رضا پرچیزاده – رژیم جمهوری اسلامی و برخی همراهان دیروز و بریدگان امروزش که گرچه عمدتا در تبعید بسر میبرند و ظاهرا در تقابل با این رژیم قرار دارند، اما به نظر میرسد که کماکان به «انقلابِ اسلامی» و آرمانهای «ضد استکباری»اش وفادار باشند، هر کجای دنیا که تقی به توقی میخورد، انقلابی یا کودتایی میشود و حکومتی جبار سرنگون میشود، دستِ «آمریکای جنایتکار» را میبینند و با حالتی «شعاری»، بیشتر بر اساس ملغمهای از «ایدئولوژیِ کور» و «ترسِ تاریخی» و کمتر بر اساس فاکتهای انکارناپذیر و استدلال منطقی، مدام بر طبلِ مذمت «استکبار جهانی» میکوبند و از دست «امپریالیسم» و «دخالت خارجی»اش در اطراف و اکناف کرهی ارض و بلکه فراتر از آن گلایه میکنند.
اینک، صرف نظر از اینکه آنچه جمهوری اسلامی امروز در خاورمیانه میکند خود نه تنها مصداق «دخالت خارجی» است که هیچ دست کمی از «امپریالیسم» آن هم از نوع به شدت خشونتآمیزش ندارد، مدارک و شواهد فراوانی وجود دارد که نشان میدهد خود آخوندها و متحدانِ آن زمانشان هم، در کشاکش سالهای پایانیِ «جنگ سرد»، در حقیقت به کمک دشمن خونیشان، «آمریکای جهانخوار»، در ایران به قدرت رسیدند؛ منتها امروز چون به «مصلحتِ» هیچکدامشان نیست، هیچکدام نیز در اینباره هیچ نمیگویند. با نظر به این مقدمه، در مقاله پیش رو قصد دارم همکاری آخوندها و متحدانشان با بخشی از دستگاه سیاسی آمریکا و نقش آمریکا در به قدرت رسیدنشان در ایران در جریان انقلاب ۱۳۵۷ را از طریق کند و کاو در چندین سند و مدرک تاریخی بررسی کنم.
به عنوان پیشزمینه، جودیث وایر، در گزارش مفصلی تحت عنوان «چگونه کارتر و برژینسکی کارت اسلامگرایی را بازی کردند» که برای شماره ۷ (اوت/نوامبر ۱۹۸۰) هفتهنامهی تحلیلیِ سیاسیِ ای آی آر نوشته، خلاصهای از اسنادی را که «شورای روابط خارجی نیویورک» به نام «پروژهی مطالعات دههی هشتاد» منتشر کرده ارائه میکند که به خوبی سیاست دولت جیمی کارتر، رئیس جمهور وقت آمریکا، و بخصوص مشاور امنیت ملیاش، زبیگنیو برژینسکی، در قبال ایران و خاورمیانه را مشخص میکند؛ سیاستی که زمینه را برای به قدرت رسیدن آخوندها و متحدانشان در ایران فراهم کرد.
چنانکه وایر مینویسد: «این سیاست در قبال ایران و خاورمیانه، دو هدف استراتژیک عمده را دنبال میکرد: اول اینکه از انقلاب اسلامی به عنوان عاملی برای وارد کردن «شوک» به جهان استفاده کند تا، مطابق تعریف شورای روابط خارجی نیویورک، اقتصاد جهانی را، عمدتا در اثر بحرانی که در بازارهای نفت و ارز بینالمللی به دلیل انقلاب ایران ایجاد میشد، به «قهقرای کنترل شده» ببرد. دوم اینکه انقلاب اسلامی طراحی شده بود تا گسترش «بنیادگرایی اسلامی» در جهان اسلام را رقم بزند. موج ناپایداریای که از طریق چنین بحرانی، در درجهی اول از سوی ایران، در منطقه متصاعد میشد، اساس سیاست به اصطلاح «کمان بحران» (Arc of Crisis) برژینسکی بود که به توسط آن جناح جنوبی شوروی در طغیانهای اسلامی غرق میگردید».
از قضا، بیست و پنج سال بعد، دیوید فاربر، در کتاب خود به نام «گروگان: بحران گروگانگیری در ایران و اولین برخورد آمریکا با اسلام رادیکال» (۲۰۰۵)، در تایید آنچه وایر گفته، مینویسد: «حجم زیادی از اسنادی که به تازگی آزاد شده، نشان میدهد که دولت کارتر، بخصوص مشاور شورای امنیت ملیاش، زبیگنیو برژینسکی، به اهمیت ژئوپولیتیکی اسلام سیاسی برای منطقه [خاورمیانه] نظر داشتهاند. با این وجود، گرفتاریهای گروگانگیری، که به حمایت خمینی از گروگانگیران نیز انجامید، پذیرش احتمال چالشهای استراتژیکی که اسلام سیاسی خشونتآمیز میتوانست در بلندمدت برای منافع بینالمللی ایالات متحدهی ایجاد کند را دشوار نمود.»
نمونه این اقبال به اسلامگرایی را در حمایت دولت کارتر از خمینی در زمانی که در فرانسه رحل اقامت افکنده بود مشاهده میکنیم. چنانکه محمد هاشمی، برادر علی اکبر هاشمی رفسنجانی و رئیس دفتر او به عنوان رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام، عنوان کرده: «در روزهای آخر توقف حضرت امام در پاریس در سال ۱۳۵۷ که من در پاریس در خدمت امام بودم، آقای جیمی کارتر رئیس جمهور وقت آمریکا نمایندهای را به پاریس اعزام کرد؛ و نمایندهی آقای کارتر به همراه نماینده ژیسکاردستن، رئیسجمهور وقت فرانسه، از حضرت امام درخواست ملاقات کردند. حضرت امام اجازه دادند که نماینده رئیسجمهور آمریکا و رئیسجمهور فرانسه برای ملاقات و گفتگو به حضور حضرت امام برسند. این دو نماینده حدود ساعت ۱۰ شب به محل اقامت حضرت امام در نوفللوشاتو آمدند، خدمت امام رسیدند و حدود یک ساعت و نیم با امام مذاکره و گفتگو کردند. حدود ساعت ۱۲ شب اقامتگاه حضرت امام را ترک کردند. حضرت امام بعد از گفتگو و مذاکره با این نمایندگان فرمودند: اعلام کنید که من در اولین فرصت به ایران برمیگردم».
چنانکه رابرت دریفوس میگوید، نماینده کارتر کسی نبود مگر رمزی کلارک، دادستان کل سابق ایالات متحده و رفیق شفیق برژینسکی و هوادار دوآتشه اسلامگرایی در خاورمیانه. در مقالهای تحت عنوان «بحران در ایران در حال گسترش است» در شماره ۴ (ژانویه/۵ فوریه ۱۹۷۹) ای آی آر، دریفوس چنین مینویسد که «گرمترین حمایتی که خمینی اخیرا جلب کرده، از سوی رمزی کلارک بوده است که به عنوان نمایندهی غیررسمی برژینسکی عمل میکند. وی در پاریس با خمینی ملاقات کرد تا مراتب وفاداریاش را به ملای دیوانه اعلام کند. مطبوعات فرانسه، که اخیرا کمپینی ضد خمینی به راه انداختهاند، در ۲۴ ژانویه یکصدا اعلام کردند که واشنگتن با خمینی ساخت و پاخت کرده تا از جمهوری اسلامی مورد نظر وی حمایت کند». کلارک چندی بعد، در جریان گروگانگیری دیپلماتهای آمریکایی در تهران، تلاش کرد تا از رفاقت خود با خمینی استفاده کرده و به عنوان نمایندهی کارتر باب مذاکره را با وی جهت آزادی گروگانها باز کند؛ اما خمینی او را به حضور نپذیرفت، و در نتیجه کلارک مجبور شد دست خالی از استانبول به آمریکا مراجعت کند.
