در حاشیه‌ «کنفرانس پُل»
رویای هند و چین و درّه سیلیکون…

سه شنبه ۱۹ خرداد ۱۳۹۴ برابر با ۰۹ ژوئن ۲۰۱۵


الاهه بقراط – کیهان لندن در یک سرمقاله (پل های با مانع بین زمان  مکان) و دو گزارش («کارآفرینان «آی بریجز»: به امید دیدار در تهران» و «پایان کنفرانس «آی بریجز»: آینده ای بهتر برای ایران  و جهان») به «کنفرانس پُل» پرداخت.

در این گزارش می‌خواهم به بخش دیگری از این کنفرانس بپردازم که آگاهانه از سوی برگزارکنندگانش مسکوت گذاشته می‌شد. این موضع قابل درک است بدون آنکه الزاما قابل تأیید باشد. من اما گفتگوی سیاسی خودم را از جمله با موارد جالبی از شرکت کنندگان پیش بردم. گفتگوهایی که سبب امیدواری به آینده می‌شود اگرچه یکی دو تا از جوانان که شاهد گفتگوهای کوتاه من با سخنرانانی ‌بودند که همگی با خوشرویی به پرسش‌های من پاسخ می‌دادند، از اینکه ممکن است این پرسش‌ها آینده آنها را به «خطر» بیندازد حتی آشکارا غرولند هم کردند. این در حالی بود که من گفتگوی بسیار جالبی با فردی داشتم که از ایران آمده و در کوره روزگار تجربه آموخته بود و پایین‌تر درباره‌اش خواهم نوشت.

iBRIDGE Berlin – Preparation – Day 1 from iBRIDGES on Vimeo.

Kayhan London ©
Kayhan London ©

بهتر از پارسال

زهره الهیان را می‌بینم که با شتاب به سوی سالن کنفرانس می‌رود. خود را معرفی می‌کنم و می‌خواهم که به پرسش‌های من درباره سازمان‌دهی و اجرای این کنفرانس پاسخ دهد. با خوشرویی تمام می‌ایستد و توضیح می‌دهد. نخست درباره تدارکات و آماده کردن فضای «سیتی کیوب» می‌پرسم. می‌گوید: فقط از شب قبل از شروع کنفرانس اجازه داشتیم اینجا باشیم و کارها را آماده بکنیم. ولی تدارکات کنفرانس هشت ماه طول کشید.

می‌گویم در وبسایت «آی بریج» اطلاعات روشنی درباره اینکه کی بنیان گذاشته شده و این چندمین کنفرانس است و… وجود ندارد و یا اینکه من نتوانستم پیدا کنم. زهره الهیان می‌گوید: بنیان‌گذاری «آی بریج» همان هم‌زمان با کنفرانس نخست بود که سال گذشته، ۱۳۹۳، در برکلی برگزار شد و این دومین کنفرانس است که برگزار می‌شود.

درباره تفاوت این و آن و تغییر کیفی آنها می‌پرسم. با خشنودی می‌گوید: این کنفرانس خیلی بهتر است. در کنفرانس برکلی عمدتا از درّه سیلیکون بودند. نزدیک ۷۵۰ نفر نام‌‌نویسی کرده و خیلی کمتر از این کنفرانس شرکت کرده بودند. در عین حال شرکت کنندگان کمی از ایران در آن حاضر بودند. در این کنفرانس اما ۱۰۰۰ نام‌نویسی داشتیم.

می‌پرسم: ولی چند نفر واقعا شرکت کردند؟ می‌گوید: کنفرانس که هنوز تمام نشده ولی می‌دانید که در کنفرانس‌های چند روزه همیشه در روزهای مختلف تعداد شرکت کنندگان متفاوت است. بعضی می‌روند و بعضی تازه می‌آیند. ولی هم خیلی بیشتر از کنفرانس برکلی است و هم از ایران شرکت کنندگان زیادی داریم.

می‌گویم: اجازه دارم بپرسم که آیا شما همسر آقای کامران الهیان هستید؟

با خنده پاسخ می‌دهد: بله…

می‌پرسم: حرف «آی» مشخصا مخفف چیست؟ آی تی؟

می‌گوید: بله، «اینترنت»، «من» به انگلیسی و هر مفهوم مثبت دیگری…

-مثلا ایران…

-بله، بله، هر کسی آزاد است آن را برای خود معنی کرده و به «پُل» وصل کند.

