کیهان آنلاین – ۲۸ تیر ۹۳ – امروزه با گسترش عملیات انتحاری این پرسش مطرح میشود که چگونه افرادی با آگاهی از سرانجام کار خود که مرگ است، طی چنین عملیاتی خود و دیگران را فدا میسازند. چنین مسالهای نیز در جنگ ایران و عراق و در جایی که بسیجیان جان برای روی مین رفتن و گشودن راههای حمله از یکدیگر گوی سبقت میربودند مطرح شده بود. در این گفتار کوشش دارم بدون قضاوتی عجولانه و ارزشی در مورد این رفتارها، نگاهی بهچرایی وقوع آنها بیاندازم.
برخی از افراد براین باورند که انتحاریون دلایل ویژهای برای این رفتار خود دارند، به طور نمونه احتمالا عزیزانی از آنها کشته شده و آنها در صدد انتقام هستند، مسالهای که چندان هم بی ربط نیست و نمونه آن را میتوان در نزاعهای قبیلهای و خانوادگی نیز دید، پدیدهای که در ایران خونخواهی نامیده شده و از گذشته دور که هنوز نهادهای قانونی برای رسیدگی به دعاوی طرفین وجود نداشت و هر کس خود را محق به قضاوت و خونخواهی میدانست صورت میگرفت، اگر چه اکنون نیز با وجود استقرار نهادهای حکومتی و قانونی هنوز هم باور بهخونخواهی در جامعه ایران و اصولا جوامع صنعتی وجود دارد. دلیل دیگر از دیدگاه روانشناسی میتواند این باشد که این افراد در زندگی اجتماعی خود دچار تحقیر شده و به سبب از دست دادن فرصتهای شکوفایی و باور به ممکن نبودن آن در زمان حیاتشان، از انتحار به مثابه وسیلهای برای معروفیت و شهرت پس از مرگ استفاده میکنند. برخی دیگر نیز بر باورهای دینی اشاره کرده و بر این باورند که این افراد به دلیل باور به دنیایی فراسوی این دنیای فانی به چنین کارهای انتحاری دست مییازند. اگر چه هر یک از این دیدگاهها تا حدودی درست است امَا قبول کلی آنها چندان درست نمیباشد.
پدیده قدرت یکی از مواری است که روانشناسان گروهی برای تبیین پدیده فرمانبرداری حتی تا سرحد شهادت و نابودی، به آن اشاره کردهاند، بهاین معنا که برخی از رهبران چنان توانی دارند که میتوانند پیروان خود را حتی تا مرحله شهادت و نابودی هدایت کنند. نمونه چنین قدرتی در ادبیات دینی به فراوانی وجود دارد، به ویژه هنگام پدید آمدن دینی جدید. معمولا چنین قدرتی در زمانهای بعد به معدودی از قدیسان مذهبی تعلق میگیرد. از نمونه جدید این مردان میتوان به خمینی اشاره کرد که با نقش کاریزماتیک خود به عنوان یک رهبرمذهبی میتوانست گروه بسیاری از افراد را برای جانفشانی آماده گرداند. البته باورهای مذهبی همیشه عامل چنین فداکاریهایی نیست زیرا چنان که شاهدیم برخی از گروههای غیرمذهبی زمان شاه نیز حاضر بودند برای رسیدن به هدف و باور خود از جان مایه بگذارند که در تاریخ نوین ایران میتوان بسیاری از آنها را نام بود.
برتراند راسل بر این باور است که قدرت مفهوم بنیادی علوم اجتماعی است و این همان معنای انرژی به مفهوم بنیادی و حتی قویتر از آن است. قدرت به معنای توان اثرگذاری و کنترل بر رفتار دیگران است. قدرت میتواند حتی به صورت ایستادگی در مقابل خود قدرت باشد. قدرت تاثیرگذاری بر رفتارها و کارهای افراد میتواند بهصورت آگاهانه یا ناآگاهانه انجام گیرد.
