فیروزه رمضانزاده- محسن رضایی، دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام در ۷ دی ماه ۹۷، سالگرد عملیات «کربلای۴» در دو توییت، این عملیات را برای «فریب دشمن» عنوان کرد.
محسن رضایی، پس از انتقاد گسترده افکار عمومی و خانوادههای شهدای جنگ برای توجیه اعتراف جنجالبرانگیز خود در برنامه تلویزیونی «حالا خورشید» حاضر شد. او در بخشی از توضیح یک ساعته خود گفت:«دیگر در توئیتر درباره جنگ حرفی نمیزنم و به نظرم باید در فضایی بازتر این بحثها را مطرح کرد.»
«حاج محسن» و «حاج قاسم» باز هم در یک جبهه:
این بار در «عملیات فریب» در صدا و سیمای جمهوری اسلامی#عملیات_فریب #قاسم_سلیمانی #محسن_رضایی #کربلای۴ #کیهانلندن pic.twitter.com/gpUARNetOH— KayhanLondon کیهان لندن (@KayhanLondon) January 1, 2019
او اضافه کرد:« بحث فریب بودن عملیاتها و اینکه از «کربلای۴» به «والفجر۸» تعمیم میدهند، درست نیست. ما در «کربلای۴» وقتی فهمیدیم که در شرایط خاصی هستیم، تصمیم گرفتیم که عملیات را به یک عملیات فریب تبدیل کنیم. این تبادل هم خیلی مهم بود. در آن زمان تنها راه ما این بود که نیروها از خرمشهر و آبادان به سمت اهواز رفتند. از تبلیغات هم استفاده کردیم و بعد از هر عملیاتی آن را تکرار میکردیم.»
عملیات «کربلای۴» که در سوم دی ماه ۱۳۶۵ ظاهرا برای آمادهسازی فتح بصره اجرا شد، مدتها قبل از شروع، لو رفته بود. با این وجود، با اصرار محسن رضایی فرمانده وقت سپاه پاسداران و آیتالله هاشمی رفسنجایی فرمانده عالی جنگ این عملیات اجرا شد که پس از کمتر از دو روز با شکست کامل و تلفات سنگین انسانی و مادی برای نیروهای ایران به پایان رسید.
بر اساس یادداشتهای روزانه هاشمی رفسنجانی؛ انجام این عملیات نزدیک به ۱۰۰۰ شهید، ۳۹۰۰ مفقودالاثر و حدود ۱۱ هزار مجروح بر جای گذاشت.از جمله ۱۷۶ غواص ایرانی که پس از اسارت توسط نیروهای عراقی با دستهای بسته در منطقه ابوفلوص واقع در جنوب عراق زنده به گور شدند.
تقریباً ۳۲ سال از تراژدی «کربلای۴» بزرگترین شکست نظامیایران در جنگ با عراق، عملیاتی بدون دستاورد و پر از هزینه انسانی و مادی برای ایران میگذرد.
برای درک بهتر مفاهیم جنگ با فرزند یک جانباز شهید ساکن یکی از شهرهای استان اصفهان گفتگو کردم که سالهاست او و خانوادهاش مانند بسیاری از خانوادههای جانبازان و بازماندگان جنگ ایران و عراق از آسیبهای غیرمستقیم این جنگ رنج میبرند.
پدر وی، حسین، یکی از افرادی بود که به گفته فرزندش با تشویقهای پدر پاسدار و مادر و خواهر انقلابیش در ۱۳سالگی به عنوان نیروی بسیجی امدادگر در سال ۱۳۶۲ به مناطق جنگی اعزام شد.
وی دو سال بعد در زمستان ۱۳۶۴ در عملیات «والفجر۸» بر اثر حمله شیمیایی نیروهای عراقی در بیمارستان بستری شد.
به گفته فرزند حسین، به او و سایر همرزمانش نحوه استفاده از ماسکهای شیمیایی آموزش داده نشده بود. سرانجام حسین در زمستان ۱۳۸۲ دو سال پس از مرگ دو تن از همرزمانش که در همان حمله شیمیایی مجروح شده بودند بر اثر شدت جراحتهای جسمیدر ۳۲ سالگی از دنیا رفت.
فرزند حسین، جانباز شهید که به دلیل مسائل امنیتی نخواست نامی از او برده شود به کیهان لندن میگوید: «در سال ۹۴ اعلام شد که اجساد ۱۷۵ رزمنده غواص با دستان بسته پیدا شده. بررسی پیکر رزمندههای غواص نشان میداد که هیچ جراحتی بر پیکر این عزیزان وارد نشده یعنی آنها زنده به گور شده بودند.»
