مجید احمدیان – دو ماه پس از پیروزی انقلاب، «شهید بزرگوار آیتالله مرتضی مطهری» در یک سخنرانی این پرسش اساسی را مطرح کرد: «راه آیندهی ما راه انقلاب اسلامی باید باشد یا راه اسلام انقلابی؟»(۱)
این نزدیکترین یاور و حاصل همهی «عمر پربرکت حضرت امام» اندیشهی اسلام انقلابی را رد کرد، یعنی اینکه ما نباید دین اسلام را بر اساس نیازهای روز اصلاح کنیم و چنین گزینهی اصلاحشدهای را به عنوان راهنمای عمل سیاسی خود قرار بدهیم. به این ترتیب، این تئوریسین بزرگ حکومت اسلامی از همان آغاز برقراری این حکومت «توی دهن» مردمی زد که رهبری امام امت را با این توهم پذیرفته بودند که یک اسلام مدرن هم به نام اسلام انقلابی وجود دارد و قرار است در سایهی این اسلام مردم به آزادی و عدالت و معنویت دست بیابند. از میان دو گزینهی انقلاب اسلامی و اسلام انقلابی، مطهری گزینهی نخست را توصیه میکرد: «انقلاب و مبارزه برای برقراری ارزشهای اسلامی است»(۲)
با الهام از این اندیشمند بزرگ اسلامی، برای عنوان این مقاله دو گزینهی «انقلاب تابوتی» و «تابوت انقلابی» به ذهن من رسید. با پیروی از منش و روش استاد مطهری، من هم گزینهی نخست یعنی «انقلاب تابوتی» را برای این مقاله انتخاب کردهام. با این حال، یک بخش، به سبب همخوانی با محتوا و نیز برای کسب همدلی طرفداران قدیمی اسلام انقلابی و همچنین به سبب اعتقادات عمیق پلورالیستی اسلامی این حقیر، «تابوت انقلابی» عنوان گرفته.
آنان که با مال و جان خود در راه او جهاد کردند
در دیدارهای روزانهی «حضرت امام» با مردم، که در تلویزیون هم گزارش صحنههایی از آن نشان داده میشد، به ویژه در ماههای نخست انقلاب، بازدیدکنندگان سخت به یکدیگر فشار میآوردند. برگزارکنندگان مراسم دیدار نه تنها کوششی برای ایجاد آرامش در جمعیت نمیکردند، بلکه با تشویق آنان به دادن شعارهای رادیکال و جنب و جوش بیشتر و آمادگی برای فداکاری در راه منویات «رهبر کبیر انقلاب»، جمعیت را بیش از پیش پرخروش و ناآرام میساختند. بر اساس برخی گزارشها، امواج جمعیت بیتاب گاه انسانها را صدها متر بیاختیار به هر سو میکشاند. در رسانههای آن روزگار هرگز گزارشی از قربانیان آن صحنههای دلخراش پخش نمیشد. بطور کلی میتوان گفت روزنامهنگاران ایرانی از همان روز نخست پس از آغاز اوجگیری انقلاب اسلامی، در دورانی که آزادی هم وجود داشت، از انتشار اخبار منفی در مورد «رهبر مستضعفان جهان» سر باز میزدند.
