تارا بیگلری – هنر دوران اسلامی، معماری و تجلیهای قدرت مضامینی هستند که سوسن بابایی عمر خود را صرف بررسی و کشف آنها کرده است. دکتر بابایی نویسنده کتابها و مقالات زیادی در چند دهه گذشته و از جمله متخصصین برجسته فرهنگ و میراث ایران است.
وی در ایران زاده شده و در آمریکا تحصیل کرده و متخصص هنر و معماری دوران صفوی است. او در امر هماهنگی و اداره نمایشگاه موزه سکلر دانشگاه هاروارد و موزه هنر دانشگاه میشیگان فعالیت داشته است.
او در حال حاضر استاد کالج هنر کورتولد لندن در رشته «هنر ایران و اسلام» است که بخشی از دانشگاه لندن به شمار میرود.
پیش از ضیافت و سخنرانی دکتر بابایی در بنیاد آموزشی پرشیا که مضمون آن در رابطه با سلیقهی ایرانی در خوراک و هنر بود، کیهان لایف توانست با وی در مورد علائق تحقیقاتی و شیفتگی همیشگی وی نسبت به اصفهان، گفتگویی داشته باشد.
– کتاب شما با نام «اصفهان و کاخهایش» رابطه بین معماری و پادشاهی را از لحاظ اجتماعی- فرهنگی بررسی میکند و نگاه ویژهای به بزمها و جشنها دارد. علت انتخاب این موضوع چیست؟
-این کتاب با کنجاوی من آغاز میشود که چرا کاخ های صفوی در اصفهان، در همان دوران نخست مدرن، به این اندازه با بناهای دیگر موجود در جهان اسلام متفاوت است. گرایشی وجود دارد که از کاخهای دوران اسلامی به صورتی صحبت میکند که گویی همه آنها در مضامین معماری و تجلی قدرت یکسان هستند؛ در حالی که چنین نگرشی برای ایجاد حسی از مفاهیم مشترک کارا است اما برخی از آنها از ویژگیهای خاص فرهنگی و زیستشناسی و جغرافیایی غفلت میکنند.
برای نمونه کاخی مانند عالی قاپو را در نظر بگیرید؛ ساختمانی در پنج اشکوب که در آن در روزهای مشخصی از هفته دیوان قضا دایر و محلی با کاربرد ویژه جهت برگزاری تشریفات رسمی بود. این کاخها در قرن ۱۷ در طول حکومت سلسله صفوی، مختص اصفهان بودند. این کاخها ایوانی با ستونهای چوبی زیبا داشتند که از سه جهت گشوده میشد و اجازه اِشراف صد و هشتاد درجه کامل اشکوب بر صحن میدان عمومی یا باغ را میداد. آنها به اندازه کافی فراخ بودند که میزبان صدها مهمان شامل حاکمان و سفرا و هیئتهای بلندپایه از نمایندگان تجاری اروپا و دیگر افراد باشند.
تفاوت اینجا در این حقیقت نهفته است که این مراسم را شاهِ ایران برگزار میکرد در حالی که سلطان عثمانی هرگز در چنین مراسمی دیده نمیشد وهیچ یک از امپراتوران مغول هند شخصا مقید به خوردن و نوشیدن با مهمانان نبودند. شکل ساختمان، کیفت فضای باز مشخص و سلسله مراتب ساختار فضایی آن باعث شد تا به بررسی اهمیت اجتماعی و فرهنگی این کاخها و توسعه شهری اصفهان در قرن هفدهم بپردازم.
– ارتباط شما با اصفهان و با زیبایی و معماری آن چگونه بوده است؟
-اصفهان چنانکه برای اغلب ایرانیان چنین بوده است، برای بازدید در ایام تعطیلات محل زیبا و دلنشینی است. من در واقع این شهر را وقتی دانشجوی کارشناسی ارشد در نیویورک بودم بازکشف کردم! اصفهان وسوسه علمی من بوده است و در آثارم و یا طول تدریس تا کنون هسته اصلی تحقیقاتم مانده است. این شهر باشکوه و تاریخی است و مهمتر از پکن و استانبول و روم و پاریس است. نور شهر، هوا و بوی آن متمایز است. کیفیت نور در اوایل شب، هنگامی که شما در مقابل بازار سلطنتی در میدان ایستادهاید بیهمتا است. تابش پرتو انواری که از خورشید در حال غروب میتابد و بر کاشیهای آبی گنبد میپاشد و پیادهرو در امتداد زایندهرود با گردش در کنار همه رودها متفاوت است.
