مجید محمدی – مردم ایران در دو سال ۹۶ و ۹۷ علائم متفاوتی را برای ناظران این جامعه ارسال کردند: نشانههای بیداری در اعتراضات سیاسی دی ماه ۹۶ و تیرماه ۹۷ و اعتراضات صنفی و اجتماعی کل سال ۹۷ توسط بخشهایی از جامعه (معلمان، کارگران و بازنشستگان) و در عین حال نشانههای بسیار خمودی و غفلت (اکثر دانشجویان، زنان، دانشگاهیان، هنرمندان و ورزشکاران) در برابر اعمال حکومت که موجب تحریمها و تداوم فساد و ناکارآمدی شده است. نمونهی بسیار بارز این غفلت حضور صفر درصدی گروههای دانشجویی در کمک به سیلزدگان در بخشی قابل توجه از ایران در فروردین ۹۸ بوده است. این شرایط را با حضور دانشجویان در دهههای چهل و پنجاه در مناطق زلزله شده مقایسه کنید تا میزان بیتوجهی و بیحسی را در قشرهای جوان کشور درک کنید.
با این شواهد معلوم نیست که این جامعه زنده است یا مُرده، خواب است یا بیدار، غافل است یا هشیار، و قربانی است یا متهم و غیرمسئول. از جامعهی ایران آنقدر اطلاعات ضد و نقیض به دست ناظران آن میرسد که برای فهمی یکپارچه و سازگار از آن گاه دچار سرگیجه میشوند. در برابر صحنهای که برخی از حاضران از فردی در حال خودکشی می خواهند که زودتر خودش را از ساختمان چند طبقه به پایین پرتاب کند (تا به کارشان برسند) چگونه میتوان حیرت نکرد. از همین جهت است که باید راهی دیگر برای فهم آن در پیش گرفت مثل استفاده از تمثیلهایی که دیگر دانشمندان برای توصیف موقعیت ادراکی خود بهره گرفتهاند، مثل گربه شرودینگر در فیزیک کوانتوم.
آروزی تعیّن
مردم ایران همانند اتمها یا فوتونهای یک کوانتمسیستم فراموقعیتی (superposition) میتوانند در ترکیبی از وضعیتهای متعدد مرتبط با نتایج مختلف و محتمل قرار داشته باشند. نظریهی غالب که تفسیر کپنهاگی نامیده میشود میگوید یک سیستم کوانتمی در حالت فراموقعیتی میماند تا زمانی که با جهان خارج وارد تفاهم و داد و ستد شود یا جهان خارج امکان مشاهدهی آن را پیدا کند. گربهی نقشهی ایران که امروز به وضعیت گربه شرودینگر گرفتار آمده دقیقا در وضعیت تعلیق میان زندگی و مرگ بسر می برد تا زمانی که جهان خارج آن را چنان که هست ببیند و با آن (نه نمایندگان قلابی آن) به تفاهم رسیده و به داد و ستد بپردازد. این تفاهم یا مشاهده است که گربه را از وضعیت تعلیق نجات میدهد. این وضعیت را میتوان نیاز به دیده شدن و تفاهم برای «تعیّن» نامید. برخی جوامع چنان در تعلیق تاریخی و هویتی و ماهیتی گرفتارند که نمیدانند چه میخواهند، کیستند، و با زندگی خود چه میخواهند بکنند. ایرانیان حدود ۱۵۰ سال است که در این تعلیق گرفتارند و نه راه برونرفت را میدانند و نه تلاش چندانی برای یافتن آن صورت میدهند. جمع کوچکی از مدرنیستها که در یک دورهی کوتاه تاریخی در اوایل قرن بیستم میدانستند باید به کدام سمت رفت به سرعت توسط مارکسیستها و اسلامگرایان به حاشیه رانده شدند.
