نگاهی به سیاست خارجی ایران در دهه‌های پیش و پس از انقلاب ۵۷

شنبه ۲۵ اسفند ۱۳۹۷ برابر با ۱۶ مارس ۲۰۱۹


دانیال جعفری، شروان فشندی – توضیح ضروری: یادداشت پیش رو، بنا به عرف روزنامه‌نگاری در ابتدا برای بی‌بی‌سی فارسی فرستاده شد تا به عنوان پاسخی به مقاله منتشر شده در آن وبسایت، فرصتی به خوانندگان برای آشنایی با نظرات متفاوت و تصحیح اشتباهات بدهد. بی‌بی‌سی فارسی، با ارجاع به سیاست‌هایش از انتشار مقاله سر باز زد. ما انتشار این مقاله را به کیهان لندن پیشنهاد کردیم تا مخاطبان از نظرات ما نیز آگاه شوند.

پیش‌درآمد

مقاله «انقلاب و سیاست خارجی، ایران در سال ۵۷ کجای جهان بود و حالا کجاست؟» در وبسایت بی‌بی‌سی فارسی به قلم کیوان حسینی، گامی‌مثبت در بازخوانی تاریخ معاصر ایران است. اشاره حسینی به نقش برجسته محمدرضا شاه فقید و دستگاه سیاست خارجی‌اش در تثبیت امنیت منطقه و تلاش‌های دامنه‌دار او در پرهیز از تنش‌زایی در خاورمیانه و همینطور ایجاد روابط دوستانه با اسرائیل در دوره‌ای که همه همسایگان در جنگ با اسرائیل بودند بجا و مایه خرسندی است؛ و همچنین می‌تواند راهگشای سیاست خارجی ایران فردا باشد. همچنین یادآوری دوراندیشی شاه در تاکید وسواس‌گونه بر تجهیز نظامی کشور، که ایران را در مقابل تجاوز حکومت بعثی عراق نجات داد، موضوعی است که در رسانه‌های فارسی‌زبان کمتر مورد توجه قرار گرفته است.

دکترین «سیاست ملی مستقل» در سیاست خارجی ایران پیش از انقلاب ۵۷، منبعث از «ملی‌گرایی مثبت» بود که شاه آن را چنین تعریف می‌کرد: هر کشوری باید حداکثر استقلال اقتصادی و سیاسی منطبق بر منافع ملی خودش داشته باشد. شاه نافی عدم تعهد و بی‌طرفی در عرصه بین‌الملل بود و معتقد بود از قابلیت‌های هر کشور دیگری،‌ مادامی‌که منافع ملی و استقلال کشور مخدوش نشود، می‌باید بهره برد

 

با این حال مقاله مرتکب اشتباهاتی جدی در فهم اوضاع منطقه و جهان در دهه‌های پنجاه تا هفتاد میلادی شده است و در مواردی نتایجی عمیقا نادرست گرفته که نیازمند بررسی و موشکافی است. از سوی دیگر مقاله در اصرار به تظاهر به بی‌طرفی، دچار مغالطه «میانه‌ی طلایی» شده و برای مثال برای شمردن نکاتی مثبت از سیاست خارجی جمهوری اسلامی، ادعاهایی گنگ و آشکارا نادرست مطرح کرده است. نگارندگان- از آنجا که باور دارند گذشته چراغ راه آینده است و بدون داشتن درکی درست از آنچه بر ما رفت، پیدا کردن مسیر درست میسر نیست- وظیفه خود می‌دانند که با تکیه بر اسناد و شواهد تاریخی، این اشتباهات را در سپهر اندیشه فارسی‌زبانان اصلاح کنند.

