«ایران؛ یک قوم با تیرگان مختلف»؛ بررسی تطبیقی دو نگره در باب هویت قومی و ملی ایران

سه شنبه ۱۳ آبان ۱۴۰۴ برابر با ۰۴ نوامبر ۲۰۲۵


احسان قدیری – بحث اقوام در ایران، از جمله مباحث بنیادین در حوزه‌ی هویت و سیاست فرهنگی است. این پژوهش با بررسی دو نگره‌ی اصلی در تبیین ساختار قومی ایران، یعنی نگره‌ی «ایران به‌مثابه مجموعه‌ای از اقوام» و نگره‌ی «یک قوم به‌نام ایران با تیرگان مختلف»، می‌کوشد ریشه‌های تاریخی، فرهنگی و اجتماعی این دیدگاه‌ها را تحلیل کند.

یافته‌های پژوهش بر اساس منابع تاریخی و جامعه‌شناختی نشان می‌دهد که ایران، برخلاف بسیاری از ملت‌های جدید، بر بنیان تاریخی و تمدنی واحدی شکل گرفته است. از دوران باستان تا امروز، ملت ایران پیکری یک‌پارچه با تیرگان فرهنگی متنوع بوده است.

در دوران پهلوی، سیاست فرهنگی کشور بر انسجام ملی بر اساس تاریخ و هویت ایرانی استوار بود؛ اما پس از انقلاب ۱۳۵۷، گسست گفتمانی و بهره‌گیری از سیاست‌های تفرقه‌افکنانه موجب شد که شکاف‌هایی در میان تیرگان ایرانی پدید آید.

نتیجه‌ی مقاله تأکید دارد که بازگشت به نگره‌ی «یک قوم با تیرگان مختلف» نه تنها پاسداری از تنوع فرهنگی است، بلکه شرط بقای وحدت ملی و استمرار تاریخی ایران محسوب می‌شود.

کلیدواژه‌ها: هویت ملی، تیرگان ایرانی، قوم، ایران‌زمین، انسجام فرهنگی، انقلاب ۱۳۵۷، پهلوی

مقدمه

بحث درباره‌ی اقوام و ساختار قومی در ایران، از دیرباز از پیچیده‌ترین و حساس‌ترین مباحث اجتماعی و سیاسی بوده است. این موضوع، نه تنها ریشه در تنوع فرهنگی و زبانی مردم ایران دارد، بلکه به چگونگی تعریف «ملت» و «هویت ایرانی» نیز بازمی‌گردد.

در تحلیل‌های موجود، دو نگره‌ی اصلی قابل تمایز است:

  1. نگره‌ی نخست، ایران را «یک قوم به‌نام ایران با تیرگان مختلف» می‌داند؛ در این دیدگاه، ملت ایران واحدی تمدنی و تاریخی است که از شاخه‌ها و تیرگان گوناگون تشکیل شده است، اما همه‌ی آنان در بستر فرهنگ و تاریخ مشترک ریشه دارند.
  2. نگره‌ی دوم، ایران را مجموعه‌ای از «اقوام جداگانه» با پیشینه‌های مستقل می‌داند که در طول زمان در محدوده‌ی جغرافیایی کنونی گرد آمده‌اند.

هر دو نگره می‌کوشند واقعیت تنوع در ایران را توضیح دهند، اما تفاوت در زاویه‌ی نگاه و پیامدهای اجتماعی آنان بسیار مهم است.

در این مقاله، با تکیه بر داده‌های تاریخی، فرهنگی و جامعه‌شناختی، نگره‌ی نخست ــ یعنی «یک قوم به‌نام ایران با تیرگان مختلف» ــ به‌عنوان چارچوب تحلیلی اصلی بررسی می‌شود.

