فرد پروانه – گوبی ام. رحیمی یک عاشق موسیقی و کارگردان و تولیدکننده توانمند موزیکویدئو، کسی است که با برخی نامآشناترینها در صنعت موزیک از جمله اسنوپ داگ، یوکو اونو، ماری جی بلیگه و توپاک شکور کار کرده است.
رحیمی در طول ۲۰ سال گذشته فعالیت گستردهای در تلویزیون، فیلم و تبلیغات رسانهای داشته است و در بیش از ۳۶۰ اثر همکاری کرده و مورد قدردانی قرار گرفته است. در این فعالیتها وی تا کنون بیش از ۷۵۰ میلیون دلار درآمد و یک میلیارد مخاطب رسانهای را به خود اختصاص داده است.
رحیمی همچنین مسئول راهاندازی جشنواره فیلم ۳DX در جشنواره فیلم ۳D سنگاپور و هنگ کنگ بوده.
جدا از دوربین، رحیمی نویسنده نیز هست. کتاب او «از درون چشمان من» مجموعهای از عکسها و نثری است که از هنرمند رپ، توپاک شکور الهام گرفته است.
کیهان لایف به تازگی این شانس را داشت که با رحیمی به گفتگو بنشیند.
– موسیقی بخش بزرگی از زندگی شما بوده. شما تولیدکننده و کارگردان ویدئوهایی برای بزرگان صنعت سرگرمی بودهاید. چه سبکی از موسیقی مورد علاقه شماست و از کدام هنرمند الهام گرفتهاید؟
-من هوادار جدی موسیقی راک هستم؛ بیتلها، رولینگ استونز، یا خوانندههایی مانند فرانک سیناترا و نات کینگ کول را دوست دارم. اینها انواع موسیقی و خوانندههایی هستند که موسیقیشان را در دوران کودکی در خانه شنیدهام. و البته برخی قطعات کلاسیک ایرانی که هرگز طرفدارشان نبودهام.
در عین حال از آثار سیبریتیهای زیادی مانند اسنوپ داگ و ماری جی بیلگ، یوکو اونو، ترنت رزنور، بونو، توپاک لذت برده و از آنها خیلی آموختهام. فکر میکنم یکی از سلبریتیهایی که بیشترین تاثیر را بر من داشته توپاک آمارو شکور باشد. او مرد جوان و نیرومندی بود که سرنوشت مصیبتباری یافت. با این حال موفقیتهایی داشت که خیلیها نمیتوانند به دست آورند.
– مرگ توپاک همچنان در رمز و راز مانده است. شما در پروژهای به نام «۷روز» نیز شرکت دارید که یک مستند درباره زندگی و مرگ وی است… چرا؟
-دلیل اینکه میخواهم این فیلم را بسازم این است که همه میدانند که به توپاک شلیک شد و او جان خود را از دست داد. اما کسی نمیداند شخصی که به عنوان حافظ امنیت وی کار میکرد و در هفتههای آخر عمرش مراقب او بود یک ایرانی بود؛ یعنی من! آن شش شب وحشتناکترین روزهای عمر من بود. همه جا زیر نظر و پوشش اف.بی.آی قرار داشت. به نظر ما فعالیت پلیس لاس وگاس بیفایده بود. ما را با پیام تهدید به مرگ کرده بودند. بخشی از دلیلی که میخواهم این فیلم را بسازم این است که نشان بدهم دنیا آنگونه که رسانهها نشان میدهند نیست.
– چه مواردی در لیست سیاه شماست؟
-من هنوز هیچ فیلمی کارگردانی نکردهام و آن را به عنوان هدف بزرگ بعدی خودم در نظر دارم. هرگز پیشنهادم را کسی رد نکرده . شغلهای بسیاری را از دست دادهام ولی به محض اینکه با هنرمند یا فرد تصمیمگیرندهای رو در رو میشوم معمولا موفق میشوم به آنها ارزش کار کردن با خودم را نشان بدهم.
– چه چیزی باعث شد که به فیلمسازی کشیده شوید؟
-از سال ۱۹۸۸ تا ۱۹۹۴ در نیوپورت بیچ و ایروین در کار فروش مستغلات بودم. در سال ۱۹۹۲ با یک فیلمساز ایرانی- آمریکایی ازدواج کردم. من او را متقاعد کردم که برای یکی دو تا از موزیسینهایی که میشناختیم موزیکویدئوی مفهومی بسازد و هزینه آن را با استفاده از کارت اعتباری آمریکن اکسپرس خودم پرداخت کردم. برای اولین بار در زندگی من عاشق این نوع کار شدم و هرگز قبل از آن متوجه نشده بودم که میتوانم هنر را به عنوان یک امکان فعالیت در نظر بگیرم. بعد از اینکه ویدئوها کامل شدند آن موزیسینها با شرکت سونی قراردادی بستند که البته به دلیل این بود که ما به این شرکت تصویری کلی از کار را ارائه داده بودیم.
