ساموئل (پیمان) سلاحی – یوری بزمنوف مأمور پیشین کا.گ.ب، معتقد بود دولتها نه با تانک و توپ بلکه با جنگ نرم سقوط میکنند. نگاهی به انقلاب ایران از همین زاویه نشان میدهد که نیروهای چپ موتور اصلی بیثباتی بودند، اما در نهایت روحانیت بحران را مدیریت کرد و با پوستاندازی ایدئولوژیک به «چپ نوین اسلامی» بدل شد.
یوری بزمنوف مأمور پیشین کا.گ.ب که به غرب گریخت، معتقد بود فروپاشی دولتها نه با تانک و توپ بلکه با «جنگ نرم» آغاز میشود؛ جنگی که از دانشگاه، ادبیات و رسانه شروع میشود. مرور انقلاب ۵۷ در ایران از دریچهی نظریات او نشان میدهد که چگونه روشنفکران و نیروهای چپ موتور اصلی بیثباتی بودند، اما در نهایت روحانیت مدیر بحران شد و در قالب «چپ نوین اسلامی» ایدههای عدالتخواهانه را مصادره کرد.
۱. بزمنوف کیست و چرا مهم است؟
یوری بزمنوف (۱۹۳۹ تا ۱۹۹۳) خبرنگار خبرگزاری نووستی و مأمور کا.گ.ب بود. او در دههی ۱۹۷۰ به غرب گریخت و در آمریکا نظریهی معروف چهارمرحلهایاش را مطرح کرد:
۱. بیثباتسازی ارزشها،
۲. بیثباتسازی ساختارها،
۳. بحران،
۴. عادیسازی.
بزمنوف هشدار میداد که روشنفکران، دانشگاهها و رسانهها ابزار اصلی این جنگ نرماند و پس از پیروزی انقلاب، خودشان نخستین قربانیان خواهند شد.
۲. مرحله اول: فرسایش ارزشها در ایران
از واقعه ۲۸ امرداد تا دههی ۵۰، دانشگاهها و محافل روشنفکری پر از مارکسیسم، اگزیستانسیالیسم و ضدامپریالیسم شدند. شعر شاملو و کسرایی، داستانهای ساعدی و فیلمهای موج نو جامعهای را تصویر میکردند که فاسد و بیآینده است.
در همین زمان، تاریخنگاری چپ، شاهنامه و اسطورههای ملی را کنار زد و با همکاری روشنفکران مذهبی، عاشورا و ابوذر را به اسطورههای انقلابی بدل کرد.
۳. مرحله دوم: تزلزل ساختارها
دههی ۵۰، اعتصابات کارگری، اعتراضات دانشجویی و عملیات گروههای چریکی مثل فداییان و مجاهدین ساختارهای اقتصادی و امنیتی را لرزاند. «حزب رستاخیز» نماد فساد و استبداد شد و اعتماد به دولت فرو ریخت.
۴. مرحله سوم: بحران ۵۶–۵۷
از مرگ علی شریعتی و مصطفی خمینی تا مقالهی توهینآمیز روزنامه اطلاعات و چرخهی چهلمها، جامعه به نقطه انفجار رسید. اعتصاب نفت و تظاهرات میلیونی عاشورا رژیم را فلج کرد. جمعه سیاه مهر تاییدی بود بر سقوط شاه. اما در این میان، چپها که موتور بحران بودند، زبان بسیج عمومی را از دست دادند؛ این روحانیت بود که با شبکهی مساجد و نمادهای مذهبی توانست میلیونها نفر را سازماندهی کند.
۵. مرحله چهارم: عادیسازی جمهوری اسلامی
پس از انقلاب، «بزمنوفیترین» سناریو رخ داد:
- حزب توده، فداییان و مجاهدین یا سرکوب شدند یا حذف فیزیکی.
- دانشگاهها با «انقلاب فرهنگی» پاکسازی شدند.
- نهادهایی چون سپاه، بسیج و جهاد سازندگی جایگزین ساختارهای پیشین شدند.
- و از همه مهمتر: گفتمان چپ در قالبی اسلامی بازسازی شد. عدالت طبقاتی تبدیل به «عدالت علوی» شد، پرولتاریا به «مستضعفان» و امپریالیسم به «استکبار جهانی».
۶. چپ نوین اسلامی
اینجا همان پوستاندازی تاریخی رخ داد: جمهوری اسلامی در دههی ۶۰ عملاً نمایندهی یک «چپ نوین اسلامی» بود. عدالتخواهی، تودهگرایی و ضدامپریالیسم در قالب اسلامی بازتولید شدند و بقای نظام را تضمین کردند. چپ کلاسیک حذف شد، اما اندیشهاش در لباس تازهای ادامه یافت.
۷. جایگاه ایران در مقایسه با دیگر انقلابها
- در روسیه، بلشویکها هم موتور بحران بودند و هم مدیر آن.
- در کوبا، چریکهای کاسترو موتور و مدیر بودند.
- در الجزایر، FLN هر دو نقش را بازی کرد.
- اما در ایران، موتور بحران (چپ) با مدیر بحران (روحانیت) یکی نبود؛ همین استثنای ایرانی است.
۸. درس امروز
- فرهنگ مقدم بر سیاست است؛ سقوط ارزشها، سقوط ساختارها را اجتنابناپذیر میکند.
- بحران را کسی میبرد که زبان بسیج عمومی را دارد، نه لزوماً کسی که بیشتر فداکاری کرده.
- عادیسازی همواره با حذف و جذب همراه است؛ دوستان دیروز دشمنان امروز میشوند.
- و مهمتر از همه: جامعهای که به تاریخ و هویت خود بیاعتماد شود، به راحتی اسیر روایتی تازه میشود حتا اگر در ظاهر رنگ عدالت یا مذهب داشته باشد.
نتیجه
بازخوانی انقلاب ایران با عینک بزمنوف نشان میدهد که چپ، هرچند در موتور بحران نقش داشت، اما در نهایت در لباس جدیدی بازتولید شد: «چپ نوین اسلامی». این تجربه به ما میگوید اگر امروز نیز جامعهای درگیر جنگ فرهنگی و نفوذ ایدئولوژیک شود، باید بداند که بازی همیشه دست آن نیرویی میافتد که توان سازماندهی، اسطورهسازی و مدیریت بحران را داشته باشد.


