نام مهدى سیاه که پلیس مشهد به او «گانگستر مخوف» لقب داده دوباره در مشهد بر سر زبانها افتاده است زیرا تحقیقات کارآگاهان نشان داده او اخیرا در قتل مسلحانه دیگرى نیز در میدان تلویزیون مشهد نقش داشته است.
در همین حال به پلیس خبر رسید مهدى سیاه در روستاى نورى در داخل یک سوله پنهان شده، چند کارآگاه به فرماندهى سرهنگ غلامى ثانى در حالی که جلیقه ضد گلوله به تن داشتند اطراف مخفیگاه او را محاصره کردند و افسرى که لباس شخصى به تن داشته به عنوان خریدار سوله در آهنى آن را به صدا در مىآورد؛ مهدى سیاه پنجره بالاى سوله را نیمهباز مىکند و وقتى مردى را با لباس شخصى مىبیند که مدعى خرید سوله بود حدس مىزند پلیس براى دستگیرى او در اطراف سوله مستقر شده و با صداى بلند مىگوید خودم را تسلیم مى کنم، فقط بگویید چه کسى مرا لو داده است!
مأموران مسلح وارد سوله مىشوند و به او دستبند مىزنند. مهدى بعد از بازجویی و پاسخ به پرسشهای قاضى احمدى نژاد در دادگاه مشهد با روزنامه خراسان نیز گفتگویى داشته است.
او در آغاز مصاحبه به خبرنگار این روزنامه گفته: آدمکشى براى من مثل آب خوردن است اما حال و حوصله دادن توضیح درباره جنایتهایى که مرتکب شدهام را ندارم!
مهدى در جواب نخستین سؤال خبرنگار که پرسیده شغلت چیست گفته: آدمکشى!
سؤال دوم از مهدى این است که چرا از سیاه به پلنگ شهرت پیدا کردهاى؟ او رو به همدستش که همراه او دستگیر شده و در کنارش نشسته مىکند و مىپرسد «تو چیزى گفتى؟»
بقیه سوالات خبرنگار و جوابهاى مهدى چنین است:
-در کجا زندگى مى کنى؟
-جا و مکانى ندارم کسانى که برایشان آدم مىکشم محلى را براى مدتى مخفى شدن در اختیارم مىگذارند.
-اهل کجا هستى؟
-شهر بابک کرمان.
-چند کلاس درس خواندهاى؟
-دیپلم دارم.
-هیچوقت شغلى داشتهاى؟
– بعد از دریافت دیپلم در یکى از سازمانهاى نظامى مدتى کار کردم.
-براى آدمکشى پول هم مىگرفتى؟
-نه، فقط به خاطر رفاقت آدم مىکشم!
-کسانى را که به قتل مىرساندى مىشناختى؟
– نه، دوستانم مىگفتند فلانى زورگوست، او را نشانم مىدادند و همین.
-همه کسانى که به آنها تیراندازى کردى کشته شدند؟
-نه بعضى به بیمارستان منتقل شدند و زنده ماندند مثلا چندى پیش «یکى از متهمان پرونده گانگسترهاى هالیودى» به من گفت فرد گردنکلفتى در قوچان دست مرا با شمشیر در یک درگیرى مجروح کرده؛ به او گفتم فقط او را به من نشان بده. این شخص مرا سوار اتومبیلش کرد و آن مرد را به من نشان داد من هم از همان داخل ماشین لوله کلاشنیکف را بیرون آوردم و به سوى او شلیک کردم اما گلوله به کتف وى خورد و مجروح شد و در بیمارستان بهبود یافت.
-ماجراى آدمکشى در تربت حیدریه چه بود؟
-به اتهام سرقت مسلحانه از طلافروشى در شهر باخزر خراسان رضوى دستگیر شدم و ٨ سال در زندان بودم؛ در زندان با پسرى به اسم مجتبى آشنا شدم. او بعد از آنکه از زندان آزاد شدیم به من گفت شخصى به او ظلم کرده است؛ تصمیم گرفتم آن مرد را بکشم. روزى دو نفرى در حالی که صورتهایمان را پوشانده بودیم سوار موتورسیکلت شدیم؛ من ترک موتور نشسته بودم. آن مرد را هنگام خارج شدن از پارکینگ دیدیم؛ او را به رگبار بستم و فرار کردیم. مجتبى دستگیر شد و من به زاهدان گریختم.
-از قتلهایى که مرتکب شدى پشیمان نیستى؟
-نه من به آدمکشى معتادم؛ الان همینجا مىتوانم سر یک نفر را از تنش جدا کنم! در ضمن کسى را که مرا لو داد حتما خواهم کشت. حتى اگر در زندان باشم!
میره سوریه میشه شهید مدافع حرم
این سردار سپاهه میبرندش بیت آقا دستور لازم و ترفیع بگیره
چند وقت دیگه میشه رییس بسیج و سردار سپاه، بهمین سادگى