در همین گیرودار، در آن سوی دنیا، روزنامه ایزوِستیا (Izvestia) در شوروی سابق، در مقالهای تحت عنوان «امید بستن به سرهنگان» (۲۶ دسامبر ۱۹۷۸)، با بیان دوآتشهی کمونیستی مینویسد: «در حالی که اینطور به نظر میرسد که خط رسمی واشنگتن به رسمیت شناختن پادشاهی در ایران باشد، در مطبوعات [آمریکا] سرتیترهایی منتشر میشود مثل «اگر شاه سقوط کند…» (نیوزویک). در همین رابطه، به نظر میرسد که فعالیتهای سرویسهای جاسوسی متعدد آمریکا در ایران، متوجه ایجاد تغییرات ساختاریِ مناسب منافع ایالات متحده و مونوپولیهای غربی در این کشور باشد. چندین سناریو در دست پیشبرد است. نیویورک تایمز بدون هیچ توضیحی ادعا می کند که سرلشکرها و سرهنگان «که وفاداریشان به شاه قطعی نیست، در فکر کودتا هستند.»»
حقیقت نیز همین است که در این زمان، سرویسهای اطلاعاتی آمریکا جدا در حال فعالیت برای پیشبرد آنچه بودند که خود «منافع ملی آمریکا» در ایران تصور میکردند. حمایت از اسلامگرایان از جمله در برابر خطر شوروی به ویژه پس از کودتای چپ در افغانستان در آوریل ۱۹۷۸، در همین جهت بود.
داستان از آنجا آغاز میشود که در دسامبر ۱۹۷۸ (دی ۵۷)، رابرت هایزر (۱۹۲۴-۱۹۹۷)، ژنرال چهارستاره نیروی هوایی ارتش آمریکا و معاون الکساندر هیگ، رئیس «ستادِ اروپاییِ ارتش آمریکا» و از فرماندهان ناتو، از سوی کاخ سفید به قصد ماموریتی با اهداف نامعلوم به تهران اعزام میشود. حضور هایزر در تهران البته امر غریبی نبوده است، و به گفته شاه در کتاب «پاسخ به تاریخ» (۱۳۵۸)، مسافرتهای وی به ایران «جنبهی تشریفاتی نداشت، و او برای دیدار با فرمانده قوای مسلح ایران که یکی از کشورهای عضو پیمان مرکزی [سِنتو] بود، به ایران میآمد» (۲۴۵). با این وجود، باز به گفته شاه: «رفت و آمدهای ژنرال هویزر همواره از چند هفته قبل برنامهریزی میشد، ولی این بار جنبهای اسرارآمیز داشت.»
به نوشتهی روزنامهی اطلاعات– که در آن زمان به دست انقلابیون افتاده بود– به تاریخ چهارشنبه ۱۸ بهمن ۱۳۵۷، «در آمریکا رسما اعلام شده بود که سفر هویزر با تلاشهای آمریکا در مورد مسئله وجود سلاحهای پیشرفته آمریکایی موجود در ایران بستگی داشته است، اما مقامهای نزدیک به دولت آمریکا میگویند ماموریت اصلی هویزر آن بود که بکوشد ارتشیان را ترغیب به کنار ماندن از آشوبهای سیاسی نماید.» در ادامه هم از قول هاردینگ کارتر، سخنگوی وزارت خارجه آمریکا، نقل شده که «ماموریت هویزر آن بوده است که با مقامهای نظامی ایران درباره روابط نظامی دو کشور و فروش اسلحه گفتگو کرده و نیز در مورد حمایت آمریکا از قانون اساسی و دولت بختیار با آنان مشورت نماید و امیدوار باشد که نظامیان ایران نیز از (بختیار) حمایت کنند.»
در اینباره دیوید فاربر مینویسد که «ماموریت اصلی ژنرال هایزر این بود که با امرای عالیرتبه ارتش ایران دیدار کند، آنها را از تداوم حمایت آمریکا خاطرجمع کند، و متقاعدشان کند تا در صورتی که شاه ایران را ترک کرد– که خیلی محتمل هم بود– در ایران بمانند. چنانکه رئیس سختگیر هایزر، ژنرال الکساندر هیگ، نیز در آن زمان به هایزر خاطرنشان کرده بود، هدفِ ماموریت او به طرز خطرناکی مبهم بود. هیگ بعدا چنین نوشت که مشخص نبود که آیا هایزر به قصد «کودتا کردن» به ایران فرستاده شده بود؛ و یا، چنانکه بعدها در یک گزارش عملیاتی «حساس» اما نه «فوق سری» ذکر شده بود، به منظور «تشویق [ارتش] به ادامه حمایت از دولت قانونی ایران [دولت بختیار]».
اما شاه در اینباره نظر متفاوتی دارد. به نظر وی، سفر هایزر به تهران به قصد تسهیل انتقال قدرت به انقلابیون بوده است: «بالاخره من یک بار ژنرال هویزر را به اتفاق سفیر آمریکا، آقای سالیوان، ملاقات کردم. تنها چیزی که مورد علاقه هر دوی آنها بود، دانستن روز و ساعت حرکت من از ایران بود.» در این مدت، «ژنرال هویزر از ارتشبد قرهباغی، رئیس ستاد ارتش، خواست که ملاقاتی بین او و مهدی بازرگان ترتیب دهد. ارتشبد قرهباغی این تقاضا را به من گزارش داد. نمیدانم در این ملاقات چه گذشت [هوشنگ نهاوندی در کتاب «خمینی در فرانسه» در این باره مینویسد که «یکی از ملاقاتهای ژنرال هویزر با محمد بهشتی و مهدی بازرگان ۱۰ ساعت به طول انجامید»]. میدانم که ارتشبد قرهباغی از تمام قدرت خود استفاده کرد تا فرماندهان ارتش ایران را از هرگونه اقدام و تصمیمی باز دارد. او اکنون تنها کسی است که از جریان این مطلب اطلاع دارد، زیرا فرماندهان و امرای ارشد ارتش ایران یکی پس از دیگری به قتل رسیدند، و تنها ارتشبد قرهباغی به وسیلهی مهندس بازرگان از قتل نجات یافت. پس از آنکه من ایران را ترک کردم، ژنرال هویزر باز چندین روز در ایران اقامت داشت. در این هنگام چه گذشت؟ تنها چیزی که میتوانم بگویم این است که ربیعی، فرماندهی نیروی هوایی ایران، طی محاکمهاش به قضات گفت: «ژنرال هویزر شاه را مثل یک موش مرده به خارج از کشور پرتاب کرد.»
حقیقت این است که هایزر به احتمال زیاد نه برای تهییج ارتش به دفاع از بختیار، بلکه مطابق آنچه شاه میگوید، برای مطمئن شدن از عدم دخالت ارتش در درگیری میان نیروهای سیاسی متخاصم که میتوانست به فروپاشی ارتش منتهی شود و بدین ترتیب منافع آمریکا را در ایران و در خاورمیانه به خطر بیاندازد به تهران آمده بود. از قضا، ویلیام سَفایر به تاریخ ۱۸ ژانویه ۱۹۸۰ مقالهای در نیویورک تایمز تحت عنوان «هایزر در ایران چه گفت؟» نوشت (در سن پترزبورگ تایمز منتشر شده) و در آن به شواهد و گفتگوهایی اشاره کرد که میتواند در این باره بسیار روشنگر باشد.
چنانکه سفایر مینویسد، مطابق اسناد پنتاگون (وزارت دفاع آمریکا)، ژنرال دیوید جونز، رئیس وقت ستاد مشترک ارتش آمریکا، در دسامبر ۱۹۷۸ پیغامی برای هیگ در بروکسل میفرستد با این مضمون که کارتر، رئیس جمهور وقت آمریکا، میخواهد هایزر را برای ملاقات با امرای ارتش ایران به تهران بفرستد. در پاسخ به سوال هیگ که «هایزر را به چه منظوری میخواهید به تهران بفرستید؟» جونز اظهار میدارد که «ماموریت او تنها به این قصد خواهد بود تا مطمئن شویم که ارتش ایران در این شرایط بحرانی از هم نخواهد پاشید». هیگ، ضمن مخالفت با فرستادن یک فرد نظامی به ماموریتی سیاسی، اعتراض میکند که در این شرایط هر تلاشی از سوی آمریکا برای بیرون راندن شاه از ایران میتواند به فاجعه بیانجامد.