بنا بر باور برخی روانشناسان قدرت بر ۵ رکن استوار است:
۱- قدرت پاداشی: رهبر به پیروان خود پاداشهایی میدهد که آنها به تنهایی قادر بهکسب آن پاداشها نیستند. از آنرو که افراد با یکدیگر متفاوت هستند، بنا بر این نوع پاداش در آنها نیز متفاوت است. برای اعمال قدرت رهبر باید از نیازهای افراد برای ارائه پاداش آگاهی کامل داشته باشد. افراد مذهبی به دنبال پاداشهای اخروی هستند، بهشت برای این گروه بزرگترین موهبت است. استفاده از این قدرت در پیروان حسن صباح به خوبی قابل مشاهده است. اینک نیز چنین اندیشهای را میتوان در انتحاریون وابسته به القاعده و گروه داعش شاهد بود. این گروه از افراد از آن رو که باور به قدرت برتری از انسان دارند، بیش از سایر افراد آماده پذیرش قدرت هستند و معمولا در مقایسه با سایر افراد نیز بستهتر و فداکارتر هستند. در مقابل میتوان بهافرادی اشاره کرد که پاداش مالی برای آنها مهم است. این افراد از آن رو از رهبر اطاعت میکنند که رهبر توان پرداخت پاداشهای کلان به آنها را دارد. مزدوران خارجی در جنگهای استقلال الجزیره و کنگو نمونهای از این افراد هستند. سادگی در روگردانی از رهبر و اطاعت از رهبری دیگر که بتواند بیشتر به آنها پرداخت کند از ویژگیهای این افراد است. قدرت برای این افراد منبع مالی است نه پرداخت کننده پاداش. خیانت در میان این گروه از افراد به راحتی پیش میآید. در قدرت پاداشی باید به سه عامل توجه داشت:
(الف)- پاداش ارزشمند باشد. ارزشمند بودن پاداش برای افراد متفاوت است. به طور نمونه ارزش پاداش مالی برای یک ثروتمند متفاوت با ارزش مالی همان پاداش برای فردی فقیر است. با توجه بهحرص و آز انسان در کسب ثروت، رهبرانی که از پاداشهای مالی برای تحکیم قدرت خود استفاده میکنند با این خطر مواجهند که پس از مدتی پاداشهای آنها مانند اول برای افراد جالب نباشد زیرا مبنای نیاز به پاداش در آنها دگرگون شده و با پاداشهای ساده به قدرت گردن نمیگذارند. این دور تسلسل تا جایی پیش خواهد رفت که سرانجام خود رهبر پاداشدهنده در تله پاداش گیرندگان گرفتار و از قدرت برکنار میشود.
( ب ) – افراد باید رهبر را به مثابه یک صاحب قدرت قبول کنند. وقتی بلور کاذب صاحب قدرت شکسته شود او دیگر فرمانبری نخواهد داشت. شاید سرکوب شدید مردم در تظاهرات و کشیدن خط قرمز به دور رهبری از طرف حکومتهای مستبد نیز برای جلوگیری از شکست چنین بتهای بلورین است.
( ج ) وعدههای رهبر باید معتبر باشد. رهبر بیپشتوانه که کوشش دارد با شعارهای عوامفریبانه مردم را فریب دهد بیاعتبار بوده و پذیرفته شدنی نیست. وعده های بدون پشتوان سبب بیاعتباری رهبران و گسستن مردم از آنها خواهد شد.
۲- قدرت قهری: در حکومتهای استبدادی که میان مردم و طبقه حاکمه شکافهای زیادی وجود دارد و طبقه حاکمه و مستبد با اتکاء به اهرمهای سرکوب مردم را به استثمار کشانده است همیشه تضاد و کشمکش زیادی موجود است که ادامه حکومت را برای طبقه حاکمه و مستبد با چالش رو به رو میسازد. در چنین حکومتهایی برای ابراز قدرت طبقه حاکمه و اطاعت توده مردم از قدرت قهری استفاده میشود. در حکومت با قدرت قهری، طبقه حاکمه کوشش دارد با محروم ساختن طبقه فرودست از حداقل مواهب مادی و معنوی زندگی، آنها را وادار به تبعیت از خود کند. بههمین سبب اخراج کارکنان از محل کار یا تهدید به اخراج از کار یعنی محرومیت مادی، یا زندان و شکنجه یعنی محرومیت جسمی، جلوگیری از انجام مراسم مذهبی یعنی محرومیت معنوی و… در چنین حکومتهایی رواج بسیار دارد. نکته جالب اینکه اگر چه این محرومیتها در زمانهایی کارآیی دارند امَا دیر یا زود بهحربهای علیه قدرت مستبد حکومت مبدل خواهند شد. نهایت استفاده از قدرت قهری برای حکومت، تشویق مردم به ایجاد قدرتهایی همپایه قدرت حاکمه برای مبارزه و سقوط حکومت خواهد بود، آنچه که به آن انقلاب میگویند.
