کتایون حلاجان (+عکس، ویدئو) عبدی بهروانفر شورش کلمه است و تکرار «نه» با صدای بلند. تنهایی و انزوای خودخواستهاش شاید بهای تکرار همان کلمه است… با هدف تمرکز بیشتر بر موسیقی که هدف اصلی اوست.
زمزمههای او گاه با زخمه بر دوتار و گاه با گیتار فریاد میشود و از اعماق سر بر میآورد. عبدی از جهان مدرن سر برآورده، از جغرافیایی مسخ شده. موسیقی اما جغرافیا را به سخره میگیرد. عبدی بهروانفر صدای حاشیه است… کلماتی که از زیر سنگ قبرهای ربوده شده در سالهای نه چندان دور هیولا میشود.
عبدی بهروانفر تمام سالهایی را که در فاصله بین مشهد و تهران زیست و در کافهها ساز نواخت و شعر نوشت را به خاطر دارد. در این میان دوستان زیادی را از دست داد که به گفته وی فشارها و سختیها و نبود حداقلها را دوام نیاوردند.
بهروانفر موسیقیدان مولف است، او تن به انزوای کار سپرده و از همین رو آثارش در بین خواص جایگاه ویژهای دارد. صدای او پیچیده از درون جامعهای است که خفقان، سرکوب و سانسور استخوانهایش را فرسوده است. عبدی برخاسته از نسلی است که بدیهیترین مطالباتشان با تحقیر بیپاسخ ماند و صدایشان با سرکوب به دَلَمهای از خون بدل شد. نسلی که هر یک شیوهای را برای زیست برگزیدند. عدهای بساط برچیدند و راهی دیار دیگر شدند، عدهای در نشئگی و دود پنهان شدند و… عدهای تن دادند و زیر نگین شهرت بر دیوارهای پوسیده شهر میدرخشند.
عبدی جزو آن کسانی است که موسیقیاش خاص باقی مانده. او بعد از خروج از ایران سر در گرو یادگیری و تجربه گذاشت و چشم به روی زرق و برق رسانهای و بازاری شدن پوشاند. از همین رو موسیقی عبدی بهروانفر همچنان در میان عدهای خاص جایگاه ویژهای دارد.
بهروانفر از سال ٢٠١١ به دنبال ادامه تحصیل همسر خود سمر رحمتی به لندن آمده و از تجربیاتی حرف میزند که در ایران تصورش هم غیرممکن بود.
او در تیرماه ١٣۵۴در مشهد به دنیا آمد، جایی که لکههای درشتی بر تارو پود جانش نشانده، جایی که کودکیاش را گذرانده و موسیقی را آغاز کرده است. او از ٢۴ سالگی گیتار به دست گرفت و گروهی را با نام «ماد» در مشهد شکل داد.
گروه ماد متشکل از سامان رجبی، نوید اربابیان، علی باغفر، و محسن نامجو بود. این گروه پس از چندین اجرا و لغو چند کنسرت از هم گسست و هر یک از اعضای آن بهطور مستقل راه خود را در پیش گرفتند.
عبدی بهروانفر راهی ارمنستان شد و به گفته خود موسیقی را در پهنه عظیمتری شناخت. اولین آلبوم او در سال ٢٠٠٨ با عنوان «شلمرود» عرضه شد و پس از آن دو آلبوم دیگر از وی به دست مخاطبان رسید.
کیهان لندن به بهانه اولین کنسرت عبدی بهروانفر در پاریس پای سخنان او نشست. وی ابتدا در پاسخ به این سوال که کار کردن در فضای موسیقی در لندن چگونه است می گوید که موسیقی بلوز در این شهر بسیار فعال است و با علاقهای که وی به سبک بلوز و کانتری دارد فرصتی است که غنمیت میداند. او در کنار تجربه نواختن با موسیقیدانان انگلیسی دوتار جنوب خراسان را نیز به طور شخصی یاد میگیرد.
