منوچهر تقوی بیات – پیشوایان دینهای گوناگون، خداپرستان زرتشتی، یهودیها، عیسویها، مسلمانها و پیشوایان دیگر دینها، تاریخ جهان و تاریخ فرهنگ جهان را به سود خدایان خودشان یعنی به سود قدرت خودشان تحریف کرده و تغییر دادهاند. آنها صدها سال کوشیدند تا از گسترش دانش و پخش دقیق و درست واقعیتهای تاریخی جلوگیری کنند و با قدرت فوق بشری خود و به زور خدا و آتش جهنم زمین را از گشتن به دور خورشید باز دارند. آنها در درازای تاریخ میلیونها انسان آزاده و بیگناه را در آتش سوزاندند و یا به شیوههای گوناگون کشتند. مسیحیها و مسلمانها در راه خدا جنگهای صلیبی به راه انداختند. کاتولیکها و پروتستانها در کشتار سن بارتلمیهزاران نفر را کشتند. سنیها و شیعهها و هفتاد و دو فرقهی گوناگون به جان هم افتادند و خون یکدیگر را ریختند و هنوز هم به وحشیگری خود ادامه میدهند. رهبران و پیروان همهی دینها تلاش کردند تا انسان را از ارادهی خودش و خدا بودن خودش تهی کنند و او را بندهوار مورد سوء استفاده قرار دهند.
در سال ۳۱۳ میلادی شاید بین ۲۸۰ یا ۲۸۳ سال پس از به صلیب کشیده شدن عیسای ناصری، آئین مسیحیت در امپراتوری روم آزاد شد و کم کم در اروپا و در جهان قدرت را قبضه کرد. دائرهالمعارف بریتانیکا دربارهی عیسا مینویسد: «اینکه عیسا یک شخصیت تاریخی بوده تأئید شده است همچنین قابل توجه است که تعیین تاریخ دقیق خورشیدی آن ممکن نیست…». بدون گسترش آئین مهر (میترا) در امپراتوری روم دین عیسا بخت جهانی شدن را نداشت. همهگیر شدن آئین مهر ایرانی که آئینی مردمپسند بود و سربازان به آن روی آورده بودند، در روم و سرزمینهای زیر فرمان امپراتوری روم نگرانی کنستانتین یکم را برانگیخت تا جایی که او ناچار شد آئین عیسا را، برای پس راندن آئین مهر، دین رسمی امپراتوری روم اعلام کند. به ویژه اینکه آئین مهر ایرانی در میان سربازان رومی طرفداران بسیاری داشت. گستردگی و شمار فراوان معبدهای میترا که تا آغاز سده چهارم میلادی سراسر اروپا حتا لندن و شمال انگلستان را فرا گرفته بود، نشان میدهد که چرا کنستانتین یکم، به دلایل سیاسی دین عیسا را پذیرفت. رومیها و پس از آنها کشیشها عیسوی، پیروان آئین میترا را در هر کجا دستگیر کرده و میسوزاندند.
تا پیش از فرمان میلان در سال ۳۱۳ میلادی بسیاری از پاپها به سرنوشت عیسا دچار و از سوی امپراتورهای رومی کشته شدند. با پیوستن کلیسا به قدرت حاکمه، روز به روز به قدرت پاپ و کشیشهای عیسوی افزوده شد. آنها هیچیک ادعای پیامبری نکردند اما نزدیک به پانصد سال پس از فرمان میلان، پاپ لئون سوم با لقب شارلمانی خود را امپراتور مقدس روم نامید. این امپراتوری در اوت ۱۸۰۶ با نام امپراتوری مقدس روم ملت آلمان از بین رفت. پاپهای امپراتوری مقدس در فاصله سدهی یازدهم تا سیزدهم نه جنگ صلیبی به راه انداختند. میلیونها انسان در این جنگها کشته شدند. گرسنگی و بیماریهای گوناگون مانند جذام مردم عادی را هم به کام مرگ میکشید. هم مسیحیها و هم مسلمانها بر این باور بودند که پس از کشته شدن در این جنگها یک راست به بهشت خواهند رفت. یهودیها عیسا را به کشتن دادند تا دین خودشان رونق بگیرد، اما دین عیسا رقیب سرسختی برای دین آنها و پیروان آئین میترا شد. پاپ و کشیشهای زیر فرمانش نه تنها پیروان آئین مهر بلکه بسیاری از کتابهای علمی و دانشمندانی مانند جوردانو برونو را در آتش سوزاندند.