درنگی بر گنبد خاکی مسجد جامع (۱۱قرن پیش) و نگاه به خود گنبد کماکان هیجانانگیز است. هیجان نقشهای هندسی ساخته شده از خشتهای ساده و بیپیرایه، در جایی که با شکست سطوح، نقشها و اشکال آفریده میشوند.
همچنین یک سردر کاشیکاریشده شگفتانگیز در «بقعه هارون ولایت» وجود دارد؛ از اوایل قرن ۱۶ دروازه ورودی با کاشیکاری سه وجهی چنان زیبا و بدیع از طرحها و کاشیهای لعابدار نفیس کار شده که توجه بیشتری را به جزییات جلب میکند. اینها صرفا چند مثال بود ولی در مورد معماری شهر و فضای شهری و گردشگاههایش و نیز باغها و کاخها و خانهها و بازار و پلها و اهالی محلات باید کتابها نوشت. به همین دلیل هیچگاه فکر نمیکنم به خاطر درنگی که بر مطالعه روی اصفهان داشتهام افسوس بخورم.
– به چه دلیل یک مورخ هنری مانند شما روی بزمها و جشنها تمرکز میکند؟ روی سنتهای مربوط به پذیرایی ایرانیان؟ و چگونه غذا و هنر به هم پیوند میخورند؟
-تاریخ هنر یک رشته دیسیپلینهای تاریخی است که بررسیهای خود را از مطالعه فرهنگ مادی و اسناد عینی و یا فضایی آغاز میکند. تاریخ هنر در مورد فهم تاریخی از مصنوعات است؛ صنعت خلاقانه مواد و فضاها؛ و این پرسش که چرا آنها ساخته شدهاند؟ منشأ آنها چه بوده و معنا و اهداف از ساختنشان چه بوده و…؟
تحقیقات من مبتنی بر این تشریفات و ذهنیات از مطالعاتم جدا و بیگانه نیست و عجیب نیست که بررسیهایم را از کاخها و جشنها و بزمها به سمت موضوعات و فعالیتهایی ببرم که این ساختمانها و مراسم به خود دیدهاند. این طبقهبندی و نظم ذهنی مرا واداشت که به دنبال پرسش از چه و چگونه نمایش خوردن باشم. غذا و پخت و پز و موضوعات آن انگیزهی من برای این تحقیقات بود.
– موضوع کتاب یا پروژه بعدی شما چیست؟
-ارتباطات و تقاطع بین فرهنگ عینی و آشپزی موضوع کتاب آتی من است. همچنین یک پروژه تحقیقاتی را دنبال میکنم که بر ارتباطات متقابل تاریخی هنرهای مدرن و معاصر ایران و دوران نخست مدرن هنر ایرانی میپردازد. این پروژه تواناییهای تفکر در سراسر طیف رسانه و زمان را موشکافی میکند؛ یعنی آنچه ما از هنر معاصر ایران دربارهی تاریخ قدیمیتر میآموزیم، و برعکس.
– شما یکی از شناختهشدهترین متخصصین و دانشگاهیان در حوزه فرهنگ و میراث ایران هستید. چه چیزی باعث شد این رشته را انتخاب کنید؟
-من از رشته طراحی گرافیک و استودیو در دوره لیسانس به تاریخ هنر تغییر رشته دادم. ابتدا رنسانس ایتالیا را خواندم. هرچند که گردشهای علمی ما در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران تاریخ معماری ایران را در معرض ما قرار داد، ولی هیچگاه در عمل تاریخ هنر و معماری ایران را به ما آموزش ندادند. من برای دریافت مدرک فوق لیسانس در رشته هنرهای رنسانس به آمریکا رفتم. در دوران مطالعات دوره دکترا بود که هنرهای پارسی را از زاویهی رشته تاریخ هنر دوباره کشف کردم.
– آیا باز هم به ایران سفر کردید و اگر تازگیها سفری به ایران داشتهاید، نظرتان چیست؟
-من از سال ۲۰۰۵ به بعد دیگر به ایران نرفتم.
*منبع: کیهان لایف
*ترجمه از کیهان لندن
kheili mayel boodam az banooye gerami dar morede hanare eslami va honare irani miporsidid,aya honare eslami chist va…