ایران پیش از ۵۷: دولت متکی یا شریک منطقه‌ای؟

مقاله کیوان حسینی، به نقل از مارک گازیوروسکی، رابطه نزدیک میان شاه و دولت ایالات متحده را شکلی از «دولت متکی» یا Client State معرفی کرده و درباره ایران در دوران محمدرضا شاه پهلوی ادعا می‌کند که «به ویژه در دو دهه ۵۰ و ۶۰ (میلادی)، شاه استقلال چندانی نداشت و زیر نفوذ آمریکا بود». به باور نگارندگان، این برداشت گازیوروسکی غیرتاریخی، نامنطبق بر واقعیات، و سفسطه‌آمیز است. نخست به فضای «دو قطبی» جنگ سرد در دهه‌های پس از جنگ جهانی دوم بپردازیم. نزدیکی میان حکومت ایران در آن دوران و دولت ایالات متحده نه امری غیرعادی در فضای آن روز و نه نشان از افراط در سیاست خارجی بود. جنگ سرد میان دو ابرقدرت،‌ کشورهای جهان سوم را به کام تنش دائمی‌برده بود و در شرایطی که کشورهای منطقه یک به یک قربانی کودتا شده و/ یا پشت پرده آهنین کمونیسم ناپدید می‌شدند، حکومت ایران در دهه‌های پنجاه تا هفتاد میلادی با مهارت توانست میان دو ابرقدرت راهی میانه بیابد.

کلودیا کاستیلیونی، پژوهشگر علوم سیاسی دانشگاه فلورانس، در مقاله‌ای در نشریه «تاریخ جنگ سرد» به تثبیت قدرت اقتصادی سیاسی حکومت شاه، خودکفایی روزافزون در بودجه نظامی، و تغییرات بین‌المللی به عنوان دلایلی که موازنه قدرت میان حکومت ایران و ایالات متحده را در ابتدای دهه شصت میلادی به نفع اولی بر هم زد اشاره می‌کند[۱]. محمدرضا شاه با برچیدن سیاست موازنه منفی دولت دکتر مصدق که بعدتر زمینه‌ساز جنبش عدم تعهد دهه شصت میلادی شد، درواقع ایران را از سیاست افراطی انزواطلبی و اصرار غیرعقلانی بر چشم بستن بر واقعیات سیاست بین‌الملل نجات داد و با پیوستن به معاهده ۱۹۵۵ بغداد، و سپس با آغاز مذاکره با شوروی و بازسازی روابط با بلوک شرق، سیاست خارجی میانه روانه اتخاذ کرد.

ادعای دولت متکی (client state) بودن حکومت شاه، در کتاب مارک گازیوروسکی در ۱۹۹۱ مطرح شده است. از آن زمان تا کنون، انبوهی از اسناد و مدارک از طبقه‌بندی محرمانه خارج شده و در اختیار پژوهشگران قرار گرفته‌. حتی گازیوروسکی نیز مدعی نیست حکومت شاه، در تمام عمرش متکی بوده است. اما تمرکز اینجا بر ادعای مقاله آقای حسینی یعنی عدم استقلال شاه در دهه پنجاه و شصت میلادی است.