او اضافه میکند: «زمانی که جمعیت زیادی از نقاط مختلف ایران در مراسم تشییع آنها شرکت کرد و مردم ناآگاه به همراه چهرههای سیاسی و ورزشی و هنری در ماراتن سرودههای حماسی و اشک و آه و ناله در وصف این شهدای غواص از یکدیگر سبقت میگرفتند کمتر کسی متوجه این مهم شد که چگونه ۱۷۵ غواص ایرانی به این سادگی به اسارت نیروهای دشمن بعثی درآمدند و دچار این مرگ دردناک شدند؟ برگردیم عقبتر؛ چرا و چگونه هزاران رزمنده ایرانی در کمتر از یک روز در عملیاتی که عاقبت اجرای آن از قبل برای همه روشن بود و تمام اطلاعات و جزییاتش در اختیار دشمن قرار گرفته باید کشته میشدند؟»
به گفته وی، قتل عام ۵ هزار تن و حدود ۱۱ هزار مجروح، کارنامه عملیات تهاجمی لو رفته «کربلای۴» بود. عملیات شتابزده بعدی یعنی «کربلای۵» هم ۱۱ هزار شهید و مفقود بر جای گذاشت که نشاندهنده قتل عمد رزمندههای ایرانی توسط دشمن داخلی یعنی فرماندهان وقت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و اربابان جنگ برای پیشبرد مقاصد سیاسی و ایدئولوژیک آنهاست.
این فرزند جانباز شهید در ادامه توضیح میدهد: «پدیدههای شوم و پروژههای مقدسسازی شهید و شهیدسازی توسط حکومت تنها به قربانی کردن جوانان پرشور و خانوادههایشان منجر شد که البته نباید از تلاش بسیار پررنگ مقامات در پنهان ماندن واقعیات جنگ با عراق غافل شد؛ واقعیاتی که امروز فاش و روشن میشود. جمهوری اسلامی در طول این ۴۰ سال تمام وقایع شوم جنگ با عراق را در هالهای از ماتم و گریه و فضای حماسی مقدس پنهان کرده است. تا حدی که برای مثال در جریان تشییع شهدای ۱۷۵ شهید غواص اگر در مورد دلیل اجرای عملیات لو رفته «کربلای۴» صحبت میکردی، فوراً جواب میشنیدی که چرا بجای اشک و همدلی و همبستگی به حواشی سیاسی ماجرا میپردازید؟!»
او ادامه میدهد: «این توییت اخیر سبزوار رضایی یا محسن رضایی که خود از مسببین قربانی کردن جوانان ایرانی در جنگ هشت ساله است بیانگر قتل عمد همه شهدای «کربلای۴» و «کربلای۵» است که با فرماندهی او و علی اکبر هاشمی رفسنجانی صورت گرفت. عملیاتی که اسمش را «عملیات فریب» میگذارند. این توییت سبزوار رضایی، یک نمونه روشن از واقعیات جنگ هشت ساله با عراق است که قرار بود پشت دیوار مقدسسازی توسط حکومت پنهان بماند که نماند و به مرور زمان آشکارتر خواهد شد.»
به گفته این فرزند جانباز شهید، «این آقا (محسن رضایی) را آوردند به صدا و سیمای ملیشان، بابت آن گندی که در توییتر به بار آورده و میبایست توضیحاتی بابت توجیه آن توییت ارائه میداد.ایشان در سکانسی از بازی خود گریه میکند و میگوید «کشور محاصره شده بود من احساس تلکلیف کردم درس و مدرسه و دانشگاه را رها کردم و رفتم…» اما چرا کسی از ایشان سوال نکرد که آیا دوره دیده بودید که در جایگاه فرماندهی قرار گرفتید و هزاران جوان را به قربانگاه فرستادید؟! چه کارنامه نظامیداشتی؟! نهایتاً احساس تکلیف که کردی باید میرفتی میجنگیدی، نه اینکه هزاران جوان ایرانی را به خاطر نداشتن سواد و مدیریت نظامی و با فرماندهی غلط به کام مرگ ببری!»
این فرزند داغدیده در ادامه به سوء استفاده حکومت از خانوادههای جانبازان و شهدای جنگ برای پنهان کردن وقایع مرگبار جنگ و پیشبرد مقاصد سیاسی و ایدئولوژیک مقامات اشاره میکند که «همچون زخمهای عمیق انباشته شده و بازماندگان جنگ را میآزارد.»
او ادامه میدهد: «من به عنوان فرزند شهید، مردی امدادگر که برای حفظ خاک ایران توسط دشمنان بعثی و دشمن داخلی ۱۸ سال با تحمل ضایعه ۹۰ درصد شیمیایی زجر کشید و ناچار دعوت مرگ را پذیرفت نه تنها در مقابل این حقایق سکوت نخواهم کرد بلکه خواهان بررسی رازهای سر به مُهر این جنگ و محاکمه فرماندهان تبهکار وقت از جمله همین سبزوار رضایی و سایر همکارانش در دادگاهی عادلانه هستم.»
او تصویر یکی از نامههای بجا مانده از پدرش را در اختیار کیهان لندن میگذارد که در بخشی از آن آمده است:
«من… جانباز شیمیایی ۷۰ درصد با ضایعه تنفسی ۹۰ درصد که نیازمند شدید پیوند ریه نیز میباشم و پزشکان معالج نیز از ادامه معاینه این حقیر رسماً ابراز ناتوانی کردهاند و تنها راه نجات را فقط پیوند ریه دانستهاند آنهم در خارج کشور که هزینه چیزی حدود ۵۰۰ هزار دلار میباشد حال که هیچ راه درمانی برای اکثریت مجروحین شیمیایی وجود ندارد و پیشروی مسیر بیماری سریع و بیوقفه است و باید مرگ دردناک همه آنها را به راحتی مشاهده کرد لااقل تسهیلاتی برایشان در نظر گرفته شود تا مدت باقی مانده از عمر کوتاهشان در نگرانی آینده زن و فرزندانشان بسر نبرند.»
