فاضل غیبی – پس از آنکه چندی پیش ۱۵ تن از «فعالان سیاسی» خواستار رفراندوم زیر نظر سازمان ملل شدند، اینک شاهزاده رضا پهلوی و مریم رجوی فراخوانده شدهاند، تا برگزاری نشستی با شرکت اپوزیسیون و دولت ایران را به سازمان ملل بقبولانند.*
دور باطل بدآموزیها
آیا چهل سال مبارزهی روشنگرانه، افشاگرانه و «تمرین دمکراسی» بدین ختم خواهد شد که یکی از دو نامبرده جایگزین حکومت اسلامیشوند؟ صرف نظر از مریم رجوی به عنوان رئیس شعبهای از داعش، رضا پهلوی تا به حال بدترین نوع پادشاهی، یعنی پادشاهی موروثی را نمایندگی میکند و با عقب رفتن از قانون اساسی مشروطه، ظاهراً میخواهد، (البته اگر در رفراندوم برنده شود!) به همان شیوهای حکومت کند که پدرش در نیمهی دوم زمامداری خود کرد!
آیا این دور باطل همچنان ادامه خواهد یافت و ما ایرانیان هیچگاه به دمکراسی نخواهیم رسید؟ نگاهی به کشورهای مشابه نشان میدهد که متأسفانه چنین است! مگر ما با مصریان چه فرقی داریم که حکومت نظامی مبارک را به قیمت قربانیان بسیار سرنگون کردند تا حکومت نظامی دیگری را انتخاب کنند؟ در مصر نیز مردم فقط میان دو نظام میتوانند انتخاب کنند: حکومت نظامی یا اخوانالمسلمین!
امید به تغییر رژیم در ایران ناشی از آن است که تصور میشود حکومت اسلامی، در برابر فلاکت همهجانبهی کشور به زودی سقوط خواهد کرد و کافی است تا تمایل قدرتهای خارجی به سوی یکی از مخالفان جلب شود تا از شرّ آن رها شویم!
اما اگر سادهانگاری را کنار بگذاریم باید بپذیریم که حکومت اسلامی به عنوان رژیمی توتالیتر، هیچگاه داوطلبانه قدرت را رها نخواهد کرد. خاصه آنکه از ابتدا اعلام کرد که هدفش نه رفاه مردم ایران، بلکه گسترش اسلام در جهان است. نگاهی به ویرانیهای برلین در پایان جنگ جهانی دوم نشان میدهد که چنین حکومتهایی حاضرند برای حفظ خود تا کجا بروند.
به هواداران رفراندوم باید گوشزد کرد که ایرانیان در آزادترین رفراندوم تاریخ، به اکثریت قریب به اتفاق به «جمهوری اسلامی» رأی دادند. بعدها برخی مدعی شدند که محتوای رفراندوم برای مردم روشن نبوده است. اما ۷۵% درصد مردم پس از ماهها بحث در رسانهها در آذر ۵۸ باز هم همگی به قانون اساسی حکومت اسلامی رأی دادند. بنابراین تجربهی تاریخی به ضرر رفراندوم نشان میدهد که اگر این بار نیز ایرانیان «جوّگیر» شوند، آزادانه حکومت استبدادی دیگری را برخواهند گزید.
آیا در این چهار دهه گامی در جهت دمکراسی برنداشتهایم؟ چرا فرهیختگان ما نمیتوانند مبانی دمکراسی را که به صورت موهبتی در نیمی از جهان تحقق یافته در میان ایرانیان گسترش دهند؟ این در حالیست که در چهار دههی گذشته، ایران، شاید سیاستزدهترین جامعهی دنیا بوده و «بحث و تحلیل سیاسی» مهمترین مشغولیت ما را تشکیل داده است.
البته این ویژگی رژیمهای توتالیتر است که با تکیه بر پیشداوریها و ترسها، مردم را در کارزار تبلیغی به مدافعان خود بدل میکنند. اگر در دوران هیتلر اکثریت آلمانیها «تحلیل سیاسی» میکردند که برای جلوگیری از «توطئهی یهودی- بلشویکی برای تصرف جهان»، باید متحداً مبارزه کرد، امروز نیز بسیاری از ایرانیان «تحلیل سیاسی» میکنند که برای «جلوگیری از تهاجم و سلطهی امیریالیسم و اسرائیل» باید از حکومت اسلامی با همهی ضعفهایش پشتیبانی کرد!
بنابراین اگر راه تحول دمکراتیک در ایران همچنان بسته است باید آن را نتیجهی مستقیم چهار دهه تسلط تبلیغی ایدئولوژیها دانست زیرا آنها بدآموزیهایی را در جامعه پراکندهاند که نه تنها با ارزشهای دمکراتیک همخوانی ندارند، بلکه با آنها در تضاد هستند.
برای نمونه، دو بدآموزی را در نظر بگیریم:
۱) «نیروهای اپوزیسیون» اغلب ضعف جنبش مخالفان حکومت اسلامی را ناشی از عدم «اتحاد» تلقی میکنند. در حسرت «همه با هم» خمینی تصور میشود که کافیست مخالفان رژیم اسلامی با هم متحد شوند تا عمر رژیم به زودی بسرآید.
خواستاران «اتحاد» متوجه نیستند که فقط نیروهای توتالیتر میتوانند با «وحدت کلمه» به نیروی اجتماعی بدل شوند و هر جنبش متحدی در نهایت به رهبری واحد نیاز خواهد یافت و به خودکامگی سیاسی منجر میشود. برای نخستین بار در تاریخ هیتلر بود که با شعار «یک خلق، یک رهبر» به قدرت رسید و پس از او تا به امروز همهی دیکتاتورهای ریز و درشت نیز خود را نمایندهی همهی خلق مینمایانند. وانگهی روی دیگر هرگونه اتحاد (تا چه رسد به «وحدت»!) بیرون نهادن گروههای غیرخودی و زیر فشار گذاشتن آنهاست! اینک باید پرسید، اگر «اتحاد» مخالفان رژیم حاکم به حکومتی دمکراتیک منجر نمیشود، پس راه رسیدن به این هدف کدامست؟
آیا ممکن است تصور ما از دمکراسی کاملاً اشتباه باشد؟
۲) بدآموزی دیگر پاسخ این پرسش نیز هست: تصور همگان بر این است که انتخابات آزاد پایهی دمکراسی است و در پای صندوقهای رأی، مردم اراده و خواست خود را اعلام میکنند. دربارهی این تصور اشتباهآمیز همین بس که ژان ژاک روسو، چنین سیستمی را «برازندهی بردگان» میدانست!** زیرا که در آن مردم با شرکت در انتخابات سرنوشت خود را به دست حاکمان میدهند. جالب است که انتخابات در حکومت اسلامی و تحمیل «انتخاب میان بد و بدتر»، خود نمونهی تاریخی بارزی است که چگونه حاکمیتی توتالیتر که در عمل کوچکترین حق و مصونیتی برای «محکومین» خود قائل نیست، با برگزاری انتخابات هر بار برای خود «مشروعیت» کسب میکند.