-آیا می‌دانید کنفرانس بعدی در کجا خواهد بود؟

Kayhan London ©
Kayhan London ©

-نه، هنوز  نمی‌دانیم. روز یک‌شنبه، بعد از کنفرانس در این باره حرف خواهیم زد و تصمیم خواهیم گرفت و در وبسایت منتشر خواهد شد. ولی هنوز نه تصوری داریم و نه تصمیم گرفتیم.

-کنفرانس سالانه خواهد بود؟

-بله

-آیا راضی هستید از روند کار و فکر می‌کنید واقعا تأثیری در ایران خواهد داشت؟

-بله، خیلی. این کنفرانس نسبت به قبلی پیشرفت داشته و امیدواریم هر بار بهتر شود.

-آیا مشکلی در رابطه با ایران و سفرها به وجود نیامد؟

-نه، ما با مسایل سیاسی کاری نداریم…

-ولی می‌گویند اگر شما به سیاست کاری نداشته باشید، سیاست به شما کار دارد…

-نه، مشکلی برای ما به وجود نیامد. ما کار خودمان را انجام می‌دهیم. از ایران دعوت می‌کنیم و آمدن و نیامدن‌شان که بتوانند یا نتوانند دیگر دست ما نیست. ما کاری نمی‌کنیم که برای سیاست اشکالی داشته باشد. صد نفر با هیجان و شوق و همکاری کامل کار کردند و هر کمبودی هم بود با تلاش همدیگر برطرف کردند.

از زهره الهیان سپاسگزاری می‌کنم.

iBRIDGE Berlin – Impressions – Day 2 from iBRIDGES on Vimeo.

Kayhan London ©
Kayhan London ©

طبقه متوسط هوشمند

در روز دوم، موقع ناهار، دکتر مهران براتی را می‌بینم. می‌پرسم: کنفرانس به  نظرتان چطور است؟ او که مجذوب شده می‌گوید: بسیار خوب، اینها دارند طبقه متوسط ایران را شکل می‌دهند.

می‌پرسم: آیا مشکلی برای شما نیست که رابطه بین سیاست و  اقتصاد در اینجا مسکوت گذاشته می‌شود؟

پاسخ می‌دهد: لزومی ندارد سیاست مطرح شود. نسل جوانی است که دارد کار می‌کند و کار راه می‌اندازد و چرخ‌ّهای اقتصاد را تقویت می‌کند. در ایران چیزهایی راه انداخته‌اند که…

-اینها که همه کپی‌برداری است. ایده که مال ما نیست…

-چه اشکالی دارد؟ ما که نباید برویم و چرخ را دوباره اختراع کنیم. دیگران درست کردند و اینها هم استفاده می‌کنند. مگر چین دارد چه کار می‌کند؟ هند همین طور…

-چین به بزرگترین کپی‌بردار جهان معروف شده…

-بله، ولی دارد شکم مردم‌‌اش را هم سیر می‌کند، صادر هم می‌کند. البته یک سری از این کپی‌ّها هم زاییده شرایط تحریم است. اگر تحریم‌ها برداشته شود آن وقت باید همین کارآفرینان پاسخگو باشند و نمی‌توانند به همین آسانی کپی کنند!

-فکر می‌کنید این جریان اقتصادی با وجود محدودیت‌های سیاسی پیش می‌رود؟

-جامعه راه خودش را از حکومت جدا کرده. و این خوب است و باعث می‌شود که با چنین فعالیت‌هایی طبقه متوسط هوشمند شکل بگیرد.

مهران براتی با خنده ادامه می‌دهد: دمکراسی مال آدم‌های سیر و نیمه‌سیر است. با فقر نمی‌توان دمکراسی به وجود آورد.

اقتصاد بدون سیاست؟
اقتصاد بدون سیاست؟

کار ما و کار آنها

وقتی آقای براتی می‌رود، یکی از سازمان‌دهندگان این کنفرانس از من می‌پرسد: فکر می‌کنید چطور است؟

رامین باقری است که در آمریکا در یک شرکت نرم‌افزار کار می‌کند. می‌گویم: خوب است ولی جای یک چیز خالیست. چرا؟ چرا باید سیاست چنان مخفی باشد که اگر کسی نداند فکر می‌کند ایران با هیچ مشکلی روبرو نیست…

-۳۵ سال تجربه نشان داد که آن دورانی که جوان بودیم و می‌خواستیم همه چیز را عوض کنیم جواب نمی‌دهد. حالا باید از راه دیگری وارد شد. سیاست جواب نمی‌دهد. ما در این بخش داریم کار می‌کنیم. لزومی هم ندارد مسایلی را مطرح کنیم که ما را از هدف‌مان دور می‌کند.