یکی از برجسته‌ترین پژوهشگران تاریخ معاصر ایران در دهه اخیر، دکتر رُهام الوندی،‌ استاد مهمان دانشگاه کلمبیاست[۲]. دکتر الوندی در مقاله‌ای در سال ۲۰۱۴ با مرور روابط میان دولت شاه با دو ابرقدرت، تصویری کامل از شرایط سیاسی اقتصادی آن دوران به دست می‌دهد. حکومت شاه از میانه دهه پنجاه میلادی، در پی کاهش وابستگی حکومت‌اش به ایالات متحده بود. افشای نقشه کودتای سرلشکر قرنی در ۱۹۵۷که از ایالات متحده کمک خواسته بود ولی ایالات متحده این را از ایران پنهان کرده بود، و همینطور سقوط خونبار پادشاه عراق یک سال بعد، شاه را مصمم‌تر کرد[الوندی]. او سفیر وقت ایران در مسکو، عبدالحسین مسعود انصاری، را مامور پیگیری سلسله مذاکراتی با اندره گرومیکو، وزیر خارجه شوروی، و نهایتا نیکیتا خروشچف، رهبر شوروی، در ۱۹۵۹ کرد. شاه به درستی حدس می‌زد دولت آیزنهاور در مقابل تضمین‌های امنیتی ایران به شوروی واکنش نشان نمی‌دهد، و سفیرش را مامور کرد تا وعده تعهدی کتبی مبنی بر خودداری ایران از اجازه استقرار پایگاه موشکی به ایالات متحده در مقابل کاهش خصومت و مداخله جویی شوروی بدهد [الوندی] دولت آمریکا البته از نزدیکی حکومت شاه به شوروی خرسند نبود اما حاضر نبود  پیوند مستحکم استراتژیک با ایران را به مخاطره‌اندازد. در نهایت، ایران به عنوان اولین کشور از متحدان ایالات متحده در جهان در ۱۹۶۲ رسما به شوروی تضمین داد به ایالات متحده اجازه تاسیس پایگاه موشکی نمی‌دهد. در ۱۹۶۷ ایران نخستین کشور از اتحاد نظامی غرب بود که با مسکو قرارداد خرید تسلیحات نظامی امضا کرد [کاستیلیونی]. به اعتراف رابرت کومر‌، مشاور امنیت ملی ایالات متحده، محمدرضا شاه در مقابل هر پاسخ سربالای ایالات متحده در مسائل مختلف، در تمامی سال‌های دهه پنجاه و شصت «تهدید به روی آوردن به دیگر فروشندگان سلاح» می‌کرد [کاستیلیونی].

آرمین مایر، سفیر ایالات متحده در ایران در گزارشی محرمانه به واشنگتن در ۱۹۶۸ نوشت: «… برای اثبات درک و همکاری‌مان… و حفظ رابطه تنگاتنگ در امور نظامی ایران، فروش تسلیحات نظامی برای حفظ امکان تاثیرگذاری بر اشتهای شاه برای خرید نظامی حیاتی است.» بنجامین رید در گزارشی در ۱۹۶۹ برای مشاور عالی امنیت ملی بعدی ایالات متحده هنری کسینجر چنین نوشت: «… روشن است اگر تامین‌کننده اصلی تسلیحات نظامی ایران نباشیم، منافع‌مان و همینطور توانایی‌مان در تاثیرگذاری بر شاه برای حفظ سیاست‌های سازنده داخلی و بین‌المللی به شدت تضعیف خواهد شد». آرمین مایر در تحلیلی از سیاست خارجی ایالات متحده در ۱۹۶۷ با افتخار نوشت: «ایران، به نوعی، دولتی متکی، بوده اما دیگر چنین نیست.»  حتی یک تحلیلگر در گزارش خود نوشت: «شاه پشت فرمان نشسته بود و ایالات متحده تنها مسافری بود که با اضطراب جاده را می‌نگریست و امیدوار بود بدون اتفاقات داخلی یا بین‌المللی به مقصد برسند» [کاستیلیونی] (تاکیدها از نگارندگان است).

مجموعه اسناد تاریخی بالا، تصویری روشن از دستگاه سیاسی و شاهی می‌سازد که به حفظ استقلال ارضی ایران و تصمیم‌گیری تنها بر اساس منافع ملی ایران مصمم است؛ و نه شخصی ضعیف که حکومت‌اش به ایالات متحده متکی و وابسته بوده. در زمانی که همسایگان ایران چون ترکیه کمترین توانی برای مقاومت در مقابل تاسیس پایگاه هوایی ایالات متحده در اینجرلیک نداشتند یا همچون پاکستان، حریم هوایی‌شان محل جولان هواپیماهای جاسوسی ایالات متحده بود، چطور می‌توان ادعای دولت متکی بودن ایران را پذیرفت؟ افزون بر این، مقاله کیوان حسینی به یکی از مهمترین اسناد تاریخی، یعنی «سیاست ملی مستقل» که محمدرضا شاه در «ماموریت برای وطنم» به تفصیل آن را شرح داده، بی‌اعتنا بوده است. دکترین «سیاست ملی مستقل» در سیاست خارجی ایران پیش از انقلاب ۵۷، منبعث از «ملی‌گرایی مثبت» بود که شاه آن را چنین تعریف می‌کرد: هر کشوری باید حداکثر استقلال اقتصادی و سیاسی منطبق بر منافع ملی خودش داشته باشد. شاه نافی عدم تعهد و بی‌طرفی در عرصه بین‌الملل بود و معتقد بود از قابلیت‌های هر کشور دیگری،‌ مادامی‌که منافع ملی و استقلال کشور مخدوش نشود، می‌باید بهره برد [۳].

