فرهاد یزدی – در سه سال گذشته، دو بازیگر بسیار موثر روسیه و نظام اسلامی از صحنه تأثیرگذاری در سیاست خاورمیانه، خارج شدند. البته در این منطقه، بدون دودلی برنده اصلی اسرائیل است. اما به طور کلی میتوان گفت که غرب همراه با متحدین و هوادارانش، قادر بودند که روسیه، چین و نظام اسلامی را از دور خارج کنند. در حالیکه دو همسایه، ترکیه و پاکستان، با درک منافع ملی کشور و جبهه مناسب، به بالاترین توانمندی در تاریخ معاصر خود دست یافتند. ایران پس از شکستهای پیدرپی و به ویژه در جنگ دوازده روزه با اسرائیل، به پایینترین سطح قدرت و توان اثرگذاری از ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ افتاده است.

پاکستان به عنوان گزیدار[راهکار] اصلی حفظ صلح و امنیت، البته به سود اعراب، در خلیج فارس برای پر کردن جای خالی آمریکا پس از خروج تدریجی از منطقه، انتخاب شده است. چنین به نظر میرسد که پاکستان وظیفه حفظ امنیت و دفاع از سرزمینهای ثروتمند اما نه چندان توانمند از نظر نظامی، در خلیج فارس را بعهده خواهد گرفته است. همزمان نیز نقش قدیمی خود که حفظ وضع موجود در در داخل عربستان بوده را با این تعهد تقویت خواهد کرد و چتر حفاظتی خود را بر دیگر کشورهای عرب، و از آن میان یمن گسترش خواهد داد. میتوان گمان برد که به زودی آخرین سنگر نظام در خارج از مرزها، یعنی حوثیها نیز از مدار رژیم اسلامی خارج گردد، اینبار وسیله پاکستان. پاکستان نه تنها به موقعیت نوینی در بده و بستانهای جهان رسیده است، بلکه همزمان به کسب درآمد قابل ملاحظه در برابر این خدمات می تواند امیدوار باشد. در همین راستا، باز هم میتوان گمان برد که حکومت طالبان با بیثباتی روزافزون صادر شده از جانب پاکستان، حتا تا اندازه جنگ واقعی، روبرو خواهد شد. از دید آمریکا برای محاط چین، فرودگاه بگرام در افغانستان که در دوران نخست ریاست جمهوری ترامپ توافق واگذاری آن به طالبان تائید شد، اهمیت استراتژیک دارد. نقش پاکستان در مجبور کردن طالبان به چنین واگذاری، باعث افزایش اهمیت و نفوذ بیشتر پاکستان خواهد بود.
بسان پاکستان و حتا زودتر، ترکیه نیز توانست در مدتی کوتاه نفوذ خود را در منطقه عربی، کردستان و قفقاز به سرعت افزایش دهد. خریدهای جنگی ترکیه و به ویژه تقویت نیروی هوائی، حافظ نفوذ آینده ترکیه در منطقه خواهد بود. پس از رسیدن توافق با پکک که بدون سقوط بشار اسد ممکن نمیشد، این نیروها، به اقلیم کردستان در عراق (و سر ریز آن به ایران)، مجبور به مهاجرت خواهند بود. این توافق که دولت ترکیه را از اغتشاشات داخلی تا اندازه زیاد فارغ کرد، به آن کشور اجازه میدهد که در منطقه خاورمیانه بیش از بیش فعال باشد. اعراب خلیج فارس مانند افزایش نفوذ پاکستان در منطقه، از فعال بودن ترکیه استقبال خواهند کرد. این دو کشور تا اندازه زیاد در برابر زیادهخواهی نتانیاهو که با تأیید ترامپ روبروست، میتوانند عامل موازنهکننده باشند. اگر ترکیه روزی در پی ورود هرچه بیشتر به جامعه اروپا بود، امروز نوک حمله استراتژیک ترکیه متوجه خاورمیانه عربی، سپس منطقه قفقاز و غرب ایران در کردستان و آذربایجان خواهد شد. هر چقدر سیاستورزان رژیم اسلامی بدون ملاحظه با منافع ایران اقدام کردند، میتوان گفت که پاکستان و ترکیه سرفراز بیرون آمدند.
