بنیهی یک جامعه برای تحمل نابسامانیها چقدر است؟ تجربه و تاریخ نشان داده است: خارج از حد تصور! و گاه تا نابودی کامل!
بنیهی یک حکومت برای تحمیل نابسامانیها چقدر است؟ تجربه و تاریخ نشان داده است: محدود؛ ده بیست سال (مانند حکومتهای فاشیست و دیکتاتوریهای نظامی یا متعارف)، شصت هفتاد سال (مانند حکومتهای بلوک شرق) و چه بسا چهل سال (مانند حکومت دینی جمهوری اسلامی در ایران).
در حکومتهای یادشده، دو عامل نقش تعیینکننده بازی میکنند، اگرچه در نهایت سرنوشتشان یکی است: عامل عقیده واقتصاد. قدرت سیاسی در واقع ابزاری است در خدمت این دو عامل که خود متقابلا باید به حفظ این قدرت غیردمکراتیک که به درجات مختلف سرکوبگر است، کمک کنند.
اما در عمل این قدرتها با وجود تکتازی برای چند یا چندین سال، سرانجام در خود فرو میپاشند؛ و در حالی که این حکومتها به تاریخ سپرده میشوند، جامعه به راه خود ادامه میدهد تا از یک سو از آسیبهای چنین حکومتهایی بیاساید و از سوی دیگر راه خود را به سوی «زندگی بهتر» بگشاید. گاهی این مسیر سنگلاخ است و توانفرسا. گاهی بیراهه است، یا به دور خود چرخیدن و یا حتی بازگشت از راهی دیگر به گذشتهای که قبلا پشت سر نهاده شده بود!
در هر صورت گذار از «بد و بدتر» به سوی «خوب و بهتر» هرگز مسیری مستقیم و بدون فراز و نشیب نیست؛ این حقیقت را هیچ جامعه امن و آزاد و مرفهی نیست که تجربه نکرده باشد. پس از طی این مسیر نیز، تلاش و مبارزه پایان نمیگیرد چرا که برای حفظ هر آن حقوق و موهبتی که به دست آمده، باید تلاش مداوم کرد تا پایدار بماند.
امروز ایران بار دیگر در چهارراه سرنوشت ایستاده است. هم حکومت و هم جامعه در تلاش هستند تا راه خود را بیابند. حکومت برای بقا و ادامهی قدرت سرکوبگر خود؛ جامعه برای گذار و پایان دادن به این قدرت سرکوبگر. در حالی که سرنوشت چنین حکومتهایی نهایتا سپرده شدن به تاریخ است اما تا جامعه خود را برای بر دوش گرفتن مسئولیت «حاکمیت ملی» مجهز نکرده باشد، چنین نخواهد شد.
نیروهای جمهوری اسلامی هرگز تا این اندازه اختلاف و درگیری نداشتند و به همین دلیل هرگز تا به این اندازه به دنبال راهی برای نجات نظام خویش نبودهاند حتی اگر قرار باشد یکدیگر را قربانی کنند و یا بیش از پیش همه آنها در مقابل مردم قرار گیرند.
مشکل جامعه اما از جمله به دلیل سرکوب مزمن و شدید، پراکندگی نیروهای دمکرات و مترقی آن است. در حالی که حکومت با امکانات عظیم مادی و تبلیغاتی خود در تلاش برای بازسازی و پیشبرد بهترین سناریوهای حفظ خود است، جامعهای که کمرش زیر بار فشارها و محدودیتها و در رأس آنها، نیازمندیهای اقتصادی، خم شده، در انتظار بسر میبرد. هر آن نیرویی که به این انتظار، پاسخ و پایان دهد، برندهی این ماراتن چهل ساله خواهد بود؛ دست کم تا اطلاع ثانوی!
مخاطرات در پی خاطرات سرزمین هزار ساله اند که
صدای مخبرالسلطنه هدایت از انتهای تاریخ می آید
قوانین اساسی فرانسه را ما هم خوانده بودیم
…اوباش غلبه کردند و خرابیها به بار آوردند
دست چپ گلوبال از آستین راست انقلابی برون آمده
گریبان گرفته و از دو سو خرتناق سیاست را می جود
یکی به دندان عاریه تجارت و یکی به دندان نیش ماکیاولیسم
علیقلی اردلان را وا داشتند با آن پرستیژ و شخصیت در مدرسه علوی رختشویی کند
حقه استمرار چنان است که در این بزنگاه،
تاریخ هم راه خود را گم کرده تِکرار مکررات در پی تَکرار مقدراتش افتاده
ایران نَفَس نَفَس میزند در پی تاریخش امروز و فرداست که از نفس بیفتد
آرزوی سر زمین شیر و عسل، آرزوی سرزمین بی طبقه، آرزوی سر زمین توحیدی…و آرزوی سر زمینی…بدین مقدار راضی نباشید…ما هم این دنیای شما را آباد می کنیم و هم آن دنیای….
ایکاش می توانستیم لحظه ای مردمان را بر دوشهایمان سوار کنیم و بگردانیم تابچشم خویش ببینند خورشیدشان در کجاست!
درست میفرمایید ( حکومت ) برای بقای خود با اتکا به قدرت سرکوبگر تلاش دارد !
و همچنین این گفته که ( جامعه ) اماده برای بر دوش گرفتن حاکمیت ملی باشد .
در تقاطع ذکر شده قطعا نقش سران اپوزیسیون ( سر جامعه ) را بسیار پررنگ باید در نظر گرفت که فعلا از قافله عقب است و شما هم بدان اشاره نفرموده اید ! .
اگر نقش قدرتهای بین المللی را در نظر بگیریم این تقاطع چها راه و اگر انان را کنار بگذاریم با یک سه راهی مواجه هستیم ؟!
شاید سه راهی اب منگل و یا چهار راه چه کنم !!!