دکتر الوندی با اشاره به اینکه سیاست موفق تنش‌زدایی با شوروی را در خیابان‌های تهران با شایعاتی بی‌اساس، نتیجه تاثیر دولت بریتانیا می‌دانستند، با باریک‌بینی خارق‌العاده می‌نویسد: «تنها تعداد انگشت شماری از مخالفین شاه فهمیدند تنش‌زدایی در رابطه با شوروی نشانه‌ای از استقلال فزاینده‌ی او از ایالات متحده است.». شش دهه بعد، تاکید بی‌دلیل بر منابع تاریخ مصرف گذشته و مشکوک به یکجانبه‌نگری، یادآور همان نجواهای درگوشی است که بی‌اطلاع از جهان پیچیده روابط بین‌الملل، با اعتماد به نفسی مثال زدنی همه چیز را زیر سر «استعمار پیر» می‌دانست تا از مواجهه با واقعیت سر باز زند.

ایران پس از انقلاب: نه شرقی، نه غربی؟

سیاست خارجی جمهوری اسلامی در نزدیک به چهار دهه اخیر، با صفات متعددی قابل توصیف است، اما بی‌شک، موفقیت جزءشان نیست. از حمایت از دیکتاتورهای خونریز چون بشار و حافظ اسد، تا پیروی تام از مسکو و پکن، و از سیاست چمدان بمب و کامیون مواد منفجره علیه حکومت سعودی و لبنان، تا تلاش خجالت‌آور برای نزدیکی به دیکتاتورهای چپگرا و امپریالیسم‌ستیز  آفریقا و امریکای لاتین، همانطور که کیوان حسینی به درستی اشاره کرده، تنها محور مشترکی که می‌توان برداشت کرد، آمریکاستیزی است و بس. با این حال، مشخص نیست در مقاله آقای حسینی، با چه معیار و عیاری، نزدیکی به کشورهای کمونیستی «موفقیت» خوانده شده است؟ از میان سه کشوری که در مقاله به عنوان موفقیت در ارتباط با کشورهای بلوک شرق (کمونیستی) آمده‌اند، تنها به مورد رومانی اشاره می‌کنیم تا نادرست بودن این ادعا روشن شود.

