پویا مهرفر – این شعر فیالبداهه از شور من برای کیهان است.
نه بر آنم که ترا بار شوم، بار دگر
نه توانم که فزون سازمت آثار دگر
همهی خوبى و نیکى تو نمودى به هنر
نتوان زیب نهادت به یکى کار دگر
کاسبان سر کویت به تمنا سر صف
کسب من گشت تماشاى هنرهاى دیگر
نتوان گفت که ساقى چه تمنا دارد
ساقى جام دگرى دارد و میناى دگر
نه که پویا بنهد دست تمنا که ورا
سر سوداى دگر باشد و بازار دگر
هر کسى را دل دلدار نظر آید و باز
سوى گلزار دگر گردد و دیدار دگر
عطر عطارى و بازار گل و نغمه دل
همه انبان تو دارد به هنرهاى دگر
نتوان کرد فزون نور به کیهانِ تو چند
نور شمعى است، نیفزایدت انوار دگر
« فیالبداهه » ??