در اینجا چارلز دانکن، معاون وزارت دفاع، وارد معرکه میشود، و به هیگ اصرار میکند که «هدف از فرستادن هایزر به ایران تنها قوت قلب دادن به ارتش است تا به حمایت آمریکا دلگرم باشد، مبادا که از هم بپاشد». وقتی که هیگ باز هم زیر بار نمیرود، در حوالی کریسمس (دهم یا یازدهم دی ۵۷)، کارتر به دانکن دستور میدهد تا کانال هیگ را نادیده بگیرد و خودش مستقیم با هایزر ارتباط گرفته او را روانه ماموریت کند؛ امری که باعث میشود هیگ در مدتی کوتاه از پست خود استعفا دهد. هایزر زمانی به تهران قدم میگذارد که ماموران سیا مدام از تهران به واشنگتن خبر کودتای قریبالوقوع ارتش به قصد جلوگیری از افتادن قدرت به دست آخوندها را گزارش میکردهاند.
از قضا، مقالهای در روزنامهی بالتیمور سان به تاریخ ۹ ژانویه ۱۹۷۹، احتمال وجود قصد کودتا در برخی لایههای بالاییِ ارتش را تایید میکند: «شش ژنرال هستند که طرح کودتا را دنبال میکنند. سرلشکر خسروداد [فرمانده هوانیروز]، یکی از اعضای این گروه که به صراحت حرف از کودتا میزند، به مطبوعات گفته که اگر بختیار شاه را مجبور به خروج از کشور کند، «گور خودش را کنده است». او در ۹ دسامبر [۱۹۷۸] به لافیگارو گفته بود که «شاه کشور را ترک نخواهد کرد، زیرا در آن صورت کشور به دست کمونیستها خواهد افتاد. ارتش هرگز دولتی به رهبری بختیار یا هیچ عضوی از جبهه ملی را نخواهد پذیرفت. ما میخواهیم که شاه کشور را رهبری کند». با این وجود، پس از ورود هایزر به تهران و مذاکره او با امرای ارتش و بهشتی و بازرگان، کودتا منتفی میشود.
از باقی ماجرا بر اساس وقایعی که روی داد و برخی اسناد و مدارک نسبتا موثق داخلی و خارجی اطلاع داریم. ابتدا در ۲۰ بهمن، پادگان قصرِ فیروزهی تهران، ظاهرا با همکاریِ همافرانی که در آنجا خدمت میکردند، به اشغال در میآید و زرادخانهاش به تاراج می رود. چنانکه وایر مینویسد: «این قرهباغی بود که تمام و کمال با هایزر همکاری کرد تا مصالحه میان بختیار و نخست وزیر منصوب خمینی، مهدی بازرگان، را بر هم زند. با همکاری ربیعی [فرمانده نیروی هوایی]، هایزر و قرهباغی شورش پادگان قصرفیروزه را کلید زدند؛ امری که به بروز خشونت شدید در تهران و در نتیجه سقوط بختیار منتهی شد. در حالی که هواداران خمینی به خیابانهای تهران ریخته بودند، قرهباغی، دست در دستِ هایزر، به ارتش دستور داد تا به پادگانها بازگردد؛ و بدین ترتیب قبضه قدرت توسط خمینی کامل گردید.»
سپس، ارتش در روز ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ طی اعلامیهای که دو نوبت در بعد از ظهر از رادیو پخش میشود، «بیطرفی» خود را اعلام میکند: «ارتش ایران وظیفه دفاع از استقلال و تمامیت کشور عزیز ایران را داشته و تا کنون در آشوبهای داخلی سعی نموده است با پشتیبانی از دولتهای قانونی این وظیفه را به نحو احسن انجام دهد. با توجه به تحولات اخیر کشور، شورای عالی ارتش در ساعت ۱۰:۳۰ تشکیل و به اتفاق آراء تصمیم گرفته شد که برای جلوگیری از هرج و مرج و خونریزی بیشتر بیطرفی خود را در مناقشات سیاسی فعلی اعلام و به یگانهای نظامی دستور داده شده که به پادگانهای خود مراجعه نمایند. ارتش ایران همیشه پشتیبان ملت شریف و نجیب و وطنپرست ایران بود و خواهد بود و از خواستههای ملّت شریف با تمام قدرت پشتیبانی مینماید.»
شاپور بختیار، نخست وزیر ۳۷روزه ایران در بحران انقلاب، بعدا بارها نالید و از جفای امرای ارتش و از «پفیوزی»شان گلایه کرد؛ و مدام این را تکرار میکرد که «اگر ارتش تنها چند روزی مقاومت میکرد، من خمینی را بر سر میز مذاکره مینشاندم» تا مملکت به کل بر باد نرود. اما حقیقت این است که ارتش عملا هیچ وقت در اختیار بختیار و در نتیجه پشتِ دولت او نبود؛ و بدین ترتیب، دل بستن بختیار به آن هم امیدی واهی بود. این حقیقت زمانی مشخص می شود که میبینیم ارتشبد فریدون جم، که با وجود قوم و خویشی با شاه– شوهر شمس پهلوی بود– اما از ارتشیهای مستقل بود، بعد از معرفی کابینهی بختیار به شاه، که جم در آن به سمت وزارت جنگ گماشته شده بود، بلافاصله از دولت استعفا میدهد. دلیل این امر را وایر، در مقالهای تحتِ عنوان «تهدید کودتای نظامی» که در شماره ۲ (۱۵/۲۲ ژانویه ۱۹۷۹)ای آی آر نوشته، این میداند که «شاه، تحت فشار شدید از سوی [اردشیر] زاهدی و دار و دستهاش، از واگذار کردن فرماندهی کامل ارتش چهارصدهزار نفری به بختیار سر باز زده بود». بدین ترتیب، وقایع در پشت پرده جور دیگری رقم خورده بود که بختیار در آن زمان نمیتوانسته چندان از آن اطلاعی داشته باشد.
حال، پس از بررسی همه این اسناد و شواهد، پرسشی که در اینجا پیش میآید این است که چگونه است که «ارتشِ دستپروردهِ آمریکا» که طبیعتا باید از «حکومت دستنشانده آمریکا» دفاع کند، به ناگاه تغییر رویه میدهد و در برابر «دشمنان آمریکا» اسلحه بر زمین میگذارد؟ مقامات جمهوری اسلامی و البته بسیاری از همراهان دیروز و مخالفان امروزش، در طول سی و اندی سال پس از انقلاب همیشه کوشیدهاند تا اقدام ارتش در اعلام بیطرفی را امری «خودجوش» و به نشانه حقانیتِ خود به ملت قالب کنند؛ چنانکه در قضیه همافران نیز چنین کردهاند. حکایت نسبتا رمانتیکِ «گل در برابرِ گلوله» معرف حضور بسیاری هست. طبیعتا اعتراف به این حقیقت که «ضدِامپریالیستها» به کمک خودِ امپریالیسم قدرت را در ایران قبضه کردند البته باید هم برای همه اینها تابوی بزرگی باشد.
با این وجود، اعدامِ بلافاصله ارتشبدها، سپهبدها، سرلشکرها و افسرانِ فراوان و پاکسازیِ کلیِ ارتش و جایگزینی تقریبا کامل آن با سپاه پاسداران– که ارتش ایدئولوژیک رژیم است– به شدت با این ادعای «خودجوش» بودن اعلام بیطرفی تناقض دارد. اگر ارتش با طیب خاطر و با آگاهی از حقانیت آخوندها اعلام بیطرفی کرده بود، پس چگونه است که برخی از سران برجسته آن بلافاصله تیرباران میشوند؟ و چرا ارتش در طول سالها پاکسازی سیستماتیک میشود؟ و با این همه هنوز هم جمهوری اسلامی به آن اعتماد ندارد! به همین دلیل هم این سپاه است که نه تنها در حوزه نظامی که در حیطهی سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و… حرف اول را میزند! اینها همه به خوبی نشان میدهد که با وجود اعلام بیطرفی ارتش، از آنجا که ملایان میدانستند این قضیه حقیقتا از کجا آب خورده است، از تغییر رویهِ بعدیِ ارتش به دنبال تغییر استراتژی احتمالی آمریکا در هراس بودند، پس تصمیم میگیرند که تا فرصت هست کار را یکسره کنند. از قضا، سرلشکر خسروداد، که به شهادت اسناد یکی از فرماندهان ارتش بود که به شدت بر کودتا اصرار می ورزید، از اولین کسانی بود که به دستور صادق خلخالی، اولین «حاکم شرع» جمهوری اسلامی، در روز ۲۴ بهمن بر پشتِبامِ مدرسهی رفاه اعدام شد.
