علی اصغر حقدار – از تلاقی و برخورد دنیای مدرن با جهان سنتی در شرق، ممالک محروسه ایران نیز صاحب عدهای از نخبگان فرهنگی و سیاسی شد که در آن دوران «منورالفکر» نامیده میشدند؛ آنان اندیشه و فرهنگ سنتی را به سنجه خردمندانه و برآمده از مدرنگرایی کشیدند و جریان نوین اندیشگی را به وجود آوردند؛ مدرنهای کلاسیک با پیشاهنگی میرزا فتحعلی آخوندزاده، از خردورزی و تجربهاندوزی و تنقید مذهب قدمایی و نوسازی سیاست اجرایی نوشتند.
نخستین ثمرات مدرناندیشی در تأسیس مجلس شورای ملی و تدوین قانون اساسی ظاهر شد. تحول اجرایی بر محور سنت سیاسی گردید تا به دوران بحرانی بعد از مشروطیت که در تغییر نظام شاهی نتیجه داد. دوره پهلوی اول، روشنفکران تکنوکرات و عملگرا، به جای منورالفکران پیشین، هویت یکپارچهای را بر تمامی ساکنان ایران تحمیل کردند و پروسه یکسانسازی فرهنگی و زبانی و هویتی را درانداختند.
از دوران اول مدرناندیشی تا دههای پیش، سه لایه دنیای نوین مورد غفلت قرار گرفت: حقوق شهروندی اقوام- حقوق اجتماعی مذاهب- حقوق سیاسی زنان؛ هر کدام از این موارد در نوشتههای مدرناندیشان در دهههای چهل تا شصت خورشیدی، غیاب خود را در حضور مفاهیم انتزاعی و ایدئولوژیک با ماهیت سیاسی و جدلی نمایان ساختند. بیتوجهی مدرناندیشان به این مسائل، پروژه مدرنیت را با اشکالات جدی معرفتی و عینی مواجه ساخت تا در تاریکاندیشی اسلامگرایان، با فاجعه ۱۹۷۹، مدرناندیشی و مدرنگرایی به جدال مرگ و زندگی تن سپرد.
داریوش شایگان جزو مدرناندیشان ایرانی است که در صدد قرائت فلسفی از مسائل هویت و سنت معنوی، از تقابل و تعارض تمدنهای قدیمی و فرهنگ مدرن در دهههای چهل تا شصت نوشت و با بنیانهای شرقشناختی، به تداخل و خلط مفاهیم مدرن و سنتی رسید. ایدههایی که شایگان بر اساس آنها، منظومه فکری و کنشی خود را پیافکند، بازیابی هویت سنتی و حکمت اشراقی بود که به کارِ نظام پهلوی و رژیم اسلامی آمد و هر کدام از این حاکمان، به تناسب موقعیت سیاسی و شرایط اجتماعی- فرهنگی آن ایدهها را علیه مخالفان و شهروندان ایران به کار گرفتند.
لایه دیگری از بنیادهای فکری شایگان، متاثر از غربستیزانی چون مایستر اکهارت، هانری کربن و… است که سودای معنویتگرایی شرقی و حکمت اشراقی را داشتند. شایگان از آنجا که در برههای از تربیت خود تحت تأثیر مدرسان سنتی اشراق قرار داشته، در بازخوانی آن دچار اسکیزوفرنی شده و در نهایت به این نتیجه میرسد که اشراق باستانی میتواند خلاءهای معنوی انسان دوره معاصر را جبران کند. به سخن شایگان «مدرنیته از بسیاری لحاظ بیجان است. مدرنیته فاقد روح است، فاقد آن عواطف قوی است که قلب را به لرزش درمیآورند. هر چند ضروری، منفکناشدنی و اجتنابناپذیر است، خلاءها و حفرههای بسیار دارد.
مثلاً جای تمثیلهای عرفانی شاعران و عارفان، جای آن احساس خویشی و یگانگی که عالم صغیر را به عالم کبیر پیوند میدهد، جای غایت آخرتنگر که در تقابل با آگاهی تحلیلی، شیوه سلبی شناخت عرفانی را ممکن میکند، در این گفتار کجاست، ژرفبینی روح را که به حیات درونی ما جان میدهد و آن را با جوهر جادویی خویش غنا میبخشد، در کجای این هیات مدرن میتوان یافت؟» (افسونزدگی جدید ـ هویت چهل تکه و تفکر سیار/۳۱)
از پایههای محوری بیتوجهی شایگان به اقوام و ملل ساکن در جغرافیای ایران، تمسک او به حکمت خسروانی و مرکزیت ایرانشهری است. حکمتی که با تحقیقات ایرانشناسان و شرقشناسان به اصلیترین جریان پژوهشی تبدیل شد و در خدمت دولت تمرکز و فرهنگ و زبان تکسیاستی قرار گرفت. از نظر شایگان تمدنایرانیـ اسلامی حامل پیامی است که سهروردی از آن با تعبیر «خورنه« اسم برده است (ر.ک: هانری کربنـ آفاق تفکر معنوی در اسلام ایرانی/۲۲۱). شایگان عناصر حکمت خسروانیـ اشراقی را در صفاتی چون: «میانجیگری»، «عالم مثالی« و «بینش شاعرانهـ اساطیری» میداند؛ در نگره شایگان «جهان ایرانی، که از لحاظ جغرافیایی میان شبهقاره هند و جهان عرب قرار دارد، کشور زرتشت، سهروردی، روزبهان و حافظ است. این جهان قلمرو وسطا، که «میانه و میانجی» بود، صحنه تلفیق و آمیزش انواع و اقسام اندیشههای شگفت به شمار میرود؛ جهانی است که زرتشت پیامبر را با حکمت افلاطون بهم آمیخته و هر دو را با مشکوه انوار نبوت در سنتی دینی ابراهیم پیوند داده است.» (نک: مدرن اندیشان ایرانی و بهائیت/۱۷۳)
شایگان با تأمل در نقطه ثقل این جریان ایرانگرایی، بر محوریت معنوی و فرهنگی و جغرافیایی ایرانشناسان کلاسیک غربی تأکید و آن را با رهیافت ذات انگارانه از مدرنیت و قرائت وحدت گرایانه از فرهنگ و سیاست و زبان موجود در ایران، ارائه کرد.
