آوازه (+ویدیو) از همان سال ۱۳۵۷ که انقلاب در حال پای گرفتن بود، دو سه نفری از روشنفکران پیدا شدند که معتقد بودند حکومت ولایت فقیه نه با حقوق بشر و حقوق مدنی سازگاری دارد و نه با جمهوری و آزادی. حوادثی که پس از انقلاب پیش آمد یکایک نشان میدهد که این نظریه درست بوده است.
حرفها از همان آغاز زرورق اسلامی خود را باز کرد و از حجم گفت و شنودهای آزادیطلبانه کاست. نخستین کاری که علیه آزادی انجام گرفت تبدیل تدریجی حکومت «جمهور» به حاکمیت اسلامی بود و رهبر انقلاب از همان سالهای نخست آب پاکی را روی دست روشنفکران ریخت. از همان موقع آینده حکومت اسلامی آشکار بود. گروه اندکشماری از روشنفکران فرهیخته این روزهای طاعونی حکومت اسلامی را پیشبینی میکردند ولی فریادشان به جایی نمیرسید. در واقع بزرگترین حسن حکومت اسلامی این بود که اصرار داشت حاکمیت خود را اسلامی معرفی کند، اسلامی که نه با جمهور و نه با آزادی سر و کار دارد. این صداقت را نمیتوان فراموش کرد. در مورد مسائل دیگر اسلامی نیز هر بار که موقعیتی پیش آمده است و پای رهبر اسلامی را به میان کشیدهاند، تکیه بر همین عنصر صداقت زدهاند. در نتیجه حاکمیت اسلامی هر روز گستردهتر، و عشق به آزادی و دموکراسی که در این حکومت از آنها هیچ خبری نیست فراگیرتر شد.
در این چهل سال گذشته چند جنبش خودجوش در ایران به وقوع پیوست که در همه آنها اسلامیت بر جمهوریت غلبه داشت و پاسخ رسایی به کسانی چون مصطفی رحیمی بود که در آغاز گفته بود چرا با جمهوری اسلامی مخالفم.
اتکای به اسلام در وضع همه قوانین جمهوری اسلامی بازتاب دارد و در واقع به تدریج همه آنچه را که آخوندها میخواستند در قانون اساسی باز بتابانند به کار گرفتند. زنان را به زیر چادر فرستادند. روزنامهها را از محتوا تهی کردند. رسانههای عمومی را در مسیر ارتجاعیترین شیوه حکومت به کار گرفتند و این روزها به وظایف دیگر اسلامی خود عمل میکنند و سرزمین پر هنر را از آن چه که محتوای فرهنگی آن را میساخت خالی میکنند. در میانه این جنگ و گریز مقابله حاکمیت اسلامی با موسیقی به مضحکهای تبدیل شده است. در واقع با برکناری زنان هنرمند و موسیقیدان و لغو کنسرتهایی که مجوز آنها صادر شده است نیمی از جمعیت ایران را از بهرهوری از موسیقی محروم کردهاند. در شاخههای دیگر موسیقی غیر از موسیقی سنتی نیز وضعیت به همین منوال است. موسیقی بینالمللی در تالارهای گردگرفته هنرستانها ساکت مانده است و خیل عظیم جوانان برای ادامه تحصیل موسیقی به کشورهای دیگر گریختهاند.
آنچه روزانه در ایران امروز به وقوع میپیوندد برداشتی از دستورات پیشین اسلامی است که در عمل با پیرایههایی از ملیت و حکومت درآمیخته است. هر کار که با موسیقی میکنند همانی است که شارع مقدس اسلام تدوین کرده و کارگزاران فرهنگی رژیم خمینی آنها را به مرحله اجرا در میآورند. اخیرا وقایعی که در زمینه اقتصادی پیش آمده و به تاراج و غارت ملی انجامیده، برداشتی از همان تاراج و غارتی است که خلیفههای تازی در هر حمله پیروزمندانه خود به دست میآوردند. آنها نیز همین گرفتاری کارگزاران فرهنگی امروز را داشتند ولی با صدور یک فتوا دستاندازها را از پای خواستهای خود برمیداشتند، اسمش را هم میگذاشتند غنیمت جنگی. در برداشت این غنیمت جنگی به هر دری میزدند و حتی انبارهای دولتی را به یغما میبردند. در این میان حتی زن و بچه و کوچک و بزرگ مانعی نمیتوانست باشد. میبردند و میخوردند و اگر مشکلی پیش میآمد اسلام عزیز به یاریشان میآمد.
بعدها این غنیمتبرداری در همه نبردهای داخلی و خارجی صورت میگرفت. در جمع جامعهای ساخته میشد سرشار از دشمنی و کینهورزی و فقر و تیرهروزی.
گفتیم که در این حوادث اخیر نیز همان الگوی غنیمت جنگی پیاده شده است و آقایان بدون رحم و ترحم بیتالمال ملت را خالی کردهاند.
نه، واقعا باورپذیر نیست و حال که پیش آمده دیگر نمیتوان جلویش را سد کرد مگر اینکه تغییر بزرگ از راه برسد که میرسد.
در آینده ولی واقعا باید از گذشته تجربه آموخت و علاوه بر مجازات دزدان و غارتگران باید فرهنگ اجتماعی را در ایران گسترش داد چون تا وقتی روابط اجتماعی بر اساس بده و بستانهای اقتصادی شکل میگیرد نمیتوان به مسائل عمده جامعه رسیدگی کرد. حالا فکر میکنیم در ایران غارتزده امروز باید به موازات مبارزه اجتماعی اخلاق سیاسی و اقتصادی جامعه را نیز بالا برد. در بعضی از کشورهای غربی حتی از موسیقی که در ایران مطرود است به عنوان وسیلهای برای دگرگونی اخلاق جامعه استفاده میکنند. روح را نوازش میدهند تا بتوانند با عوارض ناهنجاریهای فرهنگی مقابله کنند. از قدیم گفتهاند موسیقی راحت روان میآورد ولی چه کنیم که حکومت اسلامی این ودیعه آسمانی را در فهرست منهیات خود قرار داده است.
تردید نداریم که پیروزی نهایی با موسیقی است. در تاریخ ایران هرگاه حادثهای پیش آمده موسیقی قد علم کرده است و ناله مرغ سحر را در کهکشان ایران جاری ساخته است. این اولین مقابله موسیقی با فرهنگ ارتجاع نیست و آخرین آن هم نخواهد بود. اوضاع موسیقی را در ایران امروز فریدون فرخزاد در یکی از شعرهای آلمانی خود چنین توصیف کرده:
ایران سرزمین گل و بلبل
گلهای پژمرده، آوازهای خاموش