-ولی فکر نمی‌کنید به هدف‌تون نمی‌رسید تا زمانی که مسایل اقتصادی که به سیاست ربط پیدا می‌کند حل نشده باشد؟

-این جوان‌ها با سیاست کاری ندارند. اینها به دنبال اشتغال و کسب درآمد هستند. به دنبال ساختن ایران از درون هستند. اگر بخواهند مسایل سیاسی را مطرح کنند نمی‌توانند کارشان را پیش ببرند. نمی‌توانند بخش‌های مختلف جامعه را این طور رنگارنگ که در اینجا می‌بینید به هم نزدیک کنند.

-به این ترتیب آن بخشی را که شماها و اینها نمی‌خواهند بگویند، ما باید بگوییم.

-بله، این کار شماهاست!

در روز دیگر هم باز با هم صحبت می‌کنیم و رامین باقری توضیح می‌دهد که نسل دیگری از تکنوکرات‌ها و کارآفرینی در حال شکل گرفتن است که فقط به سود بردن فکر نمی‌کند بلکه به عدالت هم می‌اندیشد. جوانانی که آفریدن برایشان مهم‌تر است تا ثروتی که در بانک‌ها بخوابانند یا خرج مسایل شخصی خودشان بکنند.

iBRIDGE Berlin – Collaboration – Day 3 from iBRIDGES on Vimeo.

Kayhan London ©
Kayhan London ©

از نگاهی دیگر

در آخرین روز با سروش گفتگو می‌کنم که از کودکی ساکن برلین است. مدیریت سایت iranianconnected را بر عهده دارد.  سایتی که هدف‌اش ارتباط تجاری و خدماتی ایرانیان در سراسر جهان است. نظرش را می‌پرسم. اول از این گله می‌کند که مجبور شده به عنوان دانشجو بیش از صد یورو برای ورود به این کنفرانس بپردازد.

-درباره برگزاری چه فکر می‌کنی؟

-اتفاقا از نظر برقراری ارتباطات خیلی ضعیف است. من از دیروز تا حالا دارم دنبال یکی از افراد اصلی این کنفرانس می‌گردم و پیداش نمی‌کنم. نه جایی را مشخص کرده‌اند که این افراد را بتوان در آنجا پیدا کرد و نه ساعتی را تعیین کرده‌اند که بتوان با آنها تماس گرفت. از نظر اَپ هم نارساست. همه شان با  اسامی مختلف یک موضوع را  ارایه می‌دهند.

-در مقایسه با کنفرانس‌ها و نمایشگاه‌ّهای مشابه که همین جا برگزار می‌شود چطور؟

-من اولین بار هست که در یک کنفرانس ایرانی شرکت می‌کنم. در نمایشگاه‌های ارتباطات و الکترونیک برلین مرتب شرکت می‌کنم. نظم و سازماندهی که در آنها هست، اینجا نیست. فقط سخنرانی است که بعضی‌هاش بی‌ربط است و یا تبلیغ. و میزهایی هم که گذاشتند خیلی‌هاش اصلا ربطی به «آی تی» ندارند. من آمدم که ببینم برای کاری که خودمان داریم انجام می‌دهیم آیا می‌شود ارتباطاتی برقرار کرد، متأسفانه تا حالا موفق نبودم.

-سایت شما چه کار می‌کند؟

Kayhan London ©
Kayhan London ©

-ارتباط بین ایرانیان اعم از تجاری و خدماتی. چه در داخل ایران، چه در کشورهای مختلف و چه همه اینها با همدیگر. البته هنوز داریم کامل‌اش می‌کنیم.

سروش به یک نکته دیگر هم اشاره می‌کند که البته من هم نفهمیدم که چرا باید این طور باشد آن هم در حالی که اکثریت مطلق شرکت‌کنندگان ایرانی بودند! می‌گوید: به چه دلیل همه برنامه‌ها و سخنرانی‌ها به زبان انگلیسی بود؟! و بعد جمعیت را نشان می‌دهد و می‌گوید: اینها که همه ایرانی هستند!

