در نگاهی کوتاه و سریع به وضعیت کارگران ایران در تاریخ چند هزار ساله کشورمان میتوان این وضعیت را در چهار دوره کلی مطالعه کرد: دوران باستانی، دوران پس از اسلام، دوران پس از مشروطیت، و دوران پس از انقلاب اسلامی.
ز بیدادِ فزون، آهنگری گمنام و زحمتکش
علمدارِ علم، چون “کاوۀ” حداد میگردد
(فرخی یزدی)
در نگاهی کوتاه و سریع به وضعیت کارگران ایران در تاریخ چند هزار ساله کشورمان میتوان این وضعیت را در چهار دوره کلی مطالعه کرد: دوران باستانی، دوران پس از اسلام، دوران پس از مشروطیت، و دوران پس از انقلاب اسلامی.
در این تقسیمبندی نکته قابل ملاحظه آن است که در دوران تسلط جمهوری اسلامی بر سرزمینمان، وضعیت بسیار دردناک و غیر انسانی کارگران ایران، به نسبت زمانهای که در آن هستیم، بسیار سختتر و سنگینتر از هر زمانهای در تاریخمان شده است.
دوران باستانی
به گفته برخی از تاریخنگاران، در ایران چه در دوره مادها و چه در دوره پارسها، «بیگاری» وجود نداشته است. یعنی با وجود اختلاف شدید طبقاتی (که البته در آن زمان در همه کشورها به شدت وجود داشته) کارگران (یا مزدبگیران) در کشور ما اغلب وضعیتی بردهوار نداشتهاند و حتی مزدبگیران بدون تخصص هم، که ناچار تن به بیگاری میدادند، نوع بیگاریشان با اجبار توأم نبوده است.
مثلاً، در دوران مادها، افرادی خودشان (کارشان) را برای مدتی به ثروتمندان یا مالکین میفروختند تا در برابر کاری طاقتفرسا یا کاری قابل تحمل (بسته به انصاف مالک) غذایی و پوشاکی داشته باشند. اما همین افراد هر گاه مالک بهتری پیدا میکردند یا تحمل مالک خود را نداشتند میتوانستند که آزادانه او را ترک کرده و به سراغ مالک دیگری بروند، و یا راه دیگری برای سیرکردن شکمشان پیدا کنند.
در دوران هخامنشی، و بر اساس اسنادی که از آرشیو اداری این دوران در تخت جمشید به دست آمده، میتوان چنین برداشت کرد که کارگران، به ویژه کارگران متخصص ایرانی در آن زمان، و به نسبت کشورهای دیگر، زندگی خوبی داشتند. برخی از تاریخنگاران گفتهاند که در اوایل دوره هخامنشی برخی از زمینها به وسیله بردگان آباد میشد اما بعدها از یک سو اراضی اشتراکی روستاییان به وجود آمد و، از سوی دیگر، به گفته «گیرشمن»، برای تشویق مردم به کشاورزی و آبادی مقرر شده بود که هرکس بر روی زمینی بی حاصل کار کرده و آن را آباد کند تا پنج نسل درآمد آن زمین از آن او و فرزندانش خواهد بود.
بخشی از آخرین پژوهشهای انجام شده در مورد این دوران و در قرن بیستم مستند به آرشیو کشف شده در تخت جمشید است که خانم «مری کخ»، باستانشناس و تاریخنگار آلمانی، نتایج مطالعات خود در مورد آنها را در کتابی به نام «داریوش» نوشته است. در این آرشیو اسناد گلینی به دست آمده که به روشنی از وضعیت کارگران و صنعتگران حکایت میکنند، و از شیوه زندگی کارگران، از دستمزد نقدی و جیرههای غذایی آنها، که بخشی از آن شامل حبوبات و شراب هم بودهاند میگوید. کتاب همچنین از دستمزد برابر زن و مرد و نیز مرخصیهای چند ماههای که زنان برای زایمان و یا نگاهداری بچهها در ماههای اول داشتند، و از اماکنی که برای نگاهداری بچههای کارگران فراهم بود روایت دارد. اگر اینها را به فرمان کوروش بزرگ در بابل، و اعلام حذف بیگاری او (حتی در کشورهای دیگر) ربط بدهیم میبینیم که وضعیت کارگران ایران در مقایسه با کشورهای دیگر، و حتی امپراتوریهای آن دوران، دارای کیفیت مناسبی بوده است.
در دوران ساسانیان نیز، اگرچه به دلیل قدرت گرفتن سازمانهای مذهبی و دخالت آنها در اداره امور اجتماعی، اختلاف طبقاتی بسیار بیشتر از گذشته شده بود اما باز وضعیت کارگران (به نسبت کشورهای دیگر) بد نبوده است. بیشتر تاریخنویسان حتی از حضور گروه گروه کارگران و کشاورزان مهاجر، از جمله مهاجرین عرب ساکن در اطراف ایران نوشتهاند. این افراد پس از مدتی برای خودشان صاحب کار و زمین میشدهاند.