ناسازگاریها و انسداد
هویتگرایان اسلامگرا و شرقگرا میخواهند مدرن باشند مثل ژاپن، اما برگردند به شرایط یک قبیله در شبه جزیرهی عرب در ۱۴۰۰ سال پیش؛ میخواهند مردم دیگر کشورها آنها را روی سرشان بگذارند ولی آنها دیگران را تحقیر کنند یا به نابودی تهدید نمایند؛ میخواهند هم ملیگرا باشند و هم جهانگرا، هم سنتگرا باشند و هم مدرن، هم سوسیالیست باشند و هم کاپیتالیست، هم مالیات ندهند و هم از خدمات اجتماعی مبتنی بر مالیات استفاده کنند، هم قوانین رانندگی را همگان رعایت کنند و هم خودشان زودتر از بقیه به کارشان برسند، هم فساد و سوء استفاده از قدرت نباشد و هم خود و اعضای خانوادهشان راههای میانبُر برای کسب شغل و مدرک در اختیار داشته باشند، هم دیندار به نظر آیند و هم دستورات دینی را هروقت خواستند کنار بگذارند، هم با حاج آقای محل و همسایهی پاسدار و بسیجی رفیق باشند و قدرت آنها را به چالش نکشند و هم از آزادی های فردی برخوردار باشند. آنها هم به خویشاوندان حکومتی خود احترام می گذارند و با آنها خوش و بش می کنند و هم آنها را فاسد یا جنایتکار میدانند. منابع قدرت و ثروت و منزلت در جامعه اکثرا در اختیار این گروه است.
همانهایی که در ایران دارند احکام شریعت مثل قطع دست و پا و انگشتان را اجرا میکنند (تا حد عضویت در شورای عالی انقلاب فرهنگی) و درس احکام میدهند، ولی فرزندانشان را به خارج می فرستند تا کریسمس و هالووین و ولنتاین را جشن بگیرند. در چنین شرایطی است که گربهی ما در قفسی که حالا یا خود برای خودش ساخته یا دیگران (خیلی فرقی نمی کند) گرفتار میآید: نه راه پیش دارد و نه راه پس؛ همه چیز قفل و مسدود شده است. قفل قفس گربهی ما نه قفل معمولی بلکه همین تناقضهاست.
بشکهی باروت
شرایط تعلیق گربهی ما ناشی از تعدد مؤلفهها بدون نهادهای متکثر و قدرتمند برای سر و سامان دادن به امور است. در جوامع دیگر نیز این کششهای متضاد وجود دارد اما نهادها افراد را کنترل کرده و جامعه به سمت بیهنجاری نمی رود. همانطور که آینشتاین در مورد وضعیت کواتتومی سیستم فراموقعیتی میگوید این شرایط مثل یک بشکهی باروت است که میتواند هم در شرایط منفجر شده و هم منفجرنشده قرار داشته باشد. چنان که شرودینگر منشأ این وضعیت را توضیح میدهد این شرایط فراموقعیتی در مقیاس کلان وابسته به ذرات کوانتومی است که خود در شرایط فراموقعیتی هستند. به همین دلیل او این شرایط را به وضعیت گربهای تشبیه می کند که در یک قفس فولادی قفل شده قرار دارد و زندگی و مرگ وی به وضعیت یک اتم رادیواکتیو وابسته است. گربه تا زمانی که مفعول یک کنش بیرونی قرار نگیرد در وضعیتی نامشخص قرار دارد. این بدین معناست که علم ما بر واقعیت گربه تاثیر دارد.
چهار ویژگی درونی قفس
آنچه گربهی روایت ما (جامعهی ایران) را در شرایط فراموقعیتی قرار داده چهار پدیده در درون این قفس آهنی بوده است:
۱) انحطاط چند قرنی که پس از ارتباط با غرب و فهمیدن دنیای امروز بدان واقف شده است؛ شرایط درونی قفس اصولا مورد پذیرش گربهی بیچاره نیست.
۲) جنبشهای آرمانی اما کور که تصور میکرده عدالت و معنویت و رهایی و پیشرفت میخواسته اما نمیدانسته واقعا اینها چیستند و چگونه به دست میآیند؛ گربهی ما درون این قفس با وجود ادعای همهچیزدانی در تاریکی بسر میبرد؛ چهار دهه است که از در و دیوار این قفس نادانی و دروغ باریده و میبارد.
۳) در این شرایط کورمال کورمال است که دنیا به سیاست و قدرت تقلیل مییابد و افراد تصور میکنند که با قدرت و سیاست میتوان همه چیز را تغییر داد؛ گربهی ما در این شرایط، اقتدارگرا و قدرتمحور شده است در عین حال که خود را دست بسته و زندانی مییابد.