بدین ترتیب، به نظر میرسد بلاتکلیفی در واشنگتن که به اتخاذ راهبردی نادرست از سوی آمریکا در قبال انقلاب ایران انجامید، اصلیترین عامل به قدرت رسیدن آخوندها و متحدان متناوبشان در ایران بوده باشد. چنانکه جان سی کمپبل، در نقد کتابی که هایزر سالها بعد درباره این واقعه به نام «ماموریت به تهران» (۱۹۸۷) نوشت، در شماره بهار ۱۹۸۷ مجلهی امور خارجه بیان میکند، با وجودی که هایزر در این کتاب از اهداف واقعی سفرش به تهران و از دستورات دقیقاش چیزی نمیگوید، اما آنچه میگوید به خوبی نشان از بلاتکلیفی واشنگتن در آن مقطع در قبال مساله ایران دارد. از قضا، چنانکه هوشنگ نهاوندی نقل میکند، دو رئیس جمهور بعدی آمریکا نیز به طور سربسته به خطای استراتژیک واشنگتن در اینباره اعتراف کردهاند. رونالد ریگان طی مناظره انتخاباتی با رقیب دموکرات خود، والتر مندیل، اظهار کرده بود که «سیاست غلط ما که باعث سقوط شاه ایران شد، لکهی سیاهی در تاریخ ایالات متحده است.» جرج بوش پدر هم بعدها گفته بود «مأموریتی که به ژنرال هویزر به منظور فلج کردن ارتش ایران تفویض شد، یک خطای بزرگ بود.»
در نهایت، چنانکه مشخص است، بخشی از دستگاه سیاسی آمریکا، در تب و تاب سالهای واپسین «جنگ سرد»، با رویکردی کوتهبینانه منافع ملی خویش در ایران را تنها در گروی حفظ ارتشی میدیدند که طیِ سالیان دراز میلیاردها دلار خرج تجهیزش کرده بودند تا به این وسیله از یک طرف جلوی نفوذ کمونیسم در ایران و فراتر از ایران را بگیرند (کمربند سبز) و از طرف دیگر آن را به پلیس خاورمیانه تبدیل کنند؛ برای آنها فرقی نمیکرد که شاه یا اسلامگرایان بر آن ارتش فرمان برآنند و تفاوتی بین آنها قائل نمیشدند؛ روند رویدادها نشان داد که به شدت در محاسبات خود خطا کردند؛ آنها به غلط قدمی برداشتند که نه تنها ارتش ایران را در عمل نابود کرد، بلکه تمام ایران و قسمتی عمده از خاورمیانه را از حوزه نفوذ آنها خارج ساخت و از یک طرف تحت سلطهی دشمن دیرینشان روسیه و از طرف دیگر به زیر یوغ «استکبارستیزان» جنایتکار انداخت.
از حوالیِ دهه هفتادِ میلادی و بخصوص پس از انقلاب ۵۷ در ایران، اسلامگرایی به ابزارِ استراتژیکِ غرب تبدیل شد برای مقابله با نفوذِ کمونیسم در خاورمیانه در دورانِ «جنگِ سرد» که ده سال بعد با فروپاشی اتحاد شوروی به پایان رسید. این فقط در ایران هم نبود. مجاهدین در افغانستان و پاکستان، تقویت اخوانالمسلمین در مصر و غربِ خاورمیانه، انواع و اقسامِ حرکتهای اسلامی در شمال و مرکز و شرق و غربِ آفریقا، و حتی حرکتهای اسلامی در آسیای جنوبِ شرقی و اروپا و آمریکا. با این وجود، امروز که «جنگِ سرد» نزدیکِ به سه دهه است به پایان رسیده، اسلامگرایی بخصوص در نسخه ایرانی و شیعیاش برای غرب نه تنها کارکردِ استراتژیک خود را از دست داده بلکه به یک تهدیدِ امنیتی تبدیل شده است. دقیقا به همین دلیل است که غرب به رهبری آمریکا سرانجام از اسلامگرایی و توهم «کمربند سبز» و هر تاکتیک «اسلامی» دیگری روی برگردانده و در تدارکِ مقابله با آن است.
در پایان، یادآوری این نکته را لازم میدانم که پرداختن به تمام این حقایق به معنی کاهش وقایع سالهای پایانیِ دهه ۵۰ خورشیدی در ایران به «تئوری توطئه» و در نتیجه نفی حقیقت «انقلاب» نیست؛ بلکه به منظور روشن کردن این حقیقت است که انقلاب ایران نیز تقریبا مانند تمام انقلابهای دیگر قبل و بعد از خود نه در «خلاء ایدئولوژیک» بلکه در «بافتار»ِ (context) مجموعهای از عواملِ «عملیِ» داخلی، خارجی و بینالمللیِ به هم پیوسته روی داد که کمیت و کیفیت هر کدامشان بر آنچه بعدا در ایران حاکم شد تاثیرات علت و معلولی داشته است؛ و البته اینکه امروز نیز هر حرکتی به جهتِ تغییر در ایران، طبیعتا و به طرزی اجتنابناپذیر، نتیجهی مجموعهای از عواملِ مشابه خواهد بود. با این وجود، در این تردیدی نیست که «تغییرِ بزرگ» در خاورمیانه باید از واشنگتن آغاز شود، که ظاهرا مدتی است شده است.
استعمار روس، انگلیس و آمریکا با همدستی، آلمان رو سرنگون کردند، همه آنها حلقه فراماسون هستند بدون هماهنگی هم، کاری نمیکنند، خود استعمار شاه رو حذف کرد تا با تشکیل دولت شیعه، تهدید اعراب سنی، بتونه سلاح بفروشه و اعراب رو کنترل کنند، نایاک هم نمونه بسیجی کراواتی هست. آمریکا دروغ میگه و فیلم بازی میکنه، هرگز اینا رو کنار نمیذنه.
انسان از این همه اشتباه (نمی گویم دروغ و دغل) در این مقاله نمیداند متاسف شود یا مشکوک ،آنچه را که در مورد هایزر در این مقاله آمده سراسر نابجا و غلط است . زمانی هم که آمریکا وارد ماجرای ایران شد (گردهمایی گوادلوپ)درست یک ماه بعدش روز ۲۲ بهمن پیروزی انقلاب بود و ظرف یک ماهی که خود آمریکایی ها بشدت گیج سرعت کارها بودند نمیتوانستند این همه نقشه برای پیروزی انقلاب بکشند . هایزر تنها و تنها برای حفظ دستگاههای فوق سری آمریکا که در مرزهای شمالی ایران (بهشهر) برای جاسوسی از شوروی سابق نصب شده بود آمد به ایران شاه هم نبود که دقیقا بداند هایزر برای چه آمده است . مغز انسان از این همه مغالطه سوت میکشد
یکی دیگه کودتا میکنه، بعد از ۴۰ سال می گوییم انقلاب کردیم شکست خوردیم! نخیرپدر جان مردم کودتای اجنبی رو هل می دادن ،فکر میکردن دارن انقلاب میکنن!!!!!!!!!!!!خوب یا بد، اتفاقی که در سال ۵۷ در ایران اتفاق افتاد یک انقلاب نبود.>
انقلاب تعریف و ساز وکار خودش را دارد….سال ۵۷ غرب با به خیابان کشاندن مردم به اسم انقلاب موجی را به وجود آورد که از روی این موج کودتای سقوط شاه را فراهم کرد…بنوعی کودتا را در لفافه انقلاب مردم عرضه کرد تا اولا مشروعیت نظام بعدی ( حکومت آخوندی ) خدشه دار نشود و دوما از اتهام دخالت در امور داخلی بگریزد.!
