بر اساس گزارش یک موسسه خیریه دامپزشکی انگلستان، نیمی از مردم این کشور حیوان خانگی دارند: ۲۵ درصد یعنی ۱۱ و نیم میلیون نفر گربه، ۲۴ درصد یعنی ۸.۹ میلیون نفر سگ و ۲ درصد یعنی ۱ میلیون نفر خرگوش دارند.
اما باوجود اینکه ما حیوان خانگی خودمان را دوست داریم، از آن مراقبت میکنیم، تولدش را جشن میگیریم و زمانی که میمیرد، برایش سوگواری میکنیم، آیا اخلاقی است که حیوانات را در خانهی خودمان نگهداری کنیم و آنها را از کاشانهی اصلیشان دور کنیم؟ برخی از فعالان حقوق حیوانات و اخلاقگرایان، استدلال میکنند که این کار اخلاقی نیست.
به نظر این گروه، اساس نگهداری حیوانات خانگی ناعادلانه است، چون این امر شامل دستکاری بدن، رفتار و زندگی عاطفی حیوانات میشود. برای قرنها، بدن حیوانات همدم انسان (به ویژه سگ، گربه، اسب و خرگوش) به گونهای شکل داده شدهاند که متناسب با ظاهر و روحیه انسانها باشند و این اغلب به حیوانات آسیب فیزیکی قابل توجهی میزند.
به عنوان مثال، نژادهای خاص نسبت به درد و دستکاریهای مرگبار ژنتیک بسیار حساس هستند. خصوصیات فیزیکی که این حیوانات را به حیوانات گرانبهایی تبدیل میکند، قد و قامت کوچک و یا قامت بلند یا بینی کوچک میتواند باعث بروز مشکلات فیزیکی، تنفسی و زایمان آنان نسبت به سایر حیوانات شود.
حتی حیواناتی که بطور هدفمند تربیت نشدهاند، اغلب با دستکاریهای فیزیکی دیگری مواجه میشوند که مانعی بر سر راه سلامت و ایمنی بدن آنها میشود. این میتواند شامل پوشاندن لباسهای تنگ، بستن قلادههای چرمی که روی گلو فشار میآورند، اصلاح دم و گوش حیوان و حتی درآوردن پنجولهای گربهها شود.
حیوانات خانگی نیز اغلب در تحرک روزانه خود با محدودیتهای زیادی مواجهاند. اغلب در قفس یا لانه نگهداری میشوند و دائما در خانه میمانند و بیرون رفتنشان همیشه به حال و حوصله صاحبشان بستگی دارد.
حیوانات خانگی بطور نمادین این مفهوم را تقویت میکنند که گروههای آسیبپذیر میتوانند به مالکیت و تحت کنترل کامل گروههای ممتاز و قدرتمند برای کسب لذت و احساس آرامش دربیایند. به عنوان مثال، سکسیسم تا حدودی در مورد زنان با الفاظی چون بچه گربه، پیشی یا اسامی حیوانات دستآموز برای زنان اعمال میشود تا آنان را در خانه محدود کند که فقط در خدمت خانواده باشند.
مددکاران اجتماعی بیشتر ارتباط قدرت را با سوء استفاده از حیوانات، کودکان و زنان تشخیص میدهند.
این ایده پذیرفتنی است که بدن و ذهن گروه آسیبپذیر نسبت به منافع گروههای دارای امتیاز تنظیم میشود و این با منطق فرهنگی ستم مطابقت دارد.
از طریق این وابستگی اجباری و اهلی کردن، زندگی حیوانات خانگی تقریبا بطور کامل توسط انسان کنترل میشود. آنها میتوانند در هر زمان برای بیاهمیتترین دلایل- از جمله «مشکلات» رفتاری، نداشتن نژاد برتر مرسوم یا عدم توانایی (یا عدم تمایل) نسبت به پرداخت هزینههای درمانی، به این رابطه پایان دهند.