سالها پس از آن روزگار، یکی از اعضای جمعیتهای مؤتلفهی اسلامی، که جزو خادمان آن حضرت بود، در مورد آن دوران میگوید: «مقدار زیادی از خانومها به خاطر شوق و ذوق دیدار و… بیهوش می شدند»(۳)
این واقعیات که «حضرت امام» ابهت داشته و وجودش انباشته از معنویت و کرامت بوده اموری انکارناپذیرند و دوست و دشمن بر آن مهر تأیید نهادهاند. افزون بر اینها، «آقا» البته مترقی و آزادیخواه و برابریطلب هم بود. تردیدی نیست که داشتن چنین ویژگیهایی سبب جذب آن «خانومها» به سوی او میشده. این «شوق و ذوق دیدار» اما به تنهایی نمیتوانسته باعث بیهوشی شمار زیادی از آنان بشود. این برادر مؤتلفهای به هیچ طریقی نمیخواهد در مورد علت واقعی بیهوشی زنان چیزی بگوید و آن را تنها با سه نقطه برگزار میکند، ولی دستکم لطفی نموده و در مصاحبهای دیگر توضیح میدهد آن ضعیفهها چه «مقدار» بودهاند: «در هر روز بین چهارصد پانصد خواهر در دیدار با امام (ره) بیهوش می شدند»(۴)
به نظر میآید این مؤتلفهای مبارز بیشتر نظرش سوی بخش چاق و چلهی آن «خانوم»ها بوده و به همین جهت است که از «مقدار» آنها حرف میزند. اگر بخواهیم از این منظر مطلب را بکاویم، حُسن ارتکاب آن سفر پرخطر دستکم برای آن بخش از زائران «حضرت امام» این بوده که افزون بر فرو نشاندن آتش شوق دیدار، مقدار زیادی از وزن خود را از دست میدادهاند و تا مدتی پس از آن دیگر احتیاج به رفتن به سونا (همان حمام عمومی خودمان) و پیروی از رژیم سخت غذایی هم نداشتهاند.
روزنامهنگاران ایرانی خمینیست یا غیرخمینیست (بیشترشان از تازهانقلابیون رنگارنگ) نخواستند هممیهنانشان را در جریان آنچه در نزدیکی امام امت بر سر مردم میآمد بگذارند. در تابستان ۱۳۵۸، روزنامهنگار بزرگ ایتالیایی اوریانا فالاچی اما دلاورانه به «آقا» گفت: «شما مردم را میترسانید و همچنین جمعیتی که با شما هستند آدم را میترسانند، ولی شما چه احساسی دارید زمانی که این فریادها را شب و روز میشنوید و میدانید که آنها اینجا ساعتها در انتظار سر پا ایستادهاند در حالی که در زیر دست و پا له و لورده میشوند و رنج میکشند که شاید برای یک لحظه شما را ببینند و ابراز احساسات کنند؟»(۵)
«حضرت امام» پاسخ داد: «مرا بسیار خوشحال میکند. خوشحال میشوم وقتی که آنها را میبینم و فریاد آنها را میشنوم.» در پاسخ فالاچی که گفت: «این فناتیسم است و فناتیسمی خطرناکتر از فاشیسم»، معظم له اظهار نظر کرد: «نه، به فاشیسم ربطی ندارد. به فناتیسم ربطی ندارد من تکرار می کنم که ملت فریاد میکشد به خاطر اینکه به من محبت دارند و مرا دوست دارند، به خاطر اینکه ملت حس می کنند من خوبی آنها را میخواهم و برای خوبی آنها کار میکنم، چون به فرامین اسلام عمل میکنم.»
«آقا» در اینجا دارد تقیه میکند وقتی میگوید: «من خوبی آنها را میخواهم و برای خوبی آنها کار میکنم». او خود بارها گفته بود که بر اساس تکلیف عمل میکند و به نتیجهی کار (یعنی همان چیزی که مردم طعم آن را خواهند چشید) اهمیت نمیدهد.
حجتالاسلام فضلالله محلاتی، از جمله یاران نزدیک خمینی، با آمدن زنان برای دیدار با حضرت مخالفت کرد و آن هم نه به علت احتمال مردنشان در زیر دست و پا، بلکه به سبب یک مشکل شرعی: «[آن زنها] جوانند و حرام است که برای ملاقات بیایند»(۶). در پاسخ به محلاتی، رهبر مستضعفان جهان با «لبخندی“ بر لبان مبارکش، تداوم آمدن زنان را بلااشکال میشمارد. راوی در اینجا در توضیح آن منع شرعی، که محلاتی مطرح کرد، تنها میگوید: «به خاطر شرایط خاص» و شرح بیشتری نمیدهد. منع شرعی معمولاً اشاره به تماس میان زنان و مردان نامحرم دارد، و صف مردان مشتاق زیارت حضرت امام از زنان زائر همیشه جدا بود. بنابراین، آن مردانی که همزمان با زنان زائر حضرت در آنجا حضور داشتهاند کسانی نبودهاند مگر همان مسئولان حفظ نظم و پاسداران انقلاب اسلامی. این پاسداران اسلامی و مردان خدا با ضعیفههای شیفتهی آقا (از نوع باهوش و بیهوش) چه میکردهاند، تنها خدا میداند و البته یاران محرم اسرار حاکم اسلامی.
