کوروش گلنام – نخست نکاتی دربارهی جلسه شورای امنیت که در رابطه با خیزش مردم در ایران برگزار شد. همانگونه که پیشبینی میشد، روسیه به شدت آمریکا را برای به میان آوردن موضوع ایران در شورای امنیت مورد انتقاد قرار داد. چین هم به شکلی دیگر و با میان آوردن مسئله اسراییل و فلسطین در خاورمیانه و مهمتر شمردن آن، هم چون روسیه طرح خیزش مردم در ایران و سرکوب را مسئله داخلی ایران قلمداد کرد.
فرانسه هم با آنان همسو شد البته با انتقادی از برخوردهای حکومت ایران و پافشاری بر برجام. ولی بنا به گزارش رسانهها، آمریکا تنها نماند زیرا هلند، لهستان، سوئد و انگلستان با وجود آنکه طرح ارائه شده را برای صدور قطعنامه در شورای امنیت مناسب ندیدند ولی از حکومت ایران و برخورد خشونتآمیز با تظاهرکنندگان انتقاد نموده و خواستار رعایت حق شهروندی و اعتراض در ایران شدند.
بر خوردِ نمایندهِ حکومت
سخنان نماینده حکومتِ اسلامی ولی چون همیشه شرمآور بود. همان یاوههای شناخته شدهای که بسیار سطحی و بیارزش بود. تنها به این بسنده میکنم که او در این جلسه پرسید چرا آشوب در پاریس و وال استریت به شورای امنیت کشیده نشده است؟! درک سیاسی این نماینده از پاسخگویی درست، در همین اندازه است که اعتراضهای سراسری در ایران را، که یک پژوهشگر فرانسوی شاهد روزهای نخستین آن در مقالهای در لوموند آن را «یک انقلابٍ واقعی» مینامد و میگوید «اکنون این مردم نیستند که میترسند بلکه حکومت است که از مردم میترسد» با آشوب و اعتراض در فرانسه یا آمریکا که بر اساس قوانین دمکراتیک اداره میشوند برابر میداند! اگر حکومتِ آخوندها در پیرامون خود تنی چند کارشناس آزموده راستکردار میداشت که درکِ درستی از مسائل اجتماعی، سیاسی، جهانی میداشتند و همه چیز را با ریاکاری، مظلومنمایی و دروغپردازی یکسان نمیدیدند و تفسیر نمیکردند، کارش شاید به اینجا نمیرسید. نماینده جمهوری اسلامی در سازمان ملل، چون همیشه دست به دامان کودتای ۲۸ مرداد نیز شد. کودتایی که زیر علمِ محکومیتاش سینه میزنند ولی حتا تاب تحمل نامِ «مصدق» را بر یک خیابان ندارند و آن را به «ولیعصر» تبدیل کردند.
نام رضا شاه، پُتکی بر سر حکومت و آخوندها
به این سبب در آغاز این نوشته در باره نشست شورای امنیتِ سازمان ملل نوشتم تا گفته باشم که مسئله این نیست که پیشنهاد از سوی آمریکا به میان آمده است. در چهار دهه ننگینِ حکومتِ اسلامی، به سبب سستی و بیکفایتی حکومت، ما دوباره به دوران قاجار، ویرانی و نابسامانیهای آن دورانِ ایران باز گشتهایم با تفاوتهایی که نتیجه پیشرفتهای فنی- تکنیکی و دگرگونی در وضع عمومی جهانِ امروز است. همانگونه که میدانیم، در آن دوران دو قدرت روسیه تزاری و امپراتوری بریتانیا ایران را به میدان قدرتخواهیها و بهرهوریهای خود مبدل نموده، هر یک تا آنجا که میتوانستند، میکندند، میبردند و میخوردند. این دو کشور با همراهی شاهانِ سست و بیمایه قاجار و ایرانیانی میهنفروش که شماری به این و شماری به آن وابسته بودند، ایران را در حقیقت بین خود تقسیم کرده و سیاستهای حکومت را به هر سو که میخواستند، میکشاندند و کار بر اندک میهنپرستان و دلسوزان ایران، بسیار دشوار بود.
امروز روسیهِ پوتین، این کمونیست دو آتشهی پیشین و افسرِ ک.گ.ب (که آن زمان حتما ویژگیهایی داشته که توانسته از همه فیلترها عبور کرده و به مقامی مهم در این سازمانِ ترسناک برسد)، در سودای بر پایی همان امپراتوری دوران روسیه تزاری، با بهرهوری زیرکانه از نادانی، خودبزرگبینی و واماندگی آخوندها از چرخه پیشرفت و تمدنِ جهان، توانسته است با کارت ایران برای گرفتن امتیاز در میدان سیاست جهانی از دیگر قدرتهای غربی به ویژه آمریکا، به بهترین شکل بهره گرفته و ایران را چون دوران قاجار به حیاط خلوتِ روسیه تیدیل کند. یک تفاوت دیگر دوران ننگینِ حکومتِ کنونی، سر درآوردن چین در این میدان به جای انگلستان است. در همه این چهار دهه، این دو قدرت کمونیستی و خداناباور پیشین و امروز (پوتین تنها ظاهر خود را دگرگون کرده) با پشتیبانی از یک حکومت مذهبی- فاشیستی خلاف دیدگاه ایدئولوژیک دیروز و یا امروز خود با پشتیبانی از این حکومت در سازمان ملل و دیگر سازمانهای جهانی با وتو کردن و جلوگیری از تصویب قطعنامههایی که سالهایِ پی در پی درباره زیرپا گذاشتن و لگدمال کردن حق شهروندی و انسانی ایرانیان تهیه شده بود، به یاری این حکومت و تداوم جنایتکاریهایِ آن در ایران و منطقه و جهان آمدند.
