تاثیر فضیلت و دانش جامعه بر نظام‌های سیاسی جمهوری و پادشاهی

پنج شنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳ برابر با ۱۸ آپریل ۲۰۲۴


امان بیداربخت – هدف جامعه‌شناسان فرهنگی و انسان‌شناس‌ها این است که توسط تحلیل پدیده‌ها، به ویژه شناسایی «ساختار شیوه‌اندیشیدن انسان‌ها و اخلاقیات» آنها در جوامع، «پرنسیب‌های فکری» ویژه جامعه را بازشناسی، تقسیم‌بندی و معانی مکتب‌ها و سیستم‌های حاصل از آن را پیدا، درک و فهم کنند. یکی از این تحلیل‌ها رابطه تنگاتنگ «سیستم‌های سیاسی جمهوری یا پادشاهی» با دانش و فضیلت جامعه است.

همه پدیده‌های جهان دو بعدی‌اند و هر بعد در یک روی سکه قرار می‌گیرد. ما یک دیدگاه سیاسی/ تکنیکی و یک دیدگاه جامعه‌شناسی/ انسان‌شناسی روانشناسی داریم. همه ایرانیان تقریبا از دیدگاه‌های سیاسی “علوم رفتاری تجربی” با اطلاع و به آن معتقدند. اما دیدگاه‌های سیاسی ریشه‌ای نیستند و روی رویدادهای روزمره می‌چرخند که ارتباطی هم با هم ندارند و فردای آن کهنه، به‌دردنخور و از خاطره‌ها دور شده و رویداد‌های جدیدی جای آنها را می‌گیرند و بنابراین سطحی‌اند.

در دیدگاه ریشه‌ای جامعه‌شناختی، موقعیت امروز و آینده ایران با هم در ارتباط و متصل‌اند و سازنده “فرهنگ” و روش زندگی انسان‌ها هستند و درست نتیجه معکوس دیدگاه سیاسی را نمایشگرند. اگر به خواهیم واقع‌گرایانه و خردمندانه به آن نظر بیافکنیم کاملا چیز دیگری از جامعه دستگیرمان شده و ما را به نتایج دیگری می‌کشاند.

در گروه‌های سیاسی اغلب  بدون سنجش روند جهان‌بینی، فرهنگ، روابط اجتماعی، نیازهای واقعی انسان‌ها و روان‌شان، به دنبال یکسری ایدئولوژی و یا سیستم‌های سیاسی مختلف طرح شده از سوی دیگران‌اند. بطور مثال تلقین شده و مقلدانه معتقدند که جامعه ایران باید دارای یک نظام جمهوری شود، بدون آنکه دوست داشته باشند کسی از آنها بپرسد که نظام جمهوری آیا پیش‌زمینه‌هایی را درخواست می‌کند یا نه؟ اگر چنین درخواستی از شرایط حیاتی این نظام است، چه پیش‌زمینه‌ها، ملزومات و خواصی باید موجود باشد تا سیستم سیاسی جمهوری پویا و کارآمد گردد تا آن جامعه بتواند با این “سیستم” و این “جمهور” در شکل دموکراسی عمل کند؟

اکنون در ابتدای بحث لازم است به بررسی، محتوا و خصوصیات جمهور بپردازیم وروشن کنیم واژه جمهور به چه معنایی است؟ و فضایل و کمالات جمهور در جوامع پیشرفته و کمتر پیشرفته کدامند:

واژه جمهور به معنای توده مردم است. این مردم و یا ملت هرکدام از خصلت، کمالات و تجربه‌های تاریخی متفاوت خود برخوردارند که باید قبل از انتخاب یکی از دو عنصر سیاسی جمهوری یا پادشاهی، “کیفیت واجد شرایط بودن این جوامع به نسبت این دو پدیده” به دقت سنجیده و بررسی گردد. بدون این بررسی علمی‌ هرگونه انتخابی از این دو نظام اشتباه و ما را به بیراهه زندگی می‌کشاند.

آیا هرگز از خود پرسش کرده‌ایم چرا جهان زیست امروز ما به چهار بخش سیاسی/ اقتصادی زیر تقسیم شده و علت این طبقه‌بندی‌ها در چیست؟

۱ – نظام‌های جمهوری و پادشاهی در جهان اول
۲ – نظام‌های جمهوری و پادشاهی در جهان دوم
۳ – نظام‌های جمهوری و پادشاهی در جهان سوم
۴ – نظام‌های جمهوری و پادشاهی در جهان چهارم

علت فقط می‌تواند در بالا بودن سطح فرهنگ و دانش و کمالات آنها باشد وگرنه روش سیاسی در همه کشور‌ها یکسان است.