چه بسیار آثار هنری و ادبی که درباره حیوانات خانگی و روابط آنها با انسان آفریده شده. از منظومه معروف «موش و گربه» عبید زاکانی که روابط قدرت میانشان مانند جامعه انسانی شکل میگیرد تا «سگ ولگرد» صادق هدایت و «زندگی و دیدگاههای گربهای به نام مور» از نویسنده آلمانی ای.تی.آ هوفمن خالق داستان معروف «فندقشکن» و همچنین فیلم دیدنی «گربه» از فرانسه با شرکت دو بازیگر معروف جهان ژان گابن و سیمون سینیورهدر نقش زوجی که از جوانی زندگی را با یکدیگر سپری کردهاند و هم از با هم بودن و هم از بدون هم بودن دچار ملال میشوند.
اروینگ گوفمن جامعهشناس در اواسط قرن بیستم مفهوم «نهاد کل» را معرفی کرد که نشان میدهد که مردم تحت فشار یک قدرت واحد از یک جامعه گستردهتر میتوانند جدا شوند و در یک فضای اجتماعی کوچکتر محصور شوند.
جامعهشناسان معمولا روی نمونههایی از زندانها، پناهگاهها و فضای دیگری از این دست مطالعه میکنند. اما نگهداری از حیوانات خانگی نیز میتواند معنای «نهاد کل» را داشته باشد. به این دلیل که حیوانات غیر از نژاد انسان هستند که بطور غیرطبیعی تحت قدرت انسانی و اجباری، در قالب موجودی اجتماعی از جنس انسان در میآیند. در اینجا رضایت از چنین شرایطی امکانپذیر نیست. حیوانات با انسان همراهی میکنند و حتی ممکن است هنگامی که قادر به پیروی از قوانین زندگی اجتماعی انسان نباشند، مجازات شوند! که گاهی واقعا مجازات هم میشوند!
این به هیچ وجه بدان معنا نیست که سگها، گربهها و دیگر گونههای حیوانات، نمیتوانند عشق و شادی را به عنوان حیوانات خانگی به انسان اعطا کنند. اما مهم است که تشخیص دهیم آیا رضایت این حیوانات از خود در مؤسسات نگهداری از حیوانات، توسط انسانها از طریق اصلاحات رفتاری و اجرای فرایند دستکاری اهلیسازی (و گاهی کاملا بیرحمانه) انجام شده یا نه.
بعضی از حامیان حیوانات خانگی مانند ناتان وینوگراد مدیر مرکز حمایت از حیوانات در ایالات متحده استدلال میکنند که جلوگیری از نگهداری حیوانات خانگی بطور کامل، میتواند نقض حق حیات حیوانات هم باشد. او معتقد است که برای جلوگیری از کشتار گسترده حیوانات همدم و تهدید سلامت آنها، میتوان به بازسازی صنعت پناهگاههای حیوانات پرداخت. وینوگراد نیاز به خاتمه دادن به نگهداری از حیوانات خانگی را با توجه به شفقت و مهربانی بشر رد میکند. او میگوید که با پذیرش یک حیوان از یک موسسه حیوانات میتوانید به او شانس یک زندگی دیگر و بهتر بدهید. وینوگراد در جنبش توقف کشتار حیوانات نشان میدهد که آنها سیاستهای برخی از سازمانهای حقوق حیوانات را که محدود کردن زاد و ولد حیوانات را تایید میکنند، نمیپذیرد. این سیاست در واقع به نوعی نقص اخلاقیات و سوء استفادههای انسانی و دستکاریهای بدن و اعمال محدودیت برای حیوانات را شامل میشود.
گفته میشود که جمعیت سگ و گربه و خرگوش و سایر حیوانات خانگی در حال حاضر در مقایسه با جمعیت انسان رقابت میکند، بطوری که احتمالا آنها جزو ویژگیهای متداول زندگی اجتماعی انسان باقی خواهند ماند.
در نهایت حیوانات خانگی در مناسبترین شرایط در جامعه، با انسان برابر نیستند و نمیتوانند برابر باشند. اساسا موسسات نگهداری از حیوانات بر حمایت از انسانها و تمایلات آنها استوار هستند و سرنوشت حیوانات بطور بالقوه به نفع انسان پیش میرود. همچنین سگ، گربه و خرگوش در اجتماع امروزی به نوعی رقبای روابط انسانها نیز به شمار میروند و چه بسا سبب پیوند یا گسست این روابط میشوند. از همین رو به نظر میرسد احتمال پیوند حیوانات خانگی با اجتماع انسانی باقی خواهد ماند.
آیا ماهیقرمز توی تُنگ هم «حیوان خانگی» است؟