جمشید عنبرستانی – تا پیش از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و پایان جنگ سرد، جهان به دو بلوک غرب و بلوک شرق تقسیم شده بود و کشورها از نقطه نظر نظامی و اقتصادی و امنیتی و… به یکی از این دو بلوک وابسته و از اقمار آن به شمار می رفتند.
دو کشور آمریکا و شوروی به عنوان دو ابرقدرت آن دوران تسلط بر یکی از این دو قطب یا بلوک را در دست داشتند و در اغلب موارد خواستهها و سیاستهای مورد نظرشان را به مسئولان و رهبران بسیاری از کشورهای تحت نفوذ خود تحمیل و یا دیکته میکردند.
از طرفی اگر تغییرات اساسی و بنیادین در ساختار حکومتی و یا رهبری سیاسی کشوری خاصه کشورهای آفریقایی و «جهان سوم»ی برای حفظ منافع ابرقدرتها یک اجبار و اجتنابناپذیر مینمود، این تغییر و تحولات سیاسی از طریق اشغال نظامی و یا با کودتای نظامیان علیه نظام حاکم و یا از طریق به قدرت رساندن جریان سیاسی جدیدی در کشور مربوطه انجام میگرفت.
آمریکا و شوروی در دوران جنگ سرد برای دستاندازی به قلمرو یکدیگر در جهت توسعه محدوده جغرافیایی سیاسی و تسلط بر منابع ملی و ثروت کشورهای تحت نفوذ یکدیگر همواره در کمین و در انتظار فرصت مناسب برای رسیدن به این هدف بودند اما هیچگاه بطور آشکار که میتوانست حتا منجر به برخورد نظامی میان این دو کشور شود به قلمرو یکدیگر تجاوز نمیکردند.
شورش سال پنجاه و هفت و فروپاشی نظام پادشاهی ایران که توسط آمریکا و متحدان اروپایی این کشور برای جابجایی قدرت و تغییر سیستم حکومتی در ایران طراحی و مهندسی شد صرفا برای حفظ منافع گسترده این کشورها در ایران بود که با سیاستهای ملیگرایانه شاه و عدم قبول دستورات و خواستههای استعماری آنان از سوی وی به خطرافتاده بود که میتوانست الگویی نیز برای کشورهای دیگر خاصه در منطقه خاورمیانه و کشورهای ثروتمند عربی حوذه جنوبی خلیج فارس شود.
در بحبوحه فروپاشی نظام پادشاهی و استقرار حکومت ملایان در ایران، شوروی موذیانه تغییر و تحولات سیاسی کشور را زیر نظر داشت و برای فرصت مناسب جهت بلعیدن ایران به کمین نشسته بود که سرانجام در کمال ناباوری آمریکا و متحدانش را کیش و مات کرد و شادمانی آنها که مانع بزرگی (شاه و نظام پادشاهی ایران) را با موفقیت از سر راه خود کنار زده بودند، به عزای سیاسی آنان مبدل کرد. شوروی حتا فرصت لذت بردن از مستی پیروزی را به آمریکا و شرکایش نداد و با مهرههای آموزش داده و پرنفوذ و کلیدی خود در راس حکومت آخوندها، افسار حکومت را در دست گرفت و با ترتیب دادن اشغال سفارت آمریکا در تهران عملا دست آمریکا را از ایران و منافع سرشاری که در این کشور داشت کوتاه کرد و خود جایگزین آن شد و به تاراج آب و خاک و منابع ملی ایران که تا امروز توسط روسیه همچنان ادامه دارد مشغول شد.
جهان عصر حاضر دو قطبی نیست و تحت تسلط دو ابرقدرت جهانخوار قرار ندارد و در حقیقت یک بلبشو و هرج و مرج سیاسی و امنیتی در جهان حاکم شده و قواعد بازی شطرنج سیاسی میان قدرتهای جهانی بطور کامل تغییر پیدا کرده است. چین کمونیست و روسیه دیگر به هیچ قاعده و قانون و قراردادی که در گذشته میان آنها و آمریکا بر سر عدم مداخله و تجاوز به قلمرو و منافع یکدیگر در صحنه جهانی برقرار بود پایبند نیستند و حضور پررنگ این دو کشور در همه مناطق جهان خاصه در خاورمیانه و خلیج فارس که منطقه تحت تسلط آمریکا به شمار میرفت بسیار محسوس است. کشورهای عرب منطقه که زمانی بدون اجازه آمریکا آب هم نمیخوردند امروز بدون هراس با چین و روسیه روابط نزدیک و همکاریهای گسترده اقتصادی و تجاری دارند.
