نصرت واحدی – در دو سه هفته پیش مطالب نادرستی درباره غنی کردن اورانیوم و برجام در رابطه با ناخرسندی امریکا از آن، وضعیت دشوار کشور و اگر شاه میماند مطرح شدهاند. اما متأسفانه روشنفکران و دانشمندان کشور در این موارد تا به حال سکوت اختیار کردهاند.
چنین برخوردی که در این ۴۰ سال آهسته آهسته عادت شده است، سبب پوزخند دشمنان ایرانزمین (به ویژه رژیم ولایت فقیه و مسئول سازمان انرژی اتمی آن دکتر علیاکبر صالحی) از یک سو و گمراهی مردم و نفاق میان آنان از سوی دیگر میشود. به این دلیل همه همکاران و روشنفکران ایران وظیفه دارند برای حفظ آبرو و اعتبار علمی کشور به این گونه خطاها پاسخ دهند تا جوّ رسانههای گروهی سلامت نفس خود را که حقیقتگویی است باز یابد. با این سه مسئله در این مقاله برخورد میشود.
۱.علیاکبر صالحی در روز ۲۷ مرداد همین سال میگوید: «در اجرای فرمان اخیر رهبر انقلاب مبنی بر آمادگی سریع برای رسیدن به ۱۹۰ هزار سو غنیسازی اتمی، کارخانه تولید روتور برای استفاده در سانتریفوژهای پیشرفته تکمیل شده است»
دراین جملات یک دنیا ابهام وجود دارد. نخست این که منظور از واژه «سو» چیست؟
معمولا واحدهای سانتریفوژ برای غنی کردن اورانیوم به صورت «کاسکاد» (آبشاری) به هم وصل میشوند تا بازده بیشتری با تعداد واحدهای کمتری ممکن گردد. در شکل زیر ۱۳ واحد سانتریفوژ بطور کاسکاد به هم وصلاند:
به هرحال در اینجا سخن از سانتریفوژهای پیشرفته به میان آمده است که نمیتواند مدل P1 یا P2 باشد بلکه منظور IR1 و IR2 است.
مخترع سانتریفوژ برای غنی کردن اورانیوم، دکتر گرنوت سیپ اتریشی– آلمانی اسیر جنگی شوروی است. این مدل که در سال ۱۹۵۳ در پترزبورگ ساخته شده است دارای لولهﻯ استوانهای چرخان ازفلز آلومینیوم به قطر ۱۰۰ و درازای ۳۰۰ میلیمتر است که میتواند خودش سرعت حرکت خود را مهار بکند. به این دلیل نام آن را *SSZ100 گذاشتهاند.
دکتر سیپ پس از آزاد شدن از اسارت به امریکا رفت. او دو سال در دانشگاه ویرجینیا اختراع خود را نمایش داد و آن را تکمیل کرد (۱۹۵۸- ۱۹۶۰). روش غنی کردن اورانیوم در امریکا روش «انتشار» یا «دیفوزیون» با گاز اورانیوم هگزافلورید UF6 بود. قضیهی جداگانهای که نشان میدهد با چه بودجه کمی اما با توانایی علمی دانشمندان میتوان کوهی را جابجا کرد.
به هر حال او پس از مراجعت از امریکا با شرکت دگوسا Degussa و سپس با شرکت یورنکو Urenco کار کرد. این همان شرکتی است که عبدالقادرخان پاکستانی ناگهان از امریکا به آنجا رفت و مشغول کار گردید و از قرار پس از مدّتی نقشههای سانتریفوژ این شرکت را دزدید و با خود به پاکستان برد. درواقع سانتریفوژ P که پاکستانیها با کمک فرانسه ساختهاند کپی مدل «سیپ» هستند.
در شکل زیر دکتر سیپ که دارای جوایز و مدالهای علمی نیز میباشد مدل خود را نمایش میدهد:
روتور (چرخنده) این سانتریفوژها از آلیاژ فولاد، با کربن بسیار کم، و نیکلساخته شده است. این آلیاژ سخت و در عین حال دارای قابلیت شکلگیری خوب و از همه مهمتر هادی مناسبی از نظر گرماست. این روتور میتواند بطور کلی لولههایی را به قطر ۱۰ سانتیمتر و طولِ تا ۴ متر در خلاء بچرخاند. اگر در این لولهها گاز اورانیوم هگزافلورید وارد بشود که مخلوطی از اورانیوم سنگین ۲۳۸ و اورانیوم سبک ۲۳۵ است (به نسبت ۰٫۷۲ % اورانیوم ۲۳۵)، آنوقت هستههای سنگین در موقع چرخیدن به دلیل قوهﻯ گریز از مرکز بیشتر به حاشیه رانده میشوند تا هستههای سبک اورانیوم ۲۳۵٫ لذا با بیرون بردن آنها از لوله واضح است که گاز مانده در لوله دارای مقدار بیشتری اورانیوم سبک خواهد بود. این کار را غنی شدن میگویند (که در واقع یک غربال است).