ارادهی جمعی برای دموکراسی
بدین حساب، پس از کوششهای دویست سالهی فرهیختگان ایرانی باید بپذیریم که تصور ما از دمکراسی از بنیان اشتباه است و طبعاً مادامی که تصوری درست از آن نداشته باشیم تحقق آن نیز هدفی رؤیایی بجا خواهد ماند. از سوی دیگر نیمی از مردم جهان به موهبت دمکراسی دست یافتهاند و به ویژه در سه دههی گذشته شمار بسیاری از کشورها به دمکراسی های پرثباتی بدل شدهاند. جالب است که اغلب این کشورها از سه کشور بالتیک (پیشتر بخشی از اتحاد شوروی) تا اغلب کشورهای آمریکای جنوبی پیش از این تجربهای در سمت و سوی دمکراسی نداشتند!
از سوی دیگر هیچ کشور اسلامی را نمیتوان یافت که بطور استثنایی به دمکراسی رسیده باشد. در حالی که این کشورها (از ترکیه تا الجزایر و از اندونزی تا مراکش) ظاهراً هم از اتحاد ملی برخوردارند و هم سنت انتخابات را پاس میدارند.
پس باید پذیرفت که دمکراسی از بنیانی برخوردار است که برای ما شناخته شده نیست و جوامعی که از این بنیان برخوردارند با سادگی بدان دست مییابند، اما دیگر جوامع از یک دیکتاتوری به دیکتاتوری دیگری سقوط میکنند!
ژان ژاک روسو را باید کاشف ویژگی بنیانی دمکراسی دانست. او در کتاب «قرارداد اجتماعی» نه انتخابات، بلکه ارادهی جمعی volonté générale را بنیان اصلی دمکراسی میشمرد. «ارادهی جمعی» مجموعهی خواست تک تک شهروندان volonté de tous نیست، بلکه نفع کل جامعه را در نظر دارد و بدین سبب باید: ۱) عادلانه ۲) خردمندانه و ۳) همگانی باشد و ورای پیشداوریها و احساسات شکل گیرد.
هیچ نیرویی نمیتواند جامعهای را که «ارادهی جمعی» خود را بر چنین تکیهگاه محکمی استوار ساخته، از رسیدن به منافع آنی و آتی خود بازدارد. بدین سبب نیز روسو برای «ارادهی جمعی» با چنین ویژگیهایی، اهمیتی اساسی قائل است و آن را حتی خطاناپذیر میداند!
روشن است که «ارادهی جمعی» مانند رفراندوم و یا انتخابات به سادگی به دست نمیآید و به فعالیت خردورزانهی نخبگان جامعه و آگاهیرسانی به همهی اقشار اجتماعی بستگی دارد. در روند چنین فعالیتهایی جامعه بر هویت تاریخی و نقش خود در جهان آگاهی مییابد و حاضر است شجاعانه برای ایفای نقشی شایسته اقدام کند. نمونهی تجلّی «ارادهی جمعی» در تاریخ معاصر خواست ملت ایران برای ملی کردن نفت بود. ایرانیان در کلیت خود در نتیجهی اگاهی بر ضرورت این امر با همبستگی خواستار به کرسی نشستن حق ملی خود شدند.
از آنجا که «ارادهی جمعی» طبعاً به عنوان ارادهی ملی مورد پشتیبانی همهی اقشار «بالایی و پایینی» ملت قرار میگیرد، روسو چنین جامعهای را «جامعهی همگون»identary democracy یا «دمکراسی واقعی» true democracy نیز نامیده است زیرا به نظر او دمکراسی در نهایت این است که «حکومتگران ارادهی جمعی ملت را متحقق سازند.»***
بنابراین به تصور روسو برای گذار به دمکراسی، فرهیختگان جامعه باید ضرورت برقراری آن را در میان ملت به خواست و ارادهی جمعی بدل سازند و با همبستگی و اعتماد به سوی تدوین قانون اساسی که به صورت قرارداد اجتماعی مورد پشتیبانی مسئولانهی همهی ملت باشد گام بردارند. در تئوری سیاسی روسو، پیش از گذار به دمکراسی هیچگونه فعالیت سیاسی (از جمله فعالیت حزبی) جایی ندارد و کوشش برای تأمین منافع گروهی باید به دوران پس از استقرار دمکراسی موکول شود.
نگاهی به دمکراسیهای پیشرفتهی جهان نشان میدهد که آنها بدون استثنا بر ارادهی جمعی و قرارداد اجتماعی استوارند. جالب است که در تبلیغات ضد دمکراسی، بدین اشاره میشود که در کشورهای دمکرات، در مقایسه با کشورهای توتالیتر و دیکتاتوری، درصد بسیار کمتری از شهروندان در انتخابات شرکت میکنند! بدین سبب که در دمکراسیها برای درصد بالایی از شهروندان انتخابات از اهمیتی اساسی برخوردار نیست، هرچند که آنان نیز به ارادهی ملی برای پاسداری از دمکراسی پایبند هستند و حاضرند تا پای جان از آن دفاع کنند.
اینک با توجه به برخی نمونههای تاریخی ببینیم که تئوری سیاسی روسو تا چه حدّ درست بوده است و ارادهی جمعی چگونه میتواند جامعهای را متحول سازد:
نمونهی بارز در این زمینه هند است. پس از رهایی کشور از استعمار انگلیس، تامین استقلال این کشور عظیم با دمکراسی توأم شد. این از شگفتیهای تاریخ است که در کشوری چنین عقبمانده و بدین حدّ سرشار از تضادهای اجتماعی، بزرگترین دمکراسی جهان نه تنها استقرار یافت، بلکه از ثبات و انرژی بینظیری برخوردار شد. علت اصلی موفقیت هندیان را باید در ارادهی جمعی نخبگانی یافت که نمیتوانستند اجازه دهند که در میهنشان پس از بیرون راندن انگلیس، سیستم حکومتی عقبماندهای مستقر شود. آنان باید به جهانیان نشان میدادند که پس از استقلال از پیشرفتهترین دمکراسی جهان، خواهند توانست میهن خود را به شیوهی دمکراتیک رهبری کنند.