شرایط کارکرد سیستم جمهوری در کشورهای جهان اول

فضایل و کمالات جمهور (یا مردم هر جامعه) در جوامع جهان اول بر فرهنگ آن کشور بنا شده. “فضیلت” یعنی افزونی دانش، خودآگاهی، خودشناسی فردی و جمعی و داشتن داشتن یک هویت منسجم مشخص. فضیلت نشانه بالا بودن درجه دانائی و قدرت مردم در جامعه است که باعث می‌شود آنها دقیقا بدانند چه چیز “منافع اجتماعی” آنها را ضمانت می‌کند و با رسیدن به آن به سهولت به آزادی واقعی می‌رسند.

در یک نظام جمهوری نخست اینکه مردم آن جامعه باید دارای روش اندیشیدن دیالکتیکی/ پیکربندی (کنستلاسیون) یا عقلانیت علمی‌بوده و با دانش و کمالات نسبتا برجسته، قادر به “تفکر جزیی‌گرا” باشند. توجه داشتن به این شیوه عقلانیت انتقادی و موجزانه به مسائل جامعه، انسان‌ها را به کمال و برابری رسانده، به عقاید هم احترام گذاشته، می‌دانند که به درستی چه می‌خواهند و بدین ترتیب نظر خود را به آرای عمومی‌ داده و عمل دیالکتیک را در جامعه میسر می‌سازند. این همان عاملی است که نظام جمهوری را کارآمد می‌کند. اگرخوب دقت کنیم می‌بینیم که از ۲۴۰ کشور جهان که شاید نیمی‌ بیشتر از آنها دارای نظام جمهوری و بقیه پادشاهی‌اند، ابزار سیاسی دموکراسی، سکولاریسم فقط در کشور‌های بسیار محدودی به نام “کشورهای جهان اول اروپای شمالی و آمریکای شمالی” موجود، کار و عمل کرده و در بقیه کشورها همه چیز هرز می‌رود و به تقسیم‌بندی‌های دیگری گرایش پیدا می‌کند!

خصلت‌های انسانی در جوامع پیشرفته و در حال تکامل به کلی با جوامع عقب‌افتاده فرق می‌کند. اگر جامعه‌ای چون جامعه ایران دارای قدمت فرهنگی  بلندمدت، اما در حال حاضر دارای “روش تفکر”، “اخلاقیات الهی” و “تولیداتش” بر مبنای “روش اندیشیدن سلسله مراتبی” باشد، روش اندیشیدن خودی و ناخودی حذفی در آن حاکم و پابرجا است. در نتیجه این جامعه در میان جوامع مدرن عقب‌مانده و هنوز به بلوغ فکر و استقلال عمل نرسیده‌اند تا بتوانند بدانند که چه می‌خواهند و خود رشته اداره جامعه را به دست گیرند. اکنون پرسش نخست ما این است، آیا ما در جامعه امت‌پرور اسلامی‌ از همه این فضیلت‌ها برخورداریم؟

بنابراین سیستم جمهوری نمی‌تواند با یک روش اندیشیدن خودی و ناخودی حذفی یا تخریبی عمل کند و چنین جامعه‌ای دوباره به چنگ دیکتاتورهای فرصت‌طلب می‌افتد. درست است که امروز موشک و پهپاد جنگی مونتاژ می‌شود و مردم را می‌فریبند که ابرقدرت شده‌اند، اما ای کاش بجای این عوام‌فریبی می‌توانستند یک دوچرخه، آن هم با الهام از تفکر خود بسازند که از ساختن‌اش مردم بهره‌مند شوند. بنابراین مصلحت در آن است که در موقعیت کنونی بر یک نظام پادشاهی که فرهنگ کهن ما نیز تا کنون بر آن استوار بوده و در مقایسه با سیستم جمهوری  از دانش، کمال، خصوصیات و پیش‌فرض‌های ایرانی خود برخوردار است  تکیه کنیم و حیطه عمل را در دست دولت و پارلمان سپرده با کوشش و طرح‌های موثر بکوشیم تا جامعه به رشد فرهنگی بالا و بیشتری برسد.

اکنون به آگاهی رسیدیم که چه سیستم پادشاهی و چه سیستم جمهوری، اگر “فرهنگ عقلانی و دانش پویا” در جامعه باشد، هر دو به یک اندازه کاربرد سازندگی و رفاه برای ملت‌شان دارند و با مقایسه‌ای بین جمهوری فرانسه و پادشاهی انگلستان به خوبی این ادعا اثبات می‌گردد. در نتیجه جنگ بین این دو نظام در ایران به کلی بی‌مورد و درواقع نکته اساسی و مرکزی آن باید روی بالا بودن و یا پایین بودن فرهنگ هر جامعه‌ای جستجو گردد.

