(+عکس) دو هفته پیش نمایشنامه «چشم در برابر چشم» که برداشتی آزاد ازنمایشنامه غلامحسین ساعدی است، توسط گروه نمایش «درنا» با سرپرستی علی امینیپور در چارچوب جشنواره تئاتر «پوش» در منچستر به روی صحنه رفت. این نمایش که با «بالانویس انگلیسی» اجرا شد مورد استقبال فارسیزبانان و نیز انگلیسیزبانان شمال انگلستان قرار گرفت. کیهان لندن با علی امینیپور کارگردان این نمایش درباره گروه نمایش «درنا» و فعالیتهای آن گفتگو کرده است.
– آقای امینی پور، لطفاً درباره گروه «دُرنا» و فعالیتهای آن برای خوانندگان ما بگویید.
-من از همان بدو ورودم به منچستر در ۲۰۱۲ متوجه شدم که کار تئاتر جدی به زبان فارسی در منچستر انجام نمیشود. نخستین کار من یک فیم سینمایی کوتاه به نام «جشن تولد» در مورد زندگی یک مهاجربود. این فیلم در سال ۲۰۱۳ در جشنواره «هند مید» (دستساز) شرکت و رتبه سوم را کسب کرد. اما خیلی زود متوجه شدم که کار سینما در اینجا مشکل است در حالی که تئاتر زودتر نتیجه میدهد. درعین حال ایل بودم به جامعه میزبان ادبیات نمایشی، بخصوص ادبیات نمایشی قدیمی فارسی را معرفی کنم. برای همین رفتم سراغ نمایش «شیخ صنعان و دختر ترسا» که اقتباسی از «منطق الطیر» فریدالدین عطار است که به درخواست من آقای حوری نمایشنامه آن را در ایران نوشت. این نمایش ۱۲ بازیگر داشت و در حدود یک سال تمرین آن طول کشید و در سال ۲۰۱۴ روی صحنه رفت. ناگفته نماند نمایش در جشنواره بینالمللی فارسی لندن هم روی صحنه رفت. این کار یک نمایش عرفانی بود. بعد از آن ما یک کار با عنوان «چه کسی میخواهد من و تو ما نشویم» را روی صحنه بردیم که یک نمایش موزیکال بود. نمایش با موسیقی محلی مناطق مختلف ایران و تصاویر آنها شروع میشد. بخش دوم این نمایش کاری بود به نام «موش» که بر اساس ضربالمثل «دیوار موش دارد، موش هم گوش دارد» نوشته شده. با این کار ما میخواستیم تماشاگر را با موسیقی محلی ایران نیز آشنا کنیم. گروه موسیقی شامل نوازندگان و خوانندگان بود که در مجموع ۲۲ هنرمند بودند؛ ما از نوازندگان مصری هم استفاده کرده بودیم. بعد از این کار من در روخوانی یک نمایشنامه در کتابخانه مطالعات ایرانی لندن شرکت کردم و در کنار خواندن متن، مسئول موسیقی و جلوههای صوتی نیز بودم. نمایشنامه در مورد مسئله اعتیاد و فقر جامعه بود که درآمد- هرچند کم- آن را فرستادیم برای کودکان کار در ایران. بعد از آن نمایش «فانوس» اثر محمد چرمشیر را با همراهی شیدا فیروزی در لندن اجرا کردیم که در مورد زلزله کرمانشاه بود. سپس نمایش «تنهایی» نوشته و کارگردانی خودم را در جشنواره پارسال «پوش» روی صحنه بردم و حالا این کار اخیر.
