روشنک آسترکی – هفته گذشته مردی ۴۵ ساله روبروی شهرداری تهران در اعتراض به برخورد این نهاد در پلمپ مغازهاش خود را به آتش کشید و به علت جراحات چند روز بعد جان خود را از دست داد. در فروردین ۹۷ یک جوان اهوازی به دلیل فقر خودسوزی کرد و جان سپرد. چند ماه پیش یکی از کارگران کارخانه نیشکر هفت تپه که ماهها حقوق و مزایای شغلی طلبکار بود به دلیل بحران معیشتی و ناتوانیِ مالی دست به خودکشی زد و درگذشت. در ماههای گذشته چند کارگر دیگر در شهرهای مختلف ایران به دلیل بحران معیشت خودکشی کردهاند و مراجع رسمی از افزایش خودسوزی در کشور خبر میدهند.
در ماههای گذشته و همزمان با گسترش بحرانهای معیشتی در ایران اقدام به خودکشی و خودسوزی نیز افزایش یافته است. از سوی دیگر بسیاری از مردم به ویژه جوانان در ایران امید به آینده را از دست داده و دچار سردرگمی و بیانگیزگی شدهاند.
ناامیدی مردم در سالهای گذشته با به باد رفتن وعدههای توخالی روحانی در رابطه با خروج ایران از بنبستهای سیاسی و اقتصادی و ایجاد رونق و شکوفایی در دوران پسا برجام گستردهتر شده است.
افزایش خودکشی در ماههای گذشته در حدیست که الهام فخاری رئیس کمیته اجتماعی شورای شهر تهران روز سهشنبه ۲۷ شهریورماه گفته است در مکانهایی همچون شهرداری که ریسک «خطرهای خودتخریبی و دیگرتخریبی» بالاست و افراد برای بیان اعتراضات خود به این اماکن مراجعه میکنند، باید حتما تدابیر ویژهای در نظر گرفت و آمادگی کامل را برای هر نوع اتفاقی داشت.
این موضوع نشاندهنده شنیده شدن زنگ خطرها از سوی مسئولان است و مشخص می کند آنها مانند همیشه به دنبال پاک کردن صورت مسئله هستند و بجای شناسایی و تلاش برای از میان برداشتن عوامل ایجاد چنین «تخریب»هایی توسط افراد، تلاش دارند در مقابل نهادها و سازمانهای دولتی و حکومتی تدابیری بیاندیشند که مردم آنجا «خودتخریبی» و «دیگرتخریبی» یعنی خودکشی و قتل نکنند!
سیدحسن موسوی چلک رئیس انجمن مددکاری اجتماعی ایران نیز هفته گذشته آمار قابل توجهی درباره افزایش خشونت، ناامیدی و همچنین خودکشی در کشور ارائه داد و گفت در سال ۹۶ فوتهای ناشی از خودکشی در ایران ۵% افزایش یافته است و ۳۳درصد از دانشجویان از زندگی خود ناراضی هستند.
امیر طبری دکترای روانشناسی اجتماعی در گفتگو با کیهان لندن درباره عواملی که یک فرد را به مرز اقدام به خودکشی میرساند و نقش بحرانهای اقتصادی و معیشتی در ایجاد انگیزه خودکشی میگوید: «در خودکشی عوامل خطرساز مختلفی دخالت دارند مانند جنس، سن، نژاد، مذهب، وضعیت تأهل، شغل، شرایط اقلیمی، سلامت جسمی و سلامت روان. آنچه سبب میشود این عوامل خطرساز پررنگ یا کمرنگ شوند شامل متغیرهای مختلفی است که در درون هر یک از عومل خطرساز دستهبندی میشوند و بر آنها تأثیر میگذارند. برای نمونه عامل شغل را در نظر بگیرید. خودکشی در افراد بیکار بیشتر از افراد شاغل است. فردی را در نظر بگیرید که به دلیل وضعیت بد اقتصادی بیکار شده. حال اگر این شخص در خانوادهای زندگی کند که فاقد حساسیت لازم باشد سابقه خودکشی در این خانواده وجود داشته باشد یا اگر خود شخص به لحاظ اجتماعی فردی منزوی و فاقد شبکه حمایت دوستان و همکاران باشد و یا از روابط بین فردی متعارض و بیثباتی با همسر برخوردار باشد خطر خودکشی نیز افزایش پیدا میکند. به عبارت دیگر شرایط بد اقتصادی و وضعیت اسفبار سیاستگذاریهای اقتصادی- اجتماعی، فشارهای مختلف اجتماعی، نبود رفاه و عدم پشتوانه اجتماعی و فقدان قوانین حمایتکننده حقوق شهروندی که منجر به تیره دیدن آینده میگردد، میتواند بر سایر متغیرها تأثیر بگذارد و خطر خودکشی را افزایش دهد.»
