محمد خوش بیان – خامنهای چهل سال است با شعار نابودی اسرائیل حکومت میکند. او خود را «رهبر امت اسلامی» و پرچمدار «محور مقاومت» میداند و میلیاردها دلار از ثروت ایران را در سوریه، لبنان، یمن و غزه خرج کرده تا برای خودش موقعیتی بسازد. اما دو سال اخیر این موقعیت پوشالی را از هم پاشید. جنگ اسرائیل با حماس که هنوز ادامه دارد نتوانست حتی یک برگ برنده برای جمهوری اسلامی به ارمغان بیاورد و همه تبلیغات رژیم در این زمینه رنگ باخته است. ویرانی غزه و بنبست کامل گروههای نیابتی نشان داد که شعارهای تهران چیزی جز باد هوا نیست.
اما ضربه اصلی در خرداد ۱۴۰۴ فرود آمد؛ اسرائیل در یک حمله مستقیم و بیسابقه، مواضع جمهوری اسلامی را در ایران دوازده روز زیر بمباران گرفت. در این عملیات گسترده، صدها هدف نظامی و هستهای از میان رفت و بسیاری از فرماندهان و طراحان کلیدی نظامی و هستهای جمهوری اسلامی کشته شدند. برای ملتی که سالها شاهد رجزخوانیهای خامنهای درباره نابودی اسرائیل بودند، این بزرگترین رسوایی بود. رژیمی که ادعا داشت قدرت اول منطقه است، در عمل نتوانست حتی از آسمان خود دفاع کند.
پاسخ جمهوری اسلامی چیزی جز تبلیغات نبود. چند موشک پراکنده و پهپادهای کماثر شلیک شدند تا در رسانههای داخلی به عنوان «انتقام سخت» جا زده شوند، اما واقعیت آشکار بود: اسرائیل ضربهاش را زد، اهدافش را به دست آورد. در این میان رهبر رژیم تنها به بیانیه و خطبههای پرطمطراق بسنده کرد. مردی که خود را فرمانده جنگی جهان اسلام میدانست، در لحظه آزمون عملی جز نمایش تبلیغاتی چیزی نداشت.
این شکست نه فقط نظامی که ایدئولوژیک نیز هست. پروژهای که خامنهای سالها برای آن خرج کرده، یعنی «محور مقاومت»، عملاً بیاعتبار شد. گروههای نیابتی هیچ واکنش جدی نشان ندادند و در حساسترین لحظه، رژیم تنها ماند. در جهان عرب هم خبری از حمایت نبود. دولتهایی که روزی پشت شعارهای ضداسرائیلی پنهان میشدند، امروز روابط خود را با تلآویو گسترش میدهند و به تهران پشت کردهاند.
در داخل ایران اما واکنش مردم از همه چیز گویاتر بود. مرگ فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی برای اکثریت مردم نه غم، بلکه شادی به همراه آورد. در شبکههای اجتماعی هزاران پیام تبریک و جشن منتشر شد. بسیاری نوشتند اینها همان کسانی بودند که سالها دستور شلیک به مردم معترض دادند، غارت کردند و زندگی ملت را به خاک سیاه نشاندند. شادی پنهانی و آشکار از این مرگها نشان داد که سپاه دیگر هیچ اعتباری در میان مردم ندارد و حتی به دشمنی داخلی تبدیل شده است. این بزرگترین کابوس برای خامنهای است؛ زیرا رژیمی که بازوی نظامیاش منفور ملت باشد، چیزی جز پوستهای از قدرت باقی ندارد.
خامنهای که پاسخی برای اسرائیل نداشت، خشم خود را متوجه مردم کرد. پس از پایان جنگ دوازده روزه، موجی تازه از سرکوب آغاز شد: بازداشت گسترده فعالان، دانشجویان و روزنامهنگاران، فشار بیسابقه بر زنان، و شتاب گرفتن روند اعدامها. رژیم با این کار میخواهد خواری ناشی از ضربات اسرائیل را جبران کند و با خونریزی در داخل، ضعف و بیعملی خود را در برابر دشمن بیرونی بپوشاند. اما این سیاست بیشتر از آنکه قدرت نشان دهد، نشانهی استیصال است.
اکنون خامنهای در دو جبهه شکست خورده است. در بیرون، اسرائیل نشان داد که میتواند هر زمان بخواهد ضربهای کاری وارد کند و رژیم حتی توان دفاع از خود را ندارد. در درون، مردم ایران آشکارا از کشته شدن سردارانش خوشحال شدند و دیگر حتی ظاهر احترام را هم حفظ نمیکنند. این دو شکست بهم گره خوردهاند.
خامنهای امروز نه مشروعیت مذهبی دارد، نه چهرهی مؤثر سیاسی است و نه از قدرت نظامی برخوردار است. تنها چیزی که باقی مانده زور و سرکوب است. اما تاریخ نشان داده حکومتی که فقط با زور سرپا بماند، دیر یا زود فرو میریزد. خرداد ۱۴۰۴ نقطه عطفی بود که نشان داد پایان جمهوری اسلامی آغاز شده است. رژیمی که با شعار نابودی اسرائیل بنا شد، حالا خودش زیر ضربات اسرائیل درمانده است.
برای مردم ایران این حوادث پیام روشنی دارد: رهبر جمهوری اسلامی نه تنها حافظ کشور نیست، بلکه بزرگترین عامل خواری و ویرانی است. مردی که سالها با شعار مقاومت نان خورد، امروز در نگاه ملت نماد شکست و منفوری است. آینده او و نظامش روشن است؛ سقوطی که آغاز شده دیگر بازگشتی ندارد.