۳ـ قدرت قانونی: در حکومتهای دموکراسی آنچه مردم را به متابعت از حکومت فرا میخواند، جایگاه قانونی حکومت است که از طرف مردم بهحاکمان و برای مدتی هدیه شده است. این هدیه از راه مراجعه به آرای مردم در انتخاباتی آزاد صورت میگیرد. در چنین حکومتهایی تا زمانی که منتخبین مردم رفتار خود را براساس ملاکهای یکسان با مردم شکل میدهند مردم با ادامه حکومت و تبعیت از آنها همخوان هستند در غیر این صورت مردم به مخالفت با آنها برخاسته و از راه انتخابات آنها را از قدرت دور خواهند کرد. نمونه این امر را در زمانهای نوین به روشنی دیدهایم، یعنی زمانیکه خمینی کوشش داشت حکومت شاه را حکومتی یاغی و فاقد قدرت قانونی یعنی حمایت اکثریت مردم نشان دهد و یا جنبش سبز در ایران و کوششهای مخالفان رژیم کنونی که کوشش دارند حکومت اسلامی ایران را فاقد وجاهت قانونی نشان دهند. در مقابل رژیم مذهبی ایران نیز کوشش دارد با انتخابات فرمایشی و بستهای که انجام میدهد، مشروعیت قدرت قانونی خود را ثابت کند.
۴ – قدرت مرجعی: در این نوع قدرت افراد از کسانی تبعیت و اطاعت میکنند که از برخی جهات برای آنها جذاب و شگفتانگیز بوده و تمایل داشته باشند مانند آنها نشان داده شوند. این قدرت مرجعی میتواند قدرتی علمی باشد، یعنی موقعیت و دانش علمی افراد دیگران را بهسمت آنها جلب کرده و از او متابعت کنند، میتواند قدرت مرجعی مذهبی باشد که افراد با باور قدسی بودن برخی از افراد از آنها اطاعت میکنند که نمونه کاملا مشخص آن مرجعیت تقلید در مذهب شیعه است، میتواند قدرت مرجعی عرفانی باشد و… معمولترین نوع قدرت مرجعی، قدرت مرجعی ظاهری است که افراد بر اساس کششهایی که به ظاهر افراد دارند به سمت آنها جلب شده و تبعیت میکنند. نمونه این قدرتهای مرجعی ستارگان سینما هستند که همیشه الگوی بسیاری از افراد برای تبعیت از رفتار یا پوششان هستند. جالب اینکه از بعد از انقلاب بهمن ماه روحانیون ایران نیز از این شیوه برای جذب مردم استفاده میکنند، نگاهی به پوششهای جدید آنها و استفاده از رنگهای متنوع در عبایشان، نوع پیچیدن عمامه و بر سرگذاشتن آن، استفاده از رایحههای خوشبو و… از این نمونهاند.
ماکس وبر به نوع دیگری از قدرت زیر عنوان فرهمندی اشاره میکند و میگوید این قدرتی است که خداوند به برخی از افراد ویژه هدیه داده است. این افراد قادرند کارهای ویژهای انجام دهند که به معجزه میماند و معمولاٌ خود را نماینده خدا در زمین میدانند. پیروان افراد فرهمند باور زیادی به آنها داشته و حاضرند دستورات رهبر را بدون کوچکترین تردیدی اجابت کنند. رهبران فرهمند زمانی در جوامع ظاهر میشوند که آن جوامع در حالتی اسفناک بهسر برند و منتظر ناجی برای نجات خود باشند. در این هنگام رهبرفرهمند حاضر شده و راههایی برای نجات مردم ارائه میدهد و افراد نیز به او پاسخ میدهند. با این پاسخ در واقع فرودستان احساس میکنند افرادی با ارزش شده و برای حفظ موقعیت کنونی خود حاضر به جانبازی هستند. این افراد معمولاٌ پیامبر یا قدیس خوانده میشوند. در مرحله پائینتر برخی رهبران سیاسی نیز رهبرانی فرهمند محسوب میشوند.
