جواد طالعی – «بیگانگی مرگبار» عنوان رمان تازهای از محمود فلکی شاعر، نویسنده و پژوهشگر ایرانی مقیم آلمان است که به تازگی از سوی «نشر سوژه» در آلمان روانه بازار کتاب شده است. این رمان یازده بخش را در ۳۳۰ صفحه در بر میگیرد.
- کتابگزاری
- بیگانگی مرگبار
- دکتر محمود فلکی
- به زبان آلمانی؛ ۳۳۰ صفحه، قطع جیبی، جلد گالینگور
- نشر سوژه؛ آلمان آوریل ۲۰۱۸
«بیگانگی مرگبار» دارای دو شخصیت محوری ایرانی است که هر دو در آلمان زندگی میکنند. نخستین شخصیت، نیما، پس از انقلاب بهمن ۵۷ در ده سالگی همراه پدر و مادر خود به آلمان گریخته، در آنجا به مدرسه و دانشگاه رفته و به عنوان معلم در مدارس آلمانی تدریس میکند. شخصیت دوم، دوست او بردیا، شاعری است که پس از تحمل شکنجه و زندان ناگزیر همسر و دو فرزند خود را در ایران جا گذاشته و به آلمان پناه برده است.
بردیا، برخلاف نیما در زمینه تثبیت موقعیت اجتماعی و شغلی خود توفیقی نداشته و زندگی را با تنگدستی و رنج و الکل و مواد مخدر سپری میکند. او حتی دیگر قادر به ادامه خلاقیتهای ادبی پیشین خود نیز نیست. با وجود این اختلاف موقعیت، عمق دوستی دو ایرانی به جایی رسیده است که وقتی بردیا درگیر یک ماجرای جنایی تکاندهنده میشود و به نظر میرسد یک قاچاقچی مواد مخدر را در خانه خود به قتل رسانده، نیما، در عین حال که راضی به مشارکت در ماجرا نیست، حاضر میشود در سر به نیست کردن جسد به هموطن خود کمک کند. اما در ادامه داستان روشن میشود که قاچاقچی کشته نشده بوده و آپارتمان بردیا را پس از خروج وی ترک کرده است.
نیما، در خانه خود عکسی به یادگار مانده از پدر را قاب گرفته که روستای محل تولد او را در چشمانداز کوههای سبز و پرطراوت گیلان نشان میدهد. شوق دیدار نزدیک این منظره بدیع از کودکی در او باقی مانده است. بردیا مشوق نیما است تا سرانجام پس از دهها سال دوری به سفر ایران، که از گرفتاریهای احتمالی آن نیز میترسد، تن بدهد.
در طول داستان، ابعاد مختلف شخصیت و موقعیت خانوادگی و اجتماعی محمود فلکی از زیر پوست دو شخصیت اصلی آن سرک میکشد. محمود فلکی، به لحاظ سنی همنسل پدر نیما است.
نویسنده، آنطور که خودش میگوید، سال ها پیش تنها یک بار به ایران سفر کرده، اما دارای چنان تخیل قوی است که میتواند وضعیت همین امروز ایران را با صحنههایی رایج از زندگی روزانه در این جامعه ترسیم کند و به نقدی طنز و گزنده بکشد.
او در سفری که با آرزوی واقعیت بخشیدن به یک رویا انجام داده، نه تنها جز جماعتی سرگرم مالاندوزی و خودنمایی و دورویی چیزی نمییابد، بلکه چنان تجربههای تلخ و سنگینی را از سر میگذراند که در نهایت بزرگترین آرزویش بازگشت هرچه سریعتر به آلمان است.
مسافر، هنگامی که پس از تبدیل اندکی ارز خارجی به ریال از یک بانک خارج میشود و در زیر باران انتظار تاکسی را میکشد، به دام دو شیاد میافتد که او را به خیابانی تاریک و بیرفت و آمد میکشانند، با تهدید چاقو پول و تلفن همراه و حتی کاپشن او را میربایند و وی را تک و تنها زیر رگبار شدید رها میکنند.
در جایی دیگر، هنگامی که با یکی از خویشاوندان جوان خود برای رسیدن به نقطهای کوهستانی که پدرش تصویر پرونده رویاهایش را از آنجا به ثبت رسانده، مشغول کوهنوردی است؛ از سر تصادف با گروهی نظامی برخورد میکند که ظاهرا مشغول برگزاری یک مانور هستند ولی با توهین و تحقیر و تهدید او را تحت فشار قرار میدهند و گذرنامهاش را میگیرند و به این ترتیب سر و کارش به «منابع امنیتی» میکشد و او را تا آخرین روز ترک خاک ایران آنقدر دست به سر میکنند تا حاضر به همکاری در خارج از کشور شود.
در داستان، علاوه بر دو شخصیت اصلی، چندین شخصیت آلمانی و ایرانی هم جا به جا حضور پیدا می کنند. اما در همین حضورهای فرعی و موقت نیز، هرکدام آنقدر ویژگی و کشش دارند که در خاطر میمانند. دوست آلمانی و متأهل نیما که خود عاشق زنی دیگر شده، زمینهسازی میکند تا او با همسرش رابطه برقرار کند، زیرا فکر میکند با این کار همسرش هم آلوده به خیانت میشود و او را ترک نمیکند.
دوست دختر آلمانی نیما، او را تنها به این دلیل ترک کرده که مایل نبوده در یک رابطه متعهد و پایدار باقی بماند و نیما توان آن را نداشته که تبدیل یک رابطه خوب و عاشقانه را به رابطهای فقط دوستانه هضم کند.
