حامد محمدی- با افزایش احتمال درگیریها میان جمهوری اسلامی و اسرائیل تحلیلگران و مقامات غربی نسبت به احتمال وقوع یک جنگ گسترده در منطقه هشدار میدهند. در مقابل برخی تحلیلگران معتقدند آنچه میان جمهوری اسلامی و اسرائیل درگرفته یک «جنگ نمایشی» و برخی دیگر نیز معتقدند «کنترلشده» است.
آنها بر این باورند با وجود تمام دشمنیهای رژیم ایران با اسرائیل که بنیان ایدئولوژیک دارد «جنگ تمامعیار» بین آنها در نمیگیرد. این گروه از تحلیلگران مبنای «جنگ تمامعیار» را نبردهای کلاسیک شبیه جنگ روسیه و اوکراین، یا جنگ هشت ساله میان ایران و عراق قرار میدهند و بر همین اساس به ظاهر برداشت درست دارند، اما چند مسئله را نباید نادیده گرفت:
۱) حمله پهپادی و موشکی سپاه پاسداران به اسرائیل موسوم به عملیات «وعده صادق» خسارت ویژهای برای اسرائیل در پی نداشت، اما بسیاری از کارشناسان و تحلیلگران سیاسی ایرانی که معتقدند بین ایران تحت حکومت ملاها با اسرائیل «جنگ تمامعیار» در نمیگیرد تا پیش از حمله سپاه در بامداد یکشنبه ۲۶ فروردینماه حتا پیشبینی همین حد از گستاخی جمهوری اسلامی را هم نمیکردند.
البته نقص این دیدگاه در مورد افزایش مرحلهای تنشها میان رژیم ایران و اسرائیل شامل بخشی از تحلیلگران و مقامات غربی نیز میشود. شبکه «ایبیاس نیوز» به نقل از یک مقام ارشد آمریکا گزارش داد که واشنگتن «به شدت بر این تصور غلط متکی بوده که علی خامنهای محتاط است و هرگز دستور حمله مستقیم به اسرائیل را نمیدهد.»
جنگ نامتقارن و فاصله جغرافیایی
۲) از ابتدای انقلاب اسلامی تا کنون، رژیم ایران و اسرائیل در وضعیتی قرار دارند که به «جنگ سایه» مشهور است. اگر جنگ روسیه- اوکراین یا جنگ ایران- عراق در ردیف «جنگهای متقارن» (جنگ کلاسیک) باشند، جنگ سایه میان جمهوری اسلامی و اسرائیل بیشتر با تعریف «جنگ نامتقارن» مطابقت دارد که طی ۱۲ سال گذشته در دو مقطع به یک جنگ منحصر به فرد تبدیل شد: اول، پس از آغاز «جنگ سوریه» و دخالت سپاه و واکنشهای اسرائیل و دوم، انجام عملیات «هفت اکتبر» و آغاز جنگ در غزه. از عوامل اصلی که مانع رویارویی مستقیم جمهوری اسلامی و اسرائیل میشود عامل جغرافیایی است. آنها بیش از ۱۲۰۰ کیلومتر با هم فاصله دارند و دسترسی زمینی و دریایی زیادی بهم ندارند.
باورهای شیعی و مأموریت ابدی سپاه پاسداران
۳) در تمام چهار دههای که جمهوری اسلامی علیه اسرائیل اقدام کرد کمتر ارتش را دخالت داد و ستیز با اسرائیل به سپاه پاسداران و گروههای نیابتی سپرده شد که در عمل مأموریت آنها جنگ نامتقارن است. رهبران جمهوری اسلامی با آگاهی از تمام محدودیتها و مخاطرات دخالت ارتش ایران در جدال با اسرائیل، میدان خاصی را برای ستیز تعریف کرد.
برجستهترین مراجع تقلید شیعه از جمله آیتالله حسین نوری همدانی میگویند «تا یهود از بین نرود امام زمان ظهور نمیکند.» یک ارتش کلاسیک را نمیشود تا ابد در جنگی درگیر کرد که منتهی به ظهور شود! او بدون تعارف میگوید «مهمترین زمینهسازی ظهور، نابودی اسرائیل است.»