در عین حال، و به قول فردوسی، آن “کفشگر”ی که در جریان جنگ ایران و روم، پس از اعلام تقاضای قرضه ملی از سوی دولت انوشیروان، حاضر میشود تا بخشی از احتیاجات سپاه انوشیروان را بپردازد، نشان از این واقعیت دارد که با وجود تفاوت و اختلاف طبقاتی، وضعیت کارگران باز به نسبت آن دوران مناسب بوده است.
و به قول «ریچارد فرای» ایرانشناس برجسته معاصر «در زمانی که نظام بردهداری به عنوان امری رایج در جوامع باستانی، از جمله یونان و روم، جاری بوده و حتی مذاهب آنها نیز اساس سامانه بردهداری را پذیرفته بودند، در جامعه طبقاتی ایران هخامنشی، اشکانی و ساسانی طبقهای به نام بردگان گزارش نشده است».
وضعیت کارگران در دوران پس از اسلام
پس از حمله اعراب نومسلمان به ایران و تسلط آنها بر شهرهای مختلف کشورمان، اطلاع روشن و مستقلی از وضعیت کارگران یا صنعتکاران در دست نیست؛ اما میدانیم که به دلیل آزادی و حتی تشویق بردهداری در اسلام (به ویژه از میان کفار و غیر مسلمانان) خیل عظیمی از مردم ایران، از طبقات مختلف، و به ویژه از میان آنهایی که قادر به پرداخت «جزیه» نبودند، برای چندین قرن به بردگی و بیگاری گرفته شدند.
در چنین وضعیتی روشن است که کارگران و صنعتکاران نیز نمیتوانستند وضعیتی بیش از بیگاری دادن و بردگی داشته باشند. بخصوص که پس از مدتی، پدیدهای به نام “بردهداری نظامی” نیز در ایران به وجود آمد؛ به معنی بیگاری گرفتن از مردهای جوان در کارها و جنگهای نظامی. و این وضعیت در طول دوران حکومتهای مختلف تا دوران قاجاریه ادامه داشت.
در دوره صفویه، که ایران، پس از نزدیک به نه قرن، دوباره صاحب یک فرمانروایی متمرکز گشته و تمام بخشهای مختلف کشور به دور هم جمع شد، و ایران پس از مدتها دوباره رو به آبادانی و پیشرفتهای اقتصادی و اجتماعی گذاشت وضع کارگران هم بهتر شد. البته این وضعیت همگانی نبود. قانون این گونه بود که بخشی از صنعتگران به بیگاری اجباری تن میدادند؛ یعنی دستمزد و حقوقی به آنها تعلق نمیگرفت و فقط غذا و پوشاک آنها تامین میشد. اصطلاحا در مورد این کارگران میگفتند که «برای شاه کار میکنند!» اما برای کارگران صنایعی چون کفشدوزی و کلاهدوزی دستمزدی تعیین شده بود که آن را هم از بودجه شاه میپرداختند. البته کارگران و پیشهورانی که در دربار و مراکزی که متعلق به دربار بود کار میکردند مقرری و دستمزد داشتند.
در دورههای پس از صفویه اما کارگران وضعیتی مشخص نداشتند و وضع آنها در هر بخش از ایران متفاوت بود. بهترین شرایط را معدود کارگرانی داشتند که روی زمین کار میکردند. آنها هم موظف بودند تا بخشی از وقت ( کار) خود، و یا برای مدتی چارپایان خود، را در اختیار مالک بگذارند تا کار مجانی انجام دهند.
این وضعیت هم روز به روز بدتر شد؛ تا جایی که دوران قاجاریه را میتوان اوج بدبختی و فقر این کارگران دانست.
وضعیت کارگران پس از مشروطیت
در سال ۱۹۰۷ میلادی (۱۲۸۵ خورشیدی)، درست در حوالی امضای فرمان مشروطیت، برای اولین بار “نفت”، گنجینهای که برای ما هم ثروت و هم بدبختی آورده، سر از خاکهای ایران به در آورد. یک سال پس از این کشف، شرکتهای انگلیسی که بیش از ما به ارزش این گنجینه طبیعی واقف بودند و خیال به یغما بردن آن هیجانزدهشان کرده بود، به سرعت و به شکل گستردهای به ساختن پالایشگاه و اسکلههای حمل و نقل نفت پرداختند. این عملیات طبعاً نیاز به نیروی انسانی داشت. و این آغاز به وجود آمدن «کارگر» به معنای امروزی و مدرن کلمه در ایران بود. کارگر، در این هیئت، بیگاری نمیداد و در مقابل کارش دستمزد و حقوقی (هر اندازه اندک) دریافت میکرد، و حق انتخاب یا ترک کارش را داشت.
