بلیک ادواردز، خالقِ ژانری فراموش‌شده

یکشنبه ۵ فروردین ۱۳۹۷ برابر با ۲۵ مارس ۲۰۱۸


رضا پرچی‌زاده (+عکس، ویدئو) «کمدیِ پُرزَرق و برق» (epic comedy) یکی از آن ژانرهای پُرطرفدار در برهه‌ای از تاریخِ سینماست که سال‌هاست فراموش شده. این ژانری است که در اوایلِ دهه شصتِ میلادی در سینمای آمریکا و اروپا ظهور کرد، و تقریبا در اواخرِ همان دهه– و شاید در اوایلِ دهه هفتاد– روزگارش  بسر رسید. این ژانر، از این جهت که اسلپ‌استیک (slapstick) و بزن و بکوب و شوخی‌های فیزیکی زیاد دارد، ریشه‌اش به کمدی‌های سیاه و سفیدِ نیمه اولِ قرنِ بیستمِ آمریکا مثل کارهای چارلی چاپلین و باستر کیتون و هارولد لوید و لورل و هاردی و… می‌رسد. در کمدیِ پُرزَرق و برق تا دلتان بخواهد شوخی‌های فیزیکی می‌بینید. مثلا، انواع و اقسامِ کثیف‌کاری همچون کیک پرت کردن توی سر و صورتِ این و آن یکی از اِلِمان‌های مشهورِ این ژانر است.

کمدیِ پُرزَرق و برق از نظرِ زمانی معمولا خیلی طولانی است؛ کلی بازیگرِ مشهور دارد– که یا در طولِ فیلم همه هستند و یا هرکدام در اپیزودهای مختلفِ فیلم ظاهر می‌شوند و بعد پیِ کارشان می‌روند؛ معمولا در یکی دو دهه‌ی اولِ قرن بیستم در محیطی بین‌المللی اتفاق می‌افتد (موضوعِ کمدیِ پُرزَرق و برق معمولا رقابتِ عده‌ای زیاد در حینِ سفری به دور دنیا یا سفری در مسافتِ طولانی است)؛ و همه‌ی جنبه‌های هنریِ آن، از طراحیِ صحنه و طراحیِ لباس و دکور و… نمودِ آن چیزی است که سوزان زونتاگِ فقید آن را «کمپ» (camp) نامیده، یعنی به شیوه‌ای اغراق‌شده و پُرزَرق و برق. با این مشخصات، ناگفته معلوم است که کمدیِ پُرزَرق و برقْ ژانری پُرخرج است.

کمدیِ پُرزَرق و برق معمولا داستانِ درست و درمانی ندارد. «پلات» (plot) این ژانر حکمِ میخی را دارد که اپیزودهای عمدتا مجزای فیلم را به آن آویزان کرده و از آن طریق به هم دوخته‌اند. از این جهت، کمدیِ پُرزَرق و برق شبیه ژانر «پیکارسک» (picaresque) در ادبیات مثلا «دون کیشوت» و «رابینسون کروزو» است. از این جهت، می‌شود گفت که کمدیِ پُرزَرق و برق در حقیقت نوعی «رومانس» استت. داستان هم– هرچه که هست– خیلی کُند پیش می‌رود، و بیشتر روی درگیری‌ها و زد و خوردهای کوریوگرافی‌شده‌ی کاراکترها در اپیزودهای مجزا تمرکز می‌کند. از این جهت، می‌توان گفت که «عرضِ» کمدیِ پُرزَرق و برق از «طول» آن مهم‌تر است. طنزِ آن هم بیشتر سیاه است تا اینکه سرخوشانه باشد.

سازندگانِ کمدیِ پُرزَرق و برقْ گرایشِ خودآگاهانه‌ای داشتند به اینکه فیلم‌شان را به «کارتون» شبیه کنند. بجز شکلِ ظاهریِ فیلم و ابزار و ادواتی که در آن استفاده می‌شود، شکل و شمایل و ادا اطوارهای کاراکترهای کمدیِ پُرزَرق و برق هم معمولا کارتونی است. می‌شود گفت که تک تکِ کاراکترها بیش از آنکه به آدم‌های واقعی شبیه باشند، به کاراکترهای کمیکِ انیمشن‌های کوتاهِ برادرانِ وارنر و یونیورسال و پارامونت– مثلِ باگزبانی و تام و جری– شباهت دارند.