در دنیایِ پیشرفته امروز دیگر نیاز به لشکرکشی و اشغالِ ایران ندارند. پوتین آخوندها را چون عروسکی کوکی در دست خود میرقصاند و چون کودکان زمامداران آن را در راه سیاستهای خود به پیش میراند. دیدهایم که در سوریه چگونه جان و مال ایرانیان سادهدل و شستشوی مغزی داده شده به باد رفت و این حکومت آلوده به جنایتهای آن شد ولی سودش را امروز پوتین میبرد و اوست که تصمیمها را درباره سوریه با دیگر کشورها میگیرد. حکومت ایران با همه هزینههای جانی و مالی از کیسه مردم ایران، اکنون تنها نقش یک کاریکاتور را دارد. بیانیه پشتیبانی ۹۲ تن از فرهیختگان و نویسندگان سوری از خیزش سراسری مردم ایران که در آن به درستی به جنایتهای حکومت اسلامی در سوریه پرداخته شده، خود نشان از نفرت مردم سوریه از حکومت اسلامی ایران و دخالتهای آن برای یاری به سرکوب و خونریزی بشار اسد در کشورشان دارد.
از روسیه بیشتر آسیب دیدهایم یا از آمریکا و اسراییل؟
امروز چین و روسیه همه بازار ایران را در اختیار گرفته و با جنسهای بنجل، تقلبی و کمکیفیت خود، هم به صنعت، کشاورزی و پیشرفت ایران آسیبهای فراوان زدهاند و هم بهداشت و تندرستی مردم را به خطر انداختهاند. از آخوندهای مفتخوارِ ضد ایرانی حاکم باید پرسید که ما از روسیه بیشتر آسیب دیدهایم یا آمریکا و اسراییل؟ چه کشوری در جنگهای نابرابرِ دوران قاجار، که روسها به خوبی از وضع نابسامانِ ایران آگاه بودند، و شکست ایران با وجود رشادتهای عباس میرزا، یک پنجم خاک آن روز ایران را از میهن ما جدا کرده و به خاک خود پیوند داد؟ چه کشوری برنامهِ اشغال آذربایجان، این ستون آزادگی و آزادی ایران و پرورشدهنده قهرمانان ملی ایران چون بابک خرمدین، دو سردار بزرگ مشروطه ستارخان و باقرخان و اندیشمند برجستهای چون احمد کسروی را در سر داشت؟ چه کشوری مجلس ملی نوپای مشروطه را در دوران محمدعلی میرزا به توپ بست و به او یاری کرد تا آزادیخواهان را سرکوب و شماری را اعدام نماید؟ در دوران جنگ جهانی دوم چه کشوری بود که در کمال بیمروتی و بیاخلاقی بدون دادن هیچ گونه اولتیماتومی همراه با انگلستان به ایران که با همت رضاشاه، تازه ارتشی نوپا در آن شکل گرفته و با کوششِ خستگیناپذیر، سرسختی، تیزهوشی و میهنپرستی او، تازه سر و سامانی گرفته و گامهای نخست پیشرفت را برداشته بود، ناگهان از شمال و جنوب مورد یورش قرار داده و خاک ایران را اِشغال کردند؟ آنان به سادگی میتوانستند با درخواست و نوشتن قراردادی، از ایران بخواهند که این تنها راه یاریرسانی به شوروی پیشینِ به سختی گرفتار آمده در برابر نازیها را به روی آنان بگشاید. چنین نکردند زیرا انگلستان به سختی مخالف وجود رضاشاه در قدرت بود که خود نیاز به نوشتهای جداگانه دارد.
«رضا شاه، روحت شاد»
این شعار هوشمندانهِ مردم که در تظاهرات سراسری هر روز بیشتر به میان آمد و در گوشه و کنار ایران بر زبانها جاری شد، پُتکی بود بر سَر آخوندهای بیکفایت با دهانهایِ یاوهگوی بزرگ و مغزهای کوچک. این شعار هر دم که فریاد شد در حقیقت بیمایگی و بیکفایتیِ ریاکاران، دروغسازان و دروغپردازانِ حاکم و ویرانی ایران را به دست آنان یادآور شد. مردم در برابر این حکومت از مردی یاد میکنند که اگر نارساییهایی نیز در کارش بود (که بخشی را زمانه و ساختِ ویرانِ جامعه آن روزگار ایران به او تحمیل کرده بود)، آخوندها را به جایگاه خود پس راند، دست آنان را از دخالت در کارهای مملکت و قضاوت و همچنین زبانشان را کوتاه کرد و راه ایرانِ نو را به سوی آینده گشود. او بر خلاف آخوندهای ضدایرانی و ایران بربادده، یک میهندوست واقعی بود. سر دادن این شعار هوشمندانه جوانان دلیر ایرانی، این نسلهای پس از انقلاب، که نشان از آگاهی آنان از تاریخِ پیشین خود دارد، هر بار پایههای لرزانِ حکومت را بیش از پیش لرزانده و چون پُتکی است که بر سرِ حکومتگران فرود میآید و هیچ سرکوبی نمیتواند آن را از ذهن مردم بیرون براند.
رضا شاه روحت شاد
شاهنشاه روحت شاد
تا ابد در دلها کوروش و داریوش زمانه ما
رضاشاه روحت شاد، محمد رضاشاه روحت شاد
رضاشاه روحت شاد