در سال ۱۹۸۹، دولت جمهوری اسلامی پس از مدت‌ها تلاش، موفق به دعوت رسمی از نیکولا چائوشسکو، دیکتاتور کمونیست رومانی شد. چائوشسکو تنها رهبری در جهان بود که دعوت‌هاشمی‌ رفسنجانی، رییس جمهور وقت را پذیرفته بود. او در حالی که نیروهای امنیتی‌اش به سرکوب بی‌رحمانه مخالفین مشغول بودند، به دلیل اینکه جمهوری اسلامی رسم نداشت از همسران سران دعوت بکند، کشور را به همسرش سپرد و در ۱۸ دسامبر به تهران رفت. چائوشسکو بخشی از اموالش را به صورت شمش طلا در بانک‌های ایران برای روز مبادا به امانت گذاشت. در روز دوم حضورش در تهران، او به نشانه احترام بر سر گور آیت‌الله خمینی حلقه گل نهاد. روز سوم، اخبار شورش گسترده و درگیری میان ارتش و دستگاه امنیتی چائوشسکو به تهران رسید و او که از بازگشت بیمناک بود، از‌ هاشمی‌ رفسنجانی درخواست کمک کرد. رفسنجانی چند تن از محافظان شخصی‌اش و گروهی از نیروهای سپاه پاسداران را مخفیانه به بخارست فرستاد. گزارش شاهدان عینی تایید می‌کند که در شهرهای تیمیسوارا و کرایوا، این ماموران سپاه به سوی معترضان تیراندازی کرده‌اند. تنها پنج روز پس از بازگشت به رومانی، نیکولا و النا چائوشسکو در حال فرار از پایتخت، اسیر انقلابیان شدند و به جرم کشتار هزاران رومانیایی و دزدی اموال مردم محاکمه و به تیرباران محکوم شدند. دادستان خطاب به چائوشسکو گفت: «بهتر بود همان ایران می‌ماندی

در پی این افتضاح سیاسی،‌ هاشمی‌ رفسنجانی که در صدد تثبیت قدرت خود تنها چند ماه پس از مرگ آیت‌الله خمینی بود، آماج حملات نمایندگان مجلس قرار گرفت و به تاکتیک همیشگی‌اش، یعنی پناه گرفتن پشت رهبر انقلاب و منویات وی روی آورد. در مقابل انتقادات دامنه‌دار، نهایتا محمدجمشید گوهری که تنها سه ماه از ماموریتش به عنوان سفیر جمهوری اسلامی ایران در رومانی باقی مانده بود از مقام خود برکنار شد. با کدام عیار و میزانی می‌توان رابطه جمهوری اسلامی با رومانی کمونیستی را گونه‌ای موفقیت به شمار آورد؟

رابطه جمهوری اسلامی با کشورهای کمونیستی (یا کمونیستی پیشین همچون چین و روسیه) و غرب‌ستیز به کنار، بجاست که ادعای سیاست‌گذاران جمهوری اسلامی درباره «استقلال از آمریکا» نیز مورد بررسی قرار گیرد. در نگاه نخست، چنین بر می‌آید که اگرچه سیاست خارجی جمهوری اسلامی نتوانسته است از چین و روسیه و بازماندگان بلوک شرق استقلال پیدا کند، دست‌کم به بهایی گزاف توانسته از آمریکا مستقل بماند. اما استقلال به معنای قهر کردن و ستیزه‌جویی نیست. تا زمانی که نرخ برابری ارز بازار تهران، قیمت اقلام ضروری، نرخ بهره بانکی و تقریبا هر شاخص اقتصادی دیگر، بیش از اینکه تابع سیاست‌های اقتصادی دولت جمهوری اسلامی باشد، تحت تاثیر بیانیه‌های کاخ سفید است، چه کسی ادعای استقلال از آمریکا را جدی می‌گیرد؟