پُل‌های سیاسی

روز آخر و ساعت‌های آخر است. به درون سالن می‌روم. خیلی کنجکاو هستم از یکی از شرکت‌کنندگان که در ایران زندگی می‌کند بپرسم چرا جوانانی که در اینجا شرکت‌ کرده‌اند ولی در ایران زندگی می‌کنند با همدیگر انگلیسی صحبت می‌کنند؟!

سرانجام در برابر زن جوان و زیبایی که روسری معمولی دارد و با موبایل خود مشغول است می‌نشینم و می‌گویم: ببخشید، شما در ایران زندگی می‌کنید؟

با کنجکاوی و ادب می‌گوید:

-بله…

-می‌توانید به من بگویید چرا جوانانی که اینجا هستند ولی در ایران زندگی می‌کنند با هم به انگلیسی حرف می‌زنند؟

-فکر می‌کنم یک دلیل‌اش این هست که گفتند در اینجا باید به زبان انگلیسی باشد. یک دلیل‌اش هم حتما می‌خواهند تمرین بکنند.

-ولی ما که در اینجا زندگی می‌کنیم هیچ دلیلی نمی‌بینیم با همدیگر به زبانی غیر از فارسی و یا یکی دیگر از زبان‌های مادری که در ایران رایج است صحبت کنیم.

Kayhan London ©
Kayhan London ©

کم کم صحبت‌مان گرم می‌شود و زن جوان دیگری که روسری‌اش را سفت‌تر بسته است کنارمان می‌نشیند. من قبلا خودم را معرفی کرده و گفته بودم که روزنامه‌نگار کیهان لندن هستم. معلوم می‌شود که همکار هستند و گفتگوی ما به آلمان و وضعیت این کشور و تاریخ‌اش می‌رسد. خانم اولی با دقت گوش می‌دهد و می‌خواهد بداند در دو سه روزی که در برلین هستند بهتر است به کدام جاهای دیدنی بروند. من راهنمایی‌اش می‌کنم. آقایی از کنار ما رد می‌شود ولی بر می‌گردد و سر میز ما می‌نشیند. و بحث‌مان سیاسی می‌شود! دلیل‌اش هم این که آنها از من پرسیدند چند سال است در آلمان هستید و من پاسخ دادم: ۲۵ سال! پناهنده هستم و به دلایل سیاسی از ایران خارج شدم! روزنامه نگارم، از کیهان لندن. دو خانم عین همین توضیحات را به آقایی می‌دهند که بعدا نام خود را گفته و دو خانم را شاگردانش معرفی می‌کند. من یکی از جالب‌ترین گفتگوها را در این سه روز با وی داشتم. در تمام مدت لبخند می‌زد. در این بین صحبت نمازخانه شد! گفتم مگر اینجا نمازخانه هم هست؟! همو با لبخند گفت: بله، طبقه دوم سمت چپ. برای خانم‌ّها هم جداگانه است. بعد نقبی به گذشته زد و گفت: می‌دانید مشکل ما چه بود؟ ما فکر می‌کردیم که خودمان خیلی مهم هستیم و شماها که خارج شدید فکر می‌کردید شما خیلی مهم هستید! در حالی که هر دو ما مهم بودیم، مهم هستیم! ولی خب، جریانات جوری شد که ما ماندیم و شما رفتید…

من هم مانند  او با لبخند پاسخ می‌دهم: این جوری هم نبود که شما بمانید و ما برویم! خیلی اتفاقات افتاد که شما ماندید و ما رفتیم!

می‌گوید: بیایید، ایران. بیایید آنجا کشور را درست کنید. گفتم: عین همین حرف‌ها را در دوران آقای خاتمی هم می‌زدند. تازه آقای خاتمی هم محبوب‌تر از روحانی بود و هم بیست میلیون رأی‌اش واقعی تر از آرای ایشان. اما چه شد؟ احمدی نژاد از درونش در آمد!

او هم‌چنان با لبخند نگاه می‌کند. من ادامه می‌دهم: تنها این نیست. من دلم نمی‌خواهد روسری بگذارم. به کسی مربوط نیست به من بگوید که چه بپوشم یا نپوشم. یکی از دلایل همین است! تازه، مثل ما در ایران زیاد است، لازم نیست ما هم بیاییم. ما باید اینجا باشیم تا حرف‌هایی را که آنها و شماها نمی‌توانید بگویید، ما در اینجا بگوییم!

او سرش را تکان می‌دهد و با لبخند می‌گوید: همه چیز درست می‌شود…

و ادامه می‌دهد: باور می‌کنید؟ من دیروز پس از چهل سال با یک خانم دست دادم!