من روی ابرها سیر میکردم و به همسرم میگفتم که میتوانیم تیم تهیهکننده- کارگردان خوبی باشیم. ولی او نمیخواست به این حرفهای من گوش کند و میگفت بهتر است به همان کار فروش مستغلات ادامه دهم. این حرف او خیلی به من برخورد و دلخورم کرد. سه ماه بعد تقاضای طلاق کردم و از او جدا شدم.
بعد از چند ماه در اورنج کانتی با یک خانم آفریقایی- آمریکایی آشنا شدم که تهیهکنندهی موزیکویدئو بود. در مدت کمتر از شش هفته، برای زندگی به خانه او نقل مکان کردم و به عنوان دستیار تهیهکننده برای تولید ویدئوهای رپ شروع به کار کردم. من مراحل لازم را طی کردم و در مدت کوتاهی خودم تهیهکننده شدم! روی هم رفته در حدود ۸۰ موزیکویدئو به عنوان تهیهکننده کار کردهام. تا کنون در بیش از ۳۵۰ موزیکویدئو، ویدئوهای تبلیغاتی، محتوای برند و چیزهای دیگری هم کارگردان و هم تهیهکننده بودهام.
– کجا به دنیا آمدید؟ کجا بزرگ شدید و تحصیل کردید؟ خانوادهات چگونهاند و کجا را «خانه»ی خودتان میدانید؟
-من در سال ۱۹۶۵ در کلَپهَم لندن متولد شدم. شش ماهه بودم که خانوادهام به یوسفآباد تهران نقل مکان کرد و تا ۱۳ سالگی آنجا بودم.
در ۶ سالگی دچار آسم شدید شدم که چهار بار نزدیک بود بمیرم. مادرِ مادرم انگلیسی بود و با شوهر ایرانیاش (پدربزرگم) در لندن زندگی میکرد. هر تابستان مرا برای درمان آسم به لندن میفرستادند.
در سال ۱۹۷۷، والدینم یک آپارتمان یکخوابه در Abbey Road خریدند. قسمت سمت راست طبقهی بالای ساختمانی که من در آن ساکن بودم تصویر آلبوم «اَبی رود» گروه بیتلها مشخص بود. وقتی انقلاب شد، نام پدر من به خاطر فراماسون بودن در لیست سیاه قرار گرفت و ما دیگر نتوانستیم به تهران برگردیم.
چون پدر من در کارمل تحصیل کرده بود تصمیم گرفت که به کالیفرنیا نقل مکان کند و در اِرواین مستقر شد. ایرانی بودن در ارواین آن زمان آسان نبود. ما دائما قربانی تنفر و نژادپرستی بودیم. من از نظر قد و وزن جثهی کوچکی داشتم بنابراین خیلی مورد حمله قرار میگرفتم. در سنین پایین یاد گرفتم که در دعواها از خودم دفاع کنم.
والدین من شمّ اقتصادی خوبی نداشتند و همیشه مشکل مالی داشتیم. اولین شغلم، آخر هفتهها در بازار روز «اُرنج کانتی سواپ میت» بود که برای کسی در بروکلین نیویورک حوله و ملافه میفروختم. خیلی چیزها از آن مرد محترم یاد گرفتم. در دبیرستان شغلهای متعددی در بخش فروش داشتم، از گارسونی، تا پارک ماشین و بارمن بودن.
بعد به دانشگاه ایالتی فولِرتون کالیفرنیا رفتم و مدرک بازاریابی بینالمللی گرفتم و فروشندهی املاک شدم و پرفروشترین کارمند بنگاه املاک «قرن بیست و یکم» بودم.
الان در کالوِرسیتی زندگی میکنم. با یک بانوی دورگهی فرانسوی- انگلیسی ازدواج کرده ام که در جنوب فرانسه با وی آشنا شدم. ما یک پسر شش ساله به نام آریا مایکل رحیمی و یک دختر کوچولو در راه داریم.
– چه ارتباطی با ایران دارید؟ آیا اخیرا به ایران سفری داشتید و نظرتان درباره ایران چیست؟
-درست است که من در انگلیس به دنیا آمدهام ولی کاملا ایرانیِ ایرانیام. من عاشق مردم و فرهنگم هستم و با غرور، افتخار میکنم که خودم را ایرانی بنامم. در پنج سال گذشته دو بار به ایران رفتهام. سفرم به ایران مانند برگشت به خانه بود.
فکر میکنم یکی از زیباترین کشورها در دنیا و یکی از قشنگترین و پراحساسترین مردم این سیاره را داریم. امیدوارم که زمان بیشتری را در آنجا بگذرانم و آرزو میکنم که یک روز مردم ایران دسترسی کامل به دنیای غرب داشته باشند همانطور که در زمان کودکیام در ایران مردم این امکان داشتند.
– جمعیت زیادی از جوانان تحصیلکرده و خلاق ایرانی، در رقابت برای آمدن به غرب هستند. چه توصیهی شغلی برای آنها دارید؟
-هرگز تسلیم نشوید! با افرادی که بیشتر از شما علم و آگاهی دارند، همراه باشید. هرگز تسلیم نشوید!
*منبع: کیهان لایف
*ترجمه از کیهان لندن