پایان دیپلماسی مماشات؛ جمهوری اسلامی در مسیر سراشیبی سقوط

شنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۴ برابر با ۰۴ اکتبر ۲۰۲۵


فرد صابری – نزدیک به دو دهه دیپلماسی میان جمهوری اسلامی و قدرت‌های جهانی، به‌ ویژه ایالات متحده و کشورهای اروپایی، عمدتاً در چارچوب مذاکرات هسته‌ای و تلاش برای مهار برنامه هسته‌ای جمهوری اسلامی، مسیری پُرپیچ‌ و خم و تا حد زیادی بی‌ثمر را طی کرده است. از توافق‌های اولیه در دهه ۲۰۰۰ تا امضای برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) در سال ۲۰۱۵، این دیپلماسی با فراز و فرودهای فراوان همراه بود. با این حال، خروج ایالات متحده از برجام در سال ۲۰۱۸ و فعال شدن مکانیسم «ماشه» در سال‌های بعد، نه تنها یک رخداد مقطعی نبود، بلکه نشانه‌ای از پایانِ یک دکترین سیاسی بلندمدت ، یعنی مماشات با جمهوری اسلامی، به شمار می‌رود. این تحول در نهایت جمهوری اسلامی را به سمت سناریویی مشابه آنچه در لیبی و بنغازی رخ داد سوق داده و رژیم را در سراشیبی قرار داده است.

معمر قذافی و علی خامنه‌ای

از اوایل دهه ۲۰۰۰، زمانی که برنامه هسته‌ای جمهوری اسلامی ایران به‌ عنوان یک نگرانی بین‌المللی مطرح شد، قدرت‌های غربی به رهبری ایالات متحده و اروپا رویکردی مبتنی بر مذاکره و دیپلماسی در پیش گرفتند. هدف این رویکرد، مهار جاه‌طلبی‌های هسته‌ای رژیم ایران و جلوگیری از دستیابی آن به سلاح اتمی بود. مذاکرات اولیه با سه کشور اروپایی (انگلیس، فرانسه و آلمان) در سال ۲۰۰۳ آغاز و با وجود فراز و نشیب‌های متعدد، در نهایت به امضای برجام در سال ۲۰۱۵ منجر شد. این توافق که به‌ عنوان یک دستاورد دیپلماتیک بزرگ معرفی شد، قرار بود با محدود کردن برنامه هسته‌ای در ایران در ازای رفع تحریم‌ها، راه را برای عادی‌سازی روابط با تهران هموار کند.

با این حال، این دیپلماسی از همان ابتدا ضعف‌های ساختاری داشت. جمهوری اسلامی به‌ دلیل ماهیت ایدئولوژیک و سیاست‌های منطقه‌ای تهاجمی‌اش هرگز به‌ عنوان شریکی قابل‌ اعتماد در مذاکرات دیده نشد. از سوی دیگر، کشورهای غربی نیز در رویکرد خود دچار تناقض بودند، از یکسو در پی مهار رژیم بودند و از سوی دیگر، با سیاستِ مماشات به تهران فرصت استفاده از مزایای اقتصادی و سیاسی مذاکرات را دادند، بی‌آنکه تغییرات رفتاری اساسی رخ دهد. نتیجه این روند، توافقی بود که نه‌تنها نتوانست برنامه هسته‌ای ایران را بطور کامل مهار کند، بلکه به رژیم فرصت داد نفوذ منطقه‌ای خود را گسترش دهد و اقتصادش را، هرچند موقت، از فشار تحریم‌ها برهاند.