بلیک ادواردز (Blake Edwards) کارگردانِ مشهورِ آمریکایی بسیاری از مشخصاتِ بالا را در آثارِ «کمدی»اش در دهه شصت و هفتاد به کار گرفت یا خلق کرد، به طوری که می‌توان این سبک را به نامِ او سکه زد. قهرمانِ اکثرِ کمدی‌های او پیتر سلرز فقید بود با آن رفتارهای کارتونیِ معروف و طنزِ سیاهش؛ و البته مشهورترین اثرِ مشترک‌شان نیز همان سری فیلم‌های «پلنگ صورتی» است، که سلرز در آن به نقشِ بازرس کلوزوی دست و پا چلفتی بازی می‌کند. ادواردز روی عنوان‌بندی این مجموعه کاراکترِ کارتونیِ بی‌نظیری خلق کرد که باعث شد ما امروزه پلنگ صورتی را بیشتر به عنوانِ کارتون بشناسیم تا فیلم. موسیقیِ متنِ ماندگارِ هنری منچینی هم از همینجا می‌آید.

سبکِ ادواردز بی‌تردید بیشترین نمود را در کمدیِ پُرزَرق و برق داشته و حتی می‌توان گفت بزرگترین تاثیر را بر شکل‌گیریِ آن گذاشته. گلِ سرسبدِ آثارش در این ژانر «مسابقه بزرگ» (۱۹۶۵) است که شاید مشهورترین و موفق‌ترین کمدیِ پُرزَرق و برق باشد. داستانِ این فیلمِ دو ساعت و چهل دقیقه‌ای در اوایلِ قرنِ بیستم می‌گذرد. «لِزلیِ بزرگ» (تونی کرتیس) و «پروفسور فِیت» (جک لمون) دو قهرمانِ خطرباز (daredevil) هستند که عملیاتِ خطرناک انجام می‌دهند و رکورد می‌شکنند و مدام هم با هم رقابت دارند. وقتی که لزلی بزرگ می‌خواهد در مسابقه‌ی اتوموبیلرانیِ بزرگی از نیویورک به پاریس شرکت کند تا اتوموبیلی که به اسمِ خودش نامگذاری شده را تست کند، پروفسور فیت هم اتوموبیلِ کارتونی و کارآگاه گجتیِ خودش را می‌سازد و برای رقابت با او واردِ مسابقه می‌شود.

مسابقه‌ی رو به ‌غربِ لزلی و فیت و دیگران آنها را به آشنایی با آدم‌های مختلف و درگیری در ماجراهای مختلف در مکان‌های مختلف در طولِ مسیر می‌کشاند؛ از «غرب وحشی» گرفته تا یخ‌های شناورِ تنگه‌ی برینگ، و از سادگیِ سیبری گرفته تا زرق و برقِ فاسد و مبتذل امیرنشین‌های اروپای شرقی. حینِ مسابقه، در جایی که لزلی تا آنجایی که از دستش برمی‌آید به دیگران کمک می‌کند، فیت با بدجنسی باقیِ شرکت‌کنندگان را یکی یکی از دور خارج می‌کند، تا در نهایت فقط خودش و لزلی در مسابقه می‌مانند. نواختِ نیم ساعتِ آخرِ فیلم با بقیه‌ی فیلم فرق می‌کند، و لزلی و همراهانش باید با فیت و نوچه‌اش همکاری کنند تا از وسطِ توطئه‌ای خطرناک بر ضدِ پادشاهی در اروپای شرقی فرار کنند. فیلم پر از بازیگرِ مشهور است. پیتر فالک نوچه‌ی فیت است. ناتالی وود خبرنگاری است که لزلی را دنبال می‌کند. سرِ راه هم کسانی مثلِ فرانک سیناترا و جرج رَفت در نقش‌های کوتاه ظاهر می‌شوند.

دیگر نمونه‌های مشهورِ کمدیِ پُرزَرق و برق اینها هستند: «دنیای دیوانه‌ی دیوانه‌ی دیوانه‌ی دیوانه» ساخت سال ۱۹۶۳ به کارگردانیِ استنلی کریمر و با بازیِ اسپنسر تریسی، درباره تعقیب و گریزِ عده‌ای آدم‌های مختلف در پیِ به دست آوردنِ سیصد و پنجاه هزار دلار پولِ سرقت‌شده از بانک؛ «آن مردانِ پُرشکوه در ماشین‌های پرنده‌شان (ساخت سال ۱۹۶۵ و « یا مونته‌کارلو یا هیچ!» ساخت سال ۱۹۶۹؛ هر دو به کارگردانیِ کِن آناکین، اولی درباره‌ی مسابقه‌ی هوانواردی بینِ لندن و پاریس در ۱۹۱۰، و دومی درباره رالیِ مونته‌کارلو در دهه‌ی ۱۹۲۰ که در هر دو هم تری توماس- (Terry-Thomas) هنرپیشه مشهورِ انگلیسی با سبیلِ مخصوصِ خلبان‌های نیروی هواییِ سلطنتی (RAF) و دندان‌های جلوییِ فاصله‌دار– بازی می‌کند. با بازی در سه فیلم از این ژانر، می‌شود گفت که تری توماس پای ثابت و رکورددارِ بازی در کمدیِ پُرزَرق و برق است. نسخه‌ی اوریجینالِ«کازینو رویال» ساخت سال ۱۹۶۷)با شش کارگردان) که شوخی با ژانرِ جیمز باند است هم در این دسته قرار می‌گیرد.