در این میان، ایران بازنده در تمام جبههها بوده است. شکست پس از شکست و در نهایت قدرتنمایی اسرائیل و آمریکا، دور شدن اروپا و اجرای تحریمها وسیله آن جامعه و در نهایت عدم حمایت عملی روسیه و چین، از نظام اسلامی تنها جسد بیجانی بر جای گذاشته است. در داخل رژیم میان سیاستورزان مبارزه آشکار و بدون رودربایستی میان دو جناح روسی و غربگرا در گرفته که دلالت از سقوط نفوذ و توان «رهبر» نظام دارد. البته باید همین وضع را برای سپاه نیز گمان برد. با این تفاوت که اخبار سپاه مشکلتر به خارج درج میکند و ما از آن تا اندازه زیاد بیخبریم. اما جابجایی در مقامهای بالای سپاه، نمیتواند خالی از جنگ قدرت نباشد. هر روزه دزدی، چپاول داراییهای ملی، در ابعادی که بیسابقه بودند، بر اثر جنگ قدرت در داخل نظام انتشار مییابد. قوه قضائیه که تا بیخ دندان فاسد است، مسئولیت رسیدگی به این امر را دارد. اما آن قوه برای حفظ نظام از راه اشاعه ترس و اعراب، مشغول اعدام افرادیست که جرم آنان هیچگاه احراز نشده است. در این میان، تندروهای نظام در فکر حفظ حجاب هستند، اما همه با اشتراک یکدیگر مشغول چپاول ملت.
در هر حال در حال حاضر، ایران دیگر در بده و بستان منطقه به حساب نمیآید.
در صحنه جهانی، آمریکا و یا دستکم ترامپ احساس میکند که مسئله فسلطین حل شده است و از این پس تنها به اجرای باقمانده طرح باید دست زد. به سخن دیگر، دست نتانیاهو در اجرای برنامههای بعدی در منطقه، حتا بازتر از گذشته نیز خواهد بود. البته اعراب منطقه با استفاده از ترکیه و تا اندازه بسیار کمتر مصر، تلاش خواهند کرد که تا اندازهای توازن در دادوستد با اسرائیل ایجاد کنند. آمریکا، پس از راه شدن نسبی در منطقه خاورمیانه، توجه خود را به دیگر مناطق گسترش خواهد داد. استراتژی برگزیده شده آمریکا، استفاده آشکار از توان سخت (نظامی به اضافه اقتصادی) آن کشور در جهان میباشد. از این رو آمریکا هم بایستی عزم و هم امکان قدرتنمایی را به نمایش گذارد. رژیم اسلامی هدف لازم را در اختیار آمریکا قرارداد. آمریکا پس از نزدیک به نیم سده روابط تیره، هم عزم و هم امکان استفاده از نیروی سخت خود را اینبار به نمایش گذارد. میتوان ادعا کرد که رژیم اسلامی به استراتژی نوین آمریکا یاری مورد نیاز را رساند. پس از حمله به جمهوری اسلامی امکان خودنمایی برای آمریکا آسانتر گردید. نمونه بسیار روشن در ونزوئلا هر روزه به نمایش گذارده میشود. آمریکا به حملات خود به ناوچههای آن کشور همچنان ادامه میدهد، تا شاید پاسخ احتمالی ونزوئلا، شرط مورد نیاز برای حمله گسترده به آن سرزمین را فراهم کند. البته باید تاکید گردد که حمله به ناوچههای ونزوئلایی، در راستای سیاست مبارزه جدیتر آمریکا با مواد مخدر میباشد. حمله به ناوچهها اگر برای جلوگیری از صادرات مواد مخدر به آمریکا کافی نباشد، به هر حال در بالا بردن هزینه حمل آن به طور کامل موثر است. با در نظر گرفتن رقابت درازمدت آمریکا و چین، اگر استراتژی استفاده آشکار از قدرت سخت، در منطقه خاور آسیا شکل نگیرد، تنها هدر دادن منابع و انرژیست. زیرا در درآزمدت آمریکا تنها چین را به عنوان رقیب اصلی و ابر قدرت به حساب میآورد. آمریکا نیاز دارد که بخش بزرگتری از کوشش و منابع خود را برای رویارویی با چین در خاور دور صرف کند.
