علی اصغر حقدار – در آسیبشناسی اپوزیسیون ایرانی، شکنندگی ائتلافها از موضوعات محوری است که تأملی در آن و برخوردهای واقعبینانه با فرایند همبستگیها، باعث تقویت اپوزیسیون شده و میتواند به ماندگاری همراهیها و همبستگیهای اپوزیسیون بیانجامد. درواقع آنچه جمهوری اسلامی را فربهتر کرده و هنوز سرپا نگه داشته، تنها قدرت و استحکام آن نیست، بلکه هرچه نحیفتر شدن اپوزیسیون چندپارچه جمهوری اسلامی است. اپوزیسیونی که نقش عمدهای در فربه شدن قدرت حاکمیت ایران داشته و دارد و متقابلا خود روز به روز هرچه نحیفتر میگردد.
در ارزیابی پدیده یادشده یعنی آن فربهی و این نحیفتر شدن، کمتر آسیبشناسی صورت گرفته و چون تا کنون به ندرت بدان پرداخته شده، علل و عوامل مؤثر این وضعیت نیز کمتر شناسایی شده است؛ در ارزیابی غیرجانبدارانه، یکی از دلایل ضعف اپوزیسیون جمهوری اسلامی، اتحادهای مقطعی، شکننده و ناپایدار است؛ اتحادهایی که برای آنها مدتها وقت صرف میشود، ولی بعداز مدت کوتاهی از اعلام ائتلاف و اتحاد، روند فروپاشی اتحاد نوتأسیس آغاز میشود و در کمترین زمان، با شکاف تازهای که در اپوزیسیون ایرانی ایجاد میشود، ائتلافکنندگان به وضعیت پیشین خود برمیگردند؛ در حالی که جمهوری اسلامی با بهرهگیری از این ائتلافهای بیحاصل، بر تبلیغات به سود خود میافزاید.
در این رابطه تجارب بسیاری اپوزیسیون از سر گذرانده است؛ با تأملی در تاریخ اپوزیسیون، لازم است که قبل از هر اتحاد یا وحدتی که بین دو گروه، تشکل و یا احزاب هموند یا غیرهموند، موضوع وحدت و همبستگی شفاف و روشن بوده تا هرچه بیشتر و سریعتر نزدیکتر شدن طیفهای خواهان همبستگی و وحدت، پیش برده میشود تا بر پایه آن، ائتلاف و وحدت مورد نظر شکل بگیرد. بدون این مراحل، مسئله هدایت و رهبری و نقش هژمونیک نظری- سیاسی، اذهان خواهان این اتحاد را مشغول و اعمال سلطه و اقتدار از همان آغاز، آسیبی جدی در ناکامی پروسه همبستگی را تهدید میکند؛ در این رابطه میتوان به تلاشهای اخیر سازمان مجاهدین خلق برای نزدیکتر شدن به حزب به اصطلاح نوتأسیس چپ اشاره کرد که دو تشکل مزبور، یکی با قدمتی بیش از نیم قرن و دیگری تشکلی به ظاهر نوپا با سوابق فعالیت سیاسی متفاوت، پروسه وحدت را در پیش گرفتهاند.
در این رابطه آیا سوابق آن سازمان و این حزب نوپا در شکنندگی این همراهی، جهت وحدت موثر نخواهد شد؟
در همین ارتباط به نزول سازمان مجاهدین خلق ایران میپردازم تا به این پرسش، پاسخ مناسب داده شود که چگونه سازمان از مقام ضدامپریالیستی به رتبه مزدوری صدام نزول کرد تا امروز در حد کارت بازی آمریکا با جمهوری اسلامی قرار گیرد. سازمان مزبور خود را مفتخر میدانست که قبل از انقلاب ۵۷ در ترور مستشاران آمریکایی دست بالا را داشته است؛ اما بعداز انقلاب ۵۷ از مشی بنیانگذاران سازمان مبنی بر سازمانی ضدامپریالیست و حافظ ملی، فاصله گرفت و فصل سیاه دیگری بر کارنامه خود افزود. فصلی که خیانتهای بیشمار مجاهدین و ضربه به منافع ملی ایران را در خود جای داد؛ خیانتی که از فرار رهبران سازمان به عراق تحت رهبری صدام که درگیر جنگ با ایران بود، آغاز شد. با شکست صدام، سازمان نظیر بردهای که ارباب خود را از داده بود، چشم به ارباب جدید دوخت و به امید نشست که آمریکا، ایران را مورد تهاجم نظامی قرار دهد و بخواهد از آن به عنوان پیاده نظام استفاده کند! این سازمان با عملکردی که از خود نشان داد، چه از سوی حکومت پهلوی و چه جمهوری اسلامی ایران و حتی بعدها دولت عراق به عنوان یک سازمان تروریستی شناخته شد. آمریکا نیز این سازمان را حدود یک دهه در فهرست گروههای تروریستی قرار داد تا اینکه وزیر وقت امور خارجه آمریکا کلینتون در ۱۳۹۱ نام سازمان مجاهدین خلق را رسما از فهرست گروههای تروریستی خارج کرد.