در این فرآیند هرچه لوله درازتر، هرچه درجهﻯ حرارت گاز کمتر و هرچه میزان چرخش لوله در ثانیه زیادتر گردد بازده غنی شدن بالاتر خواهد بود. این رابطه ولی خطی نیست بلکه غیرخطی است. یعنی تغییرات کوچک نتایج بزرگی به بار میآورند.
عملأ ولی نمیتوان به دلخواه بازدهیِ سانتریفوژ را بالا برد زیرا لوله به دلیل اینکه یکنواخت نیست لنگ میزند. این لنگی دارای یک فرکانس مخصوص است که اگر لوله با آن بچرخد، لنگی تشدید میشود و بعد لوله را میترکاند. لذا باید لوله همیشه سرعت دورانش زیر این فرکانس باشد. این سانتریفوژها را با اندکس ۱ نشان میدهند، مانند P1 که زیر نقطهﻯ بحرانی باید کار کند. سرعت پیرامون P1 حد اکثر حدود ۵۰۰ متر در ثانیه است.
اما طریقی وجود دارد که این لنگی را میتوان گرفت. آنوقت امکان سرعتهای بالای فرکانس بحرانی هم ممکن میشود. اما این کار پرخرجی است. نام اینگونه سانتریفوژها P2 است؛ سرعت پیرامونی آن نیز حدود ۶۰۰ متر در ثانیه میباشد. ملاحظه میشود که با این نوع بهتر و سریعتر میتوان اورانیوم را غنی ساخت. خواننده گرامی، اکنون به مرکز غنیسازی گرونا در شکل زیر توجه بفرمایید:
چندسال پیش ایران سانتریفوژهای IR1 , IR2 را که از فیبر کربن ساخته میشوند و سبک و هزینهﻯ پردازش آن نیز کمتر است تهیه نموده که سرعت پیرامونیش میان ۷۰۰ تا ۸۰۰ متر در ثانیه میباشد.
اکنون به این مرکز در شکل زیر توجه بفرمایید که ۸ متر زیر زمین است:
شباهت این دو مرکز غیر قابل انکار است.
با توجه به سانتریفوژهای بسیار مدرن نطنز، چنانچه ۴۰۰۰ واحد از آنها بطور کاسکاد نصب بشوند میبایستی قاعدتا با مصرف ۲۰٫۰۰۰ کیلوگرم اورانیوم بتوان در طول یک سال حدود ۱۰۰ کیلوگرم اورانیوم با غلظت ۹۰درصد به دست آورد.
از این رو این همه جنجال بر سر تعداد ۱۹۰٫۰۰۰ واحد عجیب به نظر میآید. به ویژه تنها تعداد مطرح نیست بلکه اینها بایستی در خلاء، واکوم، بچرخند، خنک نگه داشته شوند و از همه مهمت رماشین رختشویی هم نیست که رختها را در آن بریزند و کلید برق را بزنند. بلکه حمل و نقل این مواد، خواه پیش از غنی کردن و خواه پس از آن نه تنها از نظر فنی پرخرج و خطرناک است، بلکه به یک سری اعمال فیزیکی– شیمیایی نیاز دارد که با آلودگی محیط زیست نیز همراه است. تازه با کلید برق هم راه نمیافتد. بلکه اینها را بایستی تنظیم کرد وگرنه لنگ میزند و منفجر میشود. این کار برای ۱۹۰٫۰۰۰واحد چندماه طول میکشد. از همه بدتر با وضعیت اینترنتی موجود خرابکاری در آن و منفجر کردنش نیز امکان دارد. چنانچه یک بار در نطنز صورت گرفته است. دکتر سیپ سه بار خودش در اینگونه انفجارها زخمی شده و جان سالم به در برده است (او مسمومیت رادیوآکتیو داشت).
پس این همه مخارج هنگفت، به مخاطره افکندن سلامتی و جانِ مردم و تخریبِ محیط زیست برای چیست؟ این کارها که از سال ۱۹۹۵ آغاز شده، بعد از ۲۰ سال وقتگذرانی و اتلاف ثروتهای مادّی و معنوی ایران برای چه منظوری است؟
کسانی که میخواهند در ایران کار جدیدی راه بیاندازند، لازم است به تاریخ تکوین و توسعه آن آگاه باشند. از جمله برای کارهای اتمی و غنی کردن اورانیوم میتوان این آگاهی را تنها با مطالعه «پروژه مانهاتان Manhattan» امریکا به دست آورد. پروژه غنی کردن اورانیوم از سال ۱۹۴۳ با طرح K-25 در اوک بریج Oak Ridge آغاز شده است. این مطالعه میآموزد که برای انجامِ اینگونه کارها نه لاف و گزاف بلکه دانایی لازم است.
