دنیای امروز با بحرانهای متعددی روبرو است. سلامتی انسانها به دلایل گوناگونی در معرض خطر قرار گرفته است و مراکز تحقیقاتی متعددی در این مورد مشغول به کارند.
اما آنچه در این میان اهمیت بیشتری به خود میگیرد سلامتی روان است که در سالهای گذشته به اشکال مختلفی مورد توجه قرار گرفته است. برای نمونه هر ساله هفتهای – ۲۰ تا ۲۶ آپریل- را به منظور بالا بردن آگاهیها نسبت به افسردگی در نظر گرفتهاند.
افسردگی در سال گذشته و پس از اعلام سقوط هواپیمای شرکت جرمن وینگز به صدر اخبار جهان آمد. در واقع ضرورت پرداخت بیشتر به این موضوع نه منحصر به کشورهای فقیر و یا در حال توسعه بلکه به شکلی جدی در سراسر دنیا ضروری است.
در ایران بر اساس آخرین برآوردها نزدیک به یک چهارم مردم در معرض افسردگی قرار دارند. این آمار در شهر تهران به نزدیک یک سوم رسیده و در میان زنان سه برابر مردان ایران است.
اپیدمی افسردگی در جهان
رضا کاظم زاده روانشناس بالینی در گفتگو با کیهان لندن با اشاره به اینکه «مساله بهداشت روان مانند بهداشت جسم و حتی پیچیدهتر از آن نیاز به آموزش و اطلاع رسانی صحیح دارد» میگوید: «شما به این موضوع نگاه کنید که در کشورهای غربی از مجلات و رسانههای تخصصی و نیمه تخصصی تا مطالبی که برای عموم منتشر میشود به انواع بیماریهای روحی توجه میشود. مساله آموزش و نظارت بر بیماریهای روحی از مدارس آغاز میشود و در اکثر کشورهای غربی مراکزی به صورت تخصصی به موضوع بهداشت روان در میان دانشآموزان توجه دارند. به محض اینکه یک ناهنجاری رفتاری و یا حتی آموزشی در دانشآموز مشاهده میشود مدرسه به کمک مراکز روانشناسی و یا با بهره بردن از مددکاران اجتماعی به تشخیص صحیح آن اقدام کرده تا راه حلی صحیح برای آن را پیدا کنند. باز هم تاکید میکنم که بیماریهای روحی بسیار پیچیدهتر از بیماریهای جسمی است چراکه این امکان وجود دارد که فرد بیمار به دلیل عدم آموزش و آگاهی کافی امکان شناخت به موقع آن را نداشته باشد».
او در ادامه با تاکید بر اینکه «اگر ما میزان مصرف دارو را به عنوان یکی از معیارهای گسترش یک بیماری در نظر بگیریم، این میزان در مورد بیماری افسردگی بعد از بیماریهای قلبی بیشترین مصرف را داراست»، از وجود یک «اپیدمی» در مورد بیماری افسردگی سخن گفته و اضافه میکند: «باید توجه داشت که ما در گذشته، آمار دقیقی از میزان گسترش بیماری افسردگی در دست نداشتهایم تا امروز بتوانیم یک مقایسه دقیق داشته باشیم. در گذشته بیماریهای روحی و به طور مشخص افسردگی یا به درستی تشخیص داده نمیشد و یا بر اساس عدم اطلاع خود افراد نسبت به درمان آن اقدام نمیکردند».
کاظم زاده در ادامه این گفتگو با اشاره به اینکه «هیچ آزمایش پزشکی به مانند آزمایش خون و یا حتی نوار مغزی، بیماریهای روانی را نشان نمیدهد»، تنها راه پیدا کردن این بیماریها را آگاهی خود فرد به انواع آن میداند. او تاکید میکند «متاسفانه در ایران در مورد بیماریهای روانی قضاوت اخلاقی انجام میدهند، اطلاق کردن مواردی همچون تنبل، کسی که دل به کار نمیدهد، بیجرات و یا کسیکه برای دسترسی به اهداف خود تلاشی انجام نمیدهد، بیماریهای روانی و به طور مشخص افسردگی را تشدید میکند».