در صورت عدم فضایل برشمرده در جوامع، نظام جمهوری هرز می‌رود و دوباره به دست دیکتاتورها و فرصت‌طلبان فاشیست می‌افتد که نمونه‌های بسیاری از آن را در جهان می‌توانیم برشمریم.

بنابراین فقط ملتی می‌تواند در نظام جمهوری زمام سرنوشت خویش را خود به دست گیرد و به آزادی و حاکمیت پایدار خود برسد که از این فضایل برخوردار باشد.

به هر جهت این “فضایل، دانش‌ها و خصایل” باید در مردم باشد که هرچه این مقدار در انسان‌ها بیشتر باشد نقش “جبر” و”بخت” کاهش می‌یابد و آن ملت می‌تواند به سهولت بیشتری بر سرنوشت خود غلبه کرده، بر حاکمیت ارضی خود تسلط یافته و تابع جبر کور تاریخ نباشد.

موقعیت جوامع عقب‌افتاده در حال رشد جهان سوم وچهارم در برابر سیستم جمهوری

جوامعی هستند که اعتقادات شدید به الهیات و سرنوشت از پیش تعیین شده مذهبی، کلی‌نگری و باور به نیروهای متافیزیکی همراه با خرافات، ایدئولوژی‌ها و ایسم‌های بسته مانند دستورات و اوامر قرآن و ایسم‌های سیاسی دیگر دارند. این جوامع به علت کلی‌نگری و تمایل به الهیات دسترسی به علوم، دانش امروز جهانی ندارند و تابع تعبد، جبر و بخت و خرافات بی‌انتها هستند. ایران امروز ما حداقل تا امروز یکی از این جوامع بوده است.

واقعیت این است که جامعه امروز ایران ازهم‌گسسته و دارای سه هویت «اسلامی»، «ایرانی» و «غربی» است و ما نمی‌توانیم ادعا کنیم که دارای یک هویت منسجم و مشخص هستیم.

ما امروز نمی‌توانیم ادعا کنیم بعد از ۴۵ سال تعلیم و تربیت خودی و ناخودی حذفی اسلامی در مدارس، دبیرستان‌ها، دانشگاه‌ها و مساجد اسلامی‌ صاحب عقلانیت علمی، رعایت پدیده دیالکتیک در دموکراسی، روش اندیشیدن درست، راستی و درستی در پندار، گفتار و کردار، میزان دانش وسیع در مردم، عدم کلی‌نگری و تمایل به داشتن و توجه به جزئیات و آینده‌نگری در جامعه‌مان هستیم تا بتوانیم یک سیستم کارآمد جمهوری بنا کنیم.

نظام یا سیستم جمهوری بدون این خصوصیات کار نمی‌کند و هرز می‌رود. ما واجد شرایط نیستیم و در ما نقصان‌های بسیاری موجود است که بیشترشان فرهنگی است. اگر ما ایرانی‌ها معتقد به فرشته بخت باشیم که درواقع هستیم، پس این فرشته نمی‌تواند به بیش از نیمه‌ای از اعمال ما حاکم باشد و اختیار نیمه دیگر با چیزی است که ما خود با عقل‌مان به آن می‌پردازیم. پس این درست نیست که ما بنشینیم و فقط منتظر رحمت و عدل الهی باشیم. ما باید خود اندیشه و خود عمل کنیم.

وضع فرشته بخت و اقبال از دید هر انسان عاقل و خردمندی که قدرت تفکر و خردمندی دارد به معنی یکی از آن سیل‌های مهیب و یا آتش‌زائی است که هنگام ریزش خشمناکش از کوه، سراسر دشت و هامون را فرا می‌گیرد، درخت‌ها را از بیخ و بن می‌کند، خانه‌ها را ویران می‌سازد، مردم از ترس و هراس هرکدام به سوئی فرار می‌کنند. مانند سیل بهمن ۵۷ که بیش از هفت میلیون به خارج از ایران و ده‌ها میلیون بی خان و مان شدند، اگر مردم ایران در این زمان از فضیلت و دانائی و عقل برخوردار بودند، اگر کلی‌نگر نبودند و آینده‌نگر بودند و دچار اوهام مذهبی نمی‌شدند، می‌توانستند سدهای خودشان، سیل‌بندی‌های خودشان را به‌موقع بسازند تا بتوانند این سیل مهیب سیاسی را مهار و کنترل کنند. اگر خانه‌ای زیر کوه آتشفشان دارند می‌توانند با عقل خود از آن مکان دوری کنند و جبر طبیعت را کنترل نمایند.