چهار فیلمِ مشهورِ دیگر هم هستند که گرچه کاملا در این ساختاری که شرح‌اش آمد قرار نمی‌گیرند، اما به نظرم به دلایلِ زیاد می‌توانند کماکان در ژانر کمدیِ پُرزَرق و برق دسته‌بندی شوند. اولی نسخه‌ی کلاسیکِ «دور دنیا در هشتاد روز» ساخت سال ۱۹۵۶ به کارگردانیِ مایکل اندرسون و با بازی دیوید نیوِن به نقشِ فیلیاس فاگ است. داستانِ این فیلم در میانه‌ی عصرِ ویکتوریا می‌گذرد و جنبه‌ی کمدی آن هم کمتر است، ولی تقریبا همه‌ی خصوصیاتِ دیگرِ این ژانر را دارد. شاید بشود گفت این فیلم پیش‌درآمدی بر ژانرِ کمدیِ پُرزَرق و برق است. نسخه‌ی ۲۰۰۴ همین داستان با بازیِ جکی چان به نقشِ پاسپارتو هم می‌تواند در ژانرِ کمدیِ پُرزَرق و برق قرار بگیرد.

سومی «جنجال بزرگ» ساخت سال ۱۹۶۶به کارگردانی ژرار اوری است. داستانِ این فیلم در زمان جنگ جهانی دوم در فرانسه‌ی تحتِ اشغال اتفاق می‌افتد، که حینِ آن لویی دوفونه و بورویل باید خلبانِ انگلیسیِ سقوط کرده (تری توماس) را از مسیرِ اسپانیا از دستِ آلمانی‌ها فراری بدهند.

چهارمی و آخری هم فیلم «پارتی»‌ ساخت سال ۱۹۶۸ است باز به کارگردانیِ بلیک ادواردز و با بازی پیتر سلرز. در این فیلم، پیتر سلرز یک بازیگرِ دست و پا چلفتیِ هندی است که اشتباهی به یک پارتی‌ در هالیوود دعوت می‌شود و با پخمگی‌هایش مهمانی را به گند می‌کشد. ناگفته پیداست که این «کمدی» رگه‌ی غلیظی از نژادگرایی در خود دارد، که اگر امروز ساخته می‌شد و به نمایش درمی‌آمد قطعا صدای بسیاری را درمی‌آورد. شاید بتوان گفت یکی از دلایلِ از رونق افتادنِ کمدی پرزرق و برق در اوایل دهه هفتاد همین بود که روی کلیشه‌هایی تمرکز می‌کرد که دوره‌شان بسرآمده بود.

با این وجود، این ژانر تلاشی عظیم و درخورِ تحسین بود برای گرد آوردن عواملی گسترده جهتِ سرگرم کردن بیننده. کمدی پرزرق و برق در حقیقت گونه‌ای سیرک بود که در فاصله‌ی سال‌های میانِ جنگِ جهانیِ دوم و جنگِ ویتنام جماعتی عظیم در سرتاسرِ جهان را سرگرم می‌کرد. این ژانر امروز به طور عمده فراموش شده. آنچه از آن در خاطره‌ها مانده کلکسیونِ بازیگرانِ بین‌المللی است که هر کدام به ‌تنهایی ویترینی بودند برای جذبِ مخاطب. کمدی پرزرق و برق از معدود ژانر‌های تاریخی است که موفق شد حضور این همه ستاره را در کنار هم روی پرده نقره‌ای ثبت کند. اکثرِ فیلم‌های این ژانر در همان سال‌ها به فارسی هم دوبله شدند و کلکسیونی از صداهای ماندگار بر جای گذاشتند که امروز تقریبا همگی خاموشی گرفته‌اند.

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=110097