مجید احمدیان – سخنان عبدالکریم سروش دربارهی باسوادی خمینی و آگاهیاش از مسائل روز و نیز مردمی بودن او ادعاهای تازهای نیستند و بسیاری دیگر از مقلدان خمینی مبالغههای بیش از این هم کردهاند. نکتهای که سبب برانگیختن حساسیتها شده این است که سروش در کشوری آزاد در غرب در ماسک مخالفت با جمهوری اسلامی هویدا میشود و چنین ادعاهایی میکند.
یک مثل هست که میگوید: خلایق هر چه لایق!
سخنرانی عبدالکریم سروش به مناسبت چهلمین سالگرد انقلاب،
منلوپارک کالیفرنیا، ۱۸بهمن۹۷#کیهان_لندن #عبدالکریم_سروش pic.twitter.com/d3j7SgtfDa— KayhanLondon کیهان لندن (@KayhanLondon) March 2, 2019
ادعای باسوادی
بر حسب تصادف یکی از نقاط ضعف بزرگ خمینی ناآگاهی او از زیر و بم روابط سیاسی و اجتماعی و اقتصادی جهان امروز بود و شاید این در هر موضعگیری او به چشم میخورد. در اینجا به چند نمونه از دیدگاههای کسانی که با او نشست و برخاست داشتهاند و بر خلاف سروش توانستهاند مسحور خمینی نباشند یا نمانند دربارهی بیخبری و بیاعتنایی او نقل میشود. به راستی شاید نتوان رهبر کشوری را در جهان معاصر یافت که دربارهاش چنین اظهار نظرهایی از سوی کسانی که با او در تماس بودهاند شده باشد. دستکم میتوان گفت که مانند چنین اظهار نظرهایی از سوی کسانی که با محمدرضا شاه پهلوی دیدار میکردند دربارهی او نایاب است.
حبیبالله پیمان مینویسد: «بعد از بازگشت از پاریس و پیش از پیروزی انقلاب، در مدرسه رفاه [محل اقامت خمینی و دار و دستهاش در روزهای نخست انقلاب] دیدار کوتاهی با آقایان داشتم و از برنامههای آینده آنان پرسش کردم و بر من معلوم شد که قصدی برای مشارکت دادن همه نیروها در اداره کشور ندارند و در پی کنترل کامل قدرت هستند و به ضرورتهای اساسی در زمینه برنامههای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی حکومت آینده نمیاندیشند، حال آنکه پیشنهاد ما در پاریس به امام خمینی آن بود که همه مبارزان و انقلابیون را در برنامههای اداره انقلاب شرکت دهند و خطوط اصلی حکومت آینده را ترسیم کنند» (۱).
ابراهیم یزدی شرحی دربارهی ناآگاهی رهبر انقلاب از مسائل جهانی دارد. وی میگوید: «انقلاب اسلامی ایران از یک جهت ویژگی خاص خودش را داشت بهخصوص در مقایسه با بقیه انقلابها و در مقایسه با هند گاندی، کوبا کاسترو و … آقای خمینی چندان آشنا و پیگیر مسائل جهانی نبود» (۲). سپس یزدی از بیتفاوتی و بیخبری خمینی نسبت به کنفرانسی که قرار بود کمتر از دو ماه پیش از پیروزی انقلاب ایران با شرکت سران کشورهای بزرگ صنعتی در گوادالوپ تشکیل بشود و به بررسی انقلاب ایران هم بپردازد سخن میگوید و میافزاید: «اگر هم چیزهایی بود، ما میگفتیم و پیگیر میشدیم.»
مهدی بازرگان هم در شرح طرز تفکر خمینی در ماههای پیش از انقلاب در پاریس نوشت: «از خونسردی و بیاعتنایی ایشان [خمینی] به مسائل بدیهی سیاست و مدیریت ماتم برد» (۳). یعنی اینکه خمینی نه از روش کشورداری در دنیای امروز چیزی میدانست و نه اساساً به چنین مسائلی هم اهمیت میداد. در مورد یک چیز اما برنامهی او بسیار هم کارآمد بود: داشتن یک نقشهی راه برای قبضهی قدرت و ریشهکنی دیگر نیروها. اگر منظور سروش از باسواد بودن اشاره به چنین امری است، میباید گفت که درست میگوید.