«حقیقتا ۱۸ سال مبارزه با بیماری سختی که دیگر نه رمقی نه جسمی و نه جانی برای امثال بنده باقی نگذاشته کم است و غم و غصه تامین سرپناه هم باید اضافه گردد و مدیر مسوولی که چندین واحد مسکونی در تملک دارد (و ما هم کاری نداریم که از کجا آورده است) باید بیخیال باشد که جانبازش شب و روز را فقط در غم مسکن طی میکند بنده هیچ دینی نسبت به نظام دیگر ندارم ولی نظام هنوز مدیون من است.»
وی در پایان دردنامهی خود نوشته است: «انشالله که ما را هم در ردیف برادران افغانی و عراقی و فلسطینی و بوسنیایی و قره باغی و آذربایجانی و قرار دهید و مقدار ناچیزی از صدقهای که به دیگران میدهیم ما را هم سهیم کنید شاید از دربدری و بیسرپناهی نجات یابیم.»
مگر جنگ میتواند پیروز داشته باشد؟
میلیونها کشته و فراری و بی خانمان و میلیاردها خسارت بخاطر دشمنی دو دیکتاتور.
با سیاست میشد با صدام که خمینی را پناه داده بود روابط برقرارکرد و در راه رونق اقتصادی مردم مرزنشین کوشید.
در پاسخ به دوستی که به کامنت من معترض بودند:
بنظرم پسرعمویم کار درستی کرد که خود را فدای “تا کربلا راهی نیست” نکرد. بحث مربوط به ابتدای جنگ نبود، بلکه زمانی بود که تمام دنیا خواستار اتمام جنگ بود. آن برادر شیمیایی و شهید هم از کرده خود پشیمان بود.
هم اکنون تیمی ۱۵ نفره از شیعه و سنی عراقی به اسرائیل رفتهاند تا قول بدهند که ج.ا بطور کامل و مفتضح درحال خارج شدن از سوریه است، و خواهش کنند که اسرائیل دیگر سپاه را بمباران نکند.
این همان سپاهی است که روی موشکهایش از نابودی اسرائیل مینوشت. آن چند هزار مدافع حرم هم فدای بشار و حسن شدند. چرا باید ما مردم ایران خودمان را فدای جاهطلبی و شیعه گستری چهار تا موجود بیمصرف کنیم؟!
جنگ هشت ساله شروع شد چون خمینی و دور و بریهاش به ناحق ارتشی رو که اگر نبود پیوستش با ملت اصلا عنقلابی نمیشد تصفیه و قلع و قمعش کردن جوری که فرماندهی لشگر زرهی خوزستان در سال ۵۹ بجای سرلشگر نصیب یک سرگرد شده بود! امروزش هم اگه رژیم مجبوره بخاطر حفظ تاج و تخت سیدعلی بره تو درعا و دمشق کشته بده همش بخاطر اینه که بجای اتکا به تنها نیروی وطن پرست و متخصص کشور یعنی ارتش چسبیده به سه پا
پسرعموی شما برای خود بهانه تراشیده و در اصطلاح کار خود را توجیح کرده است. خیانت در رائس هرم قدرت صورت گرفته است و تازه دارد ابعاد خیانت بعد از ۳۰ سال معلوم می شود و در زمان جنگ کسی تصور همچین چیزی را نمی کرد. وقتی عراق خاک ایران را تسخیر کرده بود کسی بمنافع شخصی خود فکر نمی کرد البته بغیر از بی وطنان جهان وطنی.
حرف شما مرا یاد توجیح ثروتمندان نظام می اندازد که می گویند “ما نخوریم یکی یگر می خورد” و یا مواد فروشان “ما نفروشیم یکی دیگر می فروشد”
یک سال پس از درخواست عراق و کشورهای حاشیه خلیج فارس پسر عموی من را که در آن زمان دوره سربازیاش را در ارتش سپری میکرد به جبهه اعزام کردند. به گفته خودش، شب اول که به جبهه اعزام شد به او پست نگهبانی دادند.
ایشان تعریف میکرد که تا صبح فکر کردم که برای چه کسی و چه چیزی باید خودم را بکشتن بدهم؟!
روز بعد ایشان از جبهه فرار کرد و از یکی از مرزهای کشور خود را به UN رساند و پناهنده شد.
داستان زندگی این برادر شهید درسی خواهد بود برای همه ما که دیگر برای هیچ دیکتاتوری جانفشانی الکی نکنیم. و اگر به این یقین رسیدیم که باید برای کشور و آینده فرزندانمان کاری کنیم، جوانب کار را درست بسنجیم.
ننگ بر فرقه تبهکار