از او میپرسم موسیقی محلی ایران تا چه اندازه برای مخاطب غیرایرانی مهم است؟ میگوید: تجربیات جدیدی در لندن داشتم؛ دوتار زدن برای انگلیسیها بسیار جالب بود و فضا در این شهر آنقدر باز است که هر کس کار خودش را انجام میدهد. در این شهر دوباره به این موضوع فکر کردم که چطور موسیقی بدون فهم زبان هم میتواند ارتباط برقرار کند. من با شعرای اسکاتلندی دوتار زدم. در اجراهای محدودی که در لندن داشتم سعی کردم جوری حس خودم را با کلمات فارسی منتقل کنم که توسط شنونده درک بشود. تجربه بسیار سختی است؛ گاه کارهای خودم را به انگلیسی و یا به دو زبان اجرا میکنم؛ تجربیاتی که در ایران حتی تصورش هم ناممکن بود. در لندن بلوز فارسی میخوانم و با نوازندگانی از ملیتهای مختلف تجربه همنوازی دارم؛ در این میان با آدمهای عجیبی هم برخورد کردم و واکنشهای جالبی به کارم دیدم و همین انرژی برای ادامه کارم کافی است. باز تاکید میکنم اینقدر اینجا فضا باز است که هر کسی کار خودش را میکند. به هر حال من هم در حال تجربه هستم بیآنکه بدانم نتیجه چه خواهد شد.
میپرسم: چقدر کار کردن در فضای آزاد نگاه متفاوت و واقعیتری میتواند به موزیسین بدهد؟ پاسخ میدهد: فضای ایران، فضایی خاص است وما در آنجا رشد کردیم و ساختارهای اولیه موسیقی را یاد گرفتیم. اما خطا زیاد داشتیم؛ من سعی کردم خطاها را تصحیح کنم. در لندن چون تعداد نوازنده زیاد هست و همه هم میخواهند خودی نشان بدهند تو هم این فرصت را داری تا به عنوان موزیسین خودی نشان بدهی و نوآوری داشته باشی.
عبدی در ادامه اضافه می کند که پس از اقامت در لندن یک برگشت عمیق به آنچه در ایران یاد گرفته داشته و به گفته وی بزرگترین سازی که در دست دارد همان دوتاری است که از استاد علی غلامرضایی آلماجوقی همراهش است. عبدی با توجه به تجربیاتی که در چند سال اخیر در خارج از ایران داشته می گوید: از تلفیق هاست که یک کار نو پدید میآید و کاملا هم مربوط به خود موسیقی میشود نه حواشی آن.
عبدی اضافه میکند: در جامعهای مانند ایران یک هنرمند با میزان حساسیت بالا، تاثیر زیادی از جامعه میگیرد و گاه دچار حواشی میشود. اتفاقاتی که در اطرافت در ایران رخ میدهد ناخوادآگاه در کار هنرمند بازتاب پیدا میکند. اما خارج از ایران شکل دیگری به خود میگیرد. او میگوید: من در اینجا تمرکزم بر روی خود موسیقی است و سعی دارم به ریشههای محلی و بومی برگردم و آنها را بشناسم و روی آنها تمرکز کنم.
عبدی ادامه میدهد: اولین تلنگر را در ارمنستان خوردم زمانی که آلبوم «شلمرود» را در یک موسسه اجرا کردم و آن را به یک نوازنده بسیار قَدَر آمریکایی- ارمنی که همسرش نیز خواننده موسیقی کانتری است و با هم کار تلفیقی میکردند دادم تا نظرش را بدانم؛ بعد از گوش کردن گفت کار خوبی است و مشخص است با توجه به تمام محدودیتها چقدر زحمت کشیدهای اما من نمیدانم از کجای ایران میآیی! و این جمله فکر مرا به خود مشغول کرد. به ایران برگشتم و شروع به یاد گرفتن دوتار کردم وسعی کردم با موسیقی محلی خودم آشنا بشوم و در کنار آن در کافهها مینواختم و تجربههای مختلف با نوازندههای سرنا و کمانچه داشتم. سعی من این است تا به اندازهای ظرفیت خود از این اقیانوس چیزی کسب کنم؛ تمرکزم در حال حاضر روی شعرهای محلی در قالب کانتری بلوز و مقامهای شمال خراسان است.
