آوازه (+ویدئو) ترانهسازی در ایران در سه دهه گذشته نوسانات غریبی داشته است. پشتوانه این ترانهسازی در وهله اول از چهار دهه پیش با بنیاد گروه «طنین» استوار شده بود و امید آن بود که پس از انقلاب نیز روش انتخاب متن و گزینش آهنگ و نیز شیوه تلفیق آن دو دنبالهرو دهههای شکوفایی باشد ولی چنین نشد. اشاره به این نکته ضروری است که ترانهسازی پس از انقلاب تمایلی به بازگشت به سوی موسیقی مشروطه نشان میدهد. مشروطیت نیز بیش از هر چیز تکیه بر موسیقی عارف میکرد. عارف خود گفته بود که موسیقی او سرآغاز ترانهسازی نوین است. قبل از او ترانههای قاجاری در خدمت روسپیهای درباری و گربه «شاه شهید» ساخته شده بود و هیچ کدام از ترانهسازان سراغ ملت و آزادی را نمیگرفتند. با آنکه بخش بزرگی از سخن عارف درست است ولی او کمی در این گفته مبالغه میکند. ترانه به طور کلی از دوره ناصرالدین شاه با ایراد به ناهنجاریهای اجتماعی ساخته میشد به قول امروزیها اعتراض معیشتی در کار بود. نمونه بارز آن ترانهای است که پس از سفر ناصرالدین شاه به کربلا ساخته شد و میگفت:
شاه کج کلاه رفته کربلا
نون شده گران یک من یک قران
ما شدیم اسیر از دست وزیر…
عارف علاوه بر این ایرادهای کوچک یک ادعانامه بزرگ نیز علیه جامعه دارد و در واقع ترانه سیاسی را پایهگذاری کرده است. در ترانه معروف «از خون جوانان وطن…» به سیم آخر میزند و تمام حاکمیت را دزد و فاسد و نوکر اجنبی میداند:
خوابند وکیلان و خرابند وزیران
بردند به سرقت همه سیم و زر ایران
ما را نگذارند به یک خانه ویران
یارب بستان داد فقیران ز امیران
چه کج رفتاری ای چرخ
چه بد کرداری ای چرخ
عارف نخستین کسی است که با این صراحت و شجاعت در برابر دشمنان ایران سینه سپر میکند و نقطهنظرهای او پایگاهی میشود برای پرورش موسیقی سیاسی.
از طنین تا آشفتگی
قبل از انقلاب با گروه طنین موسیقی سیاسی پایگاه استوارتری پیدا کرد با یک تفاوت برجسته. صراحت کمتر با زیبایی بیشتر تلفیق شد و ترانهها را به صورت یک اثر هنری درآورد.
دست غارتگر سیل
خونه رو ویرونه کرد
پدر پیرمو کشت
مادرو دیوونه کرد
حالا من موندم و این ویرونهها
پر خشم و کینه دیوونهها…
به کارگرفتن تمثیل و اشاره در عین اینکه ترانهها را زیباتر میکرد تاثیر اجتماعی آن را کاهش میداد چرا که همه مردم با زبان جدید تمثیلها آشنا نبودند ولی این مشکل با تمرین و تکرار به کار بردن تمثیلها از میان برخاست و گاه حتی خود مخاطبان ترانهها را تمثیلی تفسیر میکردند.
و اما پس از انقلاب امید آن بود که این روش کنش و واکنش دوام پیدا کند و با آزادی بیشتری که به ظاهر به رسانهها داده شده بود زمینه ترانهسازیهای سیاسی را گستردهتر از پیش سازند. این پیشبینی نادرست بود. اولا گروه «طنین» از میان برخاست و کارورزان برجستهاش هر یک از گوشهای فرا رفتند و در واقع ترانه بیسرپرست ماند. با این همه در دو دهه اول پس از انقلاب با ورود نوعی موسیقی سنتی نوآورانه به صحنه، توازن میان موسیقی پاپ و موسیقی عامیانه سنتی کاهش پیدا کرد. نیم بیشتری از مخاطبان ترانههای پیشین به کسوت طرفداران نوآوران سنتی در آمدند و نوعی هرج و مرج موضوعی رواج پیدا کرد. تا امروز که با شما سخن میگوییم هنوز اغتشاش و آشفتگی صحنه موسیقی پاپ را ترک نکرده است و هر کس سر خود بی تکیه به هیچ یک از مکاتب موجود وارد میدان میشود و با ترکیب چند واژه نو و کهنه موجود ترانهای به بازار میفرستد.
