سال ۱۹۷۹ میلادی، نه تنها به خاطر انقلاب در ایران، بلکه همچنین به دلایل متعدد دیگر برای خاورمیانه سال چرخش سرنوشت بود. شاه ایران سرنگون شد، اسرائیل و مصر صلح کردند، اتحاد جماهیر شوروی به افغانستان لشکر کشید و در مکه مسلمانان افراطی مسجدالحرام را برای دو هفته اشغال کرده و حدود هزار زائر را کشتند. نتایج این وقایع، امروز پس از ۴۰ سال همچنان منطقه را گرفتار خود کرده است.
روزنامه معتبر سوئیسی «نویه زورشر تسایتونگ» به مناسبت چهلمین سالگرد انقلابی که به قدرت یافتن ملاها در ایران انجامید، ضمن بررسی زمینههای تاریخی این انقلاب، نگاهی به اثرات آن بر منطقه و جهان در ۴۰ سال گذشته انداخته است.
این روزنامه پس از توضیحاتی درباره مهمترین رویدادهای سیاسی جهان در سال ۱۹۷۹ میلادی هنگامی که به ایران میرسد، مینویسد: «روز اول فوریه این سال با بازگشت آیتالله خمینی از تبعید، در کنار دو قطب کاپیتالیستی و سوسیالیستی، نیروی سومی در ایران آشکار شد که تا آن زمان هیچکس نمیتوانست تصورش را بکند. بسیاری از چپهای مخالف شاه، ابتدا در او نجات دهنده و رهبر عادل تودهها را میدیدند. اشتباهتر از این نمیتوانست اتفاق بیافتد. خمینی ستمکار با یک دیکتاتوری کاملا نو، جای محمدرضاشاه خودکامه را گرفت».
نویسنده نویه زورشر تسایتونگ ادامه میدهد: «انقلاب اسلامی آغاز یک جنگ عقیدتی در جهان بود. آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی باید برای این چالش پاسخی مییافتند. آمریکا و متحدان غربی آن پروا نداشتند که در جنگ علیه کمونیسم روی جهادگرایان سُنّی حساب کنند: مجاهدین افغانستان و یاری دهندگان آنان از جهان عرب. افرادی که نام رزمندگان آزادی بر آنها نهاده بودند، باید با پشتیبانی سیا، سرویس اطلاعاتی پاکستان و کشورهای ثروتمند خلیج [فارس] «امپراتوری شرّ» را از هندوکش پس میراندند.
اما در پایان عمر اتحاد جماهیر شوروی، جهادگرایان نگاه خود را به «غرب منحط» و رژیمهای خودی دوختند که آنها را «غیراسلامی» میشناختند. از قضا، عربستان سعودی به عنوان محافظهکارترین کشور در میان سرزمینهای سُنّینشین، بیش از همه هدف خشم همان بنیادگرایانی قرار گرفت که خود پرورش داده بود: یک گروه مسلح مخالف با وهابیت در نوامبر سال ۱۹۷۹ مسجدالحرام را برای دو هفته به اشغال درآورد. کاخ سعودی که امنیت خود را در خطر میدید، در واکنش به این عمل، در برابر منتقدان خود به زانو درآمد و به آنها که متاثر از اسلام وهابی دور از هرگونه مدارا بودند کمک کرد تا افکار خود را به تمام دنیا صادر کنند.»
نویه زورشر تسایتونگ با تکیه بر حمله به مسجدالحرام و واکنش عربستان سعودی ادامه میدهد: «بنابراین غلط نیست اگر تولد اسلامگرایی نو و مسلحانه را به سال ۱۹۷۹ نسبت بدهیم. در ایران، خمینی به زودی داوطلبان عملیات انتحاری را برای جنگ علیه عراق آموزش میدهد و بعدها شبهنظامیان شیعی را در تمام خاور نزدیک تقویت میکند و در افغانستان، مجاهدین با پشتیبانی گروههایی مثل طالبان و القاعده زمین را برای آنان هموار میکنند».
با این که اسلام شیعی و سُنّی با یکدیگر تفاوت بسیار دارند، اما انقلاب شیعی خمینی الهامبخش بسیاری از اسلامگرایان کشورهای منطقه شد. به عنوان مثال اخوانالمسلمین مصر از روندی که در تهران طی میشد استقبال کرد و امیدوار شد که به زودی حکومت سکولار این کشور را کنار بزند. تاریخ مصرف سوسیالیسم و ناسیونالیسم عربی به عنوان ایدئولوژی در این زمان طی شده بود. در سالهای دهه هفتاد نشانههای «بیداری اسلامی» یا «بنیادگرایی اسلامی» آشکار بود.