۴) قدرتمندترین نیروهای درون قفس تاریکاندیشترین و فاسد ترین آنها هستند و بسیاری از ضعیفان نیز بجای چشم دوختن به علم و عقل مسحور آنها شدهاند؛ گربهی ما گاه تصور میکند جادوگر است و با شعبده (تربت امام حسین تا ضریح امام هشتم) میتواند خود را از قفس آهنین رهایی بخشد.
گربهی مرتضی علی
گربهی دیگری در ادبیات عامه در ایران هست که سازگار است و تغییر نمیکند و عضوی از اعضای حزب باد نیست. این گربه در قفس زندانی نیست و بر روی دیوارها با سرفرازی حرکت می کند و گوشش به حرف دیگران بدهکار نیست. همیشه یکجور به زمین میآید و از اتهامات هم نمیهراسد. تکلیف این گربه با خودش روشن است. عمر این گربه در ایران در سال ۵۷ که مردم اخلاق و دین و هنجارهای خود را قربانی آب و برق و زمین مجانی و عدل الهی کردند به پایان رسید.
این گربه مدام همه را مأیوس میکند
این وضعیت کاملا سوگناک و انتزاعی و باورناپذیر به نظر میرسد اما در برخی حالات و شرایط وجود دارد و واقعی است. آنقدر تناقض و ناسازگاری و نیروهای بالقوه و بالفعل در تعارض درون این قفس به چشم میآید که کسی نمیداند فردا چه خواهد شد و گربه چه حرکاتی را از خود بروز خواهد داد. شهروندان ایرانی از رهبر تا فردی که در دورافتادهترین روستاها زندگی میکند هم به نحوی اپوزیسیون شرایط موجودند و هم به وجهی مستقیم یا غیرمستقیم حافظ آن. اگر چنین نمیبود این نظام با همهی زشتیها و سیاهی هایش چهار دهه دوام نمیآورد. جمهوری اسلامی گناه جمعی ایرانیان است. گربه شرودینگر ما هم در این قفس جا خوش کرده و تکان نمیخورد و هم میخواهد آن را شکسته و بیرون بیاید. اگر گاه گربه دست یا پایی را به بیرون دراز میکند بلافاصله غم غربت فرایش میگیرد و آن را به داخل قفس میکشاند. ناظران بیرونی گاه از برخی حرکات گربه احساس میکنند که میخواهد خودش را از قفس نجات دهد اما او بلافاصله آنها را مأیوس میکند. آنها که هنوز امیدی به بیرون آمدن گربه از قفس دارند این امید را کمتر از خود گربه بلکه از آمال و آرزوهای درونی شدهشان اخذ میکنند.
شاید این را که من در جایی خواندم وضع گربه ای ایران را از همه بهتر تشریح کند:
«شاه در پایان این دیدار گفت: هنوز نمی تواند جواب قانع کننده ای برای این پرسش خود بیابد که چرا مردم پس از این همه کار که برای آنها کرده است، علیه او شوریدند؟ سفیر انگلیس, آنتونى پارسونز, پاسخ می دهد: علت اصلی این دگرگونی این است که شاه می خواست مردم ایران را به چیزی بدل کند که نبودند و این تعارض سرانجام آنها را به طغیانی تحت رهبری پیشوایان مذهبی که رهبران سنتی چنین حرکت هایی بودند وادار ساخت.»
این درست نیست که بیشتر ایرانیان همین هستند که آنزمان بودند؟
برای گنجشکهای روی دیوار فرقی نمیکند که جمهوری اسلامی بر سر کار باشد یا رژیم شاهنشاهی؛ آنها در هر صورت «چیزی برای خوردن» پیدا خواهند کرد
مردم ایران بسیار احساسی اند و وقتی برخیزند دیگر کار تمام است. مثلاً ببینید هیچ کس فکرش را نمیکرد که در عرض مدت کوتاهی، ناگهان توجه ها به شاهزاده جلب شود؛ آن هم از شهرهای قم و مشهد. و یا این که ظریف در مدت کوتاهی به یکی از بدترین افراد تاریخ ایران بدل شود.