امیر طبری همچنین «ناکامی» را یکی از عوامل مهم در ایجاد انگیزه خودکشی ارزیابی کرده و میگوید: «به ویژه اگر در کنار متغیرهای یادشده خودکشی را پرخاشگری علیه خود بدانیم و مهمترین عامل پرخاشگری را هم ناکامی بدانیم و ناکامی را هم شکست در رسیدن به هدف معنا کنیم، این ناکامی زمانی برجستهتر شده و در نتیجه احتمال خطر خودکشی را بالاتر میبرد که هدف ملموس و در دسترس باشد و انتظارات فرد و خانواده بالا باشد اما به نحوی ناموجه از دستیابی فرد به آن هدف ممانعت شود و مانع از برخورداری فرد به حقوق و آمال خود به عنوان یک شهروند گردد.»
صبر عدهای در ایران در حالی لبریز شده و دست به خودکشی میزنند که در نگاهی کلی بخش زیادی از جامعه ایران دچار نوعی بیانگیزگی شده. برخی از آنها از مسئولیتهای شهروندی خود سر باز میزنند و برخی نیز دچار بیتفاوتی به وقایع پیرامون هستند. امیر طبری در اینباره به کیهان لندن میگوید: «دلایل مختلفی در بیتفاوتی مردم ایران امروز دخیل است. شاید بشود مهمترین آنها را در ارتباط با مباحث تضعیف نهادهای مردمی، تضعیف علاقه اجتماعی، انصاف ادراک شده، بیعدالتی، محرومیت نسبی و درماندگی اکتسابی مطرح کرد.»
این دکترای روانشناسی توضیح میدهد: «زمانی که در یک جامعه، اتحادیههای صنفی مختلف توسط حکومتی مستبد سرکوب شود، این اتحادیهها دیگر توان پیگیری منافع خصوصی اعضای خود را ندارند و نتایجِ تشکّلِ افراد در اتحادیهها پایمال میشود و افراد جامعه نه از طریق اتحادیهها بلکه به صورت شخصی در پی ارضای نیازها و پیگیری منافع شخصی خود خواهند بود که به دنبال آن شاهد انبوهی بینظم و بدون احساس تعلق و علاقهی اجتماعی از افراد هستیم که وحدتی نداشته و از یکدیگر بیگانهاند. در اینجا همه در تلاشند تا در جنگلِ این جامعۀ از هم گسسته به هر نحوی که شده برای رسیدن به منافع خود از دیگران پیشی بگیرد و عقب نماند. در چنین وضعیتی به خصوص با تضعیف دولت ملی -به مثابۀ ساحت پیونددهندۀ منافع خصوصی افراد و گروهها در راستای منافع عمومی جامعه- آگاهی ملی و وحدت ملی نیز کاهش مییابد و در نتیجه فاصله شهروندان از هم بیشتر میشود.»
امیر طبری معتقد است: «همچنین انصاف ادراکشده از سوی مردمان مناطق مختلف کشور، در بیتفاوتی و بیمسئولیتی شهروندان (به ویژه جوانان) تأثیر دارد. در صورت درک بیانصافی صورت گرفته از سوی دولت یا نظام حکومتی توسط مردم، این مردم احتمالا دست به اقدامی عملی میزنند تا وضع را اصلاح کنند و آنچه را فکر میکنند استحقاقش را دارند به دست آورند. اما وقتی هیچ مرجع قانونی پاسخدهنده و پشتیبانی در میان نباشد، اقدامات آنها یا شکایات آنها در جامعه مدنی منتهی به شکست خواهد بود. این شکستِ پیاپی منجر به نوعی درماندگی میشود که همراه با خود بیتفاوتی نسبت به جامعه و مسئولیتهای شهروندی را نیز در پی خواهد داشت. و یا ممکن است به صورت معکوس عمل کند و منجر به عصیانی پرخاشگرانه و ایجاد یا پیوستن به دستههای مسلحانه شود.»