بهترین مقاله ای بود که در طی ۴۰ سال نوشته شده ،در حد یک کتاب بود.!
جناب افسون :
جهت اگاهی ملیون یعنی دکتر مصدق . دکتر شاپور بختیار – دکتر فاطمی – داریوش فروهر و…. از اینترنت سابقه و افراد وابسته به جبهه ملی ایران را پیگیری فرمایید تا متوجه شوید که ملیون با ملی – مذهبی ها فرق دارند .
همچنین مجاهدین در مقابل توده ایها و فدائیان و ملاها قرار دارند و در طی این چهل سال بیش از ۳۵ هزار از جوانان هوادارشان توسط خمینی – خامنه ای – رفسنجانی کشته شده اند . عرض شد سی و پنج هزار نفر ؟!!!
چه چیزی در مورد امثال ما صدق میکند ؟ اینگونه میخواهید حکومت داری و مردم داری کنید ؟ شما طی این چهل سال از دموکراسی فرنگی ها چه اموخته اید ؟
۲/از آن همان زمان که الکساندر مقدونی را تربیت کردند و به ایران فرستادند تا ایران را نابود کند .ساسانی ها رویدادها را کمی جمع و جور کردند ولی آنها هم درگیر جنگهای فرسایشی و پارتیزانی برای هیچ شدند تا مسلمانان ساخت ژزوئیتها مانده کار را انجام بدهند و باقی را خودتان جستجو کنید…در کانال تاریخ همگانی نباید ماند اینها فقط برای سردر گمی و ندیدن نهاد رخدادهاست. کشوری که زمانی میترا خدای مهر بدان آمد اکنون اهریمنان می تازند، اگر نیک بنگرید.
۱/ یک باز گفت هست از روزولت که در سیاست هیچ چیزی ناگهانی نیست و برنامه ریزی شده و اگر هم اتفاقی بنظر میرسد برای این است که اینطور برنامه ریزی شده است! دو رئیس جمهور امریکا هیچ اشتیاهی نگردند آنها برنامه داشتند که ایران به این روز بیفتد. برای داشتن پیکره بزرگ از برنامه های اینها باید از قرنها پیش به رخدادهای ایران و خاورمیانه پرداخت تا بتوان نقشه اینها را دید.
آقایی ناشناس،
منظور از ملیون همان ملی-مذهبیها مثل بازرگان، نوکر خمینی، یا یزدی قاتل یا فروهر، پایهگذار سپاه است؟
از این همه جنایتهای ملی-مذهبی های اسلامیست چه کسی در ایران دفاع میکند؟
ایران را همراه توده ایها، مجاهدین، فداییان، آخوند ها و بی بی سی نابود کردید. دست بردارید از دشمنی بی پایان تان با پهلویها. دلیل کینه تان هم چیزی است که قبلاً نوشتم و دقیقا برای امثال شما صدق میکند: «»اینها برق نمی خواهند- اینها محرم میخواهند.! اینها مدرسه نمی خواهند،روضه خوانی میخواهند. کربلا را باینها بدهید، همه چیز داده اید
پاینده “ایران”
برچیده باد عبا وعمامه وهرآنچه گنبدومناره است.
حال بفرمایید معلوم الحال و دروغ ؟!!! حقیقت تلخ است . یعنی میفرمایید سران ارتش شاهنشاهی تابع کامل اقای شاپور بختیار بودند و از او دستور میگرفتند ؟
هنوز بعد از چهل سال متنبه نشده اید ؟ شاید شما هم از ان نمونه ثروتمندان گریخته باشید ! شاید .
زیرا طرز فکرتان همانند افراد پیرامون پهلوی هاست در چهار دهه قبل ، دشمن ملیون و…….
«رجل های» سیاسی معلوم الحال از این دروغها بسیار گفته اند، شعور شنونده بکجا رفته که باور کند شاه چنین دستور خلاف عقل وخلاف قانون را به امیران ارتش داده باشد. شاپور بختیار را خود شاه منصوب کرده بود و امیدوار بود که او به هر ترتیبی که شده ، با بکارگرفتن همهٔ اختیارات قانونی خود کشوررا ازافتادن بدست باندهای عوام فریب تبهکار باز دارد.
جناب برزگر نوشته اید که :
شاپور بختیار بجای همکاری با ارتش و سپردن گردانندگان شناخته شده فتنه به دست قانون …………
ولی تعدادی از رجل سیاسی دوران پهلوی در خاطرات و مصاحبه های خود گفته اند که شاه بدون اطلاع بختیار به امرای ارتش دستور
پنهانی داده بودند که فقط از تیمسار فردوست تبعیت نموده و از او دستور بگیرند و عملا دکتر شاپور بختیار را هیچکاره و در منگنه قرار داده بودند ؟!
چرا تاریخ را تحریف میکنید ؟
در چنین روزهای غم انگیزو ذلت باری همهٔ ثروتمندان وبزرگان دولتی وکشوری و فرهیختگان بخارج گریخته ویک پادشاه ایران دوست و بیمار را تنها گذاشته بودند ، پادشاهی که در آن زمان کسی برای مشورت جز شارلاتانهائی چون احسان نراقی ها نداشت ، اینها هم کار دیگری جز فال حافظ گرفتن بلد نبودند
و کلنگی مرگبار به پایه های حاکمیت وهویت ملی زدند. ازهاری ارتش را بصورت نمایشی به خیابانها کشاند ، شریف امامی با بستن مراکز تفریح چون کاباره ها وکازینوها و برگشتن به تقویم اسلامی رشوه ای تشویق کننده به آخوندها داد وبا وعدهٔ محاکمهٔ خواهران و برادران پادشاه اعتباری خارج از تصوربه تهمت های مغرضانهٔ توده ایها بخشید. شاپور بختیارشرط پذیرفتن وظیفهٔ نخست وزیری را رفتن شاه از ایران قرار داد و بجای همکاری با ارتش و دستگیری وسپردن گردانندگان شناخته شدهٔ فتنه بدست قانون ، درها ی زندانهارا باز کرد وآنهائی را هم که دستگیر شده بودند آزاد کرد.
یا سهم باند تبهکار«روحانیون انقلابی» را نادیده میگیرد که درآن روزهای خوشی وبیخبری با آتش زدن سینما رکس آبادان وکشتن بیش از۴۰۰ نفر وهم صدا با حزب توده و سران جبههٔ ملی، نسبت دادن آن به شاه ، تکان سرسام آوری به جامعه دادند ونخستین «نماز جمعهٔ اعتراضی» را در محلهٔ اعیان نشین قیطریهٔ تهران برپا کردند.
ایشان سهم اسفبار نخست وزیران بی لیاقتی را نادیده میگیرد که پس ازدوازده ونیم سال نخست وزیری یک مرد ایران ساز و کاردانی چون امیر عباس هویدا ، باصرار سفیران اروپائی و آمریکائی به این سمت منصوب شدند وبتعداد چهار نخست وزیردرمدت کمتراز دو سال هر یک بجای آب پاشیدن روی آتش هیزم رویش انداختند
نویسنده گویا خودش درزمان فتنهٔ خمینی در ایران نبوده و«انقلاب»را از روی نوشته های دیگران شناخته است. ایشان فقط آمریکا وارتش ایران رابازیگران آن روزها ی سرنوشت ساز قلمداد میکند وپرسش مهم اینکه آتش خانمانسوز این فتنهٔ بزرک چگونه و توسط چه کسانی در کشوری که یک «جزیرهٔ ثبات وآرامش و رفاه » بود روشن شد بی پاسخ میگذارد.
ایشان نقش بازاریان بزرگ را نادیده میگیرد که اولین تظاهرات را راه انداخته و باعث چنان احتکار وسیعی شدند که مردم از گرانی بتنگ آمدند . شبها آنها با کامیونهای بزرگ وسایل خانگی چون یخچال وفریزر وتلویزیون وغیره رادر باغهای بزرگ ونک و سلطنت آباد می انباشتند ورویشان پرده های پلاستیکی میکشیدند. نتجتأ گرانی به حد غیر قابل تحمل بالا میرفت
حکومت ملاها سرنگون نخواهد شد و سالهای دیگر هم به حیات خفت بار خود ادامه خواهد داد ؟!