این است که ما چرا در سال ۵۷ اینگونه عمل کردیم. چرا با وجود یک انقلاب و بر پا کردن یک نظام جمهوری نتوانستیم یک روش دموکراتیک مبتنی بر عدالت اجتماعی برپا کنیم؟ در آن زمان میلیون‌ها نفر ایرانی به خیابان‌ها ریخته بودند، چرا افسار خودمان را به دست یک نفر دادیم و فریاد زدیم، روح منی خمینی، بت‌شکنی خمینی! ما اگر امروز کلاه‌مان را قاضی کنیم باید از خود بپرسیم کدام بت را ما یا خمینی شکستیم؟ اگرما عقل و خرد می‌داشتیم، همان روز اول به او می‌گفتیم که آقای خمینی اقتصاد مال خر نیست و حدود و ثغور قدرت شما تا این حد است و نه بیشتر و نه کمتر.

پس اگر ملتی به این درجه از فضل و خرد و دانایی نرسیده باشد نمی‌تواند از پس جبر و بخت برآید که ما بر نیامدیم و بخواهد امروز دوباره با آوردن نظام جمهوری کلاهی بر سر خود بگذارد و همچنان بر این باور باشد که انشاالله اینبار حتما  گربه است.

نظام جمهوری برای اینکه عمل کند باید از ده‌ها “پیش‌عنصر” و استعداد‌های ویژه لازم برخوردار باشد.  ما در حال حاضر حتی یکی از این خواص و استعداد‌ها را نداریم. برای عملکرد جمهوری راستین، مردم و جامعه ما باید فارغ از اعتقادات متافیزیکی و الهی باشند که پایه‌گذار تعبد و اعتقاد به سرنوشت از پیش ساخته و گرایش به خرافات و جادو و جنبل و در خاتمه منتهی به پایان خردمندی و آغاز بردگی است.

برای مثال در کشور انگلستان، آمریکا، آلمان و یا فرانسه هم به همین نحو است و آنها از الهیات و جهل انسان‌ها در دین کاتولیک بریده و به پروتستانتیسم یا “انسان‌محوری” گرویده‌اند. اشتباه ما این است که می‌خواهیم با وجود نگه داشتن روش سیاه و سفیدی حذفی قرون وسطایی و برقراری جمهوری و یا پادشاهی، به اصطلاح به این رنسانس بزرگ دست یابیم که این جز یک “توهم بزرگ” نیست زیرا اندیشه اسلامی یک “اندیشه جهان‌وطنی” و اندیشه ایرانی”اندیشه ایران‌وطنی” است که این دو تمام طول تاریخ ضد هم و در تناقص ذهنی و سیستمی‌ یکدیگر قرار دارند و نتیجه‌اش چون گذشته تا امروز این بوده است که اسلام می‌بایست فرهنگ و تمدن ایرانی را ویران کند و انسان‌های طرفدارش را به خاک و خون بکشاند. متاسفانه ما تنها ملتی در جهان بودیم که به این بی‌حرمتی تن دادیم و  نام قاتلین نیاکان‌مان، فرزندان و کوچه و بازارمان را به اسامی‌ نحس آنها خواندیم. پس ما کی می‌خواهیم به این تناقص‌های بزرگ پی ببریم و دست از خودپسندی‌ها و یکدندگی‌های جاهلانه سیاسی خود بکشیم و تکامل یابیم؟

نظام جمهوری آنچه می‌طلبد تا عمل کند، در درجه نخست “روش اندیشیدن درست”، “خودآگاهی اجتماعی”، “جزیی‌نگری که پایه علم و دانش است”، “بنیاد‌های شبکه‌ای فرهنگی، سیاسی، اقتصادی”، “اطاعت محض از مافوق”، “سخت‌کوشی همه‌جانبه مردم و جامعه”، “رعایت نظم و احترام شدید به قانون و حقوق مردم” و بالاتر از همه “انسانیت و داشتن وجدان فردی و اجتماعی” است وگرنه جمهوری کار نمی‌کند.

فراموش نکنیم  طبقه عمده‌ای از مردم ما چنانکه هم‌اکنون نیز شاهدیم هنوز ضد گروه‌های اقلیت یهودی، مسیحی، صوفیان، دگررنگ پوستان و گروه‌های طبقاتی زنان و دگراندیشانند که این شرایط به عملکرد دموکراسی که به منظور برابری همگان باشد و به سیستم جمهوری نمی‌خورد.

