زمان فیلی – جمهوری اسلامی برای سرپوش نهادن بر بنیادگرایی خود با معرفی سیدمحمد خاتمی بال اصلاحطلبی را به بدنهی خود اضافه کرد. درواقع افزوده شدن این بال در حالی رخ میداد که بال سمت دیگرش، واپسگرایان وجود داشت تا بتواند به شکل تصنعی و حفظ ظاهر توازنی ایجاد نماید که بنبست بنیادگرایی خویش را بگشاید و به جلو ببرد.
حضور اصلاحطلبان سفارتنورد بیشتر از اینکه جنبهی داخلی داشته باشد، وظیفهاش به خارج از کشور مربوط میشد و در داخل تنها نقش طبل تو خالی و در جهت انحراف اذهان را بازی میکرد و به همین دلیل هماره زیر بلیت اصولگرایان بوده و هستند چنانچه حتی در زمان به اختیار داشتن دولت و مجلس باز امربر هماندیشان بنیادین خود بودند.
اما برای ماندگاری، رژیم به همین بسنده نکرد و با کنترل اوضاع داخل از طریق جنگ حیدری- نعمتی تفکر براندازی را به کنج انزوا برد و در همین سطح نازل زرگری نگه داشت و در اصل یک «خودرو»ی پژو- آردی ارائه کرد که هم کاربرد داخلی داشته باشد هم خارجی. این «خودرو»ی بیکیفیت مصداق همان مثال شترگاوپلنگ بود که اتاق پژو را بر موتور پیکان سوار کرده بودند- هموطنان داخل کشور حتما با این اتومبیل آشنا هستند- و مردم در حقیقت سوار پیکان میشدند ولی هزینهی پژو را میبایست پرداخت نمایند.
با روی کار آمدن دولت ضد ارزشهای غربی باراک اوباما، بهترین فرصت بود تا همین «خودرو»ی جعلی بزک شده به عنوان نماد جمهوری اسلامی صادر شود. در این دوره با خروج گستردهی اصلاحطلبان صادراتی سوار بر این «خودرو» هستیم و در داخل هم به گونهای روی این افراد تبلیغات گسترده انجام شد که آنها به عنوان مخالفان نظام و حتی ضدانقلاب معرفی شوند.
از محسن کدیور و اشکوری گرفته تا عطاالله مهاجرانی و از سیدابراهیم نبوی تا حسین موسویان و بسیاری دیگر که معرف حضور هستند کاندیدای بازی در این سناریو شدند. این افراد همگی با پاسپورت و طیب خاطر از ایران به سوی کشورهای مختلف غربی بدون هیچ سر و صدایی خارج شدند و طولی نکشید تمام حوزهها را بنا بر کارآمدی از قبل محول شده، در دست گرفتند.
اولین ماموریت این قاصدان رژیم همان انقلاب فرهنگی بود تا در رسانههای مختلف به پاکسازی بپردازند و بعد شروع به نفوذ کرده و با کسب کرسیهای دانشگاهی و نهادهای فرهنگی غرب تحت عناوین مختلف استاد و استادیار مهمان و کارشناس و غیره به برگزاری میتینگهای مختلف پرداخته و چهرهای از جمهوری اسلامی ساختند که عملا نه میسر و نه اصلا وجود دارد.
آنها در حقیقت جمهوری اسلامی ذهن خود را رونمایی کردند تا یک جنس بنجل را اعتبار و جانی تازه ببخشند. نباید فراموش کرد که برای جا انداختن این تقلب بزرگ هزینههای گزافی نیز صرف شد تا اینکه با جای گرفتن مناسب حتی موفق به کسب فاندهای متعدد و همیاریهای مختلف از بنیادهای دموکراسی و مراکز دیگر شدند.
در نهایت اوج این برنامهی استمراری- تاکتیکی منظم را تا جایی پیش بردند که مخالفان رژیم را با همان بال دیگر خود که بنیادگرایان یا تندروها هستند مقایسه کردند تا خود را عامل اندیشه و گفتمان مطرح و نشان دهند.
سخن کوتاه اینکه، آنچه باعث رشد این نحلهی بیاعتبار شد نه قدرت آنها بلکه کمکاری براندازان بوده که در هر سطحی که حساب کنید، از اندیشهی بازتر و بالاتر و کارآتر برخوردار هستند. کاری که باید توسط جامعهی پیشرو مخالفان انجام میشد صورت نگرفت تا اتاق فکر رژیم عرصههای مختلف را به تصرف مأموران خود درآورد و عمر حکومت بدوی و قرون وسطایی خود را طولانی کنند.
آنان برای حفظ جمهوری اسلامی توانستهاند زیر یک چتر گرد آیند و اجازه ندادند مخالفان با وجه اشتراک بزرگ و مهم «مخالفت با رژیم» کنار هم بایستند و تا کنون با ترفندهای مختلف از جمله پادشاهی- جمهوری که ادامهی همان تقابل رخوتانگیز شاهی- مصدقی است، سرگرم شوند و به حاشیه رانده شدهاند.
در نهایت اینکه هنوز دیر نشده و میتوان با گذر از تفکرات سنتی و با ایجاد کانالهای مختلف که در توان مخالفان است، درهای ارتباط با جامعهی سیاسی- آکادمیک کشورهای مختلف را گشود تا بر این تفکرات دوزیستی و مجعول، بر شرایط موجود غلبه کرد تا مدام تئوری توطئه برجسته نشود که گویا غرب پشتیبان گروه استمرارطلب است. به قول معروف:
سعدیا گرچه سخندان و مصالح گویی
به عمل کار برآید به سخندانی نیست
مردم ایران با شعار ایران که شاه نداره حساب کتاب نداره . و پشتیبانى از خاندان پهـلوى خواسته خود را بیان کردند دیگه به چه زبانى باید بگن !!؟!