گالیلئو گالیله را به جرم اینکه دانش اخترشناسی او مخالف با نص صریح انجیل بود به دادگاه تفتیش عقاید کشاندند. گناه او این بود که گفته بود زمین به دور خورشید میگردد. گالیله محکوم شد به اینکه یا اعتراف و امضا کند که از سر مستی چنین حرفی زده است یا در آتش سوزانده شود. البته سیصد و پنجاه سال پس از مرگ گالیله، پاپ ژان پل دوم در سال ۱۹۹۲ گالیله را بخشید، اما پاپ که میدانست زمین به دور خورشید میچرخد هرگز نگفت که گالیله دروغ نگفته بود. او هرگز اعتراف نکرد که داوری کلیسا و دادگاه و ستمیکه به گالیله رفته بود، نادرست و ناروا بوده است.
در ایران باور داشتن به دین و خدای یکتا با پیدایش دین زردشت آغاز شد. ناباوری به خدای یکتا بهانهای شد برای کشتن مردمان آزاده در ایران. ایزدگان یا ایزدان ایرانی جای خود را به ایزد (یَزتَه) یکتا دادند و سپس ایزد بهیزدان و خدای یکتا و الله معنا شد. خداینامهیا شاهنامه را سرگذشت و تاریخ شاهان معنا کردهاند. ایرانیان پیش از زردشت، خدایان گوناگونی داشتند که هر کدام سرچشمهی کار سودمندی در هستی بودند؛ مانند خورشید، ماه ، باد (وات، ویو، وایو، وای)، ناهید و…
با پدید آمدن زردشت و فرهنگ یکتاپرستی چهره دانش دگرگون شد. یشتها و سرودهایی که خدایان پیشین را ستایش میکرد، به فراموشی سپرده شد و جای خود را به اوستا کتاب زردشت داد. با پدید آمدن خط اوستایی، زردشتیها، یشتها و سرودهایی که خدایان گوناگون را ستایش میکرد به زبان اوستایی برگرداندند. این برگردانها به باورهای زردشتی آلوده و دیگرگون شد. در دین زردشت، خدایان پیشین کمبهاتر شده و یَزتَه نامیده شدند. در یشتهایی که در اوستا هست پدیدههای سودمند جهان هستی از دیدگاه مزدیسنا ستایش میشود.
در اوستا اهورامزدا، مینوی پاک است و جسم نیست، آفرینندهی روشنایی سود بخش و تاریکی، خرد مقدس و آفریدگار کل نامیده میشود. خدایان ایرانی مانند خورشید، ماه، ستارگان، باد، انسان و… که از آغاز جهان همیشه بودهاند ناگهان آفریدهی اهورامزدایی شدند که زردشت آن را آفرید. اهورامزدای نوی که زردشت خود را فرستادهی او میدانست. با آمدن زردشت فرمانروایی جهان مادی به ناکجایی در آسمان و مینو سپرده شد. مردم از تخت فرمانروایی به زیر افتاد و آفریننده و بندهی اهورامزدا گشت.
به فرمان مردم نهاده دو گوش
ز رامش جهان پر ز آواز نوش
(فردوسی)
اینجا پایان آرامش و خوشی مردم بود. مردم، نخست جای خود را به اهورامزدا و سپس به الله داد. خداوندِ خر و خداوند خانه که صاحب خر و صاحب خانه باشد در ادبیات ایرانی همیشه انسان بوده است. اهورامزدا، اوستا و پیشوایان دین زردشتی، فرمانروای همهی خدایان جهان شدند. دیگر مردم جایگاه بلند خود را نداشت و هر کس سخنی جز نوشتههای اوستا و پیشوایان زردشتی میگفت به سرنوشت مانی و مزدک دچار و کشته میشد.