بنا بر سخن آن عضو مؤتلفهی اسلامی، آن رویدادهای بیهوش شدن زنان تنها مربوط به «روزهای اول» ورود «آقا» به ایران بوده، و بعدآً همین فرد و دیگر مؤتلفهایها به دستور آقا اوضاع را نظم دادهاند. با این همه، فالاچی در اواخر تابستان ۱۳۵۸ با آقا دیدار کرد و وضع را چنان فاجعهبار دید. پس معلوم میشود در روزها و هفتههای نخست اقامت پر برکت ایشان در ایران، دکان شهیدپروری معظمله و شرکا بد جوری پررونق بوده. اسم و مشخصات آن شهدای والامقام در بنیاد شهید در زیر چه گروهی قرار گرفته، باز هم خدا میداند.
اگر تنها ده درصد از آن بیهوششدگان به درجهی رفیع شهادت نائل شده باشند، این به معنای پنجاه شهید زن در هر روز است. اگر پنج درصد از بیهوششدگان شهید شده باشند، شمار شهدا بیست و پنج تن در روز بوده… به این رقم میباید شمار شهدای والامقام مرد را نیز افزود تا تصویری درستتر از تعداد انسانهایی را به دست آورد که حضرت امام با چنین گشادهدستی امکان ورودشان را به بهشت فراهم مینمود.
نهضت ادامه دارد
مدتی پس از پیروزی انقلاب، انسانهایی خردمند و دوراندیش به آقا پیشنهاد دادند برای آرام کردن آتمسفر کشور و بازگردانیدن صاحبان صنایع و مدیران به کار عفو عمومی اعلام کند. اسدالله مبشری، نخستین وزیر دادگستری جمهوری اسلامی، گفت یک ماه پس از پیروزی انقلاب، آقا در برابر این پیشنهاد از او پرسید: «به این زودی؟»(۷) دو ماه بعد، مبشری باز از حضرت امام خواست اعلام عفو را بپذیرد و در پاسخ شنید: «خیلی زود است.»
یک ماه پس از آن، رئیس کانون وکلای آن روزگار حسن نزیه خطاب به خمینی گفت: «تمام مصادر صنعت و تجارت کشور احساس خطر میکنند»(۸). به او پیشنهاد کرد بجای طرح شعار غیرواقعبینانهی اسلامی کردن کشور، عفو عمومی اعلام کند و در جامعه آرامش و رفاه پدید بیاورد. این پیشنهاد نزیه سبب خشم خمینی و نزدیکانش شد و آنان نزیه را از ایران فراری دادند.
سیزده ماه پس از پیروزی انقلاب، در حالی که کشور در دریای گروگانگیری و افشاگری و دیوانگی غرق شده بود، احمد علی بابایی، فعال سیاسی، از امام امت «تقاضای اعلام عفو عمومی و تعطیل مراکز قدرت» کرد (۹)، ولی البته پاسخی هم نشنید.
خلاصه اینکه آن حاکم عادل و مهربان نخواست عفو عمومی اعلام کند. نخواست صاحبان صنایع و تجارت را به کار فرابخواند، بیکاری بعد از انقلاب را کاهش بدهد و با اقداماتی این چنینی رفاه و آرامشی در جامعه پدید بیاورد. آرامش به وجود آوردن در جامعه به معنای فرستادن مردم به خانههایشان و آرزوی خوشبخت زیستنشان بود. معظمله نمیخواست چنین کند.