خروج آمریکا از برجام

خروج ایالات متحده از برجام در سال ۲۰۱۸ تحت رهبری دونالد ترامپ، نقطه عطفی در روابط بین‌المللی با رژیم ایران بود. این تصمیم، همراه با اعمال تحریم‌های شدید تحت عنوان «فشار حداکثری»، نشان‌دهنده تغییر رویکرد واشنگتن نسبت به تهران بود. برخلاف تصور برخی که این اقدام را صرفاً یک تصمیم سیاسی داخلی آمریکا می‌دانستند، خروج از برجام و فعال شدن مکانیسم ماشه (که به بازگشت خودکار تحریم‌های سازمان ملل منجر شده) نمایانگر پایانِ دکترینِ مماشات بود که سال‌ها بر مماشات با جمهوری اسلامی سایه افکنده بود.

این تغییر رویکرد محدود به آمریکا نماند. کشورهای اروپایی که در آغاز تلاش می‌کردند برجام را بدون حضور آمریکا حفظ کنند، به‌ تدریج دریافته‌اند که بدون حمایت واشنگتن این توافق کارآمد نخواهد بود. فعال شدن مکانیسم ماشه در  ۲۸ سپتامبر ۲۰۲۵ و بازگشت تحریم‌های بین‌المللی نشان داد جامعه جهانی دیگر تمایلی به ادامه بازیِ دیپلماتیکِ یا همان سیاست چماق و هویج گذشته با جمهوری اسلامی ندارد. این تحول ناشی از این درکِ فزاینده‌ است که رژیم ایران نه‌تنها به تعهدات خود پایبند نیست، بلکه از مذاکرات به‌ عنوان ابزاری برای خرید زمان و تقویت موقعیت خود بهره می‌برد.

یکی از استدلال‌های مطرح‌شده توسط بنیامین نتانیاهو نخست‌وزیر اسرائیل این است که جمهوری اسلامی در مسیری مشابهِ رژیم معمر قذافی در لیبی قرار گرفته است. این مقایسه، هرچند در نگاه نخست ممکن است ساده‌انگارانه به‌ نظر برسد، اما از منظر سیاسی و استراتژیک قابل‌ تأمل است.

وضعیت فعلی حکومت ایران از بعضی جهات با لیبی دوران قذافی قابل مقایسه است هرچند که تفاوت‌های عمده‌ای دارد و اتفاقاً حالا حکومت تلاش می‌کند به افکار عمومی القا کند که «اگر جمهوری اسلامی برود وضعیت ایران شبیه لیبی می‌شود.»

سناریوی بنغازی

رژیمِ قذافی در لیبی پس از سال‌ها تلاش برای عادی‌سازی روابط با غرب و همزمان اعمال سیاست‌های سرکوبگرانه داخلی و ماجراجویی‌های خارجی، در نهایت تحت فشارهای بین‌المللی و خیزش‌های مردمی سقوط کرد. شهرِ بنغازی به‌ عنوان نمادی از فروپاشیِ سریع یک رژیم اقتدارگرا در برابر فشارهای داخلی و خارجی شناخته می‌شود.

جمهوری اسلامی نیز در سال‌های اخیر با چالش‌های مشابهی روبرو شده است. از یکسو اقتصاد ایران به‌ واسطه تحریم‌ها و سوء مدیریت داخلی شدیداً تضعیف شده است؛ اعتراضات گسترده مردمی از جمله خیزش‌های سال‌های ۱۳۹۸ و ۱۴۰۱، نشان‌دهنده نارضایتی عمیق از وضعیت سیاسی، اقتصادی و اجتماعی است. از سوی دیگر، سیاست‌های منطقه‌ای ایران، از جمله حمایت از گروه‌های نیابتی در لبنان، عراق، یمن و سوریه نه‌تنها منابع مالی کشور را تحلیل برده، بلکه خصومتِ کشورهای منطقه و قدرت‌های جهانی را برانگیخته است.

اظهارات نتانیاهو مبنی بر قرار گرفتن جمهوری اسلامی در «سناریوی بنغازی» به این معناست که رژیم ایران در برابر فشارهای چندجانبه ، از تحریم‌های اقتصادی تا انزوای دیپلماتیک و نارضایتی داخلی در حال از دست دادنِ پایه‌های قدرت خود است. همانطور که رژیم قذافی نتوانست در برابر این فشارها مقاومت کند، جمهوری اسلامی نیز در معرض خطرِ فروپاشی قرار دارد.

