینی دارند و هم کلید جذب «علمداران» تازهنفس هستند.
اکنون اما وضعیت در حال دگرگون شدن است. جمهوری اسلامی تبدیل به یک نظام ورشکسته شده که بدون تکیه بر عناصر «شهادتطلب» که بر اساس عقیده میل به آدمکشی دارند دوام نخواهد آورد. آنهایی که با مفهوم شهادتطلبی آشنا هستند میدانند بدترین خبر برای «عَلَمداران شهادت» این است که بعد از رفتنشان چه به خط مقدم جبههها و چه به «دیار باقی»، آنهایی که راویان و مدعیان «مسیر حق» بودند، «عَلَم شهادت» را بر زمین بگذارند.
خیلی از سرداران سپاه پاسداران که اکنون در رأس قدرت قرار دارند همانهایی هستند که از سوی همسنگران خود در خرمشهر، اهواز و دهلاویه تا شلمچه و دوکوهه و همچنین از سوی «خانواده شهدا» و جانبازان و اسرا (آزادگان) متهماند که عَلَم را زمین گذاشتند و با شراکت فرزندانشان در پی عافیتطلبی و مالاندوزیاند.
حملات هوایی اسرائیل به پایگاههای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که آخرین مورد آن کشته شدن هفت سپاهی در ساختمان مجاور سفارت جمهوری اسلامی در دمشق بود در حال تغییر در میدان بازی است. این حملات درواقع «آرمانهای مقدس» جمهوری اسلامی را که عزت و اقتدار «بچه شیعه» از آنهاست، هدف قرار داده است. حامیان امروز جمهوری اسلامی که در خط مقدم میجنگند با نسلی که در جبهههای جنوب و غرب مقابل صدام ایستاد متفاوتاند. آنها دیگر منزوی و درویشمسلک نیستند. این قشر تحمل نمیکند که فرماندهان سپاه وعده ریختن «کُرک و پشم» دشمنان را بدهند اما برای حفظ خطوط مالی و بنگاههای خود با درآمدهای میلیاردی از «صبر استراتژیک» بزنند.
بخشی از حامیان نظام بعد از کشته شدن هفت سپاهی در سوریه برای چندمین بار دیدند خبری از «انتقام سخت» نیست. آنها اکنون بیشتر متوجه میشوند که «آرمانهای مقدس انقلاب» مثل «نابودی اسرائیل» و «آزادی قدس» عمدتا ابزاری برای بقای حکومت است.
آنها نمیخواهند قربانی بازیهای سیاسی حکومت باشند و برایشان قابل تحمل نیست ببینند جایی که باید برای «انتقام سخت» اقدام شود، میشنوند که امامان جمعه در خطبههای نماز میگویند «دشمنان قصد دارند به مسئولان کشور فشار وارد کنیم که علیه دشمنان اقدامی انجام شود!»
مهمتر از همه اینکه وفاداران نظام توسط چهرههای امنیتی حکومت متهم به سادهاندیشی و سطحینگری میشوند! یکی از همین افراد گفته «آنهایی که در داخل درگیری نظامی با اسرائیل را طلب میکنند، تفکرشان سطحی است و عمیق نیست.»
با این اوصاف به نظر میرسد ریزش در بخشهایی از پایگاه اجتماعی حکومت سرعت خواهد گرفت؛ به ویژه آنهایی که جوانترند به این باور رسیدهاند که حکومت برای بقای خود پا روی همه چیز میگذارد. بعید است آنها دست روی دست بگذارند و تماشا کنند که بعد از قربانی شدن خودشان و اسطورههایشان به معنای واقعی پشتشان خالی مانده و خبری از هیچ «علمداری» نیست که انتقامشان را بگیرد و نگذارد که خونشان هدر رود و علی خامنهای بر تابوتشان «نماز میّت» بخواند!
اگر ارکان «شهادتطلبی» در وفاداران نظام فرو بپاشد، سقوط آن سرعت میگیرد چنانکه حتا بعید است نظام فرصت رونمایی از «سلاح اتمی» به عنوان راهبرد نهایی را پیدا کند!
در هر حال جمهوری اسلامی با یک مشکل مضاعف روبروست: از یکسو حفظ پایگاه اجتماعی حکومت در این مقطع نیاز به گرفتن «انتقام سخت» از اسرائیل دارد، انتقامی که با با باورهای «عزت و اقتدار» شیعه همخوان و همسان باشد اما ظرفیت عملی کردن آن برای حکومت مهیا نیست. اما از سوی دیگر، اگر دست به ماشه ببرد، اینکه دودمانش بر باد رود محتملتر از هر چیز دیگریست! این وضعیت، حاصل ۴۵ سال کشورداری دو رهبر نظام جمهوری اسلامی است که بعید به نظر میرسد سومین رهبرش ببیند!