«آقا» نمیخواست نیروی مردمی که انقلاب کرده بودند در راه سازندگی و پیشرفت کشور صرف شود. در نظر داشت حضور مردم در خیابانها ادامه بیابد و او از آن در راه اهداف خود بهره ببرد: «ما هر روز شاهد تظاهرات مردم هستیم. ما میخواهیم به بدخواهان بفهمانیم که به جای خود بنشینند و گمان نکنند با این صحبتها و توطئهها میتوانند ملت را از راه خود بازدارند… ما آن روز که بفهمیم دشمنان توطئهگر دست از لجالت برنمیدارند یکروزه فاتحه آنان را میخوانیم»(۱۰). افزون بر این اهداف متعالی، حضرت امام در نظر داشت از حضور مردم در صحنه در راه برپایی دولت جهانی اسلام هم سود ببرد، دولتی به رهبری مبارک خود ایشان.
دست بر قضا، امام امت در این سخنرانی خود، پنج ماه پس از پیروزی انقلاب، از فاتحهخواندن برای خیل عظیم ایرانیان مخالف ولایت فقیه سخن میگوید، و در اینجا، مراسم فاتحهخوانی برای خود حاجی برقرار است، آن هم چه مراسم محشری! حضور شما سروران گرامی باعث شادی روح آن مرحوم و تسلی خاطر علمای اعلام خواهد شد.
«آقا» نمیفهمید (یا شاید هم اهمیت نمیداد) اگر عدم آرامش و تندروی ملاک باشد، گروههای دیگری هم هستند که در این زمینه داعیهها دارند و خط مشیشان ممکن است برای بخش بزرگی از جوانان آن روزگار گیرایی بسیار بیشتری از طرز تفکر افراطی قرون وسطایی پیچیده در زرورقی از ترقیخواهی معظمله داشته باشد.
ایشان از اینکه کودکان هم به سیاست علاقمند و در صحنه حاضر بودند ابراز خرسندی میکرد(۱۱). ناگفته پیداست منظورش تنها کودکان هوادار خودش بود. البته که برای آن کودکان، چه هوادار و چه مخالف حاجی، سیاست همانند یک بازی و جایگزین موقت توپبازی و عروسکبازی شده بود. پاسخ آن پیرمرد هشتادساله اما به کودکان «سیاستباز» مخالفش گلولههایی بود که بدنهای آنان را سوراخ میکرد. شواهد فراوانی بر این امر وجود دارد. آیتالله منتظری مینویسد: «اعدام دختران سیزده چهارده ساله به صرف تند زبانی بدون اینکه اسلحه در دست گرفته یا در تظاهرات شرکت کرده باشند»(۱۲)
باری، حضرت در عمل نشان داد خواهان آرامش جامعه نیست، و این را آشکارا هم به زبان میآورد: «این خوب است که جوشش ادامه یابد. دشمنان هنوز از بین نرفتهاند»(۱۳). دشمنان آقا نه تنها هرگز از میان نمیرفتند که بر شمارشان هم میافزود. از سویی دیگر، «جوشش» مقلدان او برای از بین بردن آن مخالفان و نیز صدور انقلاب همچنان ادامه داشت. آن جوشش سرانجام دامن پیکر بیجان آقا را نیز گرفت و صحنههایی پدید آورد که یقیناً باعث سرفرازی مقلدانش بوده است در همان حال که تنها یادآوری آن رعب بسیار در دل کفار سرتاسر جهان میافکند. سنجش مراسم تشییع و خاکسپاری آن حضرت با چنین مراسمی برای رهبران از دنیارفتهی کشورهای دیگر که گزارش آن گاه از رسانههای همگانی پخش میشود بسیار عبرتآور است.