پیش‌زمینه برای یک سیستم جمهوری، اراده، دانش، فضیلت، علم و شعور مردم است که در یک “رای درست اندیشه” می‌شود و به صندوق می‌ریزد. رای ۵۰ میلیون انسان که به صورت احساسی اندیشه می‌کنند و معتقد به الهیات و سرنوشت از پیش معین شده، خرافاتی، متعبد و “فرمانبردارند” ، چه دردی از یک جامعه دموکراسی برطرف می‌کند؟

سیاست‌ورزان جمهوریخواه و بی‌اطلاع ما از این دیدگاه‌ها به دور مانده‌اند، زیرا فرهنگ و مکانیزم امروزی جامعه ایران شیعه مذهبی اثنی عشری است که خود آنها هم از آن متأثرند. این عالیجنابان در تفکراتشان هدف را جای وسیله و وسیله را جای هدف قرار داده‌اند. با یک مثال بسیار عامیانه طرز تفکر این گرانمایگان را توصیف می‌کنم. این بسان کسی است که بخواهد قرمه سبزی یا خورشت بادنجان بپزد، اما بجای اینکه به محتویات و اصول طبخ و اندازه‌های آن فکر کند، به این فکر باشد که دیگ آن باید چدنی و یا لعابی باشد.

باید تایید شود بدون ارتقاء سطح فرهنگ جامعه نه جمهوری و نه پادشاهی هیچکدام با داشتن دموکراسی، سکولاریسم، لاییسیته، حقوق بشر و داشتن یک اساسنامه محکم و برقراری قانون نمی‌توانند کار کنند و راهشان به دیکتاتوری ختم خواهد شد. این را در رژیم گذشته به خوبی تجربه کردیم که چگونه از یک پادشاه دموکرات، این جامعه خرافاتی، با طرز تفکر خودی و ناخودی اسلامی‌اش نخست یک فرد خودکامه ساخت و سپس پا به روی قانون گذاشته و دست به تخریب و ویرانی جامعه خود زد.

چنین اجتماعی چون جامعه امروز که بی‌اخلاقی، فساد، جنایت و دزدی، دروغ، شکنجه و تجاوز، نابرابری و تقلید از بیگانگان تا بدینسان در همه جا رایج است، آیا قانون می‌تواند کار کند، یا اینکه بایستی همه را دوباره دستگیر کرد و به زندان انداخت. معلوم است که قانون در برابر این توده عظیم عاجز است و در جائی که کورکورانه و از روی احساسات و نه منطق ندای روح منی خمینی یا خامنه‌ای بلند می‌شود، هیچ قانونی تاب استقامت ندارد. نمونه‌اش در تاریخ صد ساله ما چندین بار اتفاق افتاده. ما در این زمان کوتاه به این صورت سه انقلاب خونین کرده‌ایم.

پس فرهنگ، اخلاقیات، دانش یک ملت و شایسته‌سالارانش محور عملکرد نظام جمهوری یا پادشاهی است، نه خود نظام جمهوری یا پادشاهی. اینکه من امروز دلم می‌خواهد ایران جمهوری باشد زیرا فرانسه جمهوری و لاییسته است و یا سوئیس و آلمان و آمریکا که پیشرفته‌اند جمهوری‌اند در میان اساتید دانشمند ما یک نوع توهم است.

ملت‌هایی که امروز پیشرفته‌اند دارای فرهنگ اسلامی حذفی زمان فئودالیسم نیستند و بقیه که گرفتار اعتقادات و ذهنیات الهی و احساسی دینی اسلامی و کاتولیکی خود هستند در راه تکامل خود عقب‌مانده و دست وپا می‌زنند. از این جهت ما با این انسان‌های عقلانی و منطقی از نظر فرهنگی برابر نیستیم. ما باید چشمان‌مان را بسته باشیم تا انسان مسلمان امروز ایرانی را با فرهنگ، اخلاقیات و میزان دانش‌شان با انسان‌های این کشورها، خصائل و کمالات و استعداد‌های‌شان مقایسه و در یک کفه ترازو قرار دهیم و بخواهیم آن روش سیاسی را پیش گیریم که با حداکثر علم و منطق برابر است که ما فاقد آنیم.

ما باید نخست بکوشیم دهنیت فردی و جمعی جامعه‌مان را به “اصالت تفکر تاریخی” ایرانی‌ برگردانیم و خود را از تمام این مصائب و عدم جهت‌یابی‌ها برهانیم. تنها راه نجات ایران تعویض ذهنیت کور مذهبی امروز با ذهنیت تاریخی گذشته‌مان است.

 

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۲ / معدل امتیاز: ۵

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=346953