خدایی که پیشوایان دینی آفریدهاند کاربرد سیاسی و اجتماعی داشته و همچنان این خدا دستمایهی فریب مردمان است.
خدا در زبان دری در گذار زمان نامهای گوناگونی به خود گرفته است. خدا را فرهنگِ واژهیاب و لغتنامه دهخدا چنین معنا میکنند: «۱. آفریدگار، الله، اهورامزدا، ایزد، پروردگار، خالق، خداوند، دادار، رب، کردگار، یزدان، بنده، عبد، مخلوق ۲. سلطان، پادشاه، امیر، خدیو ۳. مالک، صاحب ۴. استاد…»
لغتنامهی دهخدا مینویسد: «… در اوستا بَغ به معنی بهره و نرخ و بخش و بخت آمده. در گاتها بغ به همین معنی است، دوم بغه در اوستا و بگه در پارسی باستان به معنی خدا و دادار و آفریدگار است. در اوستا این کلمه چندبار مرادف خدا (اهورمزدا) و گاهی نیز به معنی ایزد آمده است. بغ به هر دو معنی از یک بنیاد است از مصدر بگ اقوام سکه مانند دیگر قبایل آریایی خدای خود را بگه مینامیدند. نزد همه اقوام آریایی یا اقوام هند و ایرانی پیش از برانگیخته شدن زرتشت ، بغ نام مطلق خدا بوده. زرتشت خدای یگانهی خود را اهورمزدا خواند، اما واژه بغ همچنان به معنی اصلی خود باقی مانده، در اوستا مفهوم خود را از دست نداده است…»
در فرهنگهای زبان پارسی و پارسی دری، واژگان دا، همچنین دایه، خدا، خداوند، خداوندگار، شاه و واژههای دیگری که آفریننده بودن و برگزیده بودن و خدا بودن مردم را دربرداشته است به گونهای معنا کردهاند که رد پای خدا بودن انسان را از بین ببرند. خدا با آمدن دین زردشت، اهورامزدا، دادار، آفریدگار و… شد و سپس با آمدن اسلام به ایران همهی این نامها به الله اختصاص پیدا کرد.
ابن خلدون تاریخنگار، جامعهشناس و مردمشناس تونسی دربارهی زیانهایی که عرب و اسلام به ایران زده است مینویسد: «اما ایرانیان بر شیوهای بودند که به علوم عقلی اهمیتی عظیم میدادند و دایره آن علوم در کشور ایشان توسعهیافته بود زیرا دولتهای ایشان در منتها علیه پهناوری و عظمت بود و هم گویند که این علوم پس از آنکه اسکندر دارا را کشت و بر کشور کیانیان غلبهیافت از ایرانیان بهیونان رسیده است چه اسکندر به کتب و علوم بیشمار و بیحد و حصری از ایشان دست یافت… چون کشور ایران به دست اعراب فتح شد و کتب بسیاری در آن سرزمین یافتند سعد ابن ابی وقاص به عمربن خطاب نامه نوشته تا دربارهی کتب و به غنیمت بردن آن کسب اجازه کند. عمر نوشت که آنها را در آب فرو افکنید چه اگر انها راهنمایی و راستی باشند خداوند ما را به رهبری کنندهتر از آن هدایت کرده است و اگر کتب اهل ضلال و گمراهی است پس کتاب خدا ما را از آنها بینیاز کرده است از این رو آنها را در آب و یا آتش افکندند. این است که علوم عقلی ایرانیان از میان رفت و چیزی از آنها به ما نرسید…»
پس از آمدن اسلام به ایران مسلمانها سنی بودند و رافضی بودن، شیعه بودن رونق چندانی نداشت و رافضیها را لعن میکردند و حتا میکشتند. اما پسرِ پسرِ پسرِ پسرِ پسرِ پسرِ شیخ صفیالدین اردبیلی یعنی شاه اسماعیل صفوی که بنا به گفتهی احمد کسروی و عبدالحسین زرینکوب، پدرانش همگی سنی بودند پیش از آنکه به سن بلوغ برسد به دلایل سیاسی شیعه میشود و مذهب ایرانیان را به ضرب و زور شمشیر شیعه میکند تا بتواند جنگهای ایران و عثمانی را راه بیندازد و مسلمانان سنی را از دم تیغ بگذراند. او پس از تاجگذاری در تبریز تنها در یک روز سر هزاران نفر را که حاضر نشدند عبارت «اشهد أنّ علیاً ولی الله» را به اذان اضافه کنند از تن جدا کرد.