زیرا مخالف واقعی ندارد و اگر هم باشند هم پراکنده اند و هم دشمن خونین همدیگر !
اگر قرار به تغییر بود همانند سال ۵۷ همه اپوزیسیون بر سر اصول اصلی تا کنون متحد شده بودند .
بی جهت هم مخالفت با این نوشته نکنید زیرا حرف حق تلخ است ؟!!!
کلمه «بافتار» (context) آیا مصوب فرهنگستان زبان و ادب فارسی (به ریاست پدرزن مجتبی خامنه ای) هست، یا نویسنده از پیش خود این ابداع (مبارک و میمون) را فرموده اند؟
البته غرب بعدها به صرافت افتاد و «جنگ اقتصادی» را جانشین اسلامگرائی کرد
اگر کمونیستها در افغانستان کودتا نمی کردند، آیا امریکا از ایجاد سپر اسلامی به محوریت ایران منصرف می شد؟
مصداق کامل «آتش زدن قیصریه به خاطر یک دستمال»
هموطنانی که اسمان و ریسمان را به هم می بافید ، مشکل خود مردم ایران هستند چه داخلی ها چه خارج نشین ها !نمیدانید اکثر مردم چه ……. هستند ؟! هم فحش به اخوند میدهند و هم رای در صندوق انها !!!
اقای پرچی زاده چرا مردم خارج نشین و سران مخالف اخوندها در خارج از کشور پس از چهل سال نمیتوانند با یکدیگر متحد شوند ؟ این وضعیت کار امریکاست یا ملاها ؟ مگر در سال ۵۷ همه مخالفین شاه از چپ و راست بر علیه حکومت پهلوی متحد نشدند ؟
لطفا در صورت امکان بفرمایید که چرا ملیون و پادشاهی و مجاهدین و….. نمیتوانند با یکدیگر بر سر یک میز بنشینند ؟ ایا دشمنی انها با یکدیگر بیشتر از دشمنیشان نسبت به حکومت ولایت فقیه است ؟ علت چیست ؟ بی بی سی و…که دیگر درگیر این قضیه نیست.
این مقاله تنها یک اشتباه عمده دارد و آن اینستکه دسامبر ۷۹ “پایان” این داستان بود و نه “آغاز” آن.
*ضد* انقلاب ۵۷ در سال ۱۳۴۲ آغاز شد و واکنشی ارتجاعی بود به انقلاب سفید ۱۳۴۱. از آغاز هم خمینی رهبرش بود.
بله هایزر به ایران آمد و ارتش را از کودتا بازداشت و سران ارتش که آن نامه کذایی را امضا کردند همگی کشته شدند؛ بجز قره باغی و فردوست که خیانت کردند و محلل بودند. اما دلیلش این بود که غرب میدانست در صورت کودتا, این خطر وجود داشت که کمونیستها و مجاهدین که سوار موج خمینی شده بودند, دست بالا بگیرند و با کمک شوروی قدرت را در دست بگیرند.
فیلم؛ اعتراض مردم بانه در حضور سعید جلیلی
بازاریان شهرهای مرزی کردستان در اعتراض به بستە شدن مرزھا در اعتصاب به سر میبرند. یکی از معترضین در حضور جلیلی: «چهار روز اعتصاب کردیم فرماندار نیامد ببیند دردمان چیست! به جایش نیروی ضد شورش و عوامل اطلاعات را میفرستند تا تیرهوایی شکیک کنند و مردم را بازداشت کنند»
http://www.youtube.com/watch?v=CQtWoJ7c84U
https://www.youtube.com/watch?time_continue=4&v=H4xbHm0PKN4
برخورد خشن و وحشتناک پلیس گشت ارشاد با دختر بخاطر حجاب !
آیا امریکا گفت که در سیمای خامنه ای مسیح میبیند ؟
آیا کیانوری و طبری و فداییان خلق و توده ایهایی که محور مبارزه شان شاه بود و بازرگان و بنی صدر و امیر انتظام و فروهر ها و مجاهدین خلق و هنوز هم دشمن رضا پهلوی و دوست موسوی و بهزاد نبوی هستند مامور سیا بودند ؟
آیا پوتین نمی داند که این ملاها آمریکایی هستند ؟
آیا این امریکا است که در سازمان ملل که حالا امریکا میخواهد ملاها را محکوم کند با وتو از ملاها پشتیبانی میکند ؟
آیا ملاها در سوریه و فلسطین و لبنان سالها است برای امریکا میجنگند ؟
آیا چاوز و اورتگا و لولا و کم جنگ و کاستروها و مورالس و لوکاشنکو و مادرو مامور سیا و امریکا هستند ؟
فقط یک متوهم مثل خامنه ای و صدها جاسوس روسیه و فریب خوردگان حزب توده و فداییان خلق و ملی مضحکی ها هستند که فکر میکنند این رژیم کار امریکا است و وقتی همه شواهد عکس آنرا نشان میدهد بقول شریعتی مارکسیست اسلامی که مامور سیا هم نبود از خودشان نعمت و فایده و دلیل میتراشند تا حماقت خودشان را لباس عقلانیت بپوشانند ( ) این آقا هم که قبلا در اخبار روس مطلب مینوشت خوشایند فداییان روس حالا مزخرفاتی متوهمانه سر هم میکند به خیال اینکه نسل جوان ایرانی از برچسب آمریکایی بودن مثل این مارکسیست های روسی میترسد و از تلاش امریکا برای سرنگونی این نظام روسی منصرف میشود ! خواب دیدی یا متوهم شده یا جاسوسی .
شکایت میکرد باید میفهمیدیم که بزودی خبری خواهد شد!…….
وبعدا بی بی سی تصویر امام را در ماه کشف کردو تا حالا که حزب اله به دفتر بی بی سی بیروت در سال نو میلادی ۲۰۱۵ گل سرخ میفرستد سی و پنجسال گذشته و مردم ایران در این مدت تاوان سخت و دردناکی راپس داده اند….
حالا بخاطر وجود حکومت اسلامیشان نفت را زیر ۴۰ دلار میخرند و میلیاردها دلار اسلحه به کشورهای منطقه میفروشند و بدنبال قرار دادهای چرب و چیلی هستندو مرکل برای نجات حکومت و برجام به دیدار ترامپ میرود!.
روح مصدق شاد که اینها را اخراج کرد و حالا با افتخار بر گشتند و حکومت اسلامی ذلیلانه به استقبالشان میروند!
حکومت اسلامی عنوان کتاب خمینی بود که همان حکومت مشروعه شیخ نوری ضد جریان مشروطه خواهی در ۱۰۰ سال پیش بود.
بعدا برای فریب مردم در رفراندم ٬ کلمه حکومت را حذف و جمهوری را جایگزین کردند…..
که همه طبق قانون اساسی شان همان حکومت ولایت مطلق فقیه میباشد که در پاریس مورد تایید کارتر و شرکا قرار گرفته بود تا جزیره ثبات خاور میانه و شمال افریقا را به میدان حنگ و ترور تبدیل نمایند……
انموقع که خبرنگار بی بی سی در اخرین مصاحبه شاه ، از سخن شاه بر ادامه افزایش قیمت نفت و اینکه نفت ایران تمام شدنی است و از سرمایه ملی باید برای پشرفت کشور استفاده شود٬
پنجم: اطرافیان شاه فقط توجه شان به دوروبر خودشان در شمال تهران بود(هنوز هم همین گونه فکر می کنند) و به وضعیت بقیه مردم توجه نداشتند که از تبعیض های شدید رنج می بردیم. پنجم: پهلوی ها کارشان در جهت سیاسی خوب بود ولی همراهان با سواد و خوبی در جهت فرهنگی نداشتند و هنوز هم ندارند. ششم: قبل از حمله شوروی به افغانستان پروژه کمربند سبز شروع شده بود و قبل از آن جمهوری اسلامی در پاکستان توسط کودتای ضیا الحق و در مراکش توسط خود پادشاه تشکیل شده بود.