کلامی گهربار از خمینی
درواقع بسیاری از موضعگیریهای سیاسی خمینی از نظر ضدیت با منافع ایران و نیز سخنان او از نظر بیپایگی و بیمایگی سیاسی در میان گفتههای منسوب به رهبران ایران از زمان هخامنشیان تا کنون و در میان رهبران جهان بیمانند است. این هم بخشهایی از یک سخنرانی مهم او در سال ۱۳۶۶. گفتنی است که پادشاهی ملک سعود که خمینی در سخنان زیر به او اشاره میکند پانزده سال پیش از برقراری جمهوری اسلامی در ایران به پایان رسیده بود:
«خوب! البته اشخاص خارج نشستند، مىگویند: چرا چه شد؟ چرا نشد؟ چرا باید بشود؟ چرا فلان کار باید بشود؟ باید بکنند، لکن وارد نیستند ببینند که مشکلات چى هست. […]
[…] ما از اول قیام- انشاءالله- براى خدا و براى نجات ملت، شهدا خیلى داشتیم، چه قبل از اینکه انقلاب واقع بشود- در زمان ستمشاهى- شهداى بزرگ داشتیم و چه بعدش که مىبینید/ که داشتیم/ شهداى بسیار ارزشمند داشتیم، لکن مسأله حجاز، مسأله دیگرى است، غیر مسائل است، ما آنوقت هر چه بوده اینکه کتک مىخوردیم یا گاهى مىزدیم، گاهىخوردیم بعد هم همینطور، ما شهدا خیلى دادیم و در همه جا شهید دادیم […] لکن همه قضیه شهادت بود، قضیه بزرگ بود لکن قضیه، قضیه مسأله حجاز نبود، مسأله قدس مسأله بزرگى است، روز قدس هم دیدید که چه، اما روز قدس مسألهاى است و روز جمعه خونین مکه مسأله دیگرى است […] در این انفجارها که حاصل شد، در این ترورها که شد بسیار عزیزان بزرگى را ما از دست دادیم که هر خاک پاى آنها بر این کاخنشینان ارزشش بیشتر بود- اگر آنها ارزشى داشتند که ندارند- لکن همه این بود که ما کتک مىخوریم و مىزنیم، در جنگ با صدام هم که تحمیل به ما کردند، ما خیلى از دست دادیم! شهید از دست دادیم، خیلى ضرر بردیم لکن ما ضرر بردیم، مسأله، مسأله حجاز نیست […]
[…] این توطئه از سابق بود، هیچ سابقه نداشت که در سالهاى سابق، قبل از اینکه حجاج بروند، ملک سعود براى من پیام بفرستد و از من تشکر کند که شما گفتید که اینجا آرامش باشد و با ما چه بکنند و اینها، بنابراین نبود. امسال این اتفاق افتاد، براى چى؟ براى چى ایشان براى من پیام فرستاد؟ براى اینکه بگوید که من حسن نیت دارم، چه دارم، فلان، یا یک نمایشى بود […] بعدها خواهد فهمید فهد و امثال فهد خواهد فهمید که چه چیزى تحمیلش کردهاند و چه قضیهاى واقع شد […]. اینها مسائلى است که همهاش بغرنج است و ما نمىدانیم که از این عار چطور خارج بشویم. من واقعاً در مسائل خیلى تحمل داشتم. در مسائل جنگ، در همه اینها تحمل داشتم اما این بىتحمل کرده من را، مسأله غیر از این مسائل است (۴).
مردمی بودن
تنها سواد بیمانند خمینی نیست که سروش را از خودبیخود نموده. سروش میگوید خمینی در سنجش با دیگر رهبران ایران و جهان بسیار مردمیتر بوده است. اگر منظور سروش از مردمی بودن تحریک انسانهای سادهلوح و انداختن آنان به جان دیگران و حرفهای بی سر و ته گفتن باشد، میتوان گفت محمود احمدی نژاد هم یک رهبر بزرگ مردمی بوده است. و درواقع این ادعایی است که احمدی نژاد پیوسته بر آن پافشاری میکرده. ولی اگر منظور از مردمی بودن اهمیت دادن به رفاه و سرنوشت مردم باشد و کوشش جهت برنامهریزی برای حال و آیندهی آنان، میتوان گفت وضعیت خمینی در این زمینه هم درست مانند سوادش بسیار ناجور است.