کاراکترهای ایرانی رمان هم، هر یک پیچیدگیهای خاص خود را دارند. پدر نیما به خاطر گرایشهای چپ و سوسیالیستی خود مجبور به فرار از ایران شده است. اما پسر در زادگاه با یکی از دوستان نزدیک او آشنا میشود که قاضی بازنشسته است و برایش از احکام اعدام بیشماری تعریف میکند که در دوران خدمت خود به فرمان بالادستها صادر کرده است. نیما در این آشنایی به این میاندیشد که اگر پدرش نیز در ایران میماند چه بسا با حکم همین دوست زندانی یا اعدام شده بود!
در میان بستگان او زن پیری با ریشههای در حال پوسیدن اشرافیت رو به زوال فئودالی نیز هست که کاری جز میهمانی دادن و جلوهفروشی ندارد، بسیار عامی است و میکوشد نیما را به دام ازدواج با زنی از نزدیکان خود بکشاند. ولی نیما به همسر رها شدهی بردیا دل میبندد. این زن هم میتواند نماینده بخش وسیعی از زنان ایرانی باشد که «ازدواج سفید» را به ازدواج رسمی و دست و پا بسته شدن در آن ترجیح میدهند. زن به نیما میگوید که دوست پسر متأهلی دارد و او را به عمد انتخاب کرده تا از خطر ازدواج رسمی مصون بماند!
خشونت، فساد، تباهی و تازه به دوران رسیدههای نوکیسه عناصری هستند که در داستان به هم میپیوندند تا تصویر اندوهباری از ایران امروز به دست دهند. ماجراها، پیش از آنکه به پایان خود نزدیک شوند، در ماجرایی دیگر جاری میشوند تا خوانندهای که بیخبر از آنها کتاب را به دست گرفته، به سختی بتواند از چنبره کشش آن رهایی یابد. میتوان گمان کرد که بسیاری از صحنهها و تصاویر و چهرهپردازیها زادهی تخیل قوی نویسنده هستند، اما همه آنها چنان با مهارت و دقت ردیف شدهاند که خواننده حس میکند گزارشی میدانی و زنده از یک زندگی پر ماجرا و یک سفر لبریز از ترس و التهاب را با قلمی شاعرانه خوانده است. گزارشی که در برخی جاها جانمایهای فلسفی و طنز مییابد.
تئودور فونتانه نویسنده مشهور آلمانی قرن نوزدهم گفته است: «یک رمان روایت داستانی است که بتوان آن را باور کرد.» این تعریف هنوز هم پذیرفتنی است. محمود فلکی در «بیگانگی مرگبار» همین کار را کرده است.
به گفته محمود فلکی، «بیگانگی مرگبار» قرار است به فارسی هم برگردانده شود. اما بعید به نظر میرسد که در ایران اجازه انتشار بگیرد. نه تنها به خاطر روایت روشنی که از تباهی و فساد در کشور دارد، بلکه همچنین به خاطر صحنههای عاشقانه و اروتیک متعددی که شهد شیرین رمان است و بر جذابیت داستان میافزاید. سانسور احتمالی این صحنه ها در ایران، از ارزش کتاب بسیار خواهد کاست. فلکی توانسته است بر بند باریک میان اروتیسم و پورنوگرافی با دقت و ظرافت بسیار بازی کند.
درباره نویسنده:
محمود فلکی در سال ۱۳۳۰ در رامسر زاده شد. در ایران در رشته شیمی آموزش دید و پس از انقلاب بهمن ۵۷ کشور را به قصد آلمان ترک کرد. فلکی سپس در همین شهر در رشته های زبان و ادبیات آلمانی و ایرانشناسی به ادامه تحصیل پرداخت و پس از کسب کارشناسی ارشد در این رشته، دکترای خود را با تزی درباره «گوته و حافظ» به پایان رساند . پایاننامه دوره فوق لیسانس او نیز عنوان «بیگانگی در آثار کافکا و تاثیر او بر ادب فارسی» را داشت.
فلکی در سالهای گذشته در دانشگاه هامبورگ و همچنین آموزشگاههای دولتی این شهر به آموزش زبان فارسی برای آلمانیها اشتغال داشت و دو سال پیش بازنشسته شد. اکنون کار اصلی او نوشتن و پژوهشهای ادبی است.
از دکتر فلکی تا کنون پژوهش «سلوک شعر، نقد و تئوری شعر» به زبان فارسی و کتابهای زیر به زبان آلمانی انتشار یافته است: «سایهها»، «مرگ دیگر کارولا» با ترجمه سوزان باغستانی، «من خارجی هستم و خیلی هم خوبه» و مجموعه شعر «آوازهایی از دوردست و صخرهها».
مجموعه دو جلدی کتاب آموزش زبان فارسی با عنوان «ما فارسی صحبت میکنیم» همراه با سی دی هم اثر دیگری است که از فلکی در آلمان منتشر شده است.
حتما این کتاب را خواهم خواند. من هم مثل نیما فقط سه چهار سال نخست زندگی را در ایران بوده ام و پس از آن دو سه باربا خانواده دو سه هفتهای در سال. نظردکتر فلکی را آنگونه که اینجا آمده تایید میکنم.
قشرهای میانه و بالا و نزدیک به رژیم در ج ا سه ویژگی دارند:
– بی فرهنگی عمیق (مثلا همین خودنمایی و دورویی که ذکر کردید، زن ستیزی و اسلامزدگی)
– بیسوادی بی انتها (مثلا هنرپیشه زن فیلمهای مقنعه ای که خود را فمینیست میخواند)
– میل سیر نشدنی به چپاول و دزدی، تا نابودی کامل هدف مورد چپاولشان.
این ویژگیها نمانگر توحش و بربریت در جامعهای هستند که شوربختانه به روزهای نخستین آمدن رضاشاه کبیر نزول کرده است.