تا پیش از آمدن فقیهان شیعه از لبنان به ایران در دوران صفویها، کشتن رافضیها (شیعهها)، زندیقها و کافرها به فتوای پیشوایان دینی نیاز داشت که این کار با در نظر گرفتن شرایط اجتماعی و رقابت بین پیشوایان دینی به سادگی نمیتوانست انجام گیرد. با آمدن پیشوایان مذهبی وارداتی از لبنان این پیشوایان برای نزدیکی به دستگاه حاکمه در فتوا دادن و کشتن مخالفان حکومت و کافرها بر یکدیگر پیشی میگرفتند و به این ترتیب کشتن شاهزادههای میهندوست صفوی و اندیشمندان ایرانی به سادگی و هر روز در ایران انجام میگرفت.
ایجاد حکومت شیعهی صفوی در ایران زمینهساز جنگهای مذهبی میان ایران شیعه و حکومت عثمانی سنی مذهب شد که دو کشور اسلامی بودند. دربار عثمانیها، مردمان نادان و یا کسان دیگری، شیعیان را در جنوب لبنان آزار میدادند و با آنها بدرفتاری میکردند. این کار بهانهای شد برای انتقال «علمای شیعه»ی جبل عامل و جنوب لبنان به ایران در سدههای شانزدهم و هفدهم میلادی. این جنگها تا نیمهی نخست سدهی نوزده میلادی ادامهیافت.
انتقال «شیعیان عاملی» که میتوان آنها را عوامل ایدئولوژیک شیعهی انگلیسی (یا به گفتهی علی شریعتی «تشیع مصلحت») به شمار آورد، درگیریها و جنگهای امت شیعهی ایران اسلامی با حکومتِ عثمانی را پدید آورد. این کار سد امنیتی و حفاظتی درازمدت برای جلوگیری از حملهی ترکهای مسلمان به مستعمرهی انگلیسها در هندوستان را به وجود آورد. برادران شرلی، سِر آنتونی شرلی و سِر رابرت شرلی، با ایجاد توپخانه و تجهیزات پیشرفته برای سپاه شاه عباس در این جنگها کمکهای مؤثری به سپاهیان «اسلام» کردند. رابرت شرلی به پاس این خدمات در ایران و در جنگ با عثمانیها، هنگام سفارت از طرف شاه عباس در اروپا، از سوی امپراتوری مقدس روم مفتخر به دریافت عنوان کنت (counte) و همچنین لقب سِر (Sir) شد. درگیریها و جنگهای دراز و کشدار ایران و عثمانی در دوران صفویها، مستعمرهی بزرگ هندوستان را از تهاجم عثمانیها دور نگه داشت.
عادت دادن ایرانیان در درازای پانصد سال به اطاعت از مجتهدین و آخوندهای شیعه زمینهساز حکومت خمینی در قرن بیست و یکم میلادی در ایران شد و کشور ما را صدها سال به قهقرا بازگرداند.