شکاف در جهان عرب
نویسندهی نویه زورشر تسایتونگ پس از اشاراتی به سیاست دوگانه و متضاد انورسادات رئیس جمهور مصر در زمینه عفو عمومی اخوانالمسلمین و در عین حال عقد پیمان صلح با اسرائیل در ماه مارس سال ۱۹۷۹ به اخراج مصر از اتحادیه عرب و ترور سادات در دو سال بعد میپردازد. در مراسم خاکسپاری سادات حتی رهبر یک کشور عربی حضور نداشت و برعکس بسیاری از رهبران جهان غرب در آن شرکت کردند.
از دید نویسنده مقاله، صلح مصر و اسرائیل سبب شکاف عمیقی در جهان عرب شد. اسرائیل به عنوان پاداش صلح با مصر صحرای سینا را [که در جنگ شش روزه سال ۱۹۶۷ اشغال کرده بود] به مصر بازگرداند و و سرزمین نیل به دومین دریافت کننده کمکهای نظامیآمریکا در منطقه تبدیل و سلطه نظامیان در آن تحکیم شد.
در پی این تحولات بعدی و وقوع انقلاب اسلامی در ایران، عربستان سعودی که وابسته به آمریکا بود و قدرتطلبیهای منطقهای حکومت ایران آن را تهدید میکرد، در جستجوی متحدان قدرتمند بود. همزمان، کشورهایی که برخورد سازشناپذیر با اسرائیل آنها را به هم پیوند میزد، با پیشگامی ایران و سوریه «محور مقاومت» را تشکیل دادند. کمی پیش از آن، انعقاد پیمان کمپ دیوید نه تنها به صلح در منطقه منتهی نشده بود، بلکه مشکل فلسطین را نیز حل نکرد.
آنچه خودکامگان میآموزند
«زمانی برای رنسانس مذهبی و تثبیت حاکمیتهای خودکامه»، به نظر نویسنده روزنامه سوییسی مناسبترین تعریف برای سال ۱۹۷۹ است. در همین سال است که صدام حسین به آخرین مرحله دستیابی به قدرت، حاکم بلامنازع عراق میشود. او که از سالها پیش قدرتمندترین مرد عراق محسوب میشد، پس از کسب مقام ریاست دولت و کشور، در روز ۱۶ ژوئیه کشتار مخالفان خود را آغاز کرد و به زودی به سمت جنگ با کشور همسایه خود ایران گام برداشت. او با این کار هم آمریکاییها را خوشحال کرد، هم فرانسویها و اتحاد جماهیر شوروی را، در حالی که ایران در انزوای بینالمللی قرار گرفته بود. در آن زمان کمتر به نظر میرسید که رژیمهای خودکامه به ظاهر طرفدار غرب به سرعت تجهیز تسلیحاتی میشوند. مستبدان، خود را تنها آلترناتیو مقابله با بیثباتی ناشی از ترویسم اسلامی نشان میدادند در حالی که به خوبی میدانستند با سیاستهای سرکوبگرانه خود، همواره افراد ناامید بیشتری را به آغوش بنیادگرایان میرانند.
پس از این توضیحات، مقاله نویه زورشر تسایتونگ در پایان به امروز باز میگردد و در ادامه مینویسد، در سال ۲۰۱۹ پدیدههای خوب بسیار کمی را در منطقه میتوان دید. صاحبان قدرت، از ناآرامیهای سال ۲۰۱۱ (بهار عربی) تنها یک چیز آموختند: اگر نمیخواهند کنترل ملتهای خود را بار دیگر از دست بدهند، باید خودکامهتر و سازشناپذیرتر حکومت کنند. همچنین در ایران، جایی که به دلیل مشکلات اقتصادی در چندماه گذشته به جوش و خروش افتاده است، هیچکس نباید نسبت به اینکه رژیم مصمم است سیستم را با تمام قدرت حفظ کند تردید نشان دهد.
جمهوری اسلامی در چهلمین سالگرد تولد خود به لحاظ داخلی به شدت تضعیف شده است. اما تنها به خاطر وزن سنگین سیاست خارجی خود به هیچ عنوان محکوم به مرگ نیست. اسلامگرایی شبه نظامی، تقویت شده از طریق صدور انقلاب خمینی، جنگ نیابتی در افغانستان و ماموریت وهابیها همچنان در دستور کار روزانه میماند. پیروزی ظاهری علیه داعش یا اصلاحات نیمهابریشمین اعلام شده از سوی ولیعهد عربستان محمد بن سلمان، سبب محو شدن این اسلامگرایی مسلح نمیشود. اینهمه در حالیست که یک چرخش واقعی زمان نه در ریاض و تهران قابل پیشبینی است و نه در قاهره. گذشته هنوز به پایان نرسیده است.