پایانِ دکترینِ مماشات و تشدید فشارهای بین‌المللی، رژیم کنونی ایران را در موقعیتی شکننده قرار داده است. اقتصاد کشور، که به‌ شدت به درآمدهای نفتی وابسته است، تحت تأثیر تحریم‌ها و کاهش فروش نفت آسیب دیده است. تورم افسارگسیخته، بیکاری گسترده و کاهش ارزش پول ملی نارضایتی عمومی را به اوج رسانده است. در عین حال، سرکوب اعتراضات و محدودیت‌های اجتماعی شکافِ میان رژیم و مردم را عمیق‌تر کرده است.

در سطح بین‌المللی، انزوای جمهوری اسلامی بیش از هر زمان دیگری محسوس است. حتی متحدان سنتی آن مانند چین و روسیه نیز به‌ دلیل محدودیت‌ها و ملاحظات خود نتوانسته‌اند حمایتِ همه‌جانبه و بی‌قید و شرطی از تهران ارائه دهند. همزمان، اسرائیل و برخی کشورهای عربی منطقه، به‌ ویژه در چارچوب «پیمان ابراهیم» جبهه‌ای متحد علیه نفوذ رژیم شرور حاکم بر ایران تشکیل داده‌اند. این تحولات، همراه با شکستِ دیپلماسی هسته‌ای، نشان می‌دهد جمهوری اسلامی دیگر نمی‌تواند صرفاً بر ابزارهای سنتیِ دیپلماسی برای حفظ بقا تکیه کند.

استعاره «سناریوی بنغازی» نمایانگر سرعت و شدتِ احتمالیِ فروپاشی یک رژیم است؛ همانطور که ترکیب فشارهای خارجی و خیزش‌های داخلی به سقوطِ سریعِ قذافی انجامید، در ایران نیز امکان وقوع فرآیندی مشابه وجود دارد. با این حال، تفاوت‌های ساختاریِ میان ایران و لیبی، از جمله پیچیدگی‌های اجتماعی، تاریخی و سیاسیِ ایران ممکن است این روند را طولانی‌تر یا پیچیده‌تر سازد. با وجود این، نشانه‌های فرسایش مشروعیت داخلی و افزایشِ انزوای بین‌المللی قابل انکار نیست.

دستگاه تبلیغاتی حکومت مدام تبلیغ می‌کند که بعد از جمهوری اسلامی شرایط وخیم‌تر می‌شود اما واقعیت آن است که ایران به دلیل ریشه‌های تاریخی دولت- ملت، جمعیت تحصیلکرده، حضور نخبگان در حوزه‌های مختلف، موقعیت ژئوپلیتیک، ارتباط جامعه ایرانی در داخل و خارج کشور با دنیای مدرن، جامعه‌ی سیاسی و اجتماعی فعال و وجود آلترناتیو معتبر ملی‌ که از شاهزاده رضا پهلوی حمایت می‌کند مسیر متفاوتی را طی خواهد کرد.

در پایان باید گفت خروج آمریکا از برجام و فعال شدن مکانیسمِ ماشه صرفاً یک رویداد دیپلماتیک نیست بلکه نقطه پایانی بر دکترینِ مماشات با جمهوری اسلامی است. این تحول، همراه با فشارهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی، رژیم ایران را در مسیری قرار داده که می‌توان آن را با سرنوشتِ رژیم قذافی در لیبی مقایسه کرد. هرچند آینده ایران به توانایی رژیم در مدیریتِ فشارها و واکنشِ جامعه جهانی و مردم بستگی دارد، اما نشانه‌ها حکایت از آن دارند که احتمالِ پایانِ این رژیم بیش از هر زمانِ دیگری جدی به‌ نظر می‌رسد.

 

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۶ / معدل امتیاز: ۳٫۸

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=388195