با برنامهریزی رهبران کنفرانس گوادلوپ ( آمریکا، انگلیس، فرانسه و آلمان غربی) و به قدرت رسیدن خمینی در پهنهی سیاسی ایران بار دیگر شیعهگری در ایران بالا گرفت و با وارد کردن شیعههای وارداتی از کشورهای گوناگون عربی و غیرعربی کشتن ایرانیان میهندوست به بهانهی کمونیست بودن، خارج از دین بودن، زانی بود، لائیک بودن و بر سرموضع بودن، در دستور کار قرار گرفت. هزاران جوان دلیر و میهندوست ایرانی را به دستور خمینی در خیابانها به گلوله بستند و یا در زندانها و در جبههها به بهانهی جنگ کشتند. قتلهای زنجیرهای نیز در درازای این هرج و مرجهای اسلامی همیشه ادامه داشته است. جمهوری اسلامی با هدف از بین بردن ایران و ایرانی به وجود آمده است. خمینی بارها گفته و در صحیفهی نور نیز نوشته شده است: «هدف ملت ایران، حاکمیت اسلام» است. او با واژههای موهومی به نام اسلام و امت اسلام، ملت ایران و اقتصاد ایران را به نابودی کشاند. او با ملت ایران و هر آنچه ملّی است دشمنی ورزیده و بارها در صحیفهی نور تکرار شده است: «… ما برای اسلام قیام کردیم (۵۲۵) اگر این نهضت ملی بود نه شما اینقدر فعالیت میکردید و نه ما و نه سایر ملت. ملت اسلام را میخواهد، [کدام اسلام؟!!!] ملت کشور خودش را هم میخواهد برای اسلام است(۵۲۶)… هیچ من نمیتوانم تصور کنم و هیچ عاقلی نمیتواند تصور کند که بگویند ما خونهایمان را دادیم که خربزه ارزان بشود! ما جوانهایمان را دادیم که خانه ارزان بشود. هیچ عاقلی جوانش را نمیدهد که خانهی ارزان گیرش بیاید. مردم همه چیزشان را برای جوانهاشان میخواهند؛ برای خانمانشان میخواهند. این منطق، یک منطق باطلی است، که شاید کسانی انداخته باشند، مغرضها انداخته باشند توی دهن مردم که بگویند ما خون دادیم که مثلاً کشاورزیمان چه بشود(۵۲۸)…» خمینی به بهانهی اسلام و امتپرستی جوانان کشور ما را به کشتن داد و ایران را به باد غارت و ویرانی سپرد و این غارت و کشتار همچنان به دست خامنهای و دشمنان ایران ادامه دارد.
استکهلم
یاد باد انکه نهانت نظری با ما بود…” مهره مهر ” تو برچهره ما پیدا بود!(حافظ)
مهر، ایزد از یاد رفته ئی که از بامداد تا دل شب، در پگاه، در نیمروز، در پسین و در شامگاه همه زندگی ما را پر کرده است. بغ مهر، ایزد فروغ، ایزد روشنی، شاه جراغ (شیراز!)، نگهبان پیمان، پشتیبان جنگیان، راستگویان و درست کاران، یار غار و زورخانه و…ایرانیان مهـــــــــــــــــر و ناهیــــــــــــــــــــــــدرا نیایش میکردند و پیرو آئین مهـــر یا کیش بغانی بودند… کتاب:
( » آئین مهـــر؛ تاریخ آئین رازآمیز میترائی در شرق و غرب از آغاز تا امروز «، نوشته و پژوهش هاشم رضی، به یادمانهء دکتر بهرام فره وشی، ــ تهران بهجت ۱۳۸۱ و در دوجلد، ۱۱۳۲ ص؛ مصور \ رنگی: شابک ISBN
۹۶۴-۶۶۷۱-۳۹-X) را تهیه و بخوانید…
نه تنهـا خمینى و اخوندهـا با ایران و ملى گراى مخالفت میکردنند بلکه افرادى چون (رفقاى)شاعر و نویسنده و هـنرمندان وووهـم مخالف ایرانیت و ایران گراى بودنند