این وضعیت اما بیشتر در مراکز نفتی و فعالیتهای مربوط به نفت برقرار بود و کارگران در نقاط دیگر ایران وضعشان تغییری نکرده بود.
با آمدن رضا شاه و شروع دوران سازندگیهای گسترده در ایران، تعداد کارگران در بخشهای مختلف صنعتی، راهسازی، شهرسازی و غیره روز به روز و به سرعت فزونی گرفت و به موازات آن قوانینی برای کار این بخش از مردم ایران تنظیم شد.
اولین دستورالعملی که در ارتباط با کارگران ایران نوشته شده و به عنوان «فرمان والی ایالت کرمان و سیستان و بلوچستان» خوانده شد در سال ۱۳۰۲ صادر شد. در این فرمان، به ساعت کار (۸ ساعت در روز)، استفاده از حقوق برای روزهای تعطیل، و فضای سالم محیط کار توجه شده بود.
– اولین مقررات رسمی در مورد کارگران ایران در سال ۱۳۰۹ نوشته و به وسیله هیات وزیران آن دوره تصویب شد. در این مقررات به وجود آوردن صندوقی (که از برداشت درصد کمی از حقوق خود کارگران تغذیه میکرد) برای جبران حوادث ناشی از کار پیشبینی شد.
– در سال ۱۳۱۱، برای جبران خسارت وارده بر کارگران دولتی در حین کار، بودجهای دولتی در نظر گرفته شد.
– نخستین اداره دولتی در ارتباط با امور کارگری در سال ۱۳۱۴ به نام “اداره کل صناعت و معادن” تشکیل شد. این اداره «نظامنامه کارخانجات و موسسات صنعتی» را تهیه و در تاریخ ۱۹ مرداد ۱۳۱۵ به تصویب هیئت وزیران رسانید.
تنها مورد منفی در چنین نظامنامه که مسایل پیشرفتهای را در ارتباط با کارگران مطرح کرده بود، ممنوعیت فعالیت جمعی و دست زدن به اعتصاب و تظاهرات زندان و پرداخت غرامت را به همراه داشت.
– در آبان ماه ۱۳۲۳ اداره مستقلی به نام “اداره کل کار” در وزارت بازرگانی و پیشه و هنر تاسیس و مامور رسیدگی به شکایات و رفع اختلافات کارگران و کارفرمایان شد و سپس کمیسیونی تشکیل شد که اولین طرح قانون کار را تهیه و به مجلس شورای ملی ارائه کرد.
به این ترتیب تا آغاز دوران حکومت اسلامی، کارگران ایران برای خود شخصیتی حقوقی پیدا کرده بودند و اگر چه دستمزدها و امکانات بهداشتی و ایمنیشان هم اندازه کشورهای غربی نبود، و اگر چه اجازه اعتصاب و اعتراضهای گسترده نداشتند، و بارها اعتصابهایشان با خشونت پلیس پاسخ داده میشد، اما در موارد زیادی توانسته بودند از کارگران بسیاری از کشورها، به ویژه کشورهای خاورمیانه، زندگی بهتری داشته باشند. و مهمتر از همه اولین باری بود که در طول تاریخ ایران چیزی به نام بیگاری (به معنی کار اجباری و بدون دستمزد، به صورت قانونی شناخته شده) کلاً وجود نداشت.
وضعیت کارگران پس از انقلاب اسلامی
بلافاصله پس از انقلاب سال ۱۳۵۷، و به خواست آقای بنی صدر در مورد اعمال تغییراتی در قانون کار تصمیمگیری شد. اما بخشهایی از پیشنویسی که خود ایشان نوشته بود مورد قبول نمایندگان کارگران که در اوایل انقلاب قوی بودند قرار نگرفت و نوشتن دیگرباره آن به وسیله دیگران به شکلی تعمدی تا سال ۶۹ به تعویق افتاد. در سال ۶۹ قانون کاری تصویب شد که همچنان مورد موافقت کارگران نبود اما در آن زمان دیگر کسی به حرف کارگران گوش نمیداد. در این قانون به صراحت از «ممنوعیت تحصن، اعتصاب، تظاهرات و همچنین ممنوعیت ایجاد سندیکاهای کارگری» سخن رفته است.