. دوم: در جواب عده ای که می گویند میلیون ها نفر به استقبال خمینی رفتند، یاد آوری می کنم که در سال پنجاه و شش تعداد کسانی که آیت اله خمینی را می شناختند، کمتر از صدهزار نفر بود ولی به مدد تبلیغات وسیع رسانه های غربی نظیر سی ان ان و بی بی سی در طی مدت بسیار کوتاهی (کمتر از شش ماه) به عنوان امام بلامنازع ایرانیان مطرح بود. سوم: اطرافیان شاه فقید عمدتا افراد فاسدی بودند که فقط به فکر منافع شخصی خود بوده و هستند. چهارم: خاندان پهلوی وطن پرست بودند ولی در موقع بحران فلج می شدند. مثال تسلیم سریع در شروع حمله به ایران در زمان رضا شاه و فرار محمدرضا شاه
چند نکته در خصوص این مقاله. اول: هر وقت دمکرات ها در امریکا قدرت را دردست داشتند، مایل به دنباله روی از اروپا برای تغییر رژیم ایران به اسلامی بودند. بویژه در دوران پرزیدنت کندی. سرلشکر بختیار قرار بود زیر نظر دفتر سی آی ای در یونان کوتا کند ولی چون لو رفت از امریکا به نجف رفت ولی در آنجا توسط ساواک ترور شد. همچنین سرلشکر قره نی بعدا این ماموریت را برعهده گرفت وبعدا توسط فردوست از اعدام نجات یافت.
خطاب به خانم/اقا افسون.
نیروئی که در پشت سیاست تعویض قدرت و جابجائی نظام سیاسی در ایران بود..با تبلیغات بسیار وسیع و پشتیبانی مالی مردم بی سواد و بقول شما دین زده را بدون اینکه خود بدانند چه میکنند و برای چیست..به خیابانها ریخت.نقش بی بی سی بسیار چشمگیر است.سرلشگر سربازی نرفته محسن رضائی در کتابش شرح داده چگونه برای تهیج مردم و احساسات انان پیراهن خون قرمز را جلوی تظاهرات و دو سه اخوند را جلو و پشت مردمی الت دست.مینویسد بدین روش ما موفق شدیم خیلی ها را همان روزهای اول به بیرون بیاوریم!
چه خوب سروده اند زنده یاد ایرج میرزا که وصف حال امروز مردم ماست:
هروعده که دادند به ما باد هوا بود
هرنکته که گفتند غلط بود و ریا بود
چوپانی این گله به گرگان بسپردند
این شیوه و این قاعده ها رسم کجا بود ؟
رندان به چپاول سر این سفره نشستند
اینها همه از غفلت و بیحالی ما بود !
خوردند و شکستند و دریدند و تکاندند
هر چیز در این خانه بی برگ و نوا بود.
گفتند چنینیم و چنانیم دریغا
اینها همه لالایی خواباندن ما بود !
ایکاش در دیزی ما باز نمی ماند
یا کاش که در گربه کمی شرم و حیا بود !
ببخشید هااااا من ایرانی …برهنه هم بودم که …وگرنه آمریکا که لشگر کشی به ایران نکرد تا شاه را ببرد؟ ( تاشاه کفن نشود، وطن وطن …فرشته در آید! و…)… چون خوب نظر کرد پر خویش…
گویند دو ایرانی که با هم جدال می کنند و فحش و…و…و بعدهم که پس از مدتی، مثلا بمناسبت عید نو روز، با هم آشتی می کنند، به یکدیگر می گویند: » دیدی! خدا لعنت کند این شیطان را که بین ما….«…هیچکدام مسئولیت قبول نکرده و از دیگری پوزش نمی خواهد!…گناه را به گردن سوم شخص غایب می اندازند…یعنی شیطان! در تهران میگه مرگ بر آمریکا… بعد فرار میکنه میره آمریکا میگه…
البته نقش مردم دینزده ایران که متاسفانه در آن زمان کینه و دشمنی عمیقی با رضا شاه و شاه فقید را داشتند نباید نادیده گرفت. نقل قول:
«شادروان حبیب یغمائی تعریف میکرد: در دوره رضاشاه کبیر که عزا داری، سینه زنی، و قمه زنی ممنوع شده بود، یک روز ملک الشعرای بهار به شوکت الملک ( امیر بیرجند ) گفته بود سپاس خدایرا که در این دیار هم برق دارید، هم آب، هم مدرسه، هم سالن نمایش، همه چیز دارید. اینکه بعضیها هنوز شکایت میکنند دیگر چه میخواهند؟ شوکت الملک گفته بود: اینها برق نمی خواهند- اینها محرم میخواهند.! اینها مدرسه نمی خواهند،روضه خوانی میخواهند. کربلا را باینها بدهید، همه چیز داده اید!!»
اقای پرچی زاده..مقاله مفید و خوبی بود.البته اینها و مسائل دیگر در رابطه با این قبلآ نیز منتشر شده..دست شما درد نکند هموطن عزیز..چه فایده درد یست که جز مردن درمانش نیست.اینها مانند خوره در جان ما روز و شب افتاده است در این سالها و زندگی را به اکثیت قریب به اتفاق ما تلخ کرده است..بیرون هستیم..اتوبوس سواریم..در رستوران هستیم..با خانواده هستیم..هر جا و در هر شرائطی هستیم با این چراها و اگر ها روزگارمان تباه گشته است.مرحوم محمد رضا سرامد تمام اشتباهات است..خیانت قره باغی به ملت وایران..این پا اون پا کردن ارتشی ها..بجای اینکه خودشان تصمیم بگیرند..و عمل کنند..خیانت فردوست ..عوامل سی ای ا که ایران بودند..چه کسانی بودند و چه شد؟ احتمالآ تا امروز هم در ایران اند!
در سال ۱۹۸۲ سمیناری بمدت یک هفته در تل اویو برگزار شد در باره چگونگی گسترش اسلام شریعتی در ایران و خاورمیانه.در مجله تایمز لندن بسال ۱۳۵۸ خبرنگاری فرانسوی از یک ژنرال بازنشسته کره جنوبی در باره تحولات ایران سوال کرده بود.او جواب داد: اگر امریکا بتواند بین دو حزب سیاسی چپ/توده و راست/سازمان مجاهدین تفرقه و جدائی بیافکند..برای ۵۰ سال دیگر منافع خود و کمپانیهای انرژی را تضمین خواهد کرد.اما اگر نتواند و این دو سازمان عظیم و جوان سیاسی با هم متحد شوند..برای همیشه منافع خود را در ایران و بتدریج خاورمیانه از دست خواهد داد!!
دوستی تازه از انگلیس امده انروز در تاکسی مقاله را برایم خواند..هنوز صدایش در گوشم است
در مورد حال و اینده ایران وقت بگذارید اینکه چه باید کرد یا مسیر راه براى اینده ایران
تیتر مقاله جالب است ..بله باید خودشان هم ببرند..اما به چه بهائی این فقنه را در کشورما بر پا کردند و اوردند و با چه بهائی هم بعد از ۴۰ سال باید ببرند.ایران نه ایران دیروز است و نه ایرانیان بر جایگاه روال طبیعی این ۴۰ سال از ترقی و پیشرفت و سعادتی که میبایست برخوردار گردند..برخوردارند.سوال مهم این است که :
چرا اصولآ چند نفر٬چند شخصیت سیاسی ..انهم مانند امثال کارتر و برژنسکی و هایزر٬تنها چند شخصیت از چنان قدرت تصمیم گیری نهائی چنین امور مهمی برخوردار گردند که سرنوشت ملیونها انسان و مملکتی را به ویرانی و تباهی بکشانند..چرا؟ چرا قدرت باید تا این مرز فشرده و متمرکز گردد در حیطه چند شخصیت سیاسی؟ این چرای بسیار مهمی ست امروز در جهان.