تابوت انقلابی
حجتالاسلام علی اکبر ناطق نوری، که مدیریت مراسم تدفین را بر دوش داشته، در شرح مراسم تشییع پیکر امام امت میگوید هلیکوپتری تابوت او را به بهشت زهرا آورد. به گفتهی او، سیل مقلدان خروشان امام راحل کانتینرها و صفوف محافظان را در هم کوبید(۱۴). میافزاید: «آقای سراج گریهکنان به طرف من آمد و گفت: ’آقای ناطق جنازه را مردم گرفتند‘ من هم با عصبانیت گفتم: ’این طوری جنازه را میآوردند؟‘… گاهی جنازه در داخل مردم گم میشد. من خیلی عصبانی شدم پاسدارها را صدا زدم و گفتم: ’شماها خیلی بیعرضه هستید، سعی کنید و جنازه را از دست مردم بگیرید‘“(۱۵)
سرانجام ناطق نوری، که علاوه بر فقه و اصول دورهی بوکسوری هم دیده، جنازهی امام را از امتش باز میستاند، ولی به گفتهی او، «مردم مجددا ریختند و جنازه را گرفتند و باز اوضاع به هم ریخت»(۱۶). در اینجا، ناطق نوری صحنههایی شاعرانه از آن عشق پرشور دلسوختگان نسبت به امامشان ترسیم میکند:
«جوانی محاسن امام را گرفته بود و از داخل تابوت بالا آورده بود که ببوسد، هر چه میزدند روی دستش که ول کند، او رها نمیکرد میگفت: «همین جا مرا بکشید، من امام را رها نمیکنم» مردم کفن امام را بردند. جالب این که از سینه تا زانوی کفن حفظ شده بود و من عبایم را روی بدن امام انداختم و خودم را روی تابوت انداختم که مردم زیاد شلوغ نکنند»(۱۷)
ناطق نوری وقتی میبیند اوضاع بسیار ناجور است، از خیر دفن جسد میگذرد و دستور میدهد یک هلیکوپتر بفرستند تا جسد را از آنجا دور کند. با وجود کبر سن، به علت داشتن سوابق بزنبهادری و همچنین رسیدن امدادهای غیبی، او نیروی تازهای مییابد و مانند قهرمانان فیلمهای پرحادثه روی سقف آمبولانس میپرد و از آنجا هم داخل هلیکوپتر میجهد(۱۸). سپس از درون هلیکوپتر مراسم تابوتکِشی را هدایت میکند:
«گفتم: ’تابوت را هل بدهید‘دستهی تابوت را خودم گرفتم، وسط دو تا دستهی تابوت، سر چند نفر گیر کرده بود. هر چه میگفتم: ”سرتان را پایین بکشید،“ فشار جمعیت نمیگذاشت، بالاخره با پایم روی سر آنها فشار دادم. یکی رفت پایین، جا باز شد. بقیه هم سرشان را بیرون کشیدند. آقای فیروزیان، یکی از محافظهایم، خواست به داخل هلیکوپتر بیاید، او را پایین انداختم. یکی دیگر از محافظین، زمانی که هلیکوپتر بلند شد به هلیکوپتر آویزان شده بود و پرت شد»(۱۹)
ناطق نوری امام بیجان را با هلیکوپتر برمیدارد و گریهکنان پیش حاج سیداحمد خمینی میرود و جنازه را این بار در تابوتی فلزی میگذارد و برای رد گم کردن همراه دو تابوت دیگر دوباره به سوی قبرستان پرواز میکند. در آنجا آن دو تابوت خالی را برای سرگرمی به زوار میدهند و خودشان تابوت محتوی آقا را به سوی جای خاکسپاری میبرند. خلبان هلیکوپتری که تابوت پیکر خمینی را حمل میکرده میگوید سر جمع چهار هلیکوپتر، هر یک با یک تابوت، به سوی بهشت زهرا پرواز کردند(۲۰). از این گذشته، این خلبان پاره شدن کفن «حضرت امام» بر اثر هجوم مقلدان پریشانحال و واقعی بودن عکسهایی را که از آن صحنه وجود دارد تأیید میکند.
در خبرها پیرامون تشییع پیکر علی اکبر هاشمی رفسنجانی گفته شد که دو تابوت را، یکی حاوی جسد او و دیگری برای رد گم کردن، به سوی گورستان روان کرده بودند. جناحهای رقیب او از این مطلب انتقاد کردند و حتی آن را مورد استهزا قرار دادند، حال آنکه شمار تابوتهای تقلبی بنیانگذار حکومت اسلامی، تابوتهایی محتوی اشیای دیگری به غیر از پیکر متوفی، بیشتر بوده.