از سوی دیگر، همانگونه که در مقاله آقای حسینی به درستی اشاره شده است، جمهوری اسلامی با سکوت معنادار خود در برابر سرکوب شورشیان اسلامگرای چچن به دست روسیه و سرکوب سیستماتیک مسلمان اویغور در ترکستان چین، نشان داده است که برای راضی ساختن چین و روسیه حتی حاضر است از یکی از بنیادی‌ترین اصول سیاست خارجی خود- یعنی حمایت از قیام‌های اسلامگرایانه در سراسر جهان- نیز دست بکشد. فهم این پدیده البته چندان دشوار نیست؛ جمهوری اسلامی برای ستیز با آمریکا و متحدانش به حمایت هرچند نیم‌بند چین و روسیه نیازی حیاتی دارد. پس بر خلاف دستگاه سیاست خارجی ایران در زمان شاه فقید، هرگز قادر نبوده که با برقراری «توازن مثبت» میان آمریکا و رقبایش (همچون چین و روسیه) و مذاکره همزمان با هر دو، از هر دو طرف به سود منافع ملی ایران امتیاز بگیرد. بر همین منوال است که وادادن کامل جمهوری اسلامی در برابر زیاده‌جویی روسیه و متحدانش در تقسیم دریای خزر، و اجاره دادن منابع طبیعی ایران در دریای عمان به شرکت‌های چینی به ثمن بخس، دیگر تعجبی برنمی‌انگیزد. همه می‌دانند که جمهوری اسلامی چنان در ستیزه‌جویی با آمریکا به روسیه و چین محتاج شده که اهرم قدرتی برای رد کردن درخواست‌هایشان ندارد. با این تفاصیل، به واقع سیاست خارجی جمهوری اسلامی را با هیچ متر و معیاری جز «آمریکاستیزی و استکبارستیزی به هر قیمتی» نمی‌توان موفق خواند.

پایان سخن

نگاهی دوباره به کلیشه‌های تکرارشده و واکاوی اسناد تاریخی نشان می‌دهد که شعارهای «استقلال» و «نه شرقی نه غربی» که بنیان فکری سیاست خارجی جمهوری اسلامی را تشکیل می‌دهند، در این چهل سال نه به درستی فهمیده شده و نه به اجرا درآمده‌اند، بلکه تنها در حد شعارهایی سطحی باقی مانده‌اند.

مفهوم «استقلال» از قدرت‌های جهانی عمدتا به معنای ستیزه‌جویی و تقابل با این قدرت‌ها تعریف شده است، غافل از آنکه اگر کشوری غایت و مهمترین آرمان سیاست خارجی خود را ستیزه‌جویی با ابرقدرت‌های جهانی (مثلا آمریکا) قرار دهد، عملا بخش عمده‌ای از مصالح ملی خود را گروگان این ستیزه‌جویی کرده است، و به معنای دقیق کلمه خواسته یا ناخواسته «وابسته» به همان قدرت خارجی شده است. افزون بر آن، درست به دلیل همین ستیزه‌جویی، ناچار است به دیگر قدرت‌های رقیب (فرضا روسیه یا چین) یکسویه باج بدهد، و باز «وابسته» به آنان شود. همین باج دادن یکسویه، هرچه بیشتر از سال ۵۷ گذشته،  شعار «نه شرقی نه غربی» را بی‌معناتر کرده است، چنانکه سران جمهوری اسلامی اخیرا نمی‌کوشند حتی وانمود کنند که از رقبای آمریکا (همچون روسیه یا چین) مستقل هستند. چنین تعریفی از استقلال‌جویی ناگزیر به نقض غرض می‌انجامد، چنانکه سیاست خارجی جمهوری اسلامی در عمل انجامیده است.

در نگاهی ژرفتر، شعار بنیادین «نه شرقی نه غربی» که بر سردر بسیاری از ساختمان‌ها و دفترهای وزارت خارجه جمهوری اسلامی نیز نقش بسته است، ترجمانی صریح‌تر از همان سیاست «موازنه منفی» دولت دکتر مصدق است؛ سیاست موازنه منفی رویکردی انزواطلبانه و ستیزه‌جویانه بود که هم پیش از انقلاب (در دولت دکتر مصدق) و هم پس از انقلاب به تحریم‌های بین‌المللی و وارد کردن خسارات سنگین به اقتصاد ایران انجامید[۴]. این سیاست در تمایز آشکار با سیاست «ملی‌گرایی مثبت» محمدرضا شاه قرار دارد که بر پایه تفاهم با قدرت‌های جهانی بنا شده بود و به شهادت تاریخ در عمل بهتر توانست منافع ملی ایران را تامین، استقلال ایران را تضمین، عزت و احترام بین‌المللی را برای ایرانیان فراهم کند.