ولیعهد عربستان سعودی در یکی دو دهه گذشته قدم به راهی گذاشت و مسیری را برای پیشرفت و ترقی کشورش انتخاب کرد که شاه فقید ایران سالها پیش از شورش سال پنجاه و هفت کشور را در آن مسیر قرار داده بود که باعث شکوفایی اقتصادی و صنعتی و پیشرفتهای تحسین برانگیز کشور در مدت زمان کوتاهی شده بود. بن سلمان ولیعهد عربستان سعودی با درس گرفتن از سیاستهای شاه فقید و پند گرفتن از سرنوشت سیاسی وی در حال تبدیل کردن کشورش به یکی از ثروتمندترین و مهمترین کشورهای جهان است.
هرقدر که کشورهای عربی حوزه جنوبی خلیج فارس برای پیشرفت کشورهایشان و همگرایی با دنیای مدرن و رفاه ملت خود تلاش میکنند، حکومت ملایان چهل و پنج سال است در جهت پسرفت کشور و تنفر و دوری از ارزشهای دنیای مدرن و سلب رفاه و آسایش مردم و تحمیل خواستههای قرون وسطایی خود به ملت ایران تلاش کرده و کشور و ملت ایران را مضحکه اعراب نموده است بطوری که وقتی عراقیها و لبنانیها و سوریها برای سیر و سیاحت و… به ایران وارد میشوند نگاه حقیرانه و تمسخرآمیزی به مردم ایران دارند.
حکومت ضدایرانی ملایان هرگز ارزشی برای منافع ملی کشور و مردم ایران قائل نبوده و کشور ایران را که زمانی آقای منطقه بود به فلاکت کشانده و به قهقرا برده است. اما وجود این حکومت مافیایی و جنایتکار عامل بزرگی برای رشد و پیشرفت کشورهای منطقه مانند عربستان سعودی و امارات متحده عربی شده که با تحریمهای اقتصادی و نفتی ایران توسط آمریکا و قدرتهای اروپایی، بازار فروش نفت و تجارت و بازرگانی در منطقه را در دست گرفتند و با درآمدهای چند صد میلیارد دلاری در سال به مدرنیزه کردن زیرساختهای کشورشان پرداختند و به جایی که امروز شاهد هستیم رسیدهاند.
مردم ایران امروز در ردیف فقیرترین مردم دنیا قرار گرفتهاند. در بسیاری از مناطق استان سیستان و بلوچستان بسیاری از بچهها به دلیل فقر و نداشتن مدرسه از آموزش و تحصیل محرومند و بسیاری کودکان حتا از داشتن یک جفت دمپایی نیز محروم هستند. اما حکومت ملایان با پول مردم به فقر کشانده شده ایران بهترین مدارس را با امکانات فراوان و پیشرفته برای بچههای فلسطینی و لبنانی و عراقی ساخته و در اختیار آنان قرار داده و امکانات رفاهی برای آنان نیز فراهم کرده است.
آنچه به یقین آشکار شده این است که آمریکا و اروپا به دنبال جنگ و یا تغییر رژیم در ایران نیستند بلکه خواهان تغییرات ظاهری در چهره و رفتار حکومت هستند. آمریکا و شرکایش تا کنون از این حکومت وحشی و قرون وسطایی به عنوان ابزاری برای رسیدن به مقاصد سیاسی و اقتصادی خود بهره گرفتهاند و رژیم ملایان نیز به خوبی به این امر آگاه است و میداند از طرف آمریکا و غرب و حتا اسراییل مورد هجوم گسترده نظامی که موجودیتاش را به خطر اندازد قرار نخواهد گرفت.