نقص پروژه فکری داریوش شایگان در پرداختی که از مساله معنویت در دنیای مدرن ارائه میکند، باورمندان غیرشیعی را نادیده میگیرد. وی بر اساس حکمت خسروانی ایران پیشااسلام و حکمت اشراقی سهروردی در دوره اسلامی، ظهور آئینهای نوین را انحرافی از مفهوم «خورنه» قرار میدهد.
نقص دیگر مدرناندیشی داریوش شایگان در مساله هویتگرایی قرار دارد؛ شایگان از هویتهای دوگانه آسیایی و غربی مینویسد؛ آسیا را در برابر غرب قرار میدهد و در کنار بنیادگرایان اسلامی و غربستیزان مسلمان قرار میگیرد و به اسلامخواهی ضدمدرن جمهوری اسلامی، بنیادهای تاریخی و فرهنگی میدهد. وی بر این اساس، به گفتگوی فرهنگها و تمدنها میرسد، ایدهای که پایه بر توهم اشراقی دارد و بیبهره از حقیقت زیستی و واقعیت خردمندی است. آن را در برابر برخورد تمدنها قرار میدهد و سیاست دوره محمد خاتمی را برای تأمین منافع رژیم در داخل و خارج، صورتنمایی عاری از خشونت و همزیستانه با جهان میداند. با این حال، در این مساله وجود هویتهای ملی در ایران از نظر شایگان نادیده گرفته میشوند؛ اقوام و ملل ترک- عرب- کرد- بلوچ و… از آنجایی که بر پایه ایرانشناسی مرکزمحور و شرقشناسی معنوی استادان داریوش شایگان، سیاست همسانسازی فرهنگی- زبانی و قومی که توسط حاکمان در نود سال اخیر اجرا شده، در دستگاه فکری شایگان، بنیادهای فرهنگی و فکری مییابند.
بیتوجهی به حقوق جنسیتی و برابری حقوقی زنان با مردان، نقص دیگری در اندیشههای درایوش شایگان است. به غیر چندین موردی که شایگان در مصاحبههای خود به مساله زنان اشاره کرده، در تمامیت پروژه فکری وی، زنان و برابری جنسیتی- اجتماعی و سیاسی آنان، محلی ندارد. به نظرم مشکل اصلی شایگان در بیتوجهی به این مساله، ریشه در باورهای وی به متافیزیک اشراقی- خسروانی دارد که نظامی مردسالار و سنتی است. از سویی آنکه سودای معنویت را دارد، نمیتواند توجهی به امور دنیوی و برابری انضمامی داشته باشد.
با این حال، داریوش شایگان یکی از محدود مدرناندیشانی است که مسائل فکری و فرهنگی را به پروژه تحقیقاتی خود تبدیل کرد و ایدئولوژیهای سیاسی مرکزمحور و مخالف غرب را در جریان روشنفکری، به روایت معنوی و قرائت تاریخی آورد.
در تبیین اندیشههای داریوش شایگان، محدود مقالاتی نوشته شده است؛ چاپ اول کتاب «داریوش شایگان و بحران معنویت سنتی» را من در ۱۳۸۲ منتشر کردم. چاپ دوم آن در ۱۳۸۵ منتشر شد. اینک همان کتاب با افزودهها و ویرایش جدید منتشر میشود. فیلم «درخت گلابی» داریوش مهرجویی روایتی از اندیشه و شخصیت داریوش شایگان به مثابه عارف مدرن است. مهشید امیرشاهی، شخصیت کوروس را در رمان «در سفر» بر اساس حضور داریوش شایگان در پاریس ساخته است. اسماعیل فصیح هم در رمان «ثریا در اغما»، ناخنکهایی به منش و روش دایوش شایگان زده است.
و نکته آخر اینکه: داریوش شایگان تا آخر عمر نتوانست ذهن و فکر خود را از معنویت اشراق سنتی رها سازد؛ به همین خاطر آخرین نوشتههایش را در خدمت تبیین عوالم روانی و ذهنی رماننویسان نامدار غربی قرار داد تا بدین وسیله آلام روانی و هیجانات ذهنیاش را تسکین دهد.
در این نوشتار میخوانیم: «از دوران اول مدرناندیشی تا دههای پیش، سه لایه دنیای نوین مورد غفلت قرار گرفت: حقوق شهروندی اقوام، حقوق اجتماعی مذاهب ، حقوق سیاسی زنان ..» نویسنده گویا فراموش کرده است که این سه لایه محور اصلی رفورمهای اجتماعی بزرگ وسرنوشت ساز رضاشاه پهلوی بود که درسایهٔ آنها ایران باجهشی باور نکردنی در راه مدرنیته گام نهاد. از آن جمله بودند از بین بردن تبعیض های قومی و یکپارچه کردن کشور ایران ، بریدن دست ملایان ازآموزش جوانان ورفورمی بنام «کشف حجاب» که بانوان ایران را از تاریک خانهٔ اسلامی بیرون آورد