۱. تعریف مفاهیم و چارچوب نظری

واژه‌ی «قوم» در علوم اجتماعی معانی گوناگونی دارد. در نظریه‌ی کلاسیک، قوم به گروهی از مردم گفته می‌شود که با زبان، فرهنگ یا نیاکان مشترک شناخته می‌شوند. در حالی که در ایران باستان و در زبان فارسی کهن، واژه‌ی «تیره» برای شاخه‌های درون یک قوم به کار می‌رفت؛ همچون «تیره‌ی پهلوی»، «تیره‌ی پارسی»، «تیره‌ی مادی» و مانند آن.

به‌ این‌ ترتیب، می‌توان گفت:

«قوم ایران» همان واحد تمدنی و فرهنگی تاریخی است.

«تیرگان ایرانی» شاخه‌ها و نمودهای گوناگون همین قوم در نواحی مختلف کشورند.

در چارچوب نظری این مقاله، قوم ایران به‌منزله‌ی یک «واحد تمدنی پیوسته» در نظر گرفته می‌شود که از کثرت فرهنگی درون خود تغذیه می‌کند، اما در سطح کلان، هویتی یگانه و تاریخی دارد.

۲. نگره‌ی «یک قوم به‌نام ایران با تیرگان مختلف»

۲–۱. بنیاد نظری نگره

این دیدگاه بر این باور است که ملت ایران از آغاز تاریخ مکتوب تا امروز، به‌رغم تنوع زبانی و فرهنگی، از یک ریشه‌ی تاریخی و تمدنی واحد برخوردار است. تیرگان مختلف ایران، همان شاخه‌های این درخت کهنسال‌اند که در طول قرون، شکل‌ها و رنگ‌های گوناگون یافته‌اند، اما همگی از یک ریشه تغذیه می‌کنند.

۲–۲. شواهد تاریخی از دوران باستان

در کتیبه‌های داریوش بزرگ در بیستون، از «ملت‌ها» یا «مردم» در قلمرو ایران یاد می‌شود. با این حال، باید توجه داشت که کاربرد این واژه‌ها بیشتر به دلیل کشورگشایی و اداره‌ی امپراتوری پهناور بوده است تا تقسیم‌بندی قومی مدرن. یعنی منظور از «ملت‌ها» گروه‌های ساکن در مناطق مختلف بود که تحت فرمانداری مرکزی داریوش قرار داشتند، نه قومیت‌های مستقل به معنای امروزین.

داریوش در بیستون می‌گوید:

«اهورامزدا این کشور را به من بخشید، با مردم نیک و قانون راست.»

در دوران ساسانی نیز مفهوم ایرانشهر به‌عنوان قلمرو مردم ایران در برابر انیران مطرح بود. در منابع پهلوی همچون کارنامه اردشیر بابکان و شهرستان‌های ایرانشهر، از تیره‌های ایرانی یاد می‌شود، نه از اقوام بیگانه.

حتی در اوستا، واژه‌ی «اَئیریَه»airya) ) نه معنای نژادی، بلکه فرهنگی دارد: ایرانی کسی است که به آیین راستی، خرد و پیمان وفادار است.

۲–۳. بازتاب در ادبیات و اسطوره

در شاهنامه فردوسی، ایران پیکری زنده و واحد است. واژه‌ی «ایران» در برابر «توران» قرار می‌گیرد، نه در برابر تیرگان درونی. بیت معروف:

چو ایران نباشد تن من مباد

بدین بوم و بر زنده یک تن مباد

بیانگر وحدت ملی و فرهنگی ملت ایران است.

ادبیات عرفانی نیز این معنا را حفظ کرده است. برای مولوی، ایران نماد انسانیت و خرد است و برای سعدی، خانه‌ی دوستی و مدارا.

 

۲–۴. پیوستگی زبانی و فرهنگی

زبان‌های ایرانی (فارسی، کردی، لری، بلوچی، گیلکی، مازندرانی و…) همگی از شاخه‌ی زبان‌های ایرانی هندواروپایی هستند. این پیوند زبانی، شاهدی علمی بر تداوم تاریخی قوم ایران است.

آیین‌های مشترک چون نوروز، مهرگان، و یلدا نیز نماد تداوم فرهنگی یک ملت واحدند.