-چه شد که رفتید سراغ نمایشنامه ساعدی؟
-ما نمایشنامه تنهایی را پارسال برای جشنواره پوش کارکردیم که مورد استقبال هم قرار گرفت. موضوع آن نمایش بینالمللی بود که به گفته داوران جشنواره، مسئله تنهایی را به خوبی مطرح میکرد و ارتباط تنگاتنگی با جامعه اتمیزه بریتانیایی که در آن زندگی میکنیم داشت و مسئله تنهایی مسئله حادی در آن است. این تشویق باعث شد که امسال بروم دنبال موضوعی که هم مسئله روز باشد و هم بتواند نمونه خوبی از ادبیات نمایشی ما باشد. حدود ۳۰ نمایشنامه را خواندم تا ببینم چه چیزی میتواند در حال حاضر مورد توجه قرار گیرد تا اینکه رسیدم به متن نمایشنامه زندهیاد غلامحسین ساعدی که از نظر در برداشتن نگاه حکام و مردم به عدالت و مشکلات مردم در جوامع خاورمیانهای و همچنین بخشی در جوامع غربی، کاملاً معاصر و بهروز بود. خلاصه آنکه، قضاوت و برقراری عدالت امروزه در بیشتر جوامع، چه برای مردم و چه برای حکام، مشکلآفرین است. موضوع محوری این نمایش قصاص است و برای همین انتخابش کردم. ولی بعد از خواندن متوجه شدم احتیاج به دستکاری دارد و باید دوبارهنویسی شود زیرا فضای نمایشنامه قدیمیاست و نیاز به معاصر شدن داشت. نگاه موجود در نمایشنامه ساعدی که ما هم حفظاش کردیم آنست که در نهایت این مردم ضعیف و آسیبپذیر جامعه هستند- که در این نمایش یک هنرمند نوازنده است- که بدون هیچ دلیل موجهی گرفتار قصاص میشوند هرچند که جرم و بزهی مرتکب نشده باشند. از نظر من دو نگاه نسبت به قصاص وجود دارد. یکی نگاه مردم که دوست دارند عدالت واقعی اجرا شود و حق به حقدار برسد. یکی دیگر نگاه حکام و زورمندان است که کاری ندارند که حق به حقدار برسد بلکه میخواهند از طریق تنبیه قدرت خود را به نمایش بگذارند. ولی چیزی که من در متن غلامحسین ساعدی پررنگتر کردم این است که در میان طبقات مختلف جامعه دیواری کوتاهتر از دیوار هنرمندان نیست و اوست که در پایان قصاص میشود. قشرهای دیگر با زور و حیله و چاپلوسی از قصاص در میروند مگر هنرمند. قاضی هم وقتی میبیند که نتوانسته دیگران را تنبیه کند برای راحت کردن خودش، هنرمند را به قصاص محکوم میکند. او که به دیگران و زورمندان فرصت دفاع از خود داده بود و آنها گناه را به گردن دیگران انداخته بودند نوبت به هنرمند که میرسد او را بدون خق دفاع از خود به دست جلاد میسپارد. ولی من پایان قصه را طوری نوشتم که هنر و تلاش هنرمند در برابر زورمندان در فرزندش تداوم مییابد.
-گفتید که اقتباسی آزاد از نمایشنامه «چشم در برابر چشم» ساعدی است. لطفاً بیشتر توضیح بدهید که برای امروزی کردن آن چه تغییرات و اضافاتی در آن به عمل آوردید؟
-من به مفهوم و روح نمایشنامه ساعدی پایبند باقی ماندم. نمایشنامه در زمان قدیم اتفاق میافتد ولی موضوع آن محدود به زمانه تاریخی نیست و فراتر از آن میرود. برای اینکه آن را امروزی بکنم کمی در آن دستکاری کردم. صحنههایی را به آن اضافه کردم تا وسعتش بدهم.
در نمایشنامهها یک نکتهای برجسته است که در نقطهای از نمایشنامه برقآسا میآید و میرود و این احتیاج به نگاه دقیق تماشاگر دارد که آن را دریاید. در نمایشنامه «چشم در برابر چشم» نیز هرچند تمام عوامل صحنه و وسایل آن و به ویژه ادوات جنگی قدیمیاست ولی در نسخه بازنویسی شده من، در پایان نمایش مرد نوازندهای که بر اساس قصاص نابینا شده همراه با پسرش که دیگر لباس و کفش جدید دارد روی صحنه میآید. با این تمهید میخواستم نقبی بزنم به زمان حال. گذشته از این، هنر واقعی هیچوقت محدود به زمان خلق شدنش نیست و با آیندگان نیز ارتباط برقرار میکند. برای تاکید بر معاصر بودن موضوع نمایش همانطور که گفتم من فرزند جوان هنرمند را با لباس امروزی روی صحنه بردم و به صورت نمادین حالت فرشته عدالت به او دادم. ترازویی که در دست فرشته عدالت است و قرار است عدالت را برقرار کند- که معمولاً هم نمیکند- به دست نوازندهای دادم که لباس کاملاً سفید پوشیده و با کفشهای امروزی روی صحنه میآید.