محاصره اقتصادی حکومت ملایان از جانب آمریکا و غرب در اصل ملت بیگناه و بیپناه ایران را مجازات و تحت فشارهای کمرشکن قرار داده و اثر چندانی در جهت تغییر رفتار و عملکرد حکومت و حاکمان دزد و وطنفروش نداشته است. از طرفی آمریکا با شل و سفت کردن تحریمها دست حکومت را برای دور زدن تحریمها باز گذاشته تا توانایی حفظ نظام را داشته باشد.
به نظر میرسد سیاست راهبردی آمریکا از جانب دو حزب دمکرات و جمهوریخواه در رابطه با آینده نظام ملایان، حمایت و همکاری با دار و دستههای اصلاحطلب حکومت است زیرا دریافته اند عمر حکومت آخوندها به لحاظ نفرت بالای مردم از این قشر شارلاتان و مفتخور بسر آمده است. آلترناتیو آمریکا و شرکای اروپایی برای جلوگیری و سنگاندازی مقابل قیام مردم برای سرنگونی حکومت ملایان که مشکلات فراوانی برای غربیها ایجاد خواهد کرد، مکلاهای کراواتی و اصلاحطلبان هستند که جایگزین آخوندها در حاکمیت شوند و به نظر آنها این تغییر چهره و بزک کردن فریبکارانه حکومت نیز مورد قبول افکار عمومی داخلی و خارجی و کشورهای دیگر نیز واقع خواهد شد. از این رو سیاستمداران آمریکایی و اروپایی مشغول برنامهریزی هستند تا زمینه را برای این جابجایی مسخره و تهوعآور با انجام یک کودتای تصنعی توسط فرماندهان رده میانی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی فراهم سازند که در فرصت مناسب و با کمترین هزینه صورت بگیرد.
شوربختانه افرادی در اپوزیسیون خارج کشور نیز دانسته و یا ندانسته در راستای سیاست آمریکا برای جابجایی قدرت در کشور حرکت میکنند و تصور کردهاند با برگزاری کنفرانس با حضور و دعوت از اصلاحطلبان صادراتی و حامیان آنان در خارج کشور میتوانند به راهکاری برای اینکه ملایان را از صحنه سیاسی حذف کنند دست یابند. اما این افراد و تشکیلاتی که طالب همکاری با اصلاحطلبان و سپاه ضد ایرانی پاسداران انقلاب اسلامی برای تغییر نصفه نیمه جمهوری اسلامی در ایران هستند چیزی جز خائن و خیانتکار نمیتوان به آنها اطلاق کرد.
آخوندها از ابتدا تنها به فکر حفظ قدرت به هر وسیله ممکن و افزایش و انباشتن ثروتهای نجومی برای خود و نزدیکانشان بوده و هستند و مردم و منافع ملی کشور برای آنها هرگز دارای اهمیتی نبوده است. اما اصلاحطلبان در این چهل و پنج سال فقط به فریب مردم و مالهکشی برای رژیم و تلاش بینالمللی برای فریب افکار عمومی جهت مشروعیت بخشیدن به نظام ضدایرانی ملایان و بقای رژیم مشغول بودهاند و پاداش خود را نیز با بهرهمند بردن از سفره انقلاب دریافت کردهاند.
جمهوری اسلامی در کلیت و تمامیت آن محکوم به فنا شدن است و ملت بیدار و آگاه ایران نقشه آمریکا و غرب و اطلاحطلبان و اپوزیسیون درمانده خارج کشور برای بزک کردن و حفظ نظام منفور اسلامی را زیر پا لگد مال و خنثی خواهند کرد.
نظام آینده ایران ملی و ایرانی و نوع نظام سیاسی با رای ملت در انتخابات آزاد روشن خواهد شد. ملت ایران اجازه نخواهد داد آمریکا و شرکایش دوباره برای آنان چلبیسازی و رهبرتراشی و حکومتسازی کنند. مردم و جوانان و زنان و دختران آزادیخواه ایرانزمین راه و هدف خود را انتخاب کردهاند و آن رهایی کشور از شرّ حکومت ملایان و به دست آوردن دوباره کرامت انسانی خود که توسط این حکومت خبیث و حاکمان و مزدوران پلید آن پایمال و شکسته شد و برقراری آزادی و عدالت و رفاه در کشور و سربلندی دوباره ایران در جامعه جهانی است.