بدون تردید خروج سازمان مجاهدین از لیست گروههای تروریستی توسط آمریکا نشاندهنده بهرهبرداری سیاسی آنها از این سازمان در راستای اهداف خودشان بود که پرداخت به آن، مجال دیگری میطلبد. اینکه سازمان محبوب دل آمریکاییان و… است یک طرف مسئله است، اما موضوع اصلی و مهم آن است که آیا سازمان محبوب مردم ایران هم هست؟ سازمان مجاهدین خلق قطعا میداند که هنوز بسیاری در ایران حمایت مجاهدین خلق از صدام را به خاطر دارند و این سازمان نزد مردم ایران به دلیل این حمایت، از القاعده منفورتر است. سازمان مجاهدین بنا به خودشیفتگی که دارد، خود را تنها سازمانی میداند که میتواند مدعی آینده ایران باشد! بنابراین با برنامهریزیهای چندجانبه، اخیرا در راستای اتحاد با دیگر نیروها را در پیش گرفته است تا اهداف پنهان خود را عملی کند.
از روزهای گذشته، سازمان مجاهدین خلق برای خوشخدمتی به آمریکا و اذنابش به سمت ائتلاف با جریانات جمهوریخواهان حرکت میکند و بیمیل نیست که به هر شکلی شده وارد اتحاد با برخی جریانات سیاسی اپوزیسیون شده و از انزوای چندین ساله خود خارج شود. در این رابطه میتوان به سیاست مجاهدین با «حزب چپ ایران» اشاره کرد. اما آیا اتحادهای آغشته به سیاست نفوذ و تخریب از سوی این تشکل، امکانپذیر است و آیا عمر آن از دیگر اتحادهای اپوزیسیون ایران، بیشتر خواهد بود؟
نکتهای که میشود بر آن انگشت گذاشت، فرایند نزولی مجاهدین خلق از اوج عزت به حضیض ذلت و متقابلا دگردیسی که در «حزب چپ ایران» به وقوع پیوسته است. با تأملی در تاریخی که مجاهدین طی کرده است، «حزب چپ ایران» هم از سابقهای قابل دفاع برخوردار نیست؛ حزب چپ هم تشکلی نوتأسیس است که خوابهای طلایی میبیند که تعبیری برای آنها نیست؛ «حزب چپ ایران» جمعی برآمده از عناصر فداییان خلق است. عناصری که در دهه شصت از سازمان فداییان- اکثریت کنارهگیری کرده و حلقه دیگری برپا کردند. طنز تاریخ آن است که انحلالطلبان دیروز، امروز پرچم وحدتطلبی بلند کردهاند؛ ولی سؤال این است که: با پیشینه سازمانشکنانهای که از عملکرد حزب چپ و گردانندگان آن سراغ داریم، اینان چگونه میتوانند قوام و استحکام وحدت نوین را با سازمان مجاهدین تضمین کنند؟!
از طرفی «حزب چپ ایران» نظیر سازمان مجاهدین در پیوند و عهدشکنی ید طولائی دارد. برخی از گردانندگان «حزب چپ ایران» همان کسانی هستند که در پروسه وحدت چریکهای فدایی خلق با مجاهدین خلق در قبل از انقلاب نقش داشتند و با برخوردهای ایدئولوژیک، آن پروسه را عقیم گذاشتند. همانگونه که سازمان مجاهدین خلق در قبل از انقلاب ۵۷ با رویکرد ترور، تزویر، جنایت راه به جایی نبرد و بعداز انقلاب هم حرکات ضدمنافع ملی از رهگذر سرسپردگی به صدام و آمریکا را در کارنامه دارد، «حزب چپ ایران» نیز چندان پیشینه مثبتی در توجه به منافع ملی و حفظ انسجام سازمانی نداشته است. حزب چپ با جداشدگان از فداییان به تمام سنن مبارزاتی فداییان خلق نظیر آزادیخواهی و عدالت اجتماعی پشت کرد و علاوه بر آن سست عنصری و پیمانشکنی، امید به تقویت و استحکام اتحاد از ناحیه این حزب را با هر گروه و حزبی، به نومیدی تبدیل میکند.
خلاصه کنم: در شرایط فعلی ایران و وضعیتی که اپوزیسیون در آن قرار دارد، حمایت از ائتلاف و اتحاد «حزب چپ ایران» با «سازمان مجاهدین خلق» یا دیگر جریانات، نتایج زیانباری در پی دارد و پیشاپیش باید آن را به واسطه سابقهای که هر دو طرف از آن دارند، باخت آن را پذیرفت.