۵ – قدرت تخصصی: رهبران در این گونه از قدرت کوشش دارند از مهارتها و ویژگیهایی که دیگر افراد فاقد آن هستند استفاده کرده و خود را هر چه بیشتر ماهرتر و متخصصتر نشان دهند. نمونه این امر را میتوان در تابلوی پزشکان، وکلای دعاوی، افراد حرفهای و… مشاهده کرد. ویژگی همگی این تابلوها کوشش در ذکر تمامی مهارتها و مدارک حرفهای است که صاحب تابلو دارد. استفاده از عنوان استاد دانشگاه نیز یکی دیگر از شگردهای قدرت تخصصی است.
علاوه بر این ۵ منبع قدرت، نفوذ اجتماعی نیز نقش پر اهمیتی در فرایند قدرت دارد. این قدرتها بهسه صورت اعمال میشوند.
۱- دستور مستقیم و دستور غیر مستقیم: دستورات مستقیم بهصورت آمرانه و بدون هیچ گونه تفسیری ارائه میشوند. دستورات مستقیم معمولاٌ از راه صاحبان قدرت داده میشوند. هر چقدر صاحب قدرت از نفوذ خود مطمئنتر باشد دستورات مستقیمتری صادر میکند. بهدستورات هستهای خامنهای توجه کنید. تا چند ماه پیش هرگاه بحث مساله اتمی ایران در پیش بود و دولت ایران مساله تحریمها را کاغذ پارهای بیش نمیدانست، وی با قدرت تمام و بدون تردید دستوراتی دال بر خط قرمز مذاکره با غرب را مطرح میساختند؛ امَا از زمانیکه حسن روحانی برای تسلی مردم در شکایت از وضعیت نامناسب اقتصادی و فلاکتبار خود روی کار آمد لحن او نیز به طور محسوسی دگرگون شد و دیگر از اطمینان اولیه و خط قرمز مذاکرات خبری نیست و دستورات به صورت غیرمستقیم داده میشوند. معمولا وقتی در قدرت منبع خللی ایجاد شود دستورات نیز از مستقیم به غیرمستقیم رو میکنند. امَا اگر به تفاوت میان سخنان خامنهای با سایر دست درکاران مساله اتمی ایران دقت کنید، در مییابید که هنوز هم سخنان او مستقیمتر از سایرین است، یعنی صاحبانقدرت دست دوم معمولاٌ دستورات خود را غیرمستقیم بیان میدارند. در حکومتهای دیکتاتوری که رهبر با باور به قدرت خود دستوراتی مستقیم صادر میکند اگرچه فرودستان آن را میپذیرند ولی چون با آن موافق نیستند به دنبال راهی برای فرار از اجرای دستور هستند. در این هنگام فرودستان بنا بر باور خود به تفسیر دستور میپردازند، زیرا چون در عمل جرات مخالفت با دستور را ندارند و از طرفی با آن دستورات نیز موافق نیستند با تفسیر دستورات کوشش دارند به میل خود رفتار کنند. نمونه این امر در رفتار دولتمردان کنونی ایران و تفسیرهای گوناگونی که از دستورات خمینی و خامنهای میکنند به فراوانی دیده میشود و در این هنگام دستوری واحد به اجراهایی متفاوت میانجامد. اگر چه رهبران مستبد در ابتدا موفق بهجلب همکاری افراد میگردند امَا بهمرور ایجاد خشم میکنند و افراد کوشش میکنند با گریز ار دایره قدرت رهبری دستورات او را نادیده بگیرند. سر انجام این خرده گروهها با هم یکی شده و با انقلا ب رهبر مستبد را از قدرت خلع میکنند، این دلیلی است که در تمامی طول تاریخ رهبران مستبد سرانجام با خشم و انقلاب گروهی مواجه شده و از قدرت خلع میگردند.