به هر روی استراتژی تکیه بر قدرت سخت آمریکا، در بعد نظامی با تغییر نام وزارت دفاع به جنگ، حمله به نظام اسلامی و از سرگیری آزمایشات هستهای نظامی پس از یک توقف ۳۳ ساله و در بعد اقتصادی با تهدید به اجرای تعرفههای گمرکی، خود را به نمایش گذاشتند.
آمریکا نخست، تهدید اقتصادی بر علیه رقبا و متحدان و از آن میان کانادا ودر خاوردور را آغاز کرد. با تهدید به وضع تعرفههای اقتصادی کمرشکن، باوجود احتمال نزدیک به یقین افزایش شتاب تورم در داخل کشور، به مبارزه آشکاربا آن پرتحرکترین بخش اقتصاد جهان روی آورد و همزمان از به رخ کشیدن نیروی نظامی نیز غلفت نکرد. ملاقاتهای متعدد میان متحدین و آمریکا از استرالیا گرفته تا کره جنوبی و ژاپن، با هدف تقویت نیروی نظامی در مقابل چین، انجام یافت. سفر ترامپ به ناحیه برای صاف کردن جاده در اجرای طرح محاط چین با موفقیت برگزار شد. ملاقات با شی، رهبر چین، اگر موفقیتآمیز در روابط دو جانبه باشد، بدون این تدارکات امکانپذیر نمیشد.
اروپا ارزش استراتژیک خود را به ویژه پس از نمایشی از ناتوانی نسبی روسیه در اوکراین، در حال از دست دادن است. با وجودی که ترامپ با دلایلی که دانسته نیست، به پوتین در مقایسه با دیگر رؤسای جمهور آمریکا، امتیاز داد، مشکل بتوان تصور کرد که هم از نظر نیروی انسانی (تعداد کشتههای روزانه سربازان روسیه، بیش از اوکراین میباشد)، اقتصادی و مالی روسیه بتواند بار دیگر در قد و اندازه یک ابر قدرت در صحنه جهانی خودنمایی کند. روسیه سست و بیجان، به معنای کاسته شدن از اهمیت استراتژیک اروپا میباشد. به ویژه که مدتهاست که حجم بازرگانی در اقیانوس آرام، از اطلس پیشی گرفته است. با اینکه اروپا، از کاهش اهمیت استراتژیک و در نتیجه کاسته شدن از حجم تسلیحات در آن منطقه استقبال میکند، همزمان نقشی که در سیاست جهان بازی خواهد کرد کمرنگتر خواهد شد. تنها استثنا در اروپا، انگلستان است که به نظر میرسد تا سالها موقعیت خود را به عنوان همگام وابسته با آمریکا، حفظ خواهد کرد. اگر ارزش استراتژیک اروپا رو به نزول است، متحدان خط اول در خاوردور بخاطر رقابت آمریکا با چین ارزش بیشتر خواهند یافت. ژاپن، کره جنوبی، تایوان و استرالیا در حالی که با افزایش تهدید از جانب چین روبرو میشوند، میتوانند امیدوار باشند که نفوذ بیشتری صحنه جهانی پیدا کنند. البته کشورهای در حاشیه، مانند اندونزی، فیلپین و به ویژه هندوستان که هم از جمعیت بزرگ و هم اقتصاد پویا برخوردار هستند، شاید به زودی اهمیت سیاسی آلمان و فرانسه در گذشته، را پیدا کنند.
میتوان دید که در حالی که تحولات جهان شتاب غیر قابل پیشبینی به خود گرفته است، جمهوری اسلامی تنها به عنوان یک نظارهگر، در انزوا و حتا بدون امکان واکنش، در باتلاق خوساخته نابودی، فرو میرود.