عبدی تأکید میکند: من در نهایت شاگرد آلماجوقی هستم نه دنبالهرو او؛ کار من تنها عبور دادن این مجموعه از فیلتر شخصی خودم است تا بتوانم کار جدیدی ارائه کنم. در لندن چون فضای کار بسیار واقعی است و تو شانس این را داری با نوازندگان بسیار خوبی برخورد کنی، از واکنش آنها هم میتوانی بفهمی که در کجا ایستادهای. اینها همه تجربیاتی است که متاسفانه درایران امکانپذیر نیست. در ایران در شرایط حاکم بر جامعه اجازه گسترش کار بهطور حرفهای ممکن نیست و هنرمند با مسائل دیگری درگیر میشود که ربطی به کارش ندارد و درچنین فضایی بعضی از هنرمندان به دلیل حساسیتهای بالایی که دارند شروع به واکنش کرده و ناخواسته ممکن است وارد فضاهایی بشوند که نمیخواهند. این واکنش نشان دادن مدام مغز را خسته میکند و تو را از هدف دور خواهد کرد.
کنسرت عبدی بهروانفر در پاریس به همت کافه خیام برگزار شد. وی در توضیح این کنسرت میگوید: یک جور ورق زدن اتفاقاتی است که در زندگی من افتاده، روزهای سپری شده و شاید بتوان گفت قصه های قدیمی خود من، چون از زمانی که از ایران بیرون آمدم قصهای ندارم؛ قصههایم تمام شده، باید قصههای تازه پیدا کنم. این روزها لابلای شعرهای محلی به دنبال قصه خودم میگردم. عبدی تاکید میکند: وقتی از ایران بیرون هستید، یکجوری بریده میشوید و باید پاهایت را دوباره به جایی سفت کنید و بایستید… دلتنگی من برای ایران تنها برای رفتن به آن فضا و حال و هوای روستاها و دهات خراسان برای شنیدن صدای سازهای محلی است، همین؛ نه چیز دیگری.
عبدی در پایان گفتگو با کیهان لندن اضافه میکند: اگر بخواهم از تجربه شخصیام با نوازندهها و هنرمندها حرف بزنم دلم میخواهد به این نکته اشاره کنم که هر کس باید ابتدا گوشه و کنار جایی را که زندگی میکند بشناسد. اگر در تهران زندگی میکنی باید تهران را بشناسی؛ تهران فقط مرکز نیست، تهران یک محله است و باید ریشههای آن را شناخت. زمانی که در ایران برای گرفتن مجوز آلبوم موسیقی میرفتم آن دست آهنگهایی که محلی بود مجوز نمیگرفت. و من متوجه شدم اتفاقا کارهای قدیمی و فولکور است که قرار است سانسور بشود! و در مقابل یک چیز «فیک» و جعلی ارائه بشود که مال تو نیست. هرچه کار غربیتر باشد بیشتر مورد پسند و ترجیح سیستم جمهوری اسلامی است و این موج سلبریتیبازیها هم نشأت گرفته ازهمین سیاست است.
عبدی بهروانفر در پاسخ به این پرسش که چرا بی سر و صدا کار میکند و کمتر در دید رسانههاست میگوید : من همیشه به ابتدای شروع کارم فکر میکنم تا در ورودی را گم نکنم؛ خیلی چیزهایی که شاید از نظر دیگران جذاب باشد برای من عاری از جذابیت است.