وقتی رهبر برای دستور دادن از قدرت قهری استفاده میکند، بهسبب خودبزرگبینی به گزافهگویی میپردازد و کارهای خود را با خدایان اساطیری و قدیسین همانند میپندارد، نمونه این امر در اساطیر یونانی به روشنی دیده میشود. نمونه نوین آن هوگو چاوز رهبر سابق ونزوئلا و ابوالبکر بغدادی رهبر کنونی داعش است که خود را مخلوق برگزیده خدا برای نجات مردمان به شمار میآورند. وقتی گزافهگویی رهبری با مداحنه هواداران ضعیف و مزدور مواجه شود پس از مدتی امر به خود رهبر مشتبه شده و کیش شخصیت پدیدار میشود. در چنین هنگامی رهبر به ارزشیابی غیرواقعی از قدرت خود پرداخته و آنرا بیش از حد واقعی میپندارد. در این هنگام رهبر مستبد کوشش دارد فاصله میان خود و افراد بدون قدرت را افزایش دهد، باور میکند که افراد فرودست غیرقابل اعتمادند و باید مدام تحت نظر باشند، شاید دلیل دگرگونیهای پیاپی در مقامات حکومتهای استبدادی به همین دلیل باشد، دگوگونیهای کنونی در رژیم کره شمالی نمونهای از این مورد است. و اینکه کار و توانایی افراد فرودست را کم ارزشیابی میکنند و افراد فرودست نیز برای فرار از مجازات کوشش دارند دستورات رهبر مستبد را به صورت شدیدتری انجام دهند تا خود را وابستهتر سازند، این امر به ویژه در ماموران امنیتی و شکنجهگران که از شخصیتی ضعیف برخوردارند بهشدت دیده میشود، شاید دلیل اعمال شکنجههای فوق بشری در زندانهای حکومتهای دیکتاتوری ریشه در این امر داشته باشد. وقتی گروهی کوشش کنند تا دستورات رهبر مستبد را با شدت بیشتری اجرا کنند پدیده قیمومیت پیش میآید و رهبر به مثابه قیم روز به روز افسار گسیختهتر و خونخوارتر میشود.
۲- معقول بودن در مقابل نامعقول بودن: در حکومتهای دموکراسی دستورات معمولاٌ براساس استدلال و منطق صادر میشوند؛ زیرا هر دستوری باید سلسلهمراتبی از خرد و هوشمندی را سیر کند تا بهگروه ارائه شود. دستورات معقول و منطقی از طرف افراد گروه با سهولت و رغبت زیادتری اجراء میگردد؛ زیرا افراد گروه از راه فرایندهای دموکراسی خود را دراخذ تصمیم شریک و مسئول میدانند. اینگونهاز دستورات برخلاف دستورهای مستبدانه برای اجراء چندان بهحضور دستور دهنده نیازی ندارند، چون دستورات در گروههای دموکراتیک درونی شده هستند. دستورات معقول تهی از بار هیجانی هستند؛ زیرا فرایند رای اکثریت ودموکراسی اجازه نمیدهد هیجان بر منطق وخرد گروهی سیطره یابد.
۳- دو جانبه بودن: در این گونه دستوردهی نوعی رابطه معامله و بده و بستان بهچشم میخورد، یعنی گروهی با دادن امتیاز به گروهی دیگر کوشش میکند امتیازهایی که خود به تنهایی نمیتواند کسب کند را به دست آورد. نمونه این امر در تشکیل دولتهای ائتلافی به چشم میخورد.
سرانجام آنکه برای ایجاد دموکراسی باید از روشهای قدرت قانونی پیروی کرد. قدرت قهری شیوه عمل مستبدان است و قدرت پاداشی برای جلب رضایت افراد است. در قدرت مرجعی تمایلات درونی افراد نقش دارد و در قدرت تخصصی اجرای دستورات حرفهای و شغلی.
۲۸/۴/۱۳۹۳ کالیفرنیا