فوتبال در جوامعی که تحت سیستمهای دیکتاتوری اداره میشوند به مرور شکل خاصی میگیرد و عموما مشخصههای مشترک در آنها بروز میکند.
شرایط سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در چنین کشورهایی به نحوی است که آثار شیوههای استبدادی اداره جامعه مانند «فضای بسته سیاسی»، «نبود آزادی بیان و نداشتن رسانههای آزاد»، «سرکوب اعتراضات مدنی»، «ناتوانی بخش خصوصی در اقتصاد» و بسیاری شاخصهای دیگر در همه ابعاد فوتبال از ساختار مدیریتی در فدراسیونها و اتحادیه گرفته تا وضعیت باشگاهها و شرایط بازیکنان و مربیان و موقعیت و رفتار تماشاگران تاثیرات انکارناپذیر میگذارد.
این روزها متن و حاشیه فوتبال ایران پر از ویژگیهایی است که بخش زیادی از آنها از یکسو یادآور کمیت و کیفیت فوتبال در واپسین سالهای حکومتهای دیکتاتور مثل معمر قذافی در لیبی و صدام حسین در عراق است و از سوی دیگری نشانگر وضعیت فدراسیونها، تیمها و هواداران فوتبال در سالهای منتهی به انقلابهای مخملی و رنگین شرق اروپا. فوتبال هم در ایران امروز بیشباهت به وضعیت فوتبال در شوروی و اقمار آن نیست در آن روزهایی که در آستانهی فروپاشی قرار گرفته بودند.
سایمون کوپر در کتاب «فوتبال علیه دشمن» مینویسد: «در جوامعی مثل لیبی و در گذشته صدام حسین، که مطبوعات آزاد و اعتراض قانونی وجود ندارد و کمتر خبرنگاران خارجی حضور دارد، فوتبال میتواند مسائل پنهانی را آشکار کند.»
فوتبال ورزشی جذاب و پرطرفدار است که خیلی از سیاستمداران را با اهداف مختلف به خود جلب میکند و اتفاقاَ در بسیاری موارد برای آنها سودبخش بوده است.
الاغ شماره ۱۰پوش و اعتراض به قذافیهای دیکتاتور
قذافی و خانوادهاش عاشق فوتبال بودند و از این میان پسرش سعدی القذافی بیش از سایرین به فوتبال علاقمند بود. او هم در باشگاههای ایتالیا فوتبال بازی کرد و هم وارد عرصه تیمداری شد و پول نفت لیبی را به فوتبال به ویژه تیمهای تحت مدیریتاش تزریق کرد.
تیمهای تحت مدیریت خانوادهی قذافی به نوعی نماد حکومت شناخته میشدند. استادیومها معدود اماکنی بودند که با توجه به کثرت جمعیت و امکان تشویقهای دستهجمعی و کاهش توانایی کنترلهای پلیسی، امکان اندکی اعتراض هنوز در آنها وجود داشت.
استادیومها فرصتی برای مخالفان قذافی میشد تا زیر سایه سرودها و همخوانیها، او و خانوادهاش را به باد انتقاد بگیرند. در یکی از همین بازیها آنها الاغی را با پیراهن شماره ۱۰ به زمین مسابقه فرستادند و همه فهمیدند منظور آنها «سعدی» پسر قذافی است که در آن تیم پیراهن شماره ۱۰ میپوشید. او گرچه بازیکن خوبی بود و بازوبند کاپیتانی تیم ملی لیبی را میبست اما پسر قذافیِ دیکتاتور بود. پایان بازی تیمهای باشگاهی لیبیایی که طرفداران زیادی داشتند فرصتی برای اعتراض علیه حکومت بود.
دیکتاتورها از فوتبال به عنوان ابزاری برای کسب اعتبار استفاده میکنند. همچنان که در جمهوری اسلامی فوتبال نه تنها یک ورزش بلکه فرصتی برای بسیج افکار عمومی است. زیر سایه کمبود امکانات تفریحی و ورزشی که در استقبال گسترده توده ضعیف مردم از تماشای فوتبال تاثیر زیادی دارد، حکومتیها از چنین محیطی برای مقاصد سیاسی، اقتصادی و تبلیغاتی خود بهره میبرند.
در ایران نمایندگان مجلس شورای اسلامی و شوراهای شهرها و سیاستمداران برای پیوستن و عضویت در هیات مدیرههای تیمهای فوتبال سر و دست میشکنند.