آیتالله فاصل لنکرانی عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم نیز میگوید «نابودی اسرائیل از آرمانهای نظام جمهوری اسلامی است.»
با تکیه بر آیات قرآن و روایت شیعه، در سپاه پاسداران «یهودستیزی» به تمام تشکیلات دیکته میشود تا جایی که یحیی رحیمصفوی مشاور عالی علی خامنهای میگوید «یهودیها را اصلاً آدم نمیدانیم!»
از آنجا که آرمان و هدف نهایی جمهوری اسلامی که زمینهسازی برای ظهور «مهدی» است با نابودی اسرائیل پیوند خورده، پس تا بینهایت [آخرالزمان] این ستیز ادامه خواهد داشت.
تشکیل «حزبالله» و «سپاه قدس» درواقع پرکردن خلاء نیروهای مسلح متعارف برای جدال دائمی با اسرائیل بود زیرا یک جنگ متقارن را عمدتاً نمیتوان بطور دائم و برای همیشه ادامه داد؛ یک ارتش کلاسیک را نیز نمیتوان تا ابد در جنگ دائمی نگه داشت. این در حالیست که جمهوری اسلامی به «جنگ با اسرائیل» نیاز ابدی دارد.
حزبالله و سپاه پاسداران و گروههای نیابتی از نظر بنیه نظامی هرگز ظرفیت نابودی اسرائیل را ندارند. چنانکه ارتشهای بزرگ و مجهز دولتهای عرب اسلامی نیز چنین توانی را نداشتند. ارتش مستهلک جمهوری اسلامی اگرچه از نظر تعداد نیروی انسانی قابل توجه است اما با توجه به اساسنامه و محدودیتهای رزمی آن هرگز نیرویی نبوده که حاکمان جمهوری اسلامی بخواهند یا بتوانند برای «تهاجم» به اسرائیل روی آن حساب کنند چه برسد به نابودی؛ چنانکه حتا برای شلیک پهپادها و موشکهایی که مستقیم از خاک ایران به اسرائیل پرتاب شد نیز سپاه پاسداران انقلاب اسلامی محور این عملیات بود.
سپاه پاسداران در مأموریتی که توجیه عقلانی ندارد
۴) علی سعیدی شاهرودی نماینده پیشین علی خامنهای در سپاه مرداد ۱۳۹۱ در یک سخنرانی گفته بود، «سپاه پاسداران یکی از ابزارهای زمینهساز ظهور امام زمان است و نیروی قدس سپاه نقش اول را در این زمینه ایفا میکند.»
به گفته فرماندهان ارشد سپاه ساختار جدید سپاه پاسداران بعد از جنگ ایران و عراق بر اساس «جنگ نامتقارن» شکل گرفته که اتفاقاً به نحوی طراحی شده که هزینههای «جنگ تمامعیار» به جمهوری اسلامی تحمیل نشود. بر همین اساس عمق استراتژیک جمهوری اسلامی تا سوریه و ساحل مدیترانه تعریف شد که جنگ به داخل ایران کشیده نشود و حضور نظامی در دوردستها توجیه شود. اما این استراتژی حاصل محاسبات اشتباه حکومت است چون نیروهای مسلح جمهوری اسلامی و بطور ویژه سپاه پاسداران در میانمدت ظرفیت مدیریت میدانی و قدرت تأمین هزینهها برای نتیجه گرفتن از این استراتژی را ندارد.
راه انداختن یک جنگ بدون «هدف نهایی» امری ممکن است اما توجیه کافی برای ادامه جنگ در بلندمدت ندارد. آرمان نابودی اسرائیل با هدف فراهم کردن زمینه «ظهور مهدی» باوری فراطبیعی است که فاقد معیار زمان و مکان است و در عالم واقعیت نمیگنجد. پیشبرد جنگ فارغ از هر نتیجهای بدون برنامهریزی و هدفگذاری ممکن نیست، کشاندن جنگ برای فراهم کردن زمینههای شکلگیری یک باور آخرالزمانی با عقل سالم تطبیق ندارد بنابراین دخالت تشکیلاتی مثل «سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» نیاز است که برای به حرکت واداشتن آن در این مسیر به توجیه عقلانی نیاز نباشد.
