آوازه – موسیقی همچنان یکی از هنرهای نفرین شده جامعه ماست. روزی نمیشود که کنسرتی را لغو نکنند و چند تنی را برای تعزیر و مجازات به زندان و دادگاه نفرستند. گذشته از این که خود خبر نشان از مضحکهای دارد که در جامعه ما برپاست، عقل سلیم نیز نمیفهمد که این گونه برخورد با موسیقی چه مبنایی دارد جز آشفتگی روحی و آلودگی به تحجر و واپسماندگی.
تمام تاریخ ایران را که نگاه میکنیم تا دوره صفویه از منعیات و منهیات موزیکال چندان خبری نبوده. در دوره باستان هنرمندان و موسیقیدانان را یکی از پایههای چهارگانه قدرت حاکمیت به شمار میآوردند و منزلت آنها در حد وزیران و موبدان بود. گاتاها همانطور که میدانید سرشار از نغمههای ایرانی است و در زندگی معمولی و آئینهای مذهبی به یکسان به کار گرفته میشود. در دوره ساسانی جامعه ایران غرقه در موسیقی بود و دانشمندان هنرمند ایرانی همیشه در دفتر نظریه سازی و همچنین اجرای موسیقی رزمی و بزمی بودهاند. شکوه دربار خسرو پرویز در هیچ سرزمین دیگری یافت نمیشد و حتی از زنان در ردیف نوازندگان و آهنگسازان یاد شده است.
با یورش تازیان همه اوضاع در هم ریخت. قوم بیابانگردی از راه رسیده بود که زیبایی برایش مفهومی نداشت ولی شانسی آورده بود که کشور شکستخورده یعنی ایران سرشار از نغمه و ترانه بود. دربار هارون در قرن دوم و سوم هجری آکنده از آهنگسازان و نوازندگان ایرانی بود که پس از پیروزی تازیان به عنوان موالی (برده) به کار گرفته میشدند و به مرور با نفوذ در بارگاههای خلفای عرب شهرت و معروفیتی پیدا کرده بودند و خوراک اصلی موسیقی ایران در این بارگاهها تامین میشد. دو موسیقیدان برجسته چون ابراهیم و اسحاق موصلی شهیرترین موسیقیدانان زمان شده بودند یعنی خودشان را از بردگی تا مقام پرشکوه وزارت بالا کشیدند.
کتاب الاغانی تالیف ابوافرج اصفهانی که برجستهترین تاریخ موسیقی عرب را تا قرن پنجم هجری تحلیل میکند سرشار از نام موسیقیدانان ایرانی است که در دربار خلفای مختلف مشغول هنرنمایی بودهاند. آنچه در این دوران به دست آمد سبب استمرار و تداوم تاریخی موسیقی ایران شد که دیگر با هیچ باد و بارانی ویران نمیگردید. همه اقوام و عشایری که پیش از بنیاد دولت صفویه در ایران حکمفرما شدند به موسیقی به چشم دشمنی نمینگریستند. نمیدانیم ناگهان چه شد که سیر تاریخی موسیقی دگرگون شد و رفته رفته اهمیت و ارزش موسیقی از یک سو و اعتبار و منزلت اجتماعی موسیقیدانان از سوی دیگر رو به زوال رفت. تا آنجا که دیگر آنچه در دوره صفوی و قاجار عرضه میشد مطلقا از جنس دیگری بود.
آغاز موسیقی نو
باید شکرگزار انقلاب مشروطیت بود که با تهمانده آنچه مانده بود و کاوش در برخی از ترانههای قدیمی زمینه تازهای برای بنیاد موسیقی نو به وجود آورد.
آنچه این روزها در ایران به عنوان موسیقی سنتی عرضه میشود شباهت زیادی با دوره قاجار دارد. بخش انقلابی ترانهها اما نشان از ارزشهای موسیقایی دارد.
تمام حرف ما با سنتطلبان این است که به همین چند شاخه اکتفا نکنند. ردیف دستگاهی که در جمع حدود چهارصد و اندی گوشه برای آن قائل شدهاند به تنهایی تکافوی جامعه هشتاد میلیونی را نمیکند. باید خلاقیت داشت و بر اساس ریشههای کهنه شاخههای پر بار و بری پدید آورد.
جالب این است که سنتطلبان همین مختصر مانده را هم در قفس گذاشتهاند و اجازه دستکاری در هیچ یک از گوشههای آن را نمیدهند. این گوشهها بارها گفتهایم که دستور زبان موسیقی است و نه آفریده موسیقی. خاندان هنر اینها را به هم پیوند زدهاند و از این بابت ما شاکر آنها هستیم ولی دیگر به قول حسین علیزاده تن به قیمومت آنها نمیدهیم. آنها حافظان دستگاه هستند و هنرمندان خالقان آهنگهای تازه. خوشوقتانه در برابر ضعف سنتیها جوانان جانبدار موسیقی نو با تغییرات چشمگیری که در موسیقی پاپ دادهاند، خالقانی هستند که حافظ موسیقی نیز به شمار میروند. موسیقی پاپ دنیای سنت را زیر و رو کرده است و نسل جوان را که شصت درصد این جامعه را تشکیل میدهند به خلاقیتهای چشمگیر کشانده است. ما در عین این که از پیشبرد موسیقی پاپ احساس شادمانی میکنیم و پروسه پیشرفت آن را کنجکاوانه زیر نظر داریم، چشمی نیز به خطراتی که این بنیاد نو را در معرض تهدید قرار داده است افکندهایم. موسیقی هر چند که باید آزاد باشد و دستوری برای آن به دست دادنی نیست، نباید از مفاهیم اولیه هنری دور بماند. نوآوری چیز دیگری غیر از آشفتهسازی است. همینطور که در شعر هر قطعه معمولی مکالمهای را به کار نمیبرند، در موسیقی نیز دستکم دستور زبان موسیقی باید رعایت شود. نمونههایی که اخیرا از سوی موسیقی پاپ به جامعه عرضه شده این هراس را در دل آدمی میافکند که ابتذال به جای نوآوری دارد دامن همه را میگیرد. موسیقی آزاد به معنای موسیقی بیقانون نیست. حتی خود بیقانونی نیز قواعدی دارد. باری به هر جهت بودن و هردنبیلی ارزش ترانهها را از بین میبرد. ابتذال در جوامعی مثل جامعه ما سرعت فراگیری بسیار دارد. به چشم برهم زدنی گریبان هنرها را میگیرد. باید با کمال هشیاری از نفوذ ابتذال در خلاقیتهای هنری احتراز کرد. اگر چنین شود و خطری از این بابت در میان نباشد موسیقی پاپ ما در آینده نزدیک به یک موسیقی جهانی با ارزش تبدیل خواهد شد.