انریوکو فرمی Enrico Fermi در سال ۱۹۴۲ در شیکاگو رئیس تیم «Pile 1» با هزینه بسیار کمی اولین رآکتور اتمی امریکا را به کار انداخت. ولایت فقیه با میلیاردها دلار هزینه و کارشناسانی از روسیه سفید، اوکراین، چین و روسیه نمیتواند حتی یک رآکتورکندوی ساده را که اورانیوم غنی نشده مصرف میکند، بسازد. اما برای آن از قبل کارخانه آب سنگین به ظرفیت سالانه ۱۰ تا ۱۲ تُن خریده است!
ملاحظه میفرمایید هنگامی که عقل نباشد جان در عذاب است. تازه برخلاف آنچه به ما آموختهاند کودکی که به دنیا میآید اصلا عقلی ندارد. عقل را او باید با تجارب خود به دست آورد. نتیجه تجاربی که با محدودیتهایی روبرو باشد همانا بیعقلی است.
یکی ازاین بیعقلیها هم «برجام» است. توافقی که طبقِ آن ایران به دست خود میلیاردها دلار را که با آن وسیله از غرب و شرق خریده است دور میریزد. کسی هم نیست که بپرسد چرا آن کارخانههایی که این وسایل را فروختهاند مجازات نمیشوند؟
درست اینجا بایستی پرسید پس این همه صحنهسازیها برای چیست؟
۲.تمام تفسیرهایی که از سوی ایرانیان در رسانههای گروهی پخش میشود، نه در اطرافِ نظر مردم و رأی و خواست آنها، بلکه به دور خواستها و منافع ابرقدرتها در منطقه میچرخد. این تفکر، تفکر دایی جان ناپلئونی نیست بلکه این عادتی برآمده از اقتدار ارباب و رعیتی است. لرد کالاهان Callahan نخست وزیر سابق انگلستان که به تازگی درگذشت میگفت: «ایرانیها همیشه جذب قدرت میشوند». امروز این قدرت در اختیار امامی به نام آقای خامنهای است. به گفتههای سید حسین موسویان سفیر سابق ولایت فقیه در آلمان در زمان وقوع ترور میکونوس و تحلیلگر امروز ولایت فقیه در مصاحبه با روزنامه آفتاب یزد توجه بفرمایید: «مذاکره با آمریکا از اختیارات مقام معظم رهبری است و تا زمانی که مُعَّظم لَه مخالف هستند، مذاکره معنی ندارد و نباید جنجال داخلی در این مورد درست کرد».
حسین موسویان با لقب «سید» کسی که از دانشگاه صنعتی آریامهر دانشنامه دارد، برتر جویانه اظهاراتی میکند که در شأن تحصیلکردههای آن دانشگاه نیست. آخر مذاکره با امریکا که نمیتواند از اختیارات یک شخص باشد. این مذاکرات میبایستی در چارچوب منافع ملّی ایران باشد که ولایت فقیه آن را در توبره کرده است. غرض از ایجاد دانشگاه صنعتی آریامهر، یا دانشگاه «شریف» فعلی (بر اساس نام مجید شریف واقفی، مجاهدی که در اختلافات درونی سازمان مجاهدین پیش از انقلاب به قتل رسید) درست این بود که این دانشگاه حافظ منافع ملّی ایران باشد. اما ولایت فقیه با همین گونه تغییر اسمها نه تنها تاریخ را تحریف میکند بلکه با این تحریف منافع ملّی را نیز به منافع آخوندی برمیگرداند تا به اصطلاح رضای خداوندی را سرلوحهی همه کارها قرار بدهد. در همین جهت در جای دیگری سیدحسین موسویان میگوید: «اصلاح روابط با برخی کشورهای همسایه به عنوان مسئلهای که روحانی، شیخ دیپلمات اخیراً مطرح کرده است».
برای نخستین بار سخن از شیخ دیپلمات در میان است. مفهومی که در متن «چوپان و گله» در ذهن آنهایی قرار دارد که اسیر سلطه ارباب و رعیتی هستند. گرچه دانشگاه صنعتی آریامهر برای شکستن این سدّ به وجود آمد. اما این کار غافل از پارادوکس منطقی افلاطون بود که گفت «شاید مردم اصلاً آزادی را نخواهند».