ایرانیان، غمگین یا افسرده؟
بر اساس آمارهای جهانی، ایران بعد از عراق دومین کشور غمگین جهان محسوب میشود. اما آیا این غمگین بودن به معنی افسرده بودن است؟
رضا کاظم زاده بر این باور است که «غمگین بودن به طور کلی یک احساس طبیعی و واکنش فرد به یک ناهنجاری و یا وضعیت نامطلوب در زندگی است. از دست دادن عزیزان، بیکاری، مشکلات شدید اقتصادی، عدم احساس امنیت و مواردی از این دست در فرد غم ایجاد میکند. اما زمانی که فرد در بلندمدت نمیتواند آنها را مدیریت کند و این احساس به مرور در درون فرد مزمن شود، میتواند به ابتلای فرد به یکی از انواع افسردگی تبدیل شود».
او در ادامه گفتگو خود با کیهان لندن میگوید: «به طور کلی در مورد بیماریهای روحی و به طور مشخص افسردگی می توان چنین گفت که هر احساس ناخوشایند یا حالت روحی که به طور بلند مدت در زندگی روزانه اختلال ایجاد کند و فرد نتواند برایش علتی مشخص پیدا کند (به طور مثال خستگی مفرط، عدم رضایت از زندگی، عدم تمایل به کار کردن) میتواند یکی از نشانههایی باشد که فرد میبایست به روانپزشک و یا روانشناس مراجعه کند. مزمن بودن احساس ناراحتی یا اختلال از یک سو و ناتوانی در یافتن عوامل بیرونی روشن و مشخص برای ناراحتی از سوی دیگر از علائم مهم افسردگی می باشد. یکی از تفاوتهای غم و افسردگی همینجاست، در واقع وقتی فرد بتواند دلیل ناراحتی خود را به عواملی به مانند از دست دادن عزیزان خود مرتبط کند به غمگین بودن آن فرد باز میگردد. اما همین غم وقتی در یک دوره طولانی مدت ادامه پیدا میکند و فرد در آینده دیگر نتواند دلیل مستقیمی بین حس روحی خود و آن واقعه برقرار کند و به نوعی این حس بخشی از زندگی او شده باشد می شود از افسردگی سخن گفت.».
خطری بزرگتر از آمارهای رسمی
رضا کاظم زاده با اشاره به اینکه آمارهای ارائه شده در ایران بر اساس گزارشهای مراکز رسمی درمانی است به خطری جدیتر از میزان بالای نرخ افسردگی در ایران اشاره کرده و میگوید: «عدم اطلاعات کافی و آموزش مناسب و وجود مراکز کافی برای روان درمانی، آمارهای واقعی را به میزان نزدیک به دو برابر آمارهای رسمی بدل میکند و اینجاست که مساله بسیار نگران کنندهتر میشود».
زنان افسرده ایرانی
همان طور که اشاره شد زنان ایرانی ۳ برابر بیشتر از مردان در معرض بیماریهای روحی و افسردگی قرار دارند. عواملی متعددی همچون نابرابریهای جنسیتی و شرایط اجتماعی به روی این موضوع تاثیرگذار است. بر اساس آمار ، ایران از میان ۱۵۲ کشور در رتبه ۱۰۹ نابرابری جنسیتی در جهان قرار دارد. آماری دیگر نشان میدهد حداقل ۲۳درصد از زنان کارمند در ایران دچار افسردگی هستند.