۲–۵. کارکرد اجتماعی نگره

پذیرش این نگره، همبستگی اجتماعی را افزایش می‌دهد و حس تعلق ملی را تقویت می‌کند. برخلاف نگره‌ی قوم‌محور، این دیدگاه تنوع را در دل وحدت معنا می‌کند و از آن برای تحکیم همدلی ملی بهره می‌گیرد.

۳. نگره‌ی مقابل: ایران متشکل از اقوام جداگانه

در نگره‌ی دوم، ایران از اقوام گوناگونی چون فارس، ترک، کرد، لر، بلوچ، گیلک و عرب تشکیل شده است. این دیدگاه بر تمایز زبانی و فرهنگی تأکید دارد و گاه به «چندقومیتی بودن ایران» تعبیر می‌شود.

این نگره، اگرچه در ظاهر بر احترام به تنوع فرهنگی تأکید دارد، اما در عمل، با تقسیم هویتی جامعه به اجزای جداگانه، می‌تواند زمینه‌ساز منازعات قومی شود، به‌ویژه در شرایطی که نیروهای خارجی در پی سوءاستفاده از اختلافات داخلی باشند.

تجربه‌ی کشورهای چندقومیتی مانند یوگسلاوی، سودان و عراق نشان داده است که اگر مفهوم «ملت واحد» تضعیف شود، خطر فروپاشی سیاسی و فرهنگی افزایش می‌یابد.

۴. وضعیت کنونی و تحلیل اجتماعی در ایران

۴–۱. رویکرد دولت پهلوی به انسجام ملی

در دوران پهلوی (۱۳۰۴–۱۳۵۷)، یکی از ارکان اصلی سیاست فرهنگی کشور، ایجاد انسجام ملی بر پایه‌ی تاریخ و هویت ایرانی بود. دولت پهلوی کوشید با احیای نمادهای تاریخی چون کوروش، داریوش، فردوسی، و جشن‌های ملی مانند نوروز، میان تیرگان گوناگون ایران پیوندی تمدنی برقرار سازد.

این سیاست بر مبنای این باور شکل گرفته بود که وحدت ملی ایران باید بر تاریخ و فرهنگ مشترک استوار باشد، نه بر نژاد یا دین. پژوهشگرانی چون هما کاتوزیان و فریدون آدمیت بر این نکته تأکید کرده‌اند که دولت پهلوی در تلاش بود مفهوم «ملت ایران» را در چارچوب تاریخی، فرهنگی و زبانی بازسازی کند (کاتوزیان، ۱۳۸۷؛ آدمیت، ۱۳۵۶).

اگرچه این سیاست در برخی موارد با گرایش‌های تمرکزگرایانه همراه بود، اما در مجموع موجب تقویت حافظه‌ی تاریخی و احساس تعلق به هویت ایرانی شد.

۴–۲. گسست پس از انقلاب ۱۳۵۷

پس از انقلاب اسلامی، گفتمان رسمی جمهوری اسلامی با شعار «امت اسلامی» کوشید هویت ملی را به حاشیه براند. از سوی دیگر، در عرصه‌ی داخلی، حکومت به‌صورت تدریجی از راهبرد اختلاف‌افکنی و شکاف‌سازی میان تیرگان ایرانی بهره گرفت.

تقسیمات اداری و سیاست‌های فرهنگی به‌گونه‌ای پیش رفت که احساس جدایی میان مناطق گوناگون افزایش یافت و واژه‌ی «اقوام» جایگزین مفهوم تاریخی «تیرگان ایرانی» شد.

این روند، به‌ویژه در رسانه‌های دولتی و آموزش رسمی، موجب شکل‌گیری ذهنیتی شد که ایران را مجموعه‌ای از گروه‌های گسسته می‌پندارد، نه پیکری واحد از شاخه‌های یک قوم.