-استقبال تماشاگران ایرانی و غیرایرانی از این نمایش چطور بود؟
-ببینید، جشنواره «پوش» آسیایی- آفریقایی است ولی این باعث نمیشود که دست اندرکاران بریتانیایی در آن شرکت نکنند. از ۲۶-۲۷ نمایش به اجرا در آمده در جشنواره امسال میتوان گفت که نصفش بریتانیایی بود. به این معنا میشود گفت که «پوش» یک جشنواره بینالمللی است. امسال یک سالن با گنجایش ۴۰۰ نفر به ما داده بودند که فکر میکنم نصف ایرانی و نصف غیرایرانی با اکثریت انگلیسی و عدهای هم آسیایی و آفریقایی بودند. بسیار برای من خوشحالکننده است که ایرانیها استقبال خوبی از آن کردند که غیرمنتظره بود. سالن تقریباً پُر شده بود.
-چه مشکلات و تجاربی در زمینه روی صحنه بردن نمایشهای ایرانی در خارج از کشور دارید؟
-من در کار هنری مانند کرگدن هستم و مستقیم میروم. هر کی با من همراه شد، شد اگر نشد من راه خودم را با همان تکشاخی که دارم باز میکنم. این تکشاخ، مقاومت من است. در ایران که بودم بعد از تصویب کار در مرحله تمرینات کار راحتتر پیش میرفت زیرا محیط کاملاً حرفهای بود و ما حرف همدیگر را میفهمیدیم. ولی مثلاً برای نمایش «ترسا» مدتها در منچستر با پیگیری تمام دنبال بازیگر در همه جاهایی که فکر میکردم پاتوق ایرانیهاست میرفتم. نخستین کسانی هم که به من ملحق شدند بیشتر پناهندگان بودند که از تنهاییشان فرار میکردند و بیشتر از آنکه عاشق کار تئاتر باشند دنبال رابطه انسانی بودند. بعدها اینها با شرکت در فعالیت تئاتر اعتماد به نفس بیشتری پیدا کردند و زندگی در غربت برایشان راحتتر شد. از اینها که بگذریم، مشکل بزرگ، فراهم کردن عوامل روی صحنه است. من خودم در عمرم خیاطی نکرده بودم ولی برای نمایش مجبورشدم خیاطی هم بکنم. یا اینکه در همین نمایش اخیر باید دستگاه نخریسی روی صحنه باشد که خواستم از ایران عکس آن را برایم فرستادند و من از روی عکس، دستگاه نخریسی درست کردم.
-آیا شاهد اجراهای این نمایش در لندن هم خواهیم بود؟
-یکی از بازیگران ما در این نمایش بازیگر شناخته شده سینمای افغانستان است. خوشبختانه دوستان افغان ما این سنت خوب را دارند که برای تشویق هموطنان خود هر جا که اجرایی داشته باشند حضور مییابند. ازطریق او همزبانان افغان ما در کشور هلند برای تماشای نمایش آمده بودند. در میان این گروه مسئول سینمای افغانستانی در هلند نیز حضور داشت که بعد از نمایش با این استدلال که موضوع نمایش به کشور افغانستان هم مربوط میشود، از ما دعوت کرد در ماه مارس یا آوریل دو اجرا در هلند داشته باشیم. بعد از آن اجرا امیدوارم در لندن نیز یکی دو اجرا داشته باشیم. سپس در منچستر هم حتماً یکی دو اجرای دیگر خواهیم داشت زیرا بسیاری گفتهاند که یک اجرا کم است و خیلیها امکان دیدن نمایش را پیدا نکردهاند.