ناطق نوری وضعیت جایی را که تابوت واقعی امام امت در آن روان بود چنین شرح میدهد: «خود بچههایی که مسئول انتظامات بودند، نظم آنجا را به هم زدند»(۲۱). اینها همان پاسدارانی هستند که در مکتب آن قائد عظیمالشأن پرورش یافته بودند، مکتب «جوشش» و فغان و ازهمگسیختگی و قانونگریزی و نظمناپذیری. اینجا دیگر سخن بر سر عامهی مردم نیست؛ سخن بر سر شمار زیاد هم نیست. در همینجا میتوان دید سرمنشأ جنون خود حضرت امام بوده است. خمینیسم است که آن گروهی را که باید مسئول حفظ نظم باشند به مشتی دیوانه بدل میکند. این جنون به آسانی و به این زودی درمان نخواهد پذیرفت و این جنونزدگان هم به این سادگی دست از سر بقیهی مردم برنخواهند داشت.
ناطق به همراه جنازه وارد قبر میشود. فشار مقلدان آقا هر لحظه افزونی میگیرد. میگوید: «به آقای اربابی که داشت مستحبات دفن را انجام میداد، گفتم: ’آشیخ من دارم میمیرم بسه دیگه.‘… عدهای از دوستان [از طریق تلویزیون] داخل قبر رفتنم را دیده بودند؛ اما بیرون آمدنم را ندیده بودند و نگران شده بودند.»
وضع ان «آشیخ» که دعاها را میخواند بر اثر فشارهایی که محافظان میآورند بدتر از خود ناطق است، به گونهای که ناطق خود «نگران» سلامت او میشود.
خلاصه اینکه به هنگام دفن این مرجع بزرگ حتی سنتهای متداول برای خاکسپاری عوام شیعه هم بجا آورده نمیشود و آن مرحوم از دعاهای هموارکنندهی راه ورود به جنت محروم میماند.
ناطق با زحمت و زجر بسیار سر و پا برهنه از قبر بیرون میخزد: «کفشهایم هم زیر خاک رفت»(۲۲) او توضیح نمیدهد آیا آشیخ هم از مهلکه جان سالم به در برد یا شهید راه دفن حضرت امام شد. تا کنون ناطق یا مسئولان دیگر حکومت اسلامی آمار شهدای آن مراسم فجیع را اعلام نکردهاند. این شمار نیز مانند هزاران شهید دیدارهای مقلدان امام امت با او جزو اسرار جمهوری اسلامی است.
میراثی پرشکوه
در کنار «پیکر مطهر» امام امت، چند عمامه و چند جفت کفش، که از آن خود معظمله نیستند، به کام ابدیت فرو رفتهاند. در هزارههای آینده، اگر باستانشناسان و مردمشناسان آن دوران ضمن کاوش در ساختمانهای باشکوههای حاکمان روزگاران گذشته آن کفشها و عمامهها را در مرقد این حاکم جمهوری اسلامی ایران بیابند، گمان خواهند برد در عهد قدیم مردم پیکرهای فرمانروایان خود را با چند کفش و عمامه دفن میکردهاند. از مقایسهی اندازهی پای متوفی با اندازهی کفشها، شاید هم دچار سردرگمی بشوند و رسوم شگفتانگیزی را به مردم دوران باستان نسبت بدهند.