No sir, we the people opened the gate of this burning hell ,ourselves. we a nation of idiots.Yep! Like a sad circus we became a circus country .We turned in to a bunch of clowns,magicians ,acrobats and many of us changed to wolves, black snakes and gorillas.Then we all asked a monster to come from the moon to save us and he did. Where was America? May be a circus master but we were the actors, the clowns the animals.Don,t blame America, we PEOPLE are the real America,INDEED
شاه فقید مار را در استین خود پروراند !
مماشات با خمینی .: ….تقصیر را بر گردن دیگران نیاندازیم !
تبعید یعنی چه ، حداقل در زندانهای خودت او را نگه میداشتی .
دیدی خمینی بیش از یک میلیون جوان مخالف و موافق خود را کشت و به کشتن داد و اب از اب تکان نخورد ؟ تازه بر گورش هم کاخ گور شش میلیارد دلاری ساخته اند و کله پوکهای متعصب دینی هم به زیارتش میروند ؟!
روانشاد شاپور بختیار در پاسخ جمعی که چرا انرا ساقط نکردی گفته بودند که اگر خمینی را میکشتم من شمر و او امام حسین در تاریخ میشد !
اگر او را به درک واصل میکردی جلوی کشته شدن میلیونها جوان و بدبختی یک ملت را میگرفتی راد مرد بزرگ ؟!!!
نکشتی و او را دیدی که با تو و شاه چه کرد .؟!!!…سیاست شوخی و ملاحظه نمیفهمد ….
دست مریزاد جناب پرچی زاده. گر برای خیلیها مثل روز روشن است که ج ا با حمایت و مشاورت حرفه ای آمریکا روی کار امد، ولی منابع عدیده ای که شما نشان میدهید این آگاهی را مدلل میکند.
در هر کشوری یک جریان رادیکال وجود دارد و همیشه هم میشود از خارج سعی کرد با دستکاری افکار عمومی از آن سویاستفاده کرد، ولی کاری که آمریکاییها با ارتش کردند و مریضی شاه فقید متاسفانه شورش ۵۷ را پیروز کرد.
بد نبود که اشاره میکردید که الان به جای آمریکا ، آلمان، انگلیس و فرانسه و چین سعی میکنند که از اسلامیست ها حداکثر استفاده را ببرند. چرا مرکل به خاطر دفاع از حزبالله با آمریکا مجادله دارد؟
با تشکر و قدر دانی از نویسنده محترم ، گویی که اکثر این نوشتار در طول ۴۰ سال گذشته در منابع گوناگون به دید ایرانیان بسیاری در آمده بود ولی از آنجا که ما ایرانیان در اینگونه امور فراموشکار هستیم یاد آوری شسته و رفته این فتنه ۵۷ که با خیانت دموکراتهای انگلیسی بر سر ایران آورده شد بسیار بجا و مفید میباشد ، البته جا داشت در نوشتار به بازیهای زیر زیرکی انگلیسها و لابیهای استعماری آنها در بین علمای نجف و قم هم حد اقل در آینده اشاراتی برود و شجره خبیث خمینی که آبشخورش از کمپانی هند شرقی میبود را برای نسل جوان و پژوهشگر مو شکافی بیشتری نمود .
سه کشور فرانسه و انگلیس و آمریکا سه یار شفیق و همیشگی و پشتیبان هم در همه امور حرکتی را با هم شروع و باهم تمام میکنند و گاهی روسیه را ببازی میگیرند و گاهی نه بسته به اینکه روسیه قوائد بازی را رعایت کند یا نه . ببینید ورودشان به ایران و تبعید رضاشاه را کودتای ۲۸ مرداد انقلاب پوشالی اسلامی حمله به کویت حمله به عراق حمله به افغانستان حمله به لیبی بازی با کشور های بلوک شرق مسخره بازی های سوریه مسئله کرد ها ترکیه و حالا دوباره ایران خیلی هم حقوق بشر میکنند معلوم نیست حقوق ملت این کشور ها چه میشود آواره ها فجایع داخلی اعدام های بیمورد و صدها دیگر آیا این ملت ها حقوقی ندارند ؟ یا اصلا” بشر نیستند؟
مقاله ای طولانی بدون حرفی تازه
اینکه آمریکایی ها اینها را آوردند خودشان هم باید ببرند که نشد حرف پدر جان. نتیجه این حرف ها می شود تشویق مردم به بی عملی و افسردگی سیاسی
البته از کسی که نامه به ترامپ می نویسد و به ضریح امامزاده دونالد آویزان شده تا مگر یک روزی از غنایم جنگی به نوایی برسد بیشتر از این هم انتظار نمی رود
ممکن است امریکایی ها شعله و جرقه این اتفاق را به پشتوانه حضور ملی مذهبی ها و امثال مهندس بازرگان و ابراهیم یزدی و کریم سنجابی و…. که خمینی را از پاریس با سلام و صلوات به تهران اوردند بوده باشد کهمعتقد بودند ، انها قدرت را قبضه و خمینی و ملاها را به قم خواهند فرستاد که خود خمینی دجال هم این موضوع را در پاریس صریحا گفته بود .
اما قضایا پس از سوار شدن اخوندها بر مسند قدرت فرق نمود و خمینی پس از مدتی بیان داشت که این پنبه را از گوشتان دراورید که من قدرت را رها کرده و به شما ( ملی – مذهبی ها و لیبرالها ) بسپارم .
در ادامه با کمک حزب توده و شوروی ، با سپردن قدرت به عامل اصلیشان خامنه ای ، قضایا ان شد که همه میدانند .
بعنوان یک شهروند ایرانی انچه که امثال ما میتوانیم اظهار کنیم برداشتی است که احتمال اشتباه ان نیز زیاد است و حکایت شعر مولانا است در مورد اظهار نظر افراد در مورد یک فیل در یک فضای تاریک می باشد !
شاید بتوان اینگونه هم بیان داشت که حکایت امریکایی ها با جمهوری اسلامی همانند شروع اتفاق رخداده در دی ماه گذشته در شهر مشهد میباشد که ملایانی چون علم الهدی و ریسی شعله انرا برای مقابله با دولت روحانی شروع نمودند ولی پیامد ان شورش در ۱۰۰ شهر و کشته شدن حدود سی نفر و بازداشت هزاران نفر معترض از جانب حکومت گردید .شروع با خودشان اما نتیجه و خاتمه جور دیگری رقم خورد .
تا کلیه اسناد و مدارک پنهان در این قضیه افشا نشود ، صحبت کردن صریح در این خصوص سخت است .
فرضا عکسهای شعبان جعفری و ایت الله کاشانی بعد از حدود ۳۵ سال از انقلاب سال ۵۷ منتشر میشود و نه اوایل انقلاب و یا عکسهای اخوند فلسفی و شجونی و…. هم به همین منوال با گذشت زمان و سلطه روحانیت بر همه امور تکثیر میگردد. هیچ یک از اسناد و مدارک مربوط به روحانیت پس از اشغال سفارت امریکا منتشر نگردید و امریکایی ها هم در واشنگتن و پنتاگن انرا منتشر ننمودند !
کلیه مدارک در نزد سازمان اطلاعات امریکا و انگلیس و فرانسه و….. سری و محرمانه است تا زمانی که اب از اسیاب بیافتد !
تا زمانیکه طرز فکر شما این است خبری از بهبود حال ایران نیست . سال ۵۷ سه میلیون ایرانی به پیشواز دیوی رفتند که در امده بود ایت الله خمینی! ده سال بعد با ده ها هزار اعدام و صد هزار کشته جنگ شش میلیون برای مرگش به تشییع رفتند وبر سرو سینه کوبیدند و خمینی از استین همین ملت در امد و تا زمانی که چون کودکان از فریب خوردن بگویید تغییری رخ نخواهد داد. همین ملت سال ۵۷ به دروغ گفتند شاه را امریکا اورد حالا شما در گوش اینان می گویی اخوندها را امریکا اورد تا عدم پذیرش مسولیت را تداوم ببخشی! به ملت المان و ژاپن بنگرید که مسئولیت خود را پذیرفتند و اکنون کجای تاریخ ایستاده اند و مردم ایران که از سال ها پیش زاری می کند فریب خوردیم و همان راه را مکرر در مکرر پیش می گیرد.