این یک حقیقت است که مردم ایران برخاسته اند! کار تمام است
از پدران و مادران و بزرگترهایتان که در شورش ۵۷ بوده اند یا آن را از نزدیک دیده اند صحبت کنید. آنها بهتر از هر کس دیگری میتوانند مردم ایران را تحلیل کنند؛ البته در حد سوادشان.
این افراد به من گفتند که: هیچ چیزی قابل پیش بینی نیست. همه چیز در مدت کوتاهی رخ میدهد جوری که مثلآً یک هفته قبل فکرش را هم نمیکردیم. گاهی اعتراضها میخوابد و گاهی ناگهان چندبرابر میشود. و سپس به مرحله ای میرسیم که این اعتراضها یکدست میشوند. انقلاب هیچ قاعده ای ندارد.
هر فرهنگ مشخصات خاص خود را دارد و در طول سالیان بسیارطولانى شکل گرفته است. فرهنگ ایرانى ستیزه گر نیست. و در جستجوى سازش است. تاریخ ما سرشار از سازش با بیگانگان مسلط است. از اعراب تا مغول تا هم اکنون جمهورى اسلامى.
اما روى دیگر این فرهنگ تسلط گراست. فرهنگ باستانى ایران یعنى فرهنگ میترایى در روح جهان دمیده است. فرهنگ ایرانى اسلام را چه در غالب سنى و چه در غالب شیعه تسخیر کرده است.
یکى از مشخصات این فرهنگ ترس است، زیرا زندگى برایش زیباترین لحظه ها را نوید مى دهد.
مى خواهید بر ترس مردم غلبه کنید، همه دنبال شاهزاده باشید. صداها را یکى کنید و معجزه آن را ببینید. این تنها راه است. هر کس این راه را نپذیرد خائن است، نا آگاهانه یا آگاهانه.
با درود به هموطن گرامی جناب آقای محمدی و تقدیر از نوشته بسیار زیبا و هوشمندانه شما در مورد این گربه زندانی ! هر کدام از ما تجربیات جمعی و شخصی مخصوص به خود را داریم و طبیعی است ، اما تجربه ۶۰ ساله من به اینجا رسیده که گربه مورد بحث همین سرزمین کهن میباشد و متاسفانه توسط ساکنین در این سرزمین از کوچکترین احترامی برخوردار نیست ! زیاده از حد نباید هندوانه زیر بغل ایرانیان داد زیرا همینطوری هم از همه دنیا طلبکارند ! شما فقط نگاه کنید به رفتار این ملت با طبیعت این سرزمین که مثنوی ۱۰۰۰ من خواهد شد ! هر ملتی استحقاقش همان نظامی است که بر او حاکم است .
با سپاس از محمدی. وضعیت واقعا این شکلی است که شما تشریح کردید، ولی جامعه ایران یکدست نیست و تعدادی هم هستند که میخواهند کشورمان باصطلاح نرمال شود و سپس پیشرفت کند؛ آنهم با توجه به همه أصول آزادی و حقوق بشر و …
باید توده مردم رو تفهیم کرد (سو تفاهم نشود) و فرهنگ سازی بشود. به نظر من یکی از فاکتورهای مهم عقلا، روشنفکران، رهبران اجتماعی و نخبگان فکری هستند، (نه صنعتی و علمی محض) که کم داریم.
کم تولید فکر شده وگرنه حکومت ایدیولوژیک در ایران برپا نمیشد وقتی که فقط ٣٠ سال از رژیم ایدیولوژیک نازی در آلمان گذشته بود!
۳- شاید اکثر مردم راستگو نیستند،مادی هستند،محافظه کار و بشدت ترسو هستند و همه اینها در ارتباط مطلق با یکدیگر میباشد. فقط انسانهای پاکی که سرشار از آگاهی و عشق به نوع بشر هستند و ذهن آنان آزاد از هر ایدئولوژی است و توانایی ارتباط درست را با مردم دارند میتوانند تحولات عظیم و واقعی در جامعه انسانی بوجود آورند و باعث تکامل جامعه شوند. انسانی که با ایدئولوژی اسلام،کمونیست،سوسیالیست و غیره پیش میاید فقط یک ربوت یا انسان ماشینی است که توسط دستکاری ذهن و شعور آنان توسط ایدئولوژیها برای خدمت به آنان بکار گرفته شده است و آنان ضرب و شتم خود را دارند.
