خوشبختی یک تجارت بزرگ است. کتابهای خودآموز و برانگیزاننده در اغلب کشورهای دنیا رکورددار فروش هستند. شاید به این دلیل که خوشبختی، آنطور که برخی فکر میکنند، فقط حق نخبگان و افراد ثروتمند دنیا نیست. تنها یک و نیم قرن پیش، وارنر ویلسون روانشناس این ایده را مطرح کرد که شما کمتر خوشحال خواهید بود اگر تحصیلات ندارید یا فقیر هستید. او معتقد بود که انسان شاد بطور کلی جوان، سالم و تحصیلکرده، پولدار، خوشبین، برونگرا، با اعتماد به نفس، سرشار از روحیه، مؤمن، متاهل، پُرکار، از دو جنس مرد و زن و دارای هوش سرشار است.
امروز شادی چیزیست که همه ما خواهان آن هستیم. اما همانطور که بسیاری از ما با مجلات برانگیزاننده، مدیتیشن و مثبتاندیش امتحان میکنیم، اغلب متوجه میشویم که طرز تفکرهای رایج دیگر به ما احساس خوشبختی نمیدهند. همانطور که دستیابی به اهدافی که جامعه تعیین و ارزشگذاری کرده مانند ازدواج، کار مورد علاقه یا آمادگی جسمانی، در ما احساس خوشبختی ایجاد نمیکند. پس شادی فقط یک افسانه است؟ تحقیقات نشان میدهد که نه. موضوع این است که یک دستور و راه واحد جهت خوشبختی که برای همه ما قابل اجرا باشد، وجود ندارد.
ما از جایی شروع کردیم که تشویق شدیم برای شاد بودن باید تلاش کنیم. به ما گفته شده است که شادی و خوشبختی خود را در فرزندپروری، کار و زندگی میسازیم و پیدا میکنیم.
بنابراین نکته جالب توجه این است که بسیاری از ما به دنبال رسیدن به اهداف خوشبختی هستیم و آنها را دنبال میکنیم؛ چه بر اساس هنجارهای اجتماعی و فرهنگی، کتابهای خودآموز و یا تحقیقات علمی. با این حال این تلاش برای رسیدن به احساس خوشبختی میتواند سبب اضطراب شود و تحقیقات نشان میدهد که در واقع بسیاری از این روشها، انسان را افسرده و غمگین میکند.
علاوه بر این، بسیاری از تحقیقاتی که در زمینه خوشبختی صورت گرفته است، از روشهای کَمّی استفاده میکنند که بر آنچه در مورد اکثریت افراد جواب داده، تمرکز دارد؛ یعنی تحقیقاتی که بر نتایج حداکثری استوارند. با اینهمه این تحقیقات در عین روشنگری، نماینده همه انسانها برای رسیدن به خوشبختی و خوشحالی نیستند. در عین حال ارزشگذاری مردم در سطوح مختلف نیز متفاوت است؛ مثلا درباره داراییهای مادی بگیرید تا رشد فکری.
در اصل، شاخهای از علم که بیشتر بر مطالعات مربوط به خوشبختی اختصاص دارد- روانشناسی مثبت – بیان میکند که رفاه عبارتست از به حداکثر رساندن احساسات مثبت و به حداقل رساندن احساسات منفی درباره همه چیز. اما اخیرا این رویکرد بسیار سادهتر نیز شده است. تحقیقات تازه نشان میدهد که تفاوتهای فردی نقش مهمی در تناسب حال ما برای احساس شادی ایفا میکند.
نظرات بسیاری از محققان امروزی با دیدگاه ارسطو فیلسوف دوران باستان درباره «زندگی خوب» ارتباط دارد. ارسطو معتقد بود که خوشبختی فقط در مورد احساس خوب نیست بلکه در مورد احساس «درست» نیز هست. او میگفت که یک زندگی شاد شامل تجربیات احساسی درست بر اساس ارزشها و باورهای شماست.
بنابراین، خوشبختی صرفا پیگیری مشتاقانه لذت و جستجوی لذتگرایانه نیست، بلکه درک و تفاهم معنیدار از زندگی است. گاه میبایست که غمگین یا عصبانی باشید و چه بسا همزمان خوشبین و امیدوار باشید که همه چیز تغییر کند.