در این دوره با پدیدهای به نام «بیگاری» نیز روبرو میشویم؛ منتها این بار بیگاری امری پنهان و یا غیر رسمی شد. در گذشته، در دورانهایی از تاریخ ایران و در بخشهایی از ایران، کارگر میدانست که طبق مقررات موظف است بیگاری کند، یا موظف است بخشی از وقتاش را به صورت رایگان در اختیار دولت یا مالک بگذارد. در حالی که در دوران جمهوری اسلامی کارگران بدون هیچ قراری ماهها از حقوق گرفتن محروم میشوند، و اگر اعتراض کنند، با آنها بدرفتاری میشود، تهدیدشان میکنند، و در برابر اعتراض برای گرفتن حقوق آنها را اخراج میکنند. کارگران گاه کتک میخورند یا به زندان میافتند و شکنجه میشوند. و این رفتار نمیتواند از نظر رهبران متعصب نیز زشت باشد زیرا هنوز و همچنان (تا آنجایی که من خواندهام) هیچ شخصیت سرشناس مذهبی مسلمانی پیدا نشده که بگوید: بردهداری یا بیگاری در اسلام کار درستی نیست و یا بگوید که ما در این دوره نمیتوانیم و نباید آن را قبول داشته باشیم.
یعنی، در زمانهای که بیگاری گرفتن (کار اجباری یا بدون دستمزد) از دیگران، همچون برقراری بردگی، یکی از زشتیهای روزگار ما شناخته میشود و کمتر کشوری را میتوان یافت که کارگراناش از سوی دولتها و حکومتهای خود به بیگاری گرفته شوند، کارگران رنج دیده سرزمین ما، بیشتر از سوی حکومت و سازمانهای دولتی و یا پیمانکارانی که به وسیله دولت انتخاب شدهاند، به بیگاری گرفته میشوند.
و در جستجوی خبر این نوع “بیگاری دولتی” لزومی ندارد که تنها به اعتراضات خود کارگران یا مخالفان حکومت گوش کنیم. در هر گوشهای از رسانههای دولتی نیز میتوانیم سخنانی را از زبان مسئولین بشنویم که از همین وضعیت حکایت میکنند.
در اینجا فقط چند نمونه اندک از این شواهد را نقل میکنم که همگی مربوط به چندین ماه گذشته هستند:
ـ نبیالله هزارجریبی، نائب رئیس شورای اسلامی شهر گرگان، در دهه فجر، (بهمن ۹۳)، ضمن اینکه از
«خدمات نیروهای خدمات شهری» که در روزهای سالگرد انقلاب برای زیباسازی زحمت زیادی کشیدهاند تشکر میکند میگوید: «در بازدیدی که از سطح شهر داشتم متوجه این موضوع شدم که بسیاری از کارگران با لباس بسیار کم، کار میکردند و با سختی فراوان در حال فعالیت بودند و باید به فکر این کارگران باشیم». هزارجریبی در همان جا میگوید: «برخی از این افراد گفتند ما چند ماه است که حقوق نگرفتهایم؛ من نمیدانم سیستم پرداخت حقوق این کارگران به چه صورت است، اگر بر اساس قرارداد طبق قانون اداره کار باشد باید حقوق آنها در ابتدا یا انتهای هر ماه پرداخت شود».
ـ رحمتالله پور موسی، دبیرکل کانون عالی شوراهای اسلامی کار ایران، در اسفند ۱۳۹۳ میگوید:« ۷۰ درصد کارگران ایرانی زیر خط فقر هستند».
ـ علیرضا محجوب، رئیس فراکسیون کارگری مجلس، در تابستان ۱۳۹۳ گفته است که: «۹۰ درصد جامعه کارگری ایران زیر خط فقر زندگی میکنند و ۱۰ درصد باقی مانده نیز با خط فقر فاصله چندانی ندارند».
ـ دبیرکل کانون عالی شوراهای اسلامی میگوید: «قدرت خرید کارگران حدود ۷۳ درصد افت داشته است».
– هم او میافزاید که: «در سال گذشته، ۱۹۹۴ کارگر بر اثر حوادث ناشی از کار کشته شدهاند… آنها ناچارند که در چند شیفت کار کنند و یکی از عوامل این حوادث خستگی و کار زیاد بوده است».
ـ وزارت کار ایران حوادث در حین کار را در سال گذشته ۱۳ هزار مورد ذکر کرده است که بیشتر به دلیل نداشتن ایمنی و یا خستگیهای مفرط بوده است.
– و…
همین چند روز پیش، وقتی با یکی از دوستان قدیمیام، که قبل از انقلاب از کارمندان شرکت نفت بود، در مورد وضعیت کارگران کنونی صحبت میکردیم، او گفت: «من نمیدانم چه بلایی سر کارگران ایرانی آمده که این همه صبور شدهاند. یک صدم این بلاها اگر قبل از انقلاب به سر کارگری میآمد محال بود تحمل کند».
و من به او گفتم: به این نمیگویند صبوری. این خشم خاموشی است که امیدوارم قبل از آنکه به نقطه انفجاری ویرانگر برسد، راه حلی عادلانه و انسانی برای نجات این کارگران و کل مردمان سرزمینمان از بیدادی که بر آنها میرود پیدا شود.
به مناسبت اول ماه مه ۲۰۱۵