۲-و توسط آنان به حیات هولناک خود ادامه میدهند. بعد از هزار و چهار صد سال تعفن باورهای بسیار پست و پلید بیابانگردها هنوز با رسم و رسوم همان وحشی های جنایتکار زندگی میکنند و طنز بزرگ این است که شعار در مورد دموکراسی میدهند و میگویند که میخواهند برای مردم آزادی بیاورند اما خود زندان هولناک ذهنی خود را نمی بینند اینکه چگونه در پست ترین و زشت ترین زندان ذهنی اسیر هستند و نمی بینند که ذهن آنان چگونه در جهالت و تاریکی ۱۴۰۰ ساله مدفون شده است. کمونیست ها هنوز وحشتناکتر و همچنین گروههای دیگری که فقط به قدرت و سود خود میاندیشند. تمام این توحش و عدم آگاهی ها متاثر از سرکوب شدید آزاذیخواهی و مانع تکامل شدن آگاهی انسانها در چند صد سال بوده است.
۱-خیلی فاکتورها برای عدم واکنش مردم وجود دارد و همه آنها به یک چیز وابسته هستند و آن ترس بسیار مردم است. ترس از آینده نامعلوم و بی اعتمادی به سیاستمداران دیگر،ترس از کشته شدن و یا شکنجه شدن توسط یکی از مخوف ترین و بیرحم ترین حکومت های دوران معاصر، و… . سوال اساسی این است که چگونه میتوان این هراس و ترس شدید مردم را دگرگون کرد. در تاریخ معاصر بیشتر گروههای سیاسی از چپ تا راست آنها همگی بدنبال قدرت و استیلای ایدئولوژی خود بر جامعه بوده اند. گروههای سیاسی که کوچکترین تکامل خرد و آگاهی در آنها انجام نگرفته است. اسلام و یا کمونیسم ذهن آنان را کاملاً نابود کرده است و از آنان چون برده بعنوان ابزاری برای گسترش تباهی و نابودی شعور بشری استفاده میکنند ..
نیاز به تمثیلهای کوانتومی نیست. نکته ی ساده ای که بسیاری از تحلیل آن عاجزند این است که مردم ایران میترسند. معاما چون این نکته بسیار ساده است، تحلیلگران را خوش نمی آید چراکه تحلیلگران به دنبال تحلیلهای دهان پر کن میگردند. تحلیلگر واقعی کسی است که فاکتها را بپذیرد نه این که از خودشان فاکت دربیاورند. لطفا دلایل ترس مردم را تحلیل کنید
” رضاشاه بزرگ”، کوروش و داریوش و تخت جمشید را بما شناساند و به آثار صد ها مستشرق ایرانشناس در مورد اصالت فرهنگ و هویت ایرانی اشاره کرد، تا ایرانی بتواند دوباره به هویت اصیل خود برگردد. هدف این مرد بزرگ این بود که ” نسل های ایرانی میبایستی دوباره زیر یک اندیشه واحد ایرانی به خاندانی بزرگ و یکپارچه مبدل شوند. تبدیل شدن چنین اجتماعی بیک خاندان بزرگ مستلزم شناخت مردمش از اصالت و “هویت ملی ” خویش است که سرآمد فرهنگ و تمدن بزرگ آینده آنها خواهد بود”.
بفرمائید ما در چهل سال گذشته در راه شناسائی هویت ملی به مردم فلاکت زدهکشورمان چکار کردیم؟؟!!.
این آرزوی بیکران هم اکنون نیز میتواند “شاه کلید پیروزی” در راه انسجام ملت ایران در راه آزادی، استقلال و سربلندی باشد.
شناخت اتم کوانتمی که شما از آن نام برده اید امروزه کار مهمی نیست. شکافتن درون اتم کوانتمی، ذات و طبیعت و استعدادهایش و شناخت موارد کاربردی آنمهم است که در کار سیاستمداران ما نیست.بهمین علت هم هست که چهل سال است در مانده ایم. نوشته اید: ” جمعکوچکی از مدرنیست ها، در یک دوره کوتاه تاریخی در اوایل قرن بیستم میدانستند باید بکدام سمت رفت. (این گروه) بسرعت توسط مارکسیست ها و اسلامگرایان به حاشیه رانده شدند”.