رونق تیمهای نظامی و امنیتی؛ درخشش باشگاههای وابسته به صنایع سنگین
خانواده صدام نیز که به ورزش علاقمند بودند حتی «المپیک صدام» برگزار میکردند و چون بازار استقبال از فوتبال در بین مردم داغ بود، آنها فرصت داشتند تا با وجود انبوه گرفتاریها و ترسها به استادیومها بروند و تیمهای نظامی مثل «پلیس» و «نیرو هوایی» و «ضدهوایی» را تشویق کنند.
تجربه چنین شرایطی فقط خاص فوتبال در خاورمیانه نیست. دو سه دهه پیش فوتبال در کشورهای «بلوک شرق» مثل شوروی، یوگسلاوی، چکسلواکی، مجارستان، لهستان، یوگسلاوی و رومانی هم شرایط مشابهی داشت و به طور کل ورزش یک جبههی موثر برای دفاع از ایدئولوژی و رقابت میان کمونیسم و نظام سرمایهداری محسوب میشد.
دکتر حمیدرضا صدر در کتاب «روزی روزگاری فوتبال» با اشاره به اینکه فوتبال عصر کمونیسم توانایی طبقهی کارگر را به رخ میکشید مینویسد: ورزش در کشورهای کمونیستی ابزار کلیدی شد تا بر کارایی نظام صحه بگذارد. تیم ملی فوتبال برای دولتهای شرقی اروپا بازتابنده ایدئولوژی کمونیسم بود و هویت بومی و ملی مردم را نادیده میگرفت و جایی بود که در آن میشد پوزه غرب را به خاک مالید. توفیق تیم ملی فوتبال و باشگاهها در عرصه بینالمللی در کشورهای کمونیست توفیق رژیم به شمار میرفت.
هر بازیکنی که به تیمهای باشگاهی بزرگ و تیم ملی راه پیدا میکرد از شرایط ویژه برخودار میشد و فاصله عمیقی با بازیکنان معمولی میگرفت.
موفقترین باشگاهها در کشورهای کمونیستی آنهایی بودند که به تشیکلات دولتی اعم از نهادهای نظامی و پلیسی و اطلاعاتی یا کارخانجات دولتی وصل بودند. اگر صنایع سنگین مثل صنایع فولاد و مهندسی و شیمیایی باشگاهی را اداره میکردند وضعیت مالی مناسبی پیدا میکرد. مثلا بعضی باشگاهها مثل «زسکا مسکو» متعلق به ارتش بودند و چون در کشورهای بلوک شرق خدمت سربازی اجباری بود بهترین بازیکنان در بهترین سنین به اجبار جذب این تیمها میشدند. تیمهای فوتبال توسط نهادهای دولتی مصادره شده بود و نام آنها تغییر پیدا میکرد.
در این کشورها نیز داورها و مافیای فوتبال بسیاری از نتایج را رقم میزدند، در نقل و انتقال بازیکنان و مربیان دست داشتند، پرداخت رشوه و تبانی بیداد میکرد. بسیاری مدیران فوتبالی به جرم اختلاس و فساد دادگاهی میشدند. هواداران شعارهای ضد حکومتی سر میدادند. یک پای سیاستمداران در حکومت بود و پای دیگرشان در باشگاههای فوتبال و در کنار همه اینها تحت استبدادی که میل و توانی برای تغییر این شرایط نداشت، «بهانههای فوتبالی فرصتی برای اعتراض به تمام ساختار میشد و در استادیومها و حاشیه فوتبال بروز میکرد.»
در ایران تمام سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن ۱۳۵۷ فوتبال در ایران با اکثر این مشخصهها دست و پنجه نرم کرده است. در واقع فوتبال به نوعی آیینه تمامنمای وضعیت سیاسی و اجتماعی ایران است به ویژه مشخصههایی که در ماه اخیر پس از تظاهرات سراسری دیماه و نمونههای قدیمیتر پس از اعتراضات به نتایج انتخابات و جریان جنبش سبز در سال ۱۳۸۸ بروز کرد.
نگاهی کوتاه به وضعیت فوتبال در ایران
لیگ برتر ایران در فصل (۹۶-۹۷) که تحت عنوان جام خلیج فارس برگزار میشود ۱۶ تیم دارد که ۱۲ تیم به طور کامل با منابع دولتی اداره میشود؛ با احتساب تغییرات در امتیاز تیمها تا اواخر بهمن سال ۱۳۹۶ از میان این تیمها ۱۰ تیم بالای جدول دولتیها هستند و تمام تیمهای خصوصی در حالی که با مشکلات اساسی اقتصادی دست به گریبانند برای فرار از سقوط به دسته پایینتر میجنگند.