معنای زندگی ارتباط نزدیکی با شادی دارد. آنها اغلب دست در دست هم دارند، اما با دو ساختار کاملا جداگانه. ممکن است یک زندگی لذتبخش باشد اما بدون هیچ معنایی! همچنین ممکن است یک زندگی سرشار از تجربههای پرمعنا باشد، اما با احساسات مثبت بسیار کم. مطالعات تازه اما نشان میدهد که شادی در درازمدت، بیشتر و بالاتر از احساسات مثبت است.
اما معنی و لذت میتواند ذهنی و شخصی باشد. برای یک نفر، بزرگکردن فرزندانش در شرایطی پایدار و ممتاز ممکن است بهترین راه برای رسیدن به معنا باشد. در حالی که برای دیگران ممکن است سفر به کشورهای جهان و کسب شناخت از آن کشورها، معنا داشته باشد، جالا با فرزند یا بدون فرزند.
تحقیقات نشان میدهد که مردم با شخصیتهای مختلف تجربههای متفاوتی از شادی دارند. به عنوان مثال، افرادی که برونگرا هستند، احتمال بیشتری دارد که با یک رویکرد لذتبخش با شادی روبرو شوند. اما برای دیگران، لذت الزاما با احساس خوشبختی و شادمانی همراه نیست. بنابراین اگر شما درونگرا هستید، ممکن است بیشتر با شتاب دادن به اهداف معنادار زندگیتان- مانند انجام کارهای خیریه، هنر و پرداختن به خانواده- به شادی و احساس خوشبختی و رضایت برسید.
همچنین مطالعات نشان میدهد که افراد تجربهگرا، به این معنا که دوست دارند پدیدهها و ایدههای جدید و نامتعارف را بیاموزند، احتمال بیشتری دارد که زندگی شادتری داشته باشند.
برای این افراد تجربه احساسات منفی در زمانهای پی در پی موجب کاهش سطح شادی آنها نمیشود. ضمن اینکه آنها ترس کمتری به نسبت خوشحالی دارند که همین بطور طبیعی موجب شادی میشود. شاید یکی از دلایل شادی این افراد، این باشد که همخوانی کمتری با هنجارهای جامعه از جمله در مورد شادی دارند.
بعلاوه، شخصیت ما با گذشت زمان تغییر میکند. انسان معمولا تمایل به عواطف و احساسات پایدار و احساس مسئولیت دارد. این بدان معنی است که رویکرد ما به شادی نیز ممکن است تغییر کند.
یک مطالعه در مورد نحوه صحبت در مورد شادی و رشد شخصیتی نشان میدهد که کیفیت تجربه افراد مورد مطالعه از یک موقعیت، بستگی به سطح توسعه آگاهیهای آنها داشته است.
در مراحل ابتدایی توسعه آگاهی، خوشبختی ما بیشتر وابسته به هنجارهای اجتماعی است که مردم چقدر ما را دوست دارند و چقدر ما را میپذیرند. همینطور که رشد میکنیم، میتوانیم بین خودمان و احساسات دیگران تمایز قائل شویم تا اهداف معنادار خودمان را دنبال کنیم. حتی در مراحل بالاتر، توسعه آگاهی، همراه با تحول شخصی است که شامل تغییر آگاهی ما برای دنبال کردن اهداف شخصیمان در طول زندگی میشود.
بنابراین بعید است که چند قاعده و دستور عمل ساده بتواند همه ما را خوشحال کند! تحقیقات حتی نشان داده که عاملی مانند پول نیز نمیتواند الزاما همه را خوشحال کند و گاهی بستگی به این دارد که چگونه آن پول خرج میشود.
همه ما راههای مختلفی برای شاد بودن، شاد شدن و احساس خوشبختی داریم و نیازی به مطابقت با یک فرمول عام نداریم. حتا در حقیقت، بسیار ممکن است که هنجارهای اجتماعی درباره آنچه شادی را پدید میآورد، بسیاری از ما را غمگین و بدبخت کند! شاید کلید خوشبختی هر کدام از ما شناختن خودمان است و جرات این را داشتن که چه چیزی باعث میشود که زندگی ما ارزشمند باشد، صرف نظر از آنچه دیگران چه میگویند.
رابرت برتون اندیشمند و استاد قرن ۱۷ دانشگاه آکسفورد در کتاب آناتومی مالیخولیا از قول سنت آگوستین میگوید:
A true saying it is, Desire hath no rest, is infinite in itself, endless, and as one calls it, a perpetual rack, or horse-mill.
بر اساس تئوری تردمیل خوشبختی hedonic treadmill, انسانی که در جستجوی خوشبختی است گویی بر روی تردمیل گام بر می دارد،یعنی هرگز به آن نمی رسد.