*منبع: نویه زورشر تسایتونگ
*ترجمه و تنظیم: جواد طالعی
این بابا خلبان نبود به خطوط روی آستین کتش دقت کنید .اگر خلبان بود باید چهار خط بود اگر کمک خلبان بود باید سه خط .
رحم بر عیسی کن و بر خر مکن…طبع را بر عقل خود سرور مکن !
اگر ایرانی قدر کیان و منزلت خویش را می دانست هرگز به فرقه پلید تبهکارملایان ، نمی گرایید. روانشاد کسروی تبریزی، بدرستی نوشت که » ما ایرانیها یک حکومت به ملایان بدهکاریم « او داعشیعه را خوب می شناخت و بدین سبب وی را نیز به قتل رساندند و این حکومت اما بدست نابخردان ایرانی برای ملایان ممکن شد، خمینی با بیشرمی علنا گفت » خدعه « کردم، یکی از مریدانش فرار که » خیانت به امید« شد و تیر غیب، دیگری با عملی ناپخته جنگ مسلحانه و پناه بردن به دشمن تاریخی ایران و دیگران و دیگری…مملکت را بیابان، مرزها پریش و خزانه را خالی کردن و مردمان…
ج ا محکوم به نابودى است
جاوید شاه
این که دست خمینی را گرفته خلبان نیست.مامور سازمان اطلاعات فرانسه است.این دروغی است که رژیم گفته و خیلی ها باور کرده اند.
برای اینکه ملتی تاریخ گذشته خود را اگر شامل فراز و نشیب های بسیار توام با رنج های گران است تکرار نکند باید تاریخ کشورشان را با هوشیاری و صداقت بسیار بدون توجه به احساسات و گرایشات بیاموزد. همیشه انسانهایی هستند که نقشهای کلیدی در جریانات تاریخی دارند. باید با دقت تمام نقاط قدرت وضعف را درروند تاریخ یک جامعه مطالعه کرد تا ازاین آگاهی بعنوان فانوسی روشن درمسیر حال و آینده مورداستفاده قرار گیرد.
بیاد دارم که در سال ۵۷ رده های پایین ساواک هم انقلابی شده و بر علیه شاه در تظاهرات شرکت میکردند . اکثریت نظامیان و ……هم جای خود دارد . بی جهت یکطرفه به قاضی نرو !!!!
این عکس را فراموش نکنید: خلبان فرانسوی دست خمینی دجال را گرفت و با احترام در ایران پیاده کرد.
۱۵ نوامبر ۱۹۷۷ شاه فقید همراه شهبانو فرح وارد واشیگتون د سی شدند. دو جعبه در مقابل در پشتی کاخ سفید در مقابل هم صف آرایی کرده بودن جاوید شاهیا متشکل از پرسنل اعزامی ارتش و مقدار اندکی ماموران امنیتی. پرسنل با لباس شخصی و همراه با خانوادها و خردسالان. در مقابل پاکتیها که شامل افرادی ضد شاه و حاوی پاکت بر روی صورت خود با سه سوراخ بر روی پاکت. پاکتیها حدود ۲۰ تا ۳۰ هزار با پلاکادرهای ضد شاه و چسبیده به چوب بیس بال برای درگیری. با تحریک پاکتیها زدخورد سنگینی در گرفت. اگر پاکتی وجدان داری برای ثبت در تاریخ اعتراف کن که داستان از چه قرار بود. چطور حزب الله هیا همراه کمونیست ها و مجاهدین خلق و…. شیهه “مرگ بر شاه” میکشیدن و انقلاب از آنجا شروع شد
از مقاله :
جمهوری اسلامی در ……اما تنها به خاطر وزن سنگین سیاست خارجی خود به هیچ عنوان محکوم به مرگ نیست .
منظور نویسنده از این گفته چیست ؟ ایا به خاطر حضور نیروهای سپاه در عراق و سوریه و لبنان و یمن و بحرین و..این مطلب را گفته است ؟
اول – اگر به تصویر اول دقت کنید دو مورد قابل تامل است . کشته شدن تمامی نفراتی که همراه دجال در عکس دیده میشوند و دست در دست داشتن خلبان فرانسوی با خمینی لعنتی که این بلا را در دامن ایران انداختند .
دوم – تجربه چهل ساله از جمله کاسه زهر خوردن خمینی اینرا ثابت کرده که این جانوران تنها با تحریم شدید و همه جانبه قابل به زیر کشیده شدن هستند . البته فشارهای اقتصادی تا کنون کج دار و مریض بوده و قابل تنفس برای حاکمان بوده است .