اکثر اعضای هیات مدیره این باشگاهها سیاستمداران، دولتیها و سرداران سپاه هستند که بر اساس نفوذشان در قدرت برای این باشگاهها کانالهای تامین مالی باز میکنند.
در کنار اکثر تیمها دلالانی گردنکلفت نزدیک به نهادهای امنیتی و اطلاعاتی فعالاند که یک سرشان در هیاتهای مذهبی و سر دیگرشان در فدراسیون و کمیتههای اداری و سر دیگرشان در دفتر اعضای هیات مدیره است. اکثر مربیان و خیلی از بازیکنان از تبانی در فوتبال و فساد میگویند، اما اراده و همچنین نیرویی برای مقابله با آن دیده نمیشود. رسانههای مستقل چندان توان عبور از خط قرمزها و وارد شدن به این قضایا را ندارند و بخش دیگری از رسانهها تحت نفوذ و وابسته هستند. اینها بخش بسیار کوچکی از وضعیت فعلی فوتبال ایران است و عموم ویژگیها در مورد شکل و شمایل فوتبال در دیکتاتوریهای خاورمیانه و اروپای شرقی با هم مطابقت دارند.
فوتبال ایران به ویژه فضای استادیومها بعد از تظاهرات دیماه ۹۶ به دیگ جوشان ناآرامی تبدیل شده و در جریان رقابتهای لیگ موارد متعددی اعتراض علیه رژیم به راه افتاده است. حکومت هم در واکنش به آنها استادیومها را پلیسی کرده تا آنجا که صدا و سیما مجبور است صدای بازی را در پخش مستقیم قطع کند!
مسخره کردن پلیس و پرتاب مواد آتشزا در استادیوم نقش جهان اصفهان:
https://www.youtube.com/watch?v=CK2vj9j4d30
به دنبال اعتراضهای علی کریمی کاپیتان پیشین پرسپولیس و تیم ملی و سرمربی مستعفی تیم سپیدرود رشت، هواداران تیم فوتبال استقلال در بازی دو تیم در استادیوم آزادی او را به شدت تشویق کردند. هواداران استقلال بنری با خود به استادیوم آورده بودند که تصویر ناصر حجازی، مجتبی جباری و علی کریمی روی آن بود؛ سه فوتبالیستی که در بین هواداران به عنوان معترض شناخته میشوند اما پلیس اجازه ورود این بنر به داخل استادیوم را نداد.
در حالی که جمهوری اسلامی در مقابل کشتار کُردهای عفرین در سوریه سکوت کرده، در جریان بازی دو تیم سردار بوکان و استقلال اھواز تماشاگران علیه دولت اردوغان در ترکیه شعار دادند:
روز پنجشنبه، ۲۱ دیماه، ورزشگاه تختی تهران میزبان دو تیم فوتبال نفت و تراکتورسازی بود؛ پس از باخت دو بر صفر تراکتورسازی مقابل حریف، هواداران علیه مدیران این تیم اعتراض کردند و شعار دادند «تراختور سپاهی نمیخوایم نمیخوایم.»
بعضی از شعارهای استادیومی با وجود اینکه محتوای اعتراضی دارند، اما متاسفانه در سالهای گذشته شکل رادیکال نامتعارف به خود گرفته و همراه با دشنامها و الفاظ رکیک و جنسیتی شده است. اخیراً در فضای مجازی ویدیویی کوتاه از شعارهای رکیک هواداران کم سن و سال طرفدار تیم نفت آبادان منتشر شده که به علی خامنهای به عنوان غارتگر پول نفت اعتراض میشود؛ اعتراضی با دشنامهای رکیک جنسیتی که در واقع خود نظام باید پاسخگو باشد که چرا نتیجهی چهل سال آموزش و پرورش جمهوری اسلامی چنین از آب در آمده است.
بسیاری از فوتبالیستها و مربیان مطرح در ایران در هفتههای اخیر انتقادات تندی علیه سیستم مدیریتی و ضعفهای دولت مطرح کردهاند. حمایتهای آنها از یکدیگر و همینطور شهرت و محبوبیتی که دارند پشتوانه خوبی شده تا به قدرت حاکم اعتراض کنند و صدایشان هم خیلی زود در رسانهها شنیده شود.