نمونهی دیگر سه کشور بالتیک (استونی، لتونی و لیتوانی) هستند. این سه کشور از دیرباز کم و بیش تحت تسلط روسیه بودند. پس از فروپاشی روسیهی شوروی میل به استقلال در این سه کشور چنان شدید بود که با وجود نداشتن پیش زمینهی تاریخی، تحقق دمکراسی به عنوان اهرم رسیدن به استقلال، به ارادهی جمعی مردم هر سه کشور بدل شد. آنان از جمله برای اعلام ارادهی خود به جهانیان (در۲۳ آگست ۱۹۸۹م.) زنجیرهای انسانی تشکیل دادند که به طول ۶۰۰کیلومتر پایتختهای سه کشور را به هم وصل میکرد و در آن در حدود ۲ میلیون نفر (یک سوم کل جمعیت) شرکت کردند.
سومین نمونه کشورهای آمریکای مرکزی و جنوبی هستند که «حیات خلوت آمریکا» نامیده میشدند و در واقع نیز در دههی هفتاد میلادی دیکتاتورهای نظامی مخوف و سرکوبگری بر آنها تسلط داشتند. اما با از میان رفتن خطر کمونیسم یکی پس از دیگری در راه دمکراسی گام برداشتند.
نمونهی کوچک، السالوادور است که به نسبت جمعیت بیشترین کشتارها در آن انجام شده بود و تنها از دو نیروی سیاسی برخوردار بود: یکی چریکهای مائوئیست FMLN و دیگری حزب دست راستی ARENA. این دو نیرو پس از ۱۱ سال جنگ داخلی در سال ۱۹۹۲م. از ورای دریای خونی که آنان را از هم جدا میکرد، بر اساس قرارداد صلحی به آشتی ملی و بازسازی دمکراتیک کشور دست زدند (از سال ۲۰۰۹م. تا به امروز FMLN پس از آنکه در انتخابات پارلمان پیروز شد، زمام حکومت را در دست دارد).
سه نمونهی بالا به خوبی نشان میدهند که تئوری سیاسی روسو همچنان صادق است و اگر ملتی پس از آشتی ملی به ارادهی جمعی دست یابد، گذار به دمکراسی با وجود عقبماندگی جامعه نیز چندان دشوار نیست. در این میان آشتی ملی مهمترین پیششرط این گذار است. روشن است که در دوران پیش از برقراری دمکراسی، حکومت برای حفظ خود از توسل به زور و سرکوب ابا ندارد و اعمال زور باعث جدایی و دشمنی نیروهای ملی میشود. همبستگی آگاهانهی شهروندان پدیدهی تاریخی نوینی است که پس از گذار به دمکراسی تحقق مییابد و از آن پس، همهی گروههای اجتماعی و سیاسی اختلافات خود را به صورت مسالمتآمیز حل میکنند و به برخورد و خشونت نیازی نیست.
همبستگی آگاهانه برای آشتی ملی
حال ببینیم چگونه میتوان به آشتی ملی دست یافت؟
متأسفانه در جامعهای که «بخشودن» از ویژگیهای فرهنگی آن نباشد، دست یافتن به آشتی ملی دشوار میشود. بیجهت نیست که کشورهای مسیحی به سادگی به آشتی ملی دست مییابند و کشورهای اسلامی بدون استثنا از برقراری دمکراسی ناتوانند.
چنانکه اشاره شد، بنا بر عقاید روسو، تبلور «ارادهی جمعی» از ویژگیهایی برخوردار است. روشن است که اگر یکی از سه ویژگی (دادگرانه، خردمندانه و همگانی) کم باشد، ارادهی جمعی از سلامت برخوردار نیست و میتواند نه تنها به شکست، بلکه به فاجعهی ملی بدل شود. برخی (از جمله پوپر) بر روسو خرده گرفتهاند که تئوری سیاسی او میتواند در خدمت برقراری رژیم توتالیتر نیز مورد سوء استفاده قرار گیرد. اما تأکید روسو بر سه ویژگی یاد شده دلیل کافی است که نه تئوری سیاسی او، بلکه نارسایی تحقق آن میتواند فاجعهانگیز باشد.
ایرانیان در دوران معاصر چند بار به سوی همبستگی ملی و ارادهی جمعی گام برداشتهاند: کوشش برای تحقق انقلاب مشروطه، پشتیبانی از نوسازی رضاشاه، جنبش ملی نفت و انقلاب ۵۷٫ اما هر بار به سبب نارساییهایی از گذار به دوران نوین بازماندند. در چشمانداز تاریخی باید انگیزهی جمعی ایرانیان را که هر بار به کوششهای بزرگی منجر شد ارج نهاد. انگیزهای که ایران را به عنوان کشوری برخوردار از فرهنگی والا، شایستهی رسیدن به جایگاهی ارجمند در جهان مییابد.
پیش از انقلاب ۵۷، ارادهی جمعی ایرانیان با توجه به ناتوانی حکومت شاه در گذار به دمکراسی، برکناری او را خواستار بود. این اراده هرچند عادلانه و همگانی بود، اما خردمندانه نبود و فرهیختگان ایرانی نتوانسته بودند گذار به دمکراسی را به خواست تودهی مردم بدل کنند.
چون از دید تئوری سیاسی روسو به ایران بنگریم، بیش از آنکه ایرانیان از تسلط رژیم آخوندی رنجور باشند از نفوذ «فرهنگ آخوندی» یعنی ستیزهجویی و انتقامطلبی در جامعه رنج میبرند. با این همه میتوان نشان داد که ما در سرشت تاریخی و اخلاقی همانیم که پیش از اسلام بودیم و در وِیژگی فرهنگی ما «بخشایش و آشتی» بر «کینخواهی و انتقامجویی» برتری دارد.
هرچند در جامعهی امروز ایران، پس از چهار دهه نفوذ «فرهنگ آخوندی» گروههای اجتماعی و سیاسی بطور روزافزون از هم دور میشوند و صرف نظر از جناحهای حکومتی که همچون «گرگان و سگان» به خون یکدیگر تشنهاند، در میان مخالفان حکومت اسلامی نیز بر طبل جداییها و اختلافات کوبیده میشود.