در چنین شرایطی این پرسش مطرح میشود که چگونه می شود انگیزه برای همبستگی اجتماعی و ایجاد یک تغییر در ساختار سیاسی اجتماعی کشور را در میان مردم بالا برد و از این رخوت و بی تفاوتی جامعه را رها کرد؟
امیر طبری در پاسخ به این پرسش به کیهان لندن میگوید: «با در نظر گرفتن موارد بالا، راههای مهم افزایش انگیزه همبستگی اجتماعی در میان مردم میتواند شامل اینها باشد: تشکیل نظام تقسیم کار مناسب و عادلانه و مبتنی بر اقتصاد مولد و دارای ثبات، اصلاح ساختار سیاسی کشور، برقراری حکومت قانون به عنوان پشتیبان منافع و حقوق شهروندان، تشکیل دولت ملی به عنوان تأمینکننده و ضامن منافع خاصه و عامه مردم، تقویت نهادهای مردمی و اتحادیههای صنفی به عنوان بسترهای پیگیری حقوق و منافع و آرزوهای مردمی، در اولویت قرار دادن منافع کشور و ملت در سیاستگذاریها، تولید امید به پیشرفت و رفاه در بین مردم و ایجاد زمینههای مناسب دسترسی به امید و آرزوهای یک ملت به منظور جلوگیری از ایجاد احساس ناکامی.»
در همین حال بسیاری معتقدند جامعه ایران به دلیل ناکارآمدی حکومت و بحرانهای پی در پی سیاسی و اقتصادی و تضادهای ناشی از حضور یک حکومت دیکتاتور مذهبی در ایران دچار آسیب شده است.
امیر طبری درباره آسیبهایی که طی چهار دهه گذشته به جامعه ایران وارد شده است میگوید: «از بارزترین آسیبهای جامعه ایران در چهار دهه گذشته که در یک دهه اخیر شتاب فراوانی گرفت، افزایش بیعدالتیها و همچنین افزایش درک بیانصافیهای صورت گرفته از ناحیه حکومت و دولت در میان مردم است، که این امر منجر به واکنش و اقدام مردم شده اما با فقدان نهادهای مردمی و احزاب و گروههای ملی، مردم معترض عموماْ در جریانها و گروههای واگرا و قومی یا مسلحانه دستهبندی شدهاند و صفبندی کردهاند که این امر موجب برجسته شدن شکافهای قومی توسط سردمداران جریانهای واگرا و تجزیهطلب و برقراری گفتمانهای فدرالیسم در کشور شده است؛ بدون آنکه بتوان به حل و فصل اعتراضات مردمی بر بستر یک جامعه مدنی پویا و متکی به دولتی ملی پرداخت.»
او همچنین میافزاید: «از آسیبهای دیگر میتوان به ناامیدی، ناکامی، افزایش خشونت در اثر این ناامیدیها و ناکامیها، فساد اقتصادی، فساد اخلاقی، رخوت عمومی، بیمعنایی و بیمسئولیتی در میان جوانان، و تشکیل شکافهایی در زنجیره فرهنگی-هویتی نسلهای مختلف اشاره کرد.»
اکنون با وجود همه مسائل و مشکلاتی که وجود دارد بسیاری از مردم امیدوار و در انتظار هستند با ایجاد یک تغییر بنیادین در ساختار سیاسی کشور جامعه ایران دوباره پویایی و شادابی خود را دوباره بیابد و انگیزههای کافی برای بازسازی خرابیها و ویرانیهای کشور زیر سایه یکپارچگی و وحدت مردم ایجاد شود.
امیر طبری درباره زمینههای ایجاد چنین شرایطی به کیهان لندن میگوید: «مردممان بیامید، اساسا مردمانی سست و بیحالند. مثلاْ زمانی که افراد یک جامعه تحت سیطره یک دیکتاتوری مستبد و سرکوبگر هستند، جرأت دیدن رؤیاهای بهبود شرایط یا طغیان علیه حکومت را ندارند. تا زمانی که از امید بستن آنها به چیزی بهتر جلوگیری شود، دست به عصیان نمیزنند. پس گام نخست ایجاد امید و آرزو است، امید به وضعیتی بهتر. حال یا باید آن حکومت مستبد برافتد یا به نحوی از داخل دست به اصلاح ساختارها و سیاستهایش بزند تا مردم جامعه شرایط لازم برای دستیابی به آرزوها و امیدها و انتظارات خود را بازیابند. در روند اصلاحی، حکومت مستبد باید به سمت لحاظ کردن منافع ملت و کشور و حقوق شهروندان و برپایی عدالت و تقویت جامعه مدنی دست به خوداصلاحی بزند. در حالی که حکومت ایران از انجام اصلاحات عاجز است؛ در گزینه دیگر یعنی برافتادن حکومت، باید نظامی مبتنی بر قانون و نظم و امنیت جایگزین نظام فعلی شود. ایجاد تغییر به نفع منافع و مصالح عمومی و برقراری ضامن و پشتیبان قانونی و قهری برای این منظور، منجر به شکلگیری پویایی و شادابی در میان مردم ناکام خواهد شد و به ویژه، برآیند این تغییرات میتواند خود را در تقویت وحدت ملی و افزایش آگاهی ملی نشان دهد.»