رضا کاظم زاده در ادامه گفتگوی خود با کیهان لندن با تاکید بر اینکه «در ایران زنان بسیار بیشتر از مردان در معرض آسیبهای اجتماعی قرار دارند» به موضوع کار زنان اشاره کرده و اضافه میکند: «در بُعد اجتماعی و شغلی که نگاه میکنیم نوع کاری که زنها انجام میدهند و امکاناتی که در اختیار آنها قرار میگیرد از عوامل موثر بالا رفتن افسردگی در میان زنان ایرانی است». او در ادامه مسائلی همچون حقوق نابرابر در خانواده و اجتماع را از دیگر عوامل تاثیرگذار بر بالا بودن رشد بیماریهای روحی میان زنان ایرانی دانسته و میگوید: «در روابط خانوادگی نیز ما شاهد یک نابرابری حقوقی هستیم، وقتی زن دچار خشونت خانگی میشود و قانون از او حمایت نمی کند و گاهی او را مجور به “سوختن و ساختن” می کند، نرخ بیماریهای روانی و از جمله افسردگی در میان زنان افزایش مییابد. از زاویه دیگر نیز حتی اگر آسیب اجتماعی مرد را هدف قرار دهد (به طور مثال اعتیاد) ولی باز شرایط جامعه عوارض اصلی و جانبی آن را بر روی زن و یا فرزندان متمرکز میکند».
رضا کاظم زاده با تاکید بر اینکه «شرایط اجتماعی ما به صورت نامساوی برقرار است» و این نابرابری باعث آسیبپذیری جدی زنان در مناسبات و آسیبهای اجتماعی میشود، نقش خانواده و دولت در این موضوع را بسیار جدی دانسته و میگوید: «دولت و قانون امکانات لازم برای دفاع از زنان در برابر آسیبهای اجتماعی را در اختیار این بخش از جامعه قرار نمیدهد، البته زنان حمایتهای لازم را حتی اغلب از سوی خانواده های خود هم دریافت نمیکنند. این باعث میشود هر اتفاقی که در جامعه میتواند مسیری عادی را طی کند در مورد زنان ایران از موقعیتی بسیار سخت و شکنندهتر برخوردار شود».
نقش رسانهها
کاظم زاده نقش رسانهها در مورد بیماریهای روحی و به طور مشخص افسردگی را «مهم و تاثیرگذار» دانسته و تاکید میکند: «در درجه اول رسانهها با آشنا کردن افراد و در مرحلهای دیگر خانوادها نقش بسیار مهمی دارند. از سویی دیگر دولت نیز باید این نقش را با ایجاد امکانات لازم برای تشخیص و درمان تکمیل کرده تا فرد بر اساس آگاهی به سوی آنها هدایت شود».
او با تاکید مجدد بر اینکه یکی از بزرگترین معظلات موجود در جامعه ایران «قضاوت اخلاقی در مورد بیماران روحی است» میگوید: « در این موقعیت فرد علاوه بر اینکه از بیماری روحی رنج میبرد همزمان یک احساس گناه نیز به او تحمیل میشود. وقتی این اتفاق میافتد و این احساس را تلقین میکند که فرد به اختیار خود مثلا از انجام یک سری وظایف اجتماعی شانه خالی میکند، هم خود فرد به دنبال پنهان کردن آن میرود و هم در مواردی خانواده، وجود او را نوعی سرشکستگی و نقطه ضعف برای خانواده قلمداد میکنند. بزرگترین کار رسانه اطلاعرسانی درست برای جدا کردن مسائل روحی از مسائل اخلاقی و همزمان مبارزه با تصاویر نادرست و بدی است که از بیماریهای روحی در جامعه ما رواج دارد.»
کاظم زاده در پایان این گفتگو با اشاره بر اینکه در صورت تشخیص به موقع اکثر بیماریهای روحی قابل درمان هستند، مسیر درمان را منحصر به فرد بیمار نمیداند و میگوید: « نقش دیگری که رسانهها میتوانند ایفا کنند، مطرح کردن خصوصیات یک محیط سالم است. در واقع آموزش و اطلاع رسانی پیرامون اینکه با فرد بیمار چگونه باید برخورد کرد و چه تغییراتی در محیط خانه و کار او انجام شود. باید توجه داشت که درمان بیماریهای روحی به تغییر در مسائل فردی و همین طور محیطی برمیگردد.
از سویی دیگر باید در مورد بیماریهای روحی در جامعه حساسیت ایجاد شود چرا که در صورت عدم درمان بیماریهای روحی و جدی نگرفتن آنها بر بسیاری از شئون زندگی (از رابطه فردی و دوستی تا روابط شغلی و اجتماعی) تاثیر منفی خواهد گذاشت.»