۵. نتیجه‌گیری

هویت ایرانی نه بر مبنای نژاد، بلکه بر پایه‌ی فرهنگ، زبان، و حافظه‌ی تاریخی شکل گرفته است. ملت ایران از هزاران سال پیش، از تیرگان گوناگون تشکیل شده، اما روح واحدی در آن جاری بوده است.

در دوران پهلوی، سیاست فرهنگی رسمی بر انسجام ملی بر اساس تاریخ هویتی استوار بود، اما پس از انقلاب ۵۷، تضعیف گفتمان ایرانیت و تقویت نگاه قوم‌محور، موجب نوعی آشفتگی هویتی شد.

بازگشت به نگره‌ی تاریخی «یک قوم با تیرگان مختلف» می‌تواند راهی برای ترمیم پیوندهای ملی باشد.

۶. راهکارهای پیشنهادی

۱. بازنگری در زبان رسانه‌ای و آموزشی: استفاده از واژه‌ی «تیرگان ایرانی» به جای «اقوام ایرانی».

۲. تأکید بر آموزش تاریخ فرهنگی ایران: معرفی پیوستگی تمدنی و زبان مشترک در مدارس و دانشگاه‌ها.

۳. برگزاری جشن‌ها و آیین‌های ملی مشترک: چون نوروز و مهرگان، با حضور همه‌ی تیرگان ایرانی.

۴. توزیع عادلانه‌ی منابع و فرصت‌ها: تا هیچ منطقه‌ای احساس حذف یا تبعیض نکند.

۵. پژوهش‌های میان‌رشته‌ای درباره‌ی ایران‌تمدنی: با مشارکت تاریخ‌دانان، جامعه‌شناسان و زبان‌شناسان.

۶. احیای گفتمان فرهنگی ایرانیت: ترویج ارزش‌های بنیادین فرهنگ ایرانی چون داد، مهر، و خرد به‌عنوان محور وحدت ملی.

۷. جمع‌بندی نهایی

ایران در طول تاریخ، به‌رغم همه‌ی فراز و نشیب‌ها، ملتی یک‌پارچه باقی مانده است.

درک درست از این حقیقت که ایران یک قوم با تیرگان مختلف است، می‌تواند ما را از افتادن در دام واگرایی‌ها، چه داخلی و چه خارجی، حفظ کند.

تیرگان ایرانی همان شاخه‌های درختی‌اند که ریشه در یک خاک دارند؛ هر برگ و شاخه رنگی دارد، اما در نهایت، همگی به تنه‌ی واحدی به‌نام «ایران» متصل‌اند.

پاسداری از این درک، پاسداری از موجودیت تاریخی و فرهنگی ملت ایران است.

منابع:

آدمیت، فریدون. (۱۳۵۶). ایدئولوژی نهضت مشروطیت ایران. تهران: پیام.

کریستن‌سن، آرتور. (۱۳۴۷). ایران در زمان ساسانیان. ترجمه‌ی رشید یاسمی. تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب.

کاتوزیان، هما. (۱۳۸۷). دولت و جامعه در ایران. تهران: نشر مرکز.

فردوسی، ابوالقاسم. (۱۳۸۶). شاهنامه. تصحیح جلال خالقی مطلق. تهران: مرکز دایرهالمعارف بزرگ اسلامی.

نراقی، احسان. (۱۳۷۸). جامعه‌شناسی خودمانی. تهران: نشر نی.

حافظ‌نیا، محمدرضا. (۱۳۸۵). جغرافیای سیاسی ایران. تهران: سمت.

زیباکلام، صادق. (۱۳۹۲). ما چگونه ما شدیم؟ تهران: روزنه.

Boyce, M. (2001). Zoroastrians: Their Religious Beliefs and Practices. Routledge.

Barth, F. (1998). Ethnic Groups and Boundaries. Waveland Press.

Anderson, B. (2006). Imagined Communities. Verso.

مرکز افکارسنجی دانشجویان ایران (ایسپا). (۱۳۹۷). گزارش ملی احساس تعلق ملی ایرانیان. تهران: ایسپا.

 

 

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۵ / معدل امتیاز: ۳٫۴

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=390313