هم خودش می‌خندد هم ما. او می‌گوید: برای اینکه دیگر دلیلی نداشت و من باید برای ارزش و تلاش‌اش با او دست می‌دادم.

می‌گویم: بسیار عالیست. ولی خب، بهای سنگینی برایش پرداخته شد. می‌دانید، در تمام این سه روز داشتم فکر می‌کردم که چرا نباید بتوان مثل این پل‌های اقتصادی بین مردم پل‌های سیاسی زد. مثل همین که الان در اینجا هستیم و نمی‌دانیم کی چه فکر می‌کند و کی هست. اگر هر کدام از ما، از خودمان فراتر برویم و فکر کنیم که با همه اختلافات، یک کشور و سرزمین مشترک داریم، و نخواهیم عقاید خودمان را به دیگران تحمیل کنیم، آن وقت خیلی از مشکلات حل می‌شود.

Kayhan London ©
Kayhan London ©

او هم‌چنان لبخند می‌زند و سر تکان می‌دهد. روحا ریحانی که از اعضای تیم اروپایی «آی بریجز» است و به گفته دست در کاران کنفرانس بیشترین بار و مسوولیت سازمان‌دهی این نشست در برلین بر دوش او بود و در میز دیگری پشت ما نشسته رویش را بر می‌گرداند و به گفتگوی ما می‌پیوندد. آقای هم صحبت ما به او خسته نباشید می‌گوید و از زحمات او تشکر می‌کند و می‌پرسد: شما چند سال در ایران زندگی کردید؟ و پاسخ می‌شنود: هفت روز! من به خانمی که از او درباره علت انگلیسی حرف زدن جوانان ایران پرسیده بودم می‌گویم: می‌بینید؟! هفت روز در ایران زندگی کرده و کاملا سلیس به فارسی حرف می‌زند. این یک ارزش است، نه الزاما زبان فارسی بلکه اساسا زبان مادری.

روحا ریحانی کمی از اینکه در کجاها زندگی کرده می‌گوید و اینکه همیشه در حال سفر بوده و تازه شش هفت سال است که ساکن برلین شده است.

وقت رفتن می‌رسد. بلند می‌شوم و با آقایی که دیروز پس از چهل سال برای نخستین بار با یک خانم دست داد، دست دوم را می‌دهم. همگی می‌خندند، او هم. با خانم‌ها نیز دست می‌دهم و خداحافظی می‌کنم.

این یکی از بهترین گفتگوهایم در این کنفرانس بود. با این همه پرسش‌هایی که تنها آینده پاسخ آنها را خواهد داد، کم نیستند:

آینده می‌آید چه ما بخواهیم و چه نخواهیم. اگر آماده نباشیم نمی‌توانیم با آن همراهی کنیم. ولی در کشوری با وسعت و جمعیت ایران آیا تمام اقتصاد فقط به بخش «آی تی» و «های تِک» محدود می‌شود؟ آیا مشکلاتی که برخی از سخنرانان نیز مطرح کردند، از جمله اینکه ارتباطات ضعیف است، استعدادها گم شده‌اند و نمی‌شود آنها را پیدا کرد، سرمایه‌گذاری وجود ندارد و… واقعا فقط مشکلات اقتصادی هستند یا اینکه ریشه در سیاست دارند؟ آیا سیاستمداران جهان را تغییر می‌دهند و یا تکنوکرات‌ها و اقتصاددان‌ها؟ یا اینکه بهترین تغییرات مثبت را تنها می‌توان از همکاری آنها به دست آورد؟ و…

گذشته از همه اینها، نه آن جهان پیش رویی که سخنرانان «کنفرانس پُل» جنبه‌های مثبت و منفی آن را تصویر کردند، بلکه همین آخرین گفتگو مرا، که انسانی بدبین ولی امیدوار هستم، به تحولاتی که در بطن جامعه ایران به ویژه در میان جوانان و زنان جاریست و سرانجام نیز حرف آخر را خواهد زد، بیش از پیش به آینده امیدوار کرد. آینده‌ای که نسل ما سال‌هاست جایش را به نسل‌های دیگر داده است.

———————————————————

*بسیاری از گفتگوها را از روی حافظه نوشتم و امیدوارم که اشتباهی در بیان گفته‌های دیگران نکرده باشم. اگر چنین موردی وجود داشته باشد حتما عمدی نبوده و پیشاپیش پوزش می‌خواهم.

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=14767