باید اضافه کنم که کاوشگران علوم انسانی و پژوهشگران ایرانی چه در درون مز و چه در بیرون مرز و استادان فرهنگ شناس وجود دارند که میدانند بافت اندیشیدن ایرانی باید به روی چه ارزشها و معیار هائی دوباره برپا شود تا که ایران بسوی مدرنیته پیش رود.
آقای محمدمحمدی روزنامه نگار گرانقدرما، درود بر شما. متاسفانه امروز همه مردم ایران و بویژه مسئولین رسانه ها آنچنان در “جو سیاسی” غوطه ور اند و فکر میکنند که همه کار ها با سیاست درست میشود کهاصلا توجهی به پژوهش های علمی فرهنگ شناسان و روانشناسان اجتماعی ایررانی و جامعه شناسان فرهنگی ندارند. بنظر میرسد که بعد از چهل سال کوشش در کار سیاست ورزی که در واقع نوک کوه یخ زده ای بیش نیست که از میان اقیانوس سر برون کشیده، باز هم این همه سیاستمدار نتوانسته انددرون ذهنیت و ماهیت اصلی این مردم را درک کنند. تعجب هم ندارد. سیاستمداران ما بدنبال رسیدن به “قدرتتند” و نه بفکر ایران.
ادامه،
ملتی معتقد به پندار وگفتار و کردار نیک و آریایی نژاد گرفتار یک فرقه تبهکار ( لابد از شبه جزیره عربستان و یا کره مریخ) شده اند وانشالله با یاری اهورمزدا و ظهور سوشیانت ( عج) فرقه تبهکار با یک فرقه نیک کردار جایگزین و ایران دوباره بر تارک جهان خواهد درخشید. بله، این ابهام معرفتی، بر خلاف ابهام کوانتومی، ذاتی نیست، بلکه علت آن توهم و خام اندیشی و خیالپردازی و فرار از واقعیات است. هرچند بر خلاف آقای محمدی، شخصا هیچ ابهامی را نمی بینم، که حدیث مفصل آن در این مجمل نمی گنجد.
.Every nation gets the government it deserves
Joseph de Masitre-
با استفاده از آنالوژی هوشمندانه کوانتومی آقای محمدی، بنظرم این وضعیت هم نهشتی superposition موج تابع گربه یاد شده که بیانگر احتمال وجود دو حالت متضاد و معلق بصورت همزمان است، ناشی از عدم مشاهده و اندازه گیری وضعیت گربه محبوس است. بمحض مشاهده هوشمندانه/اندازه گیری، همه موجهای تابع بغیر از یکی فروپاشیده و وضعیت گربه عیان می گردد. به بیان دیگر این سرگشتگی معرفتی ، ناشی از تنبلی ذهنی و یا توهمات اندیشمندان و روشنفکران ایرانی در مورد شناخت دقیق ایران و ایرانیان بر اساس مشاهده دقیق، استدلال منطقی و تفکر نقادانه است. بعلت محدودیت کاراکتری، با یک مثال بحثم را کوتاه می کنم. چهل سال است اندیشمندان و متفکران و نخبگان اپوزیسیون می گویند:
گربه شرودینگر در سرنوشت خود نقشی نداشت، اما مردم ایران نقش دارند (یک تفاوت بنیادین).
بزرگترین مشکل بر سر راه مردم عدم آگاهی از فردای بعد از انقلابی دیگر است. برای همین تصمیم گیری برای مردم دشوار است (مردم امروز به هیچ کشور خارجی اعتماد ندارند). سر و صورت دانشجوی امروز، خون آلود از سرکوب سخت رژیم است. دانشجو، امروز با چشمی کبود و دندانی شکسته در گوشه رینگ در حال نفس تازه کردن است. بیرون گود نشستن و انتظار لِنگ کردن آسان است.
در مذهب شیعه این جنایت پیشهگان، اصلی هست مبنی بر ترویج ظلم و جنایت، تا مهدی از چاه هزار ساله درآید. مردم ایران نیاز داشتند تا این حماقت عظیم (ج.ا.) را تجربه کنند. و در بزنگاهی مناسب استبداد را به زیر میکشند.