به نام ایران،
و به نام آیندهای که هنوز از آن ماست…
ایران ما زخمیست. سالهاست که در محاصرهی استبداد، فساد، فقر، و بیعدالتی نفس میکشد. آیندهای روشن، فقط در صورتی ممکن است که همهی ما– صرف نظر از گرایش سیاسی، سابقهی حزبی یا عقاید شخصی– دست در دست یکدیگر، پروژهای ملی برای آزادی، گذار دموکراتیک و بازسازی کشور را آغاز کنیم.
ما در برابر یک انتخاب سرنوشتساز ایستادهایم:
یا در مسیر تفرقه، بیاعتمادی و تخریب همدیگر، کشور را به ورطهی نابودی بکشیم،
یا با پذیرش تنوع و اختلاف، در مسیر گفتگو، اتحاد و عقلانیت ملی، ایران را نجات دهیم.
با همین نیت، من– به عنوان یک شهروند– این بیانیه را نه از موضع قدرت، بلکه از دل نگرانی، امید، و دلسوزی برای ایران مینویسم. پیشنهادیست برای همهی فعالان سیاسی، گروهها و شخصیتها، از جمله شاهزاده رضا پهلوی، جمهوریخواهان، چپهای میانهرو، نیروهای ملیمذهبی، اصلاحطلبان جداشده از حکومت، کنشگران مدنی، اقوام و اقلیتها، زنان و جوانان ایراندوست.
پیشنهاد: شکلگیری یک پیمان همبستگی ملی برای دوران گذار
پیشنهاد میشود همهی نیروهای مخالف جمهوری اسلامی، حول محور اصولی بنیادین به توافق برسند و یک ساختار فراگیر و موقتی برای گذار تشکیل دهند؛ ساختاری که بر موارد زیر استوار باشد:
۱. قبول یک هدف مشترک: برچیدن نظام جمهوری اسلامی و عبور به نظامی دموکراتیک، قانونمدار، سکولار و انسانی.
۲. پذیرش اصل تنوع و گفتگو: پذیرفتن اینکه در آینده ایران، سلطنتطلب، جمهوریخواه، چپ، راست، لیبرال، مذهبی یا سکولار، همه باید حق حضور، اظهار نظر و رقابت برابر داشته باشند.
۳. تعهد به مراجعه به رأی مردم: توافق بر اینکه شکل نهایی حکومت (جمهوری یا پادشاهی مشروطه) تنها از طریق رفراندوم آزاد و عادلانه تعیین شود، و همگان نتیجهی آن را بپذیرند.
۴. ساختار شورایی، نه فردمحور: تشکیل نهادی شورایی با حضور نمایندگان واقعی از طیفهای مختلف– بجای اتکا به رهبری شخصی یا نمادین– تا همه احساس سهم و امنیت داشته باشند.
۵. پرهیز از نفرتپراکنی و برچسبزنی: نه گذشته را باید طرد کرد، نه افراد را به صرف سابقه. همه باید بر مبنای کنش امروزشان سنجیده شوند، نه روایتهای تاریخی.
امروز باید از خود بپرسیم: آیا این فرد یا گروه، خواهان آزادی و عدالت است؟ اگر آری، پس باید در میز آینده ایران جای داشته باشد.
خطاب به همه ما – از رضا پهلوی تا چپها و جمهوریخواهان: هیچکس به تنهایی نمیتواند ایران را نجات دهد.
نه رضا پهلوی، نه چریکهای قدیمی، نه روشنفکران تنها، نه اپوزیسیون بیارتباط با مردم.
اما اگر همهی ما با درک اضطرار تاریخی، اختلافها را برای مدتی کنار بگذاریم، اگر بپذیریم که مردم باید تصمیمگیرنده باشند، نه ما بجای مردم، و اگر صداقت، شفافیت، و روح گفتگو را جایگزین تخریب کنیم،
آنگاه نجات ایران، ممکن میشود.
در پایان: بیایید اینبار بپذیریم…
• که ما دشمن هم نیستیم، بلکه وارثان زخمیِ یک ملتیم.
• که حقیقت نه در انحصار ماست، نه در انکار دیگری.
• و بدون یک پیمان ملی، آزادی یک رؤیا خواهد ماند.
به امید روزی که همگان– حتی مخالفان دیروز– بر سر یک میز بنشینند، و از دل گفتگویی ملی، آیندهای آزاد، شفاف و انسانی برای ایران زاده شود.
به احترام ایران.