خمینی گرفتاریهای مردم در کشور انقلابزده را به «عقبماندگیهای» زمان شاه نسبت میداد و نه تنها هیچ گرایشی برای سر و سامان دادن امور کشور از خود نشان نمیداد، بلکه با پدید آوردن بحرانهای پیاپی هر روز بر سختیهای موجود میافزود. از همان روزهای نخست به قدرت رسیدن در ایران، در سخنرانیهای پیاپی خود مدعی میشد خزانهی کشور تهی است و مردم میبایست صبور باشند.
سه ماه م نیم پس از برقراری جمهوری اسلامی، در دیدار با گروهی از روحانیان کردستان که از خواستار رسیدگی دولت انقلاب به مردم آن ناحیهی فقیر شده بودند، خمینی چنین گفت:
«نفت را هم که همه مىدانید که چطور بردند و هیچ چیز هم ندادند به ما، الان باز به دولت ما پول نفت نرسیده، نفت صادر شده اما پول نفتش بعد باید برسد، تا چندم، تا کى باید برسد. اینجور نیست که الان دولت به فکر شما نباشد به فکر ما باشد، به فکر مثلاً بلوچستان نباشد به فکر تهران باشد، به فکر کردستان نباشد، به فکر همه جا هستند اما نارساست مطلب، صبر مىخواهد. ما پنجاه و چند سال صبر بر این بلیات کردیم و سوختیم و ساختیم، حالا یک مقدارى باز باید بسوزیم و بسازیم و مهلت بدهیم و کمک کنیم تا درست بشود، کارگرى درست بشود» (۵).
این در حالی بود که نخستین رئیس بانک مرکزی کشور بعد از انقلاب در همان زمان میگفت: «ذخائر ارزی در حال حاضر ده میلیارد دلار است» (۶). حسن نزیه رئیس شرکت ملی نفت هم گفت: «امروز هر روزه ۶۵ میلیون دلار پول از درآمد نفت عاید مردم ایران میشود […] دینار دینار این پول را کارگران صنعت نفت مثل جان خودشان حفاظت میکنند. به هر قطره نفت مثل هر قطره خونشان نگاه میکنند و در چنین شرایطی سزاوار نیست که ما بگردیم و از مردم استمداد کنیم» (۷).
خمینی اما ساز خود را میزد:
«در مدت چندین سال که این مرد [رضا شاه] مشغول فعالیت بود و سلطنت بود با مردم و ذخایر ما چه کرد شاید تاریخ نتواند درست از آن اطلاع پیدا کند… وقتی او را بردند خودش جواهرات ایران را در چمدانها بست و در کشتی گذارد و این چمدانها را برای خارج کردن از ایران آماده کرد و با خود حمل کرد. در بین راه آنطور که ما اطلاع پیدا کردیم کشتی دیگری آوردند به این کشتی متصل کردند و به او گفتند بیا در این کشتی. وقتی قدم در آن کشتی گذاشت گفت پس چمدانها چه شد؟… این [محمد رضا شاه] هم وقتی میخواست از ایران برود بقیه جواهرات را جمع کرد و به خارج فرستاد و قرضهای زیادی بجای گذاشت» (۸).
اینها درواقع زمینهچینی بود برای گلآلود کردن آب با این هدف که بخشی از داراییهای کشور را در راه تجاوزگریهایش به هدر بدهد و بقیهی آن را هم به تیول اعوان و انصار خویش بسپارد و راه را برای دزدان و غارتگران مقلد خود باز نگاه دارد.
رؤیاهای رسولانه
عبدالکریم سروش دربارهی اختلاف با یکی از یاران قدیمیاش در ستاد انقلاب فرهنگی به نام نصرالله پورجوادی چنین مینویسد: «در مورد رؤیاهای رسولانه که به اعتراف خودشان آنها را نخوانده بودند سخنان غریبی گفتند و حتی تشبیهات ناشایستی چون باد مقعد به کار بردند که شایسته قلم ایشان نبود» (۹).
