ساموئل (پیمان) سلاحی – نهاد پادشاهی یکی از قدیمیترین ساختارهای سیاسی در تاریخ جوامع بشری است که ریشه در سنتها، اسطورهها و حافظهی جمعی ملتها دارد. اگرچه این نهاد در گذر زمان دستخوش تغییرات گوناگون شده است، اما بقای آن در نهایت وابسته به پذیرش و حمایت مردم بوده است. این مقاله با تکیه بر نظریههای مشروعیت ماکس وبر و پژوهشهای علوم سیاسی، به بررسی نقش مردم در استمرار و پاسداری از نهاد پادشاهی پرداخته و نشان میدهد که در دنیای مدرن، مشروعیت سنتی برای بقا کافی نیست و باید با ارزشهای دموکراتیک و کارکردی همراه شود.
مقدمه
پادشاهی، چه در قالبهای مطلقهی تاریخی و چه در اشکال مشروطهی معاصر، همواره یکی از عناصر کلیدی سازمان سیاسی در بسیاری از کشورها بوده است. این نهاد بیش از آنکه صرفاً یک ساز و کار حکومتی باشد، تجلی پیوندهای تاریخی، فرهنگی و نمادین میان ملت و گذشتهی اوست. پرسش اصلی این است که چگونه چنین نهادی توانسته با وجود تحولات بنیادین سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، همچنان در برخی جوامع به حیات خود ادامه دهد؟ پاسخ این پرسش را باید در رابطهی دوسویهی میان مردم و سلطنت جستجو کرد.
نهاد پادشاهی به مثابه یک نهاد سنتی
ماکس وبر (Weber, 1978) در دستهبندی خود از انواع مشروعیت، پادشاهی را ذیل «مشروعیت سنتی» قرار میدهد؛ مشروعیتی که بر باورهای تاریخی و عادتهای اجتماعی استوار است. در این چارچوب، پادشاه نه تنها یک رهبر سیاسی، بلکه نماد استمرار تاریخی و فرهنگی است. همانطور که بوگدنور (Bogdanor, 1995) اشاره میکند، سلطنت در بسیاری از کشورها نقشی فراتر از یک نهاد حکومتی صرف دارد و به مثابه حافظ وحدت ملی عمل میکند.
مردم؛ ستون اصلی بقای پادشاهی
هیچ نهاد سیاسی، اگر ریشه در تاریخ کهن داشته باشد، بدون پذیرش اجتماعی نمیتواند تداوم یابد. دیوید بیتهام (Beetham, 1991) تأکید میکند که مشروعیت قدرت همواره نیازمند تأیید مردمی است. بر این اساس، مردم سه نقش کلیدی در پاسداری از پادشاهی ایفا میکنند:
- مشروعیت اجتماعی: مردم با پذیرش پادشاهی به عنوان نماد وحدت و ثبات، آن را از سطح یک ساختار حکومتی به جایگاه فرهنگی و هویتی ارتقا میدهند.
- پاسداری فرهنگی: آیینها، جشنها و نمادهای سلطنتی تنها از طریق مشارکت مردم در حافظهی جمعی زنده میمانند. همانگونه که هابسبام (Hobsbawm, 1983) در مفهوم «اختراع سنت» نشان میدهد، این تداوم بیشتر حاصل بازآفرینی مستمر توسط جامعه است تا صرفاً میراث گذشته.
- پشتیبانی سیاسی در بحرانها: تجربههای تاریخی نشان داده است که در لحظات بحرانی، این مردم هستند که با حمایت یا بیتفاوتی خود سرنوشت نهاد پادشاهی را تعیین میکنند.
چالشهای عصر مدرن
با گسترش ارزشهای دموکراتیک، حقوق شهروندی و مشارکت عمومی، نهاد پادشاهی برای بقا ناگزیر از بازتعریف خود در چارچوبهای جدید است. سلطنتهای مشروطهی اروپایی نمونهای از این سازگاریاند؛ جایی که پادشاه جایگاه نمادین خود را حفظ کرده، اما قدرت واقعی در اختیار نهادهای منتخب مردم قرار گرفته است (O’Donnell & Schmitter, 1986). بنابراین در جهان امروز مشروعیت سنتی کافی نیست و باید با مشروعیت کارکردی (یعنی توانایی خدمت به منافع عمومی) همراه شود.
نتیجهگیری
نهاد پادشاهی در ذات خود یک نهاد سنتی است، اما تداوم و بقای آن به حمایت مردمی گره خورده است. مردم به عنوان حافظان فرهنگ و هویت ملی، مشروعیتبخش واقعی این نهاد هستند و بدون آنها هیچ سلطنتی، حتا با پیشینهی تاریخی طولانی، نمیتواند پایدار بماند. از این منظر، پاسداری از پادشاهی مسئولیتی مشترک میان مردم و پادشاه است؛ مسئولیتی که تنها با همسویی سنت و مقتضیات مدرن میتواند به شکلی پایدار تحقق یابد.
منابع:
- Beetham, D. (1991). The Legitimation of Power. Palgrave Macmillan
- Bogdanor, V. (1995). The Monarchy and the Constitution. Oxford University Press
- Hobsbawm, E. (1983). The Invention of Tradition. Cambridge University Press
- O’Donnell, G., & Schmitter, P. (1986). Transitions from Authoritarian Rule: Tentative Conclusions about Uncertain Democracies. Johns Hopkins University Press
- Weber, M. (1978). Economy and Society. University of California Press