یکی دیگر از نقطه ضعفهای اساسی این استراتژی درگیر بودن سپاه پاسداران در چند جبهه است. با تشدید بحرانهای داخلی و بینالمللی جمهوری اسلامی در ابعاد مختلف سیاسی، اقتصادی و اجتماعی، ظرفیت سازمانی سپاه پاسداران پاسخگوی حل معادلات و پیدا کردن راه حل برای برونرفت از آنها نیست و نخبگان آن دیگر مثل گذشته قادر به تغییر زمین بازی نیستند. سپاه پاسداران از یکسو درگیر سرکوب مردم و دور زدن تحریمها و قاچاق نفت است و از سوی دیگر درگیر غنیسازی اورانیوم و ساخت موشک و پهپاد. سپاه پاسداران از یکسو درگیر محافظت از شخصیتها و حفاظت از انقلاب است و از سوی دیگر هدایتکننده اصلی سیاست خارجی! اداره این حجم مأموریت از عهده این تشکیلات خارج شده است.
امنیت توحیدی: نابودی دشمن نهایی شرط بقای حکومت اسلامی
۵)جمهوری اسلامی و اسرائیل ۴۵ سال است در یک جنگ تمامعیار اما منحصر به فرد قرار دارند. بر اساس باورهای امنیتی شیعی از جمله مکتب ملاصدرا (امنیت توحیدی)، «ایجاد و بقای حکومت اسلامی» مستلزم «جنگ تا نابودی دشمن نهایی» است.
در این میان، جمهوری اسلامی با دو پدیده نوظهور روبروست: اول، فشار شدید اقلیت بنیادگرای شیعه درون نظام برای سرشاخ شدن نهایی با اسرائیل که اغلب نسل جوان حزباللهیها هستند و دوم، قرار گرفتن بخش بزرگی از ایرانیان شیعهزاده در صف مخالفان جمهوری اسلامی که نه تنها اسرائیل و یهود را دشمن خود نمیدانند بلکه بر اساس هویت ملّی و تاریخی به دنبال تقویت پیوندهای دو ملت هستند.
به نظر میرسد اسرائیل با شناخت از نواقص این مکتب امنیتی شیعه و عمق ضعفهای جمهوری اسلامی، شیوهای را اتخاذ کرده که با تحریک باورهای شیعه آنها را به میدان عمل بکشاند که با کمترین هزینهها بیشترین بهرهبرداری را داشته باشد و از آنطرف موقعیت مناسب فعلی خود را در بین ایرانیان وطندوست تقویت کند.
سپاه پاسداران به عنوان حافظ انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی با مأموریت زمینهسازی برای «ظهور مهدی موعود»، محور جنگ با اسرائیل و همزمان پیشران ماشین سرکوب علیه مردم ایران است، بنابراین هر ضربهای که در هر کجا دریافت کند ضربه به جمهوری اسلامی به عنوان حکومت شیعی است.
از این رو اسرائیل اصلیترین متحد مردم ایران برای دستیابی به آزادی است. مردمی که طبق نظرسنجیها فقط ۳۲ درصدشان خود را شیعه میدانند. این واقعیت را رهبران اسرائیل دریافتهاند؛ به همین دلیل است که مدام در حین این جنگ پیام میدهند «مبارزه ما با جمهوری اسلامی است و نه مردم ایران». مردم ایران هم مستقیم و یا از طریق نمایندگان خود مثل شاهزاده رضا پهلوی یا علی کریمی کاپیتان سابق تیم ملی فوتبال در خارج کشور برای اسرائیلیها پیام صلح و دوستی میفرستند. احتمالاً تا زمانی که مردم ایران احساس کنند رهبران اسرائیل در کنار آنها ایستادهاند، این پیوند برقرار خواهد ماند زیرا هر دوطرف در یک جبهه علیه دشمن مشترک میجنگند.