اگر میگوییم ترانه آزاد به معنای آن نیست که دستور زبان را نیز در متن ترانه زیر پا بگذاریم. معنی تلفیق نیز این نیست که واژههای ترکیبی آنچنانی به کار بگیریم برای اینکه معضل دیگری را حل کنیم. در واقع خود معضل تازهای به وجود آوردهایم.
نحوه تلفیق نیز بارها مورد بحث قرار گرفته است. یک مرثیه شاعرانه را در قالب یک رِنگِ ششوهشت و رقصبرانگیز به کار میبریم. به قول ظریفی «قِر بده دات کام» میسازیم. عاشقانههای ما نیز که زمانی با بهترین شانسونهای فرانسه برابری میکرد بسیار پیش و پا افتاده شده است. ترانه سیاسی به کل در حال از میان رفتن است در حالی که در جریان جنبش سبز به شیوه معتدلی پرورش یافته بود و در رسانهها پخش میشد.
حالا اما ایماژها بی رنگ و بو، و کلاژها بیمنطق و ناهنجار شده است و هر کسی سعی میکند در این هنر تلفیقی همه نقشها را بر عهده بگیرد. هم بسازد، هم بنوازد و هم بخواند؛ آن هم با صدایی که ارتفاعش به دو دانگ هم نمیرسد. مجموعه این عوامل سبب اضمحلال تدریجی ترانههای نو میشود.
در جنبش سبز نظر اول به اعتراضات سیاسی بود. جوانان همه رای خود را میخواستند پس بگیرند و هر چه میخواندند راهی به زمینههای اجتماعی میبرد. اگر نقائصی هم از نظر تکنیکی در ترانهها پیدا میشد در زیر سایه محتوای ترانه پنهان میماند. همان موقع نوشتیم این جنبش سبز را باید ترانه باران نامید. از در و دیوار ترانه میبارید که نیمیاز آنها با ترانههای پیش از انقلاب پهلو میزد؛ مانند ترانه «آهای جوون» از داریوش با شعر مینا اسدی و آهنگ محمد شمس:
وقتی صدای سرخ تو در کوچههای شهر جاری شد
تو بهترین شعر مرا گفتی
آهای جوون تو میتونی یک شعر تازهتر بگی
از درد و رنج آدما از شهر پر خطر بگی
از شور و شوغ باغها، از شعلههای پرشرر، از دیدههای تر بگی
هو کن، ها کن، شورش کن، غوغا کن،دنیارو زیر و رو کن
سخن کوتاه کنیم، با این وضعیت ترانه آیندهی باروری پیش روی ندارد و همهاش به تکرار مکررات میگذرد مگر آنکه جوانان دست بالا کنند و مثل جنبش سبز ترانهها را با متنهای دلپذیر و با تلفیق هنرمندانه با متن بیافرینند. وگرنه همین مختصر توفیقی هم که نصیب ترانهها شده از میان بر خواهد خاست.
همه آنچه را که در مورد موسیقی پاپ ایرانی گفتیم میتوان در مورد موسیقی عامیانه سنتی و موسیقی عامیانه شهری نیز تکرار کرد. دهه دوم و سوم پس از انقلاب کسانی را چون حسین علیزاده، پرویز مشکاتیان و…پرورش داد. حالا هم ناامید نیستیم و انتظار داریم که پس از قیام خودجوش اخیر موسیقی پاپ ایران نیز تحول تازهای پیدا کند.