*دانیال جعفری، پزشک و از اعضای شبکه فرشگرد است.
*شروان فشندی، دارای دکترای مهندسی اقتصاد و مشاور امور مالی و بانکداری و همچنین از اعضای شبکه فرشگرد است.


زیرنویس:

۱-Claudia Castiglioni (2015) No longer a client, not yet a partner: the US–Iranian alliance in the Johnson years, Cold War History, 15:4, 491-509
۲-Roham Alvandi (2014) The Shah’s détente with Khrushchev: Iran’s 1962 missile base pledge to the Soviet Union, Cold War History, 14:3, 423-444
۳-Pahlavi, Mission for my Country, 125
۴- Hadi Salehi Esfahani and M. Hashem Pesaran, 2009, Iranian Economy in the Twentieth Century: A Global Perspective, Iranian Studies, volume xx, number x

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=149789

6 دیدگاه‌

  1. ١٣

    خدمات خاندان پهـلوى در حافظه تاریخى ایرانیان فراموش نخواهـد شد

  2. فرهاد

    عده ای دشمن خونی پهلوی هستن این موضوع رو ک اصلا نمیتونم درک کنم ک چرا دشمن پهلوی هستن! اینکه نخست وزیر پیر و زشته انگلیس میگه پهلپی نه بهش حق میدم اما ایرانی ک میگه پهلوی نه اما جمهوری اسلامی اره قابل درک نیسن، انقدر به نژاد اخوندیسم خودشون علاقه دارن (صددرصد از خانواده یا ریشه اخوندی هستن که یه عمره امریکا زندکی میکنن اما از اخونده دیکتاتور دفاع میکنن) که تباهی کودکان ایرانی رو نمیبینن اصلا واسشون مهم نیست! هر کی توی بی بی سی کار میکنه واسش مهم نیست ایران چه خبره

  3. فرهاد

    برای بعضی واژه ی خیانت بد تعریف شده، چهل سال زمان خییییییلی زیادیه برای منه جوان سی ساله که در حسرت ازدواج و بچه داشتن مونده،شما این زمان رو شصت برابر حساب کنید چون داخل ایران نیستید
    متاسفانه یکسری از نژاد ایرانی هستن که با هیچ موجودی در تاریخ بشر قابل مقایسه نیستن در امر خیانت به ملت، کسی که از دیکتاتوریه ضدایرانیو ضد بشری اخوندی دفاع کنه تکلیفش در روز جزا بدست مردم چیه؟!

  4. مهدی مظفری

    سیاست خارجی شاه فقید در راستای حفظ و گسترش منافع ملی ایران یکی از درخشان ترین دست آورد های اوست. من چه قبل ازانقلاب و چه بعد، در این مورد در مجلات معتبر آکادمیک مقاله نوشته ام. مثلا :
    در Politique Étrangère, no 2, pp. 141-161,1975 ونیز در مورد سیاست خارجی ج.ا.ایران ، مثلا در International Relations (UK), no.5, pp. 9-28, 1999 وبسیاری دیگر.
    قصد من خود نمایی نیست. توجه دادن شما ست که اشتباه شاه را در مورد نهضت ملی و شخص مصدق تکرارنکنید. تراژدی بزرگ کشور ما آن بود که دورهبروطن پرست را رو درروی هم قرار داد. می دانید که شاه در آخربه اشتباه خود پی برد ودست به سوی صد یقی و بختیاردراز کرد. پس اگرواقعا طرفدارشاه هستید، ازاودرس بگیرید. زمان جدایی نیست. زمان به هم رسیدن است. درود برشما.

  5. ناشناس

    کجا دانند حال ما سبکباران ساحل ها
    عالی بود و برای من خواندن آن، ارزشکل تاریخ دوران محمد رضا شاه را داشت.

  6. رضا

    درود. خوبترین مقاله مختصری بود در تحلیل اوضاع میانی که دستکم توی ۳ ماه اخیر خوندم. سپاس

Comments are closed.