اما اگر مردم آزادی بخواهند، بر این پایه نیز انقلاب اسلامی را خمینی با پول و کمک کشورهای صنعتی غرب به مردم تلقین نمود، آنوقت منافع ملّی را نیز مردم تعیین میکنند و نه یک شخص.
ولی امروز هنگامی که «مذاکره با آمریکا نه از اختیارات مردم بلکه از اختیارات مقام معظم رهبری است» به روشنی معلوم میشود که در سال ۵۷ اصلا مردم آزادی نمیخواستند (پارادوکس منطق). بعلاوه هم اکنون اگر کشور امریکا که روی این انقلاب سرمایهگذاری کرده به همین ولایت توهین میکند و زور میگوید، کسی نباید تعجب بکند.
ازاین رو هنگامی که جناب موسویان در سرمقاله روزنامهی اعتماد میگوید من اگر جای شیخ دیپلمات بودم چنین و چنان میکردم، چیزی جز سفسطه نیست. آخر اگر شما در این مصاحبه از جنایات و زورگوییهای امریکا نام میبرید، حق این بود که جنایات و زورگوییهای رژیم ولایت فقیه را نیز میشمردید که قبور جوانان در بهشت زهرا، بندهای پر از زندانیان سیاسی، میلیونها فراری در سر تا سر جهان، فساد و فقر، تخریب محیط زیست و چپاول ثروتهای ملّی و فرار مغزها همه و همه شاهد این ادعا هستند. این مصیبت به همین تاریخ ۷۰۰۰ ساله ایرانی که شما از آن یاد میکنید سخت لطمه زده است.
اما باید دانست که زورگویی به مردم، بیاحترامی به آنهاست. لذا زورگویی امریکا به سردمداران ولایت فقیه تعجب ندارد زیرا این زورگویی بازتابی از همین بیحرمتی به مردم است.
سیدحسین موسویان در روزنامه آفتاب یزد میگوید: «جمهوری اسلامی باید همچنان با رعایت ادب اسلامی، به آنها درس اخلاق دیپلماتیک، انسانی و اسلامی بدهد چون دین اسلام ناسزاگویی حتی به دشمن را منع کرده است».
این سخن تعجبآوراست! زیرا جنگهای مکه و مدینه و سر تا سر جنایاتی که اعراب مهاجم در ایران برای گسترش اسلام به راه انداختند همه حاکی از جنایت و ناسزاگویی به دشمن است.
در این سخن از ادب اسلامی، اخلاق دیپلماتیک، انسانی و اسلامی یاد شده است. ادب و اخلاق اسلامی در تضاد با ادب و اخلاق غربی است. اولی متافیزیکی و دومی عقلانی است. به این دلیل ایران و غرب یکدیگر را نمیفهمند. بعلاوه مردم و عصیان آنها در کشور حاکی از ردّ ادب و اخلاق اسلامی است. زیرا با این ارزشها دیگر نمیتوان در دنیایی که انسانی است زندگی کرد.
۳.جمله «اما اگر شاه میماند» از نظر منطق غلط است. چرا که درست است که وقایع میتوانست طور دیگری هم باشد ولی انسان تنها به عواقب تصمیمی که گرفته میشود آگاهی دارد. تصمیمی که گرفته نشود عواقبش هم در آسمان انتظارات دیده نمیشود تا هر کسی بتواند در هر زمانی آن را نظاره کند.
ولایت فقیه فضای لازم برای خودسازی افراد را وقف امامان خود ساخته است تا پایدار بماند. اما واژه وقف و ولایت فقیه در زیر فشار مدرنیته هرگز دوام نمیآورد. زیرا تنها چیزی که در اندیشه مدرن ابدی است همانا دگرگونی است.
به هر حال اصل احترام و احترام متقابل تنها در فضایی اعتبار دارد که با نور روشنگری که شرف انسان است روشن شده باشد. درایران همه مردم هنوز در انتظار این روشنایی بیتابانه نشستهاند.
* SelfStabilizing Zippe 100
*پروفسور دکتر نصرت واحدی فریدی فیزیکدن و استاد سابق ریاضی و فیزیک در دانشگاه صنعتی آریامهر («شریف»)، دانشگاه تهران و دانشگاه مونیخ دارای کتاب و مقالات فراوان در زمینهی فلسفه و سیاست بر اساس پژوهشهای ریاضی و فیزیک است.
نوشته علمی است اما نمی دانم چرا خوشم نیامد. دوباره مرور کنم تا متوجه شوم.
Dear Dr.Vahedi
Thanks a million for writing such an excellent article.We are thirsty and in need to see more of your comments and ideas in near future.
Viva wisdom and viva FREE IRAN.