این البته تعبیری است که برادر دینی عبدالکریم دربارهی او به کار برده و بسیاری دیگر از ایرانیان در برابر ادعای او دربارهی رؤیاهای رسولانه با زبانی آرامتر سخن گفتند. گروه بسیار بزرگتری هم شاید با این اعتقاد که نمیتوان و نباید رؤیای انسانها را به بند کشید از کنار آن با سکوت گذشتند. دربارهی مسائل حساس سیاسی اما از سروش انتظار میرود با دقتی بیشتر و تنها بر پایهی واقعیات سخن بگوید و خدای ناکرده وضع مزاجی خود را هم در آن دخالت ندهد.
زیرنویسها:
۱- حبیبالله پیمان، «تجربه چپ مذهبی، جنبش مسلمانان مبارز و انقلاب اسلامی»، آزادگان، ۱۴ آذر ۱۳۷۸، ص ۵
۲- ابراهیم یزدی، «ازگوادلوپ تا جمهوری اسلامی،» نامه، شماره ۳۰، خرداد و تیر ۱۳۸۳
۳- مهدی بازرگان، شورای انقلاب و دولت موقت (تهران: نهضت آزادی ایران، ۲۲ بهمن ۱۳۶۰)، ص ۱۲
۴- روح الله خمینی، «دیدار با رئیس جمهور، نخست وزیر و اعضاى هیأت دولت به مناسبت هفته دولت»، ۱ شهریور ۱۳۶۶، صحیفۀ نور، صص ۴۶ – ۱۴۴
۵- خمینی، «بیانات امام خمینى در جمع نمایندگان روحانی کرد»، ۳ اردیبهشت ۱۳۵۸، صحیفۀ نور، جلد ۶، ص ۶۹.
۶- «ارز ۲ نرخه شد»، اطلاعات، ۱۵ اردیبهشت ۱۳۵۸، ص ۲
۷- همان
۸- خمینی، «رضاخان با تظاهر به دیانت مردم را فریب میداد»، اطلاعات، ۲۴ اردیبهشت ۱۳۵۸، ص ۸
۹- «عبدالکریم انتخاب من بود، سروش توصیه آقای حداد»
جهالت بیش از دانایی
احساس امنیت ایجاد میکند
چارلز داروین
یا بگفتهٔ سیروس نیرو:
سر نهادی در بیابان با فریب مهر وماه
بند ناکامی نهادی خود به پای خویشتن
ایرانیان در زمان «انقلاب» همهٔ آزادیهای شهروندی وعزت و احترام جهانی را داشتند، بدون اینکه برای بدست آوردن آنها تلاشی کرده باشند. در بعضی موارد حتی از آزادیهای اروپائیان بیشترداشتند ؛ اروپائیانیکه قرن ها برای بدست آوردن آن آزادیها با کلیسا و دولتهایشان مبارزه کرده بودند. به این دلیل در آنزمان ایرانیها قدر و حتی معنی آزادیهای «مفت بدست آوردهٔ» خودشان را درک نمیکردند.
در چنین شرایط خاصی بود که بقول فرانسویان به فریب «نغمهٔ پریان دریائی = Le chant des Sirènes»وبدعوت آنها خودشانرا بمیان «گرداب های هولناک دریا » انداختند.
سروش باید بخاطر حمایت از فرقه تبهـکار و ر خمینى
محاکمه شده و از أو سلب تابعیت ایرانى کرد
Jomhori eslami Iran emrooz yek Masta’ mar-reh Navin-eh. Engeliss va sher-kat-haa-yeh bozorg- eh Naf-tist.
برادر دینى؟ !!!
این که دائم کفر مى کوید تا طرفدارنى نادان با ژست روشنفکرى جمع کند.
دین ملعبه کیش شیخصیت این فرد ابلهه و بى شخصیت و بوالهوس است.
جناب آقاى احمدیان!
از شما با این نوشتار خوب متعجبم.