اغلب ایرانیان از «سوریهای شدن» ایران بیمناکند. اما توجه ندارند که دخالت خارجیان در جنگ داخلی سوریه، نه عامل جنگ، بلکه پیامد اختلافهای درونی جامعهی سوری بود. سوریه نیز مانند دیگر کشورهای عربی خاورمیانه (مانند عراق، لیبی) نه یک ملت، بلکه سرزمینی شامل گروههای اجتماعی ناهمگون و عاری از آگاهی ملی بود و تنها در زیر سلطهی دیکتاتوری نظامی آرام مینمود. به محض تضعیف دیکتاتوری گروههای مختلف و متخاصم (چپ، لیبرال، ملی، اسلامی، سکولار و قومی…) به میدان ستیزهجویی آمدند. بدین سبب آغاز جنگ داخلی سوریه را باید در اتحاد مخالفان رژیم برای تشکیل «شورای ملی سوریه» (در استانبول ۲۰۱۱م.) دانست! زیرا به سبب عدم ارادهی جمعی و آگاهی ملی، به زودی هر یک از شرکتکنندگان در «شورا» از سوی قدرتی خارجی مورد پشتیبانی مالی و نظامی قرار گرفت.
ایران در دوران پهلوی به سوی قوام ارادهی جمعی و ملی به پیش میرفت. ایرانیان با تکیه بر هویت فرهنگی و تاریخی مشترک از هرگونه اختلاف و تعصب قومی، مذهبی، نژادی و جنسی بری بودند. اما در سایهی حکومت توتالیتر اسلامی، اقوام ایرانی، پیروان مذاهب و دیگر گروههای اجتماعی و سیاسی در روند خطرناک دوری از هم درگیر شدهاند. روندی که ایران را به سوی فاجعهای مانند سوریه به پیش میراند.
آیا این روند اجتنابناپذیر است و میهندوستان ایرانی نخواهند توانست از آن جلوگیری کنند؟ نگاهی به اظهار نظرهای فرهیختگان ایرانی در دنیای مجازی و بیانیههای گروههای سیاسی نشان میدهد که دشمنی و کینخواهی تا چه حدّ فضای فرهنگی و سیاسی ایران را آلوده است.
اغلب ایرانیان نگران حملهی نظامی به ایران هستند، اما به جرأت میتوان گفت، با توجه به اختلافات میان گروهها و جریانات اجتماعی و سیاسی، کشور چنان رو به نابودی میرود که برای ویرانی آن نیازی به حملهی خارجی نیست.
پس از چهار دهه هنوز برای «اپوزیسیون» روشن نیست، که جنبش های مردمی را نه میتوان مهندسی کرد و نه با اتحاد سازمانی به جنبشی آیندهساز دامن زد. به ویژه در راه گذار به دمکراسی، «تودهی مردم» به شهروندان آگاه، مختار و مسئول تحول مییابند. بنابراین در این مرحله هرگونه کوشش برای تشکل سازمانی و یا حزبی نه تنها بیفایده است، بلکه از توانایی جنبشی استوار بر ارادهی جمعی میکاهد. فرهیختگان میتوانند تفاهم ملی و ارادهی جمعی را به تن زندگی کنند، اما هیچ نیرویی نمیتواند جلوهی جنبش مردمی را پیشبینی نماید، تا چه رسد که بخواهد آن را پیشاپیش تعیین کند.
امروز خواست میهندوستان ایرانی متوجه برقراری «دمکراسی پارلمانی» به عنوان سیستم حاکم در همهی کشورهای پیشرفتهی جهان است. بر همهی ایراندوستان است که دربارهی هرگونه انحرافی از این هدف (با شعارهای مذهبی، خلقی و یا «عدالتخواهانه») روشنگری نمایند. تحقق ارادهی جمعی در این جهت میتواند با حفظ هرگونه وابستگی فکری، سیاسی، مذهبی، قومی و… صورت گیرد و رسیدن بدان نه به اتحاد سازمانها و نه به تشکل حزبی نیاز دارد.
امروزه مخالفان حکومت اسلامیدر سه گروه بزرگ «چپ»، «شاهی» و «مصدقی» گرد آمدهاند. از آنجا که دمکراسی نزد چپها تا به حال از اولویت برخوردار نبوده، هنوز نزدیکی آنان به دیگر گروههای مخالف رژیم را نمیتوان انتظار داشت.
اما آنچه باعث شگفتی است اختلاف ظاهرا آشتیناپذیر هواداران پادشاهی (مشروطه) و پیروان جبههی ملی (مصدقی) است. برای ناظران خارجی تصورناپذیر است که دو گروه از میهندوستان ایرانی دربارهی دو شخصیت تاریخی نه تنها دشمنی دیرینه را پاس میدارند، بلکه آتش آن را همواره افروختهتر میکنند. آنان پس از چهار دهه حکومت اسلامی این واقعیت را درنیافتهاند که در دوران معاصر فقط دشمنان ایران توانستند با «سینه زنی در کربلای ۲۸مرداد» موجودیت خود را توجیه و تبلیغ کنند.
اختلاف شاه و مصدق بیش از اختلاف پینوشه و آلنده نبود و اگر پیروان آن دو در شیلی توانستند به خاطر منافع ملی به آیندهای دمکراتیک دست یابند، ایرانیان میهندوست نیز خواهند توانست به آشتی ملی و ارادهی همگانی نایل آیند.
با توجه به شکافهای بزرگی که اسلامیون در میان ایرانیان پروراندهاند، شاید آشتی میان هواداران شاه و پیروان مصدق گام بزرگی ننماید. اما یک گام اولیه است که ارادهی جمعی ایرانیان برای حرکت به آیندهای روشن را جهت میدهد و به شور و شوق ملی دامن میزند. محمدرضاشاه و مصدق دو شخصیت مهم تاریخ معاصر ایران بودند که هر دو در حدّ توانایی در راه پیشرفت و سرافرازی کشور کوشیدند. چهرهی تاریخی مردان بزرگ همواره از روشنیها و تاریکیهای چشمگیری برخوردار است. قدردانی از این دو شخصیت، نه تنها برای تبلور هویت ملی ایرانی در دوران معاصر اهمیت دارد، بلکه بنیانی را فراهم میآورد که دیگر خدمتگذاران به ایران نیز جایگاه شایستهی خود را بیابند.
در دههی گذشته پژوهندگان ایرانی مانند بهرام مشیری، علی میرفطروس، محمد امینی… دربارهی اختلاف شاه و مصدق مطالب و سخنانی مطرح ساختهاند که در فضای فرهنگی و سیاسی کشور به جدایی و شکاف باز هم بیشتری در میان ایرانیان انجامیده است. اینک شایسته است که آنان و دیگران گامیدر جهت همگامی و همبستگی ملی بردارند.