حاج آقا روحالله پیش از رسیدن به مقام امامت وجوه شرعی را که از مؤمنان دریافت میکرد به طلبههایش میداد و بر خلاف مراجع دیگر، از هزینه کردن آن برای امور خیریه سخت ابا داشت(۲۳) معظم له در دوران امامت خود هم وجوه شرعی را به حزب جمهوری اسلامی و دیگر چماقداران و پاسداران اسلامی میداد تا در راه نشر عدالت اسلامی مجاهدت کنند. همچنین، بودجهی کشور را صرف اهداف عالیهی خود در راه صدور و انقلاب و برقراری دولت جهانی اسلامی کرد. پس از رحلت ملکوتی آن امام بتشکن و امید کوخنشینان، در تداوم راه و تطابق بیچون و چرا با مشی و منش آن حضرت، و به این منظور که مبادا خاطر آن امام راحل در ملکوت اعلا از عدم درک درست راهش مکدّر شود، دوستدارانش بزرگترین آرامگاه موجود در جهان را برای معظمله بر پا ساختند.
پینوشتها
۱- مرتضی مطهری؛ تحلیل انقلاب ایران (۱)؛ فروردین ۱۳۵۸؛ مجموعه آثار شهید مطهری؛ جلد ۲۴؛ ص ۱۷۲؛ بازگویی از: پایگاه جامع استاد شهید مرتضی مطهری؛ کتابخانه؛ ۲۱ خرداد ۱۳۹۱
۲- همان.
۳- عطالله باباپور؛ انقلاب از زبان یار قدیمی امام: مصاحبه با ابوالفضل توکلی بینا؛ تبیان؛ ۱۷ بهمن ۱۳۹۰
۴- گفتگو با ابوالفضل توکلی بینا؛ راسخون؛ ۳۱ خرداد ۱۳۹۰
۵-مصاحبه با اوریانا فالاچی خبرنگار و نویسنده ایتالیایی؛ حوزه؛ پایگاه اطلاعرسانی حوزه؛ ۳ مرداد ۱۳۸۵ (تاریخ گفتوگو: ۲ مهر ۱۳۵۸)
۶- باباپور
۷- اسدالله مبشری؛ خاطرات اسدالله مبشری؛ به کوشش اسدالله لاجوردی (کمبریج: دانشگاه هاروارد، ۱۳۶۳)، نوار ۱؛ ص ۱۷
۸- سخنرانیهای مهم کنگره کانون وکلای دادگستری؛ اطلاعات: ۷ خرداد ۱۳۵۸؛ ص ۸
۹- احمد علیبابایی؛ تقاضای اعلام عفو عمومی و تعطیل مراکز قدرت؛ اطلاعات؛ ۲۷ اسفند ۱۳۵۸؛ ص ۱
۲۱۰- روحالله خمینی؛ یک روز فاتحه دشمنان را میخوانیم؛ اطلاعات؛ ۳۰ تیر ۱۳۵۸؛ ص ۱۱
۱۱- روح الله خمینی؛ بیانات امام خمینى در جمع گروهى از اعضاى جامعه زنان انقلاب اسلامى منطقه شمیران و سپاه پاسداران انقلاب اسلامى؛ ۲۱ تیر ۱۳۵۹؛ صحیفهی نور؛ جلد ۱۲؛ ص ۲۳۵
۱۲- حسینعلی منتظری؛ خاطرات مرجع و فقیه عالیقدر حضرت آیتالله العظمی منتظری؛ جلد ۱؛ ص ۱۰۶۵
۱۳- مصاحبه با اوریانا فالاچی خبرنگار و نویسنده ایتالیایی
۱۴- ناطق نوری و ارتحال حضرت امام؛ مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ ۱ بهمن ۱۳۸۴
۱۵- همان
۱۶- همان
۱۷- همان
۱۸- همان
۱۹- همان
۲۰- گفتگو با خلبان آخرین سفر امام: آنچه در روز تشییع پیکر امام خمینی گذشت؛ شفاف؛ ۱۳ خرداد ۱۳۹۵
۲۱- ناطق نوری و ارتحال حضرت امام
۲۲- همان
۲۳- غلامعلی رجایی؛ نقل سخنان محمد فاضل لنکرانی؛ سیمای آفتاب جماران؛ اطلاعات؛ ۲۳ خرداد ۱۳۸۵؛ ص۳
همان مردم درحال حاضربه ……افتاده اند.
Two words: Mass Hysteria!