*سام قندچی :«پیشنهادی به شاهزاده رضا پهلوی و خانم مریم رجوی برای جلسهای زیر نظر سازمان ملل»، ۱/۱/۱۳۹۷
**جالب است که در دوران زندگی روسو (۱۷۷۸ـ ۱۷۱۲م.) انگلستان تنها دمکراسی موجود در جهان بود. با این همه او انگلیسیها را بردگانی خطاب کرد که هر بار سرنوشت خود را به دست نمایندگان مجلس میسپارند!
***قرارداد اجتماعی، فصل ۱۷، «تشکیل دولت».
من دیدگاهم را در نوشتاری(مقاله) جداگانه خواهم نوشت.
هیچ یک از کسانی که این مقاله را خوانده اند ، یا ان را تا اخر نخوانده اند ، یا ان را درک نکرده أند . وسوزن شکسته خود را روى صفحه قدیمی سینه چاک کردن و فحاشی کردن گذاشته اند . این هم یک نظر است ، قرار. نیست نویسنده ان رییس شود .
ناشناس که حتی شهامت نداری از یک اسم استفاده کنی، همه مامور وزارت اطلاعات هستند و فقط چهار تا ورشکسته سیاسی مثل رجوی خوب و منزه هستند؟!! از ادبیات و طرز صحبت لمپنی مجاهدین خلق کاملا مشخصه که چه فردای سیاهی برای مردم ایران در صورت رسیدن به قدرت توسط رجوی تروریست مهیا خواهد شد!! به جای انگ و تهمت او رجوی مفقود یا همسر مهدی ابریشمچی بیاد توضیح بده چطوری مبارزان ضد امریکا و ضد امپریالیست شدند نوکران انها؟؟ بیائید توضیح دهید چرا از اعدامهای روزها و ماههای اول انقلاب پشتیبانی کردید؟ بیائید توضیح دهید چگونه خمینی را امام خطاب کردید و برای سلامتیش دعا نمودید و…….انگ زدن دیگر چاره ساز نیست. اکثر مردم مجاهدین شارلاتان و خائن را خوب شناخته اند
اقایانی که همانند ملاها بر علیه مجاهدین بد حرف میزنید ، امیدوارم خداوند با اخوندها و سپاهیان جنایتکار و دزدشان محشورتان کند و خدا ببخشد شما را به همدیگر که چقدر شبیه به هم هستید . شبیه ترین افراد به ملاهای جنایتکار و دزد. میگویند مامورین جمهوری اسلامی در بین اپوزیسیون در خارج از کشور نفوذ قوی دارد.
این آقا ایرانی هست ؟ کدام فرهیختگان گذار به دمکراسی را قبل از ۵۷ فریاد میکردند؟ مخالفین شاه یا چپ بودند یا قجری ملی مذهبی ( رفقای خمینی که بعدها به قدرت هم رسیدند ) یا مجاهدین خلق و تمام اینها ایدولوژیست زده بودند چرا مردم را فریب میدید , شاه از تمام اینها دموکرات تر بود چرا که اینها در فردای قدرت یا کشتار کردند یا از رژیم خواستار کشتار شدند . این آقایان برای کی مینویسند ؟ چون کسانی که این مطالب را میخوانند اکثر اهل خواندن و بررسی هستند .
واقعیت خیلی سادهست اما کسی حاضر به پذیرشش نیست، چون خیلی تلخه! و اون اینه: مردم ایران موجوداتی فاسد با شعور پایین و مخلوطی از آدمهای پست و عقبافتاده هستند… تموم شد و رفت! وضع زندگی سیاسی و اجتماعی و محیطزیستی و… اونها هم در وهلهی اول منبعث از همین واقعیاته (به همین ترتیب در خصوص جاهای دیگری مثل افغانستان و پاکستان و مصر و…). شما ده هزار سال دیگه هم زور بزنی و تقلا کنی نمیتونی کاری کنی از حلقوم کلاغ صدای قناری در بیاد. !Deal with it
اقا فرهاد جملهتان را اینگونه اصلاح میکنم.
انها (مجاهدین) از نظر ملاها و پاسدارها و جنایتکاران و غارتگران حکومتی منفور و منزوی هستند.
چقدر کلامتان شبیه مامورین اطلاعات اخوندهاست. اشنا به نظر میرسید؟!
مجاهدین خلق بعد از یک ماه از پایان جنگ برای برچیدن بساط فساد و جنایت خمینی ضحاک و هندی زاده برای تصرف پایتخت و به گور فرستادن اربابانت حمله نمودند. تو که هستی که در مورد مردم ایران حرف میزنی؟ خمینی ضحاک یک میلیون جوان ایرانی را به خاک و خون کشاند! کی جنایتکار است ؟چه کسی بختیار و فروهر و شرفکندی و قاسملو و دکتر سامی و قتلهای زنجیره ای و کهریزک و… را اجرا نمود ؟ خجالت هم خوب چیزی است؟!!!
آیا «رأی و رفراندوم» واقعی با ساختار سازمانی و «شریعت» مجاهدین سازگار است؟ ملاها هم با همین نوع حرفها و وعده های بی پایه مردم ایران را گول زدند ووقتی بر اوضاع مسلط شدند به «شریعت» و متودهای اصلی خود برگشتند. اینجورادعاهای بی پایه در ایران شناخته شده است ؛ گواه :
آن یکی پرسید اشتر را که هی! از کجا می آئی ای فرخنده پی؟
گفت از حمام گرم کوی تو گفت خود پیداست از زانوی تو
مجاهدین خلق به کشور و مردم ایران خیانت کردند و با صدام هم پیمان شدند. مجاهدین خلق با شعارهای ضد امریکائی و ضد امپریالیستی و تبلیغات دروغین و سیاه نمائی و ترور وارد مبارزه با حکومت پهلوی شدند و بعد از انقلاب خودشان نوکر همان امپریالیستها شدند!! به این فرقه جنایتکار و تروریست و دروغگو و خائن هیچ اعتمادی نیست. انها از نظر اکثر ایرانیان منفور و منزوی هستند انها را مطرح نکنید که باعث طول عمر اخوندها همین خائنین هستند بخصوص رجوی و مریم قجر عضدانلو
مطلب نقل شده مربوط به ایت الله بروجردی و خمینی دجال بدین گونه است که در زمان مبارزات بر علیه رژیم پهلوی جمعی از خمینی پرسش میکنند که چرا ایت الله بروجردی با ان جایگاه علمی و مذهبی و کسی که اعلم مراجع شناخته میشد بر علیه شاه و رژیم پهلوی مبارزه ننمود و با ان حکومت همراهی کامل داشت ولی شما بر عکس ایشان عمل میکنید ؟
که این مامور بیچاره کننده ملت و کشور در پاسخ گفته بود که من سید حسینی هستم و ایشان سید حسنی .
من جنگ میکنم و او صلح !
ازاده گرامی ، بعنوان یک هوادار عرض میکنم :
انچه که از وضعیت کنونی مجاهدین مشاهده میشود( ریس جمهور موقت و…) موقتی و در دوران گذار است که بارها هم اعلام کرده اند . نوع حکومت و رژیم اینده ایران پس از غلبه بر ملاها و با رای و رفراندوم از جانب مردم ایران تعیین میگردد.( حکومت مشروطه پادشاهی و یا جمهوری ایرانی ) .
اگر کسی از این کار بران میداند و بما آگاهی بدهد که چه نوع حکومت ورژیمی مجاهدین میخواهند در ایران بر پا کنند مفید تر از هر کمنتی خواهد بود
اگر مجاهدین و پادشاهی با یکدیگر متحد شوند چه خواهد شد ؟
انها در قبل از انقلاب مقابل هم بودند . مجاهدین احتمالا اکنون متوجه شده اند که در مقایسه بین حکومت پهلوی و حکومت خمینی ، از بابت ظلم و تعدی و غارت و جنایت و چپاول نمره ملاها بدترین و بالاترین وضعیت را دارامیباشند .
در مثال مناقشه نیست .
از ایت الله بروجردی نقل میکنند که گفته اند من سید حسنی هستم و خمینی سید حسینی .
اقای بروجردی با شاه همراه بود و امام حسن هم با معاویه ( سیاست مدار نمونه ان دوران ) صلح و متحد گردید .
اکنون ایا سلطنت طلبان و مجاهدین میتوانند با هم متحد شوند و باعث حیرت بسیاری و خوشحالی اکثریتی شوند ؟
————
آیا من نوعی نبایست شک کنم؟ انگاری اغلب سیاسی کاران داخل نظام و خارج از آن، نیازمند این اکثریت فقیر هستند! حکومتی برای ضعیف نگه داشتن مردم و مخالفان برای سیاهی لشکر توی خیابان! اما بالاخره پرده های نفاق و ناجوانمردی مراجع ضدانسانی فرو ریخته است. دیگر نمی توان مردم فقیر را فریب داد.
چرا این توفان برای عدالت توزیعی به پا نمیشود؟!
چرا دو سوم مردم که فقیرند و اکثرشان به اینترنت و شبکه اجتماعی دسترسی دارند، توفان به پا نمی کنند که، حق ما از عدالت توزیعی کو؟
چرا صدها میلیارد دلار ثروت ملی و منابع تولید ثروت ملی مانند نفت در دست حکومت-دولت است و چرا نمی گویند آن ۷۰۰ هزار میلیارد تومان ثروت ملی درست نهادهای خامنه ای، سهام مالکیتش رایگان و فوری میان همه مردم توزیع نمی شود تا مردم از این فقر و نسل سوزی نجات یابند و اقتصاد کشور از رکود و بیکاری نجات یابند؟!
کاوه مدنی معاون سازمان محیط زیست ایران که به نماد دولت این کشور برای تشویق مهاجران به بازگشت تبدیل شده بود، فقط ۷ ماه بعد از شروع کارش از کشور فرار کرد!
شانس آورد خودکشی اش نکردندو یا سوار هواپیمای یاسوج نکردند؟!
اگر مردم ایران شعار رضاشاه روحت شاد ، دادند می خواسند رضاشاه دیکتاتور اما وطن پرست خاری کنند توی چشم بی وطنهای حکومت استبداد ملاتاریا / وگرنه نه تررویستهای چپی و مزدور بلوک شرق و نه سلطنت طلبهای حامی دیکتاتوری شاهی جایی در میان مردم ایران ندارند و اتفاقا حضور اینها موجب میشود دیکتاتور ی مذهبی بهانه سرکوب بیشتر یباد.
بعد سالها بررسی متوجه شدم سازمان مجاهدین خلق و گروه سطلنت طلبها که متشکل گروههای اپوزیسیون هستند، هرگز آبشان توی یک جو نمیرود. این سازمانها تنها راهش انحلال است و نیروهایشان بروند یک حزب سیاسی مستقل از اجانب با اساسنامه مدرن و فرهیخته درست کنند. تمامی گروههایی که ا قدامات تروریستی کرده و یا مثل سلطنت طلب ها حامی دیکتاتوری پهلوی بودند در چشم ملت اکثریت ایران جایی ندارند (میدانم به این پیشنهاد اهمتی نخواهند داد و فقط از باب گفتن بود که نگویند نمی دانستیم!).
معلوم نیست چرا مأموران سازمان مجاهدین خلق بجای مظلوم نمائی و بد وبیراه گوئی به دیگران در رسانه های برون مرزی، نمیخواهند از نوع حکومت وبرنامه های خودشان که میخواهند در ایران پیاده کنند حرفی بزنند.
بفرض اینکه فردا مجاهدین پایشان به ایران رسید وخانم مریم رجوی امکان یافت که حکومت آیندهٔ ایران را تعین کند . آیا این حکومت قرار است یک حکومت انتخابی مدت دار بشکل یک جمهوریت، یا موروثی وپارلمانی مانند پادشاهی ، یا رهبریت مادام العمری مانند آنچه که چهل سال است درخود سازمان مجاهدین مرسوم است ، خواهدبود؟
– فرموده اند : بر قراری دموکراسی پارلمانی به اتحاد سازمان ها و حزب ها نیاز ندارد !
در قیام دی ماه گذشته به دلیل نبود تشکیلات و مرکزی که بتواند اعتراضات مردمی را کمک و هدایت کند ،این اتفاق باسرکوب مردم توسط حکومت ملاها سرکوب شد .جوانان واقعا بلاتکلیف بودند و کاملا محسوس بود که اپوزیسیون دنباله رو و عقب است .!
حکومت ولایت فقیه طی چهل سال گذشته با سرمایه گذاری فراوان در خارج از کشور ( در داخل همه را به دار کشیده و ترور و نابود نمود ) شرایط کنونی و بلاتکلیفی اتفاق افتاده بین مخالفین خود را بوجود اورده و از این بابت خود را موفق دانسته و بسیار خوشحال است !
– جناب فاضل غیبی ، کلام و بیان و توصیه مقاله جنابعالی در کدام جهت این معادله قرار دارد ؟!!
من سالها کیهان را میخوانم روزنامه خوبی بوده است مثل اینکه حالا مجبور است یک تکلیف خودش را با اینهمه اپوزیسیون معلوم کند چه کسی گفته رصاپهلوی تنها کاندید برای اینده ایران است اوهم مانند دیگران درصدی از رای مردم را خواهد داشت دوم اینکه ایا یاز هم عقلای ایران میخواهند اینده ایرا ن را دست یک ادم بی تجربه که هیچ اگاهی از سیاست وحکومت ندارد بدهند چون ایشان یک زمان ولیعهد ایران بودند در یک جا خواندم دحترش نور را اماده ولیعهدی میکند یا میخواهد خودش را بارای مردم بسپارد با چه پشتوانه سیاسی یا اینکه تازه میخواهد یاد بگیرد خدا بداد ما ایرانیها برسد
حرفهای مفت بدون مدرک و پشتوانه تاریخی و علمی زدن که هزینه ای ندارد ؟! به ان چیزی که علاقه مند و پیرو هستی میتوان هزاران تهمت و افترا بست ؟!
در قبل از انقلاب یک نوش افرین خواننده هم داشتیم .!
خانم نوش افرین تا کنون چه میزان در مورد جنایات و کشتار و غارتهای خمینی و خامنه ای و پاسدارها اظهار نظر داشته اید ؟ چرا نظرات امثال شما همانند گفته های ملاها در مورد مجاهدین است و هیچ فرقی با یکدیگر ندارید ؟ تنها فرقتان اسامی است که بر روی خوذد میگذارید . انها تقی و نقی و عباس و ابوالفضل و اینطرف اذر پاد و نوش افرین و جمشید و و…..فرق شما با اطلاعات سپاه در چیست ؟
انتقاد از مخالفین حکومت ایران در این زمان صحیح نیست ؟
متاسفانه انتقاد از مخالفین حکومت به نزدیک شدن و ائتلاف مخالفین واقعی این حکومت ضربه میزنه.
در حال حاضر جنگ بین مخالفین حکومت اشتباه بزرگی هست که کاملا به سود حکومت تموم میشه
این سیاست و تحریک کردن رو مامورین حکومت در خارج از کشور خیلی خوب دارن پیش میبرن و نباید بهشون کمک کرد
من نه طرفدار سلطنت هستم نه طرفدار دو آتیشه جمهوری
برای من قانون اساسی مهمتر از نوع حکومت هست
از مخالفین واقعی حکومت انتظار دارم در شرایط موجود به عقاید مخالفین دیگر احترام بزارن
و از ضربه زدن به همدیگه خود داری کنند و آب تو آسیاب دشمن نریزند.
امیدوارم در این دو مورد بیشتر فکر کنید
انتقاد از مخالفین حکومت ایران در این زمان صحیح نیست ؟
متاسفانه انتقاد از مخالفین به نزدیک شدن و ائتلاف مخالفین واقعی این حکومت ضربه میزنه.
در حال حاضر جنگ بین مخالفین حکومت اشتباه بزرگی هست که کاملا به سود حکومت تموم میشه
این سیاست و تحریک کردن رو مامورین حکومت در خارج از کشور خیلی خوب دارن پیش میبرن و نباید بهشون کمک کرد
من نه طرفدار سلطنت هستم نه طرفدار دو آتیشه جمهوری
برای من قانون اساسی مهمتر از نوع حکومت هست
از مخالفین واقعی حکومت انتظار دارم در شرایط موجود به عقاید مخالفین دیگر احترام بزارن
و از ضربه زدن به همدیگه خود داری کنند و آب تو آسیاب دشمن نریزند.
امیدوارم در این دو مورد بیشتر فکر کنید
اذر پاد گرامی :
فروش جنس در این بازار درهم است و سوا و جدا کردنی نیست !
یا درهم بخر و یا مزاحم نشو و برو !
نمیشود یک خط مطلب را قبول کنی و بقیه را رد ، باید گفته در خصوص پادشاهی را هم بپذیری و قبول کنی ؟!
به قول قدیمی ها ، اش کشک خالته ، بخوری پاته ، نخوری پاته !
به عقیده عده ای ، همه سخنان و مطالب مطرح شده بار واقعی و حقیقی ندارد و مردود است .
کیهان وزین لندن را چه شده! که چنین مقاله ای را از یک توده ای منتشر میکند؟ کار ایرانیان به اینجا رسیده که توده ایهای خائن و وطن فروش و دست آموز ملایان برایشان اینگونه نسخه میپیچند؟
کامنتی در میکروسافت ورد نوشتم که ۸۲۳ حرف با احتساب فاصله ها داشت و اینجا چسباندم ولی پیام داد که کامنت بیش از ۱۰۰۰ تا کاراکتر دارد. بنظرم (حداکثر۱۰۰۰ کاراکتر) رقم درستی نیست . تلاش می کنم نظرم را در دو کامنت بگذارم
امان از دست توده ای های ریش دار !
خداوند شما را با خمینی ضحاک و خلخالی و لاجوردی و فلاحیان و ری شهری و ….تمامی پاسداران و جنایتکاران و غارتگران محشور نماید جناب اذرپاد مامور …… !!!
اگر به ایران و در تهران تشریف بردید سری به گورستان بی نام و نشان در جنوب شرقی پایتخت بزن تا ببینی ارباب جنایتکارت خمینی و خامنه ای داعشی هستند یا مجاهدین خلق !
یادتان هست مردم شعار میدادند ، توده ای – پاسدار پیوندتان مبارک !
ایدئولوژی مجاهدین معجونی از ایدئولوژی«خمرهای سرخ » کامبوج و آدمکشان «داعش» است که اولی کشتارهای جمعی ایدئولوژی مارکسیسم خود را با کشتارهای میلیونی در «اردوگاه های تربیت شهروندان مفید» کشور بخت بر گشتهٔ کامبوج به تماشا گذاشت و دومی ایدئولوژی حکومتی اسلام واقعی را در میدانهای ورزشی با «ذبح اسلامی » مخالفان خود شروع کرد. معجون ایندو ایدئولوژی در کشوری مثل ایران میتواند به یک فاجعهٔ تاریخی بیانجامد
تنها حرف حسابی وحقیقت غیر قابل انکاری که در این نوشتاردیده میشود جملهٔ « .. مریم رجوی بعنوان رئیس شعبه ای از داعش .. » است که نویسنده با روشن بینی ستایش برانگیز طبیعت واقعی مجاهدین را بی مهابا افشا میکند.
درست است که رسانه ای چون کیهان لندن کوشش میکند برای دمکرات بودن رسانه اش ، ولی آخر این نوشتاری است ؟
این را نمیگویم چون خلاف نظر من است و مخالفت با پادشاهی و شاهزاده رضا پهلوی را دارد ، نه ، برای این میگویم چون نویسنده بدون اطلاع حرف میزند یا مینویسد. ایشون اگر گفتگوها و مصاحبه های شاهزاده را دیده و شنیده بود ، نباید چنین ادعاهایی در نوشته اش داشت.
از کیهان لندن استدعا دارم ضمن رعایت آزادی بیان ، در این برهه حساس هر نوشته بی پایه و اساسی را سکو برای انتقاد ندهد زیرا بجای پیش بردن اتحاد ملی باز دامن به اختلافاتی زده میشودکه در سال ۵۷ باعث این مصیبت شد
به نظر اتفاقی در حال رخ دادن باشد ، زیرا هم ملاهای داخل ایران و هم برخی افراد و محافل همچون نویسنده محترم این مقاله شروع به بدگویی و لجن پراکنی بر علیه مجاهدین خلق و پادشاهی نموده اند .
در پاسخ انها باید گفت : احمدی نژاد بی سر و پا جمله ای معروفی دارد که مردم در مواردی خاص انرا بکار میبرند و انهم اینکه ، اب را بریز انجا که سوزش دارد ؟!،
حال اگر این اتفاق خوب رخ دهد باعث خوشحالی و امیدواری بسیاری از مردم گرفتار ایران خواهد شد .
اتحاد بین سلطنت طلبان و پادشاهی خواهان با سازمان مجاهدین خلق ایران برای نجات سرزمین ایران از دست حکومت ولایت وقیح ملایان ؟!!!.
خیانت شما توده ای ها کمتر از چنگیز و تیمور نیست هر موقع بابت این خیانت ها از ملت ایران عذرخواهی کردید بعد در مورد آینده ایران اظهار نظر کنید. شما در سال ۵۸ به جمهوری اسلامی رای آری دادید ولی چون سرتان از این خان بی کلاه ماند امروز ردای اپوزوسیون بر تن کرده و برای مردم ایران نسخه می پیچید! زهی خیال باطن
نویسنده این مقاله حتما طرفدار نظام جمهورى است، من از ایشان یک سوال دارم و این سوال را از هر کدام از طرفداران جمهورى پرسیده ام یا از جواب دادن طفره رفته اند و یا به سفسطه افتاده اند ، سوال این است که چند رژیم دیکتاتورى دردنیاى حاضر نام ببرید و بگویید چندتاى انها نظام پادشاهى دارند? خیلى ساده !! ساده اندیشى هم حدى دارد، مگر خم رنگرزى است که هر پنج سال پادشاه را عوض کرد ؟ بعد مى گوییم چرا ما ایرانیان هیچ گاه رشد نمى کنیم وقتى که از شرق اسیا الهام مى گیریم نه از اروپا باید زباله گرد و گور خواب هم داشته باشیم!! جاوید شاه جاوید شاه رضا شاه دوم
این اراده نه هـمگانى بود و نه عادلانه .از خواب ۵٧ بیدار شو عزیز??????
به نویسنده محترم پیشنهاد میکنم بر عکس نوشته اشان که فرموده اند : بر قراری دمکراسی پارلمانی به اتحاد سازمانها و احزاب نیاز ندارد و اتحاد مخالفان رژیم حاکم به حکومت دمکراتیک منجر نمیشود ؛
در جهت اتحاد سه نیروی اصلی یعنی پادشاهی و ملیون و مجاهدین تلاش نمایند زیرا بیشتر مردم ایران خواهان حکومت مشروطه ( پادشاهی – پارلمانی ) همچون تعدادی از کشورهای اروپایی هلند و دانمارک و…و ژاپن میباشند . انقلاب مشروطیت در ۱۲۰ سال قبل هم برای تحقق این خواسته بود .
ضمنا برای گفتن حرف خود ، نیاز به خراب کردن دیگر گروه ها نمیباشد ؟!! مردم خود خوب و بد را با گذشت چهل سال از مصیبت ملاها بهتر تشخیص میدهند ؟!!!
اول مطلبی از نوشته اتان که بر اساس ان ،تحلیلهای بعدی را اورده اید اشاره میکنم .
– امروز (بسیاری از ایرانیان ) تحلیل سیاسی میکنند که برای جلوگیری از تهاجم و سلطه امپریالیسم و اسرائیل باید از حکومت اسلامی با همه ضعف هایش پشتیبانی کرد .
بسیاری از ایرانیان ؟
ما که چهل سال درگیر ملاها هستیم و در ایران زندگی میکنیم با قاطعیت این گفته اتان را رد میکنیم . گفته اشتباه و دروغی است . البته ملاها و پاسدارها و وابستگان حکومتی و….. اینگونه فکر میکنند .
جناب نویسنده محترم ، چرا قیام مشروطیت مردم ایران را فراموش نموده اند.؟
پادشاهی که برای پنج سال انتخاب بشود «پادشاه» نیست یک غلط املائی است
انتخاب پادشاه بطور دورهای و برای مدت ۵ سال؛ لابد از میان جمعی از «شاهزادگان» !
MOSHGELE IRANIHA HAMANA ROSHANFEKRHAYE AGHAB MANDE DEMOKRAT HAST,VA TA INHA DAR PARVAZ HASTAND;KARE MA KHARAB HAST
کامبیز عزیز، اگر سری به ویکی پدیا بزنید خواهید دید که مثلاً در کشور مسلمان مالزی پادشاه بطور دورهای و برای مدت ۵ سال انتخاب میشود.
در این نوشتاری که سر تاپا مطالب ضد و نقیض است بطور مثال میخوانیم « رضا پهلوی تا به حال بدترین نوع پادشاهی، یعنی پادشاهی موروثی را نمایندگی میکند » آدم حیران میماند که مگر پادشاهی غیر موروثی هم وجود دارد که ما نمی دانستیم ونویسنده کجا از زبان رضا پهلوی شنیده است که ایشان پادشاهی موروثی را نمایندگی میکنند. آنچه که ما تابحال بارها از زبان ایشان شنیده ایم اینست که ایشان رستاخیزملتی را نمایندگی میکند که تشنهٔ آزادی ومردم سالاری است ؛ بقیه حرف مفت است .
در یک جمله چند کلمه ای میتوانم بگویم ایشان بهمن ۵۷ از کره زمین